تراژدی عصر پنجشنبه زاهدان، برای یک کاروان: نسیان انسانیت و مخروبههایی به نام «خانه»
خبرگزاری تسنیم: آنچه تراژدی حاشیه زاهدان نشان میداد، بیشتر نسیان فزاینده انسانیت بود تا هویت مذهبی یا سیاسی موجودی به نام «انسان».
خبرگزاری تسنیم-علیرضا جباری دارستانی:
فقط 10 دقیقه با مرکز استان فاصله دارد؛ حاشیهای ناامن، بدون بهداشت با حداقل امکانات برای زندگی. آنجا حتی «زندگی در شرایط سخت» هم نیست، «سخت ترین شرایط برای زنده ماندن» است.
اعضای کاروان اعزامی به سیستان و بلوچستان در قالب ویژه برنامه "ایران سرزمین برادری" فقط 10 دقیقه از مرکز استان دور شدند که معماری شهر به کلی تغییر کرد و همراه این تغییر چهره آنها هم متغیر میشد. محله هایی کوچک، آلوده و غیربهداشتی و فقیرنشین در حاشیه شهر زاهدان که گویا هیچکس از آنها خبر ندارد، زاغه نشینی در مجاورت یک کلان شهر در استانی به بزرگی سیستان و بلوچستان. مسلمان فقیری که از ابتداییترین امکانات یک حیات ساده هم محرومند، نه آب شرب، نه برق، نه گاز و... آنجا اصلا تلویزیون و هرگونه دیگری از رسانه، محلی از اعراب ندارد.
آنچه اعضای کاروان ایران سرزمین برادری می دیدند برای ساعاتی همه دغدغههای ناظر به وحدت و همبستگی را که برای آنها به سیستان و بلوچستان آمده بودند از ذهنشان پاک میکرد. مخروبه هایی بود که به سختی میشد به آنها «خانه» گفت. زاغههایی غیرقابل سکونت و همه اینها برای مردمی بود که همچنان پای اعتقادات مذهبی و ارزشهایشان ایستاده بودند. مرزداران بومی گوشهای از جمهوری اسلامی ایران، چیز زیادی نمیخواستند، فقط هوایی سالم برای تنفس هم باشد راضی میشوند. اگر حرف میزنند و اعتراض میکردند، فقط به خاطر نبود نخستین امکانات نه رفاهی بلکه سرایطی برای زنده ماندن بود. البته حرفهای دیگری هم بود؛ اینکه دیده نمیشوند و در شرایط اسفبارشان رها شدهاند.
این «رهاسازی» به خوبی مشهود بود. بخشی از مردم و ملتی که برای حفظ مرزها و ارزشهای ایران اسلامی خودشان، خودشان را نادیده گرفتهاند، کاملا توسط مسئولان و رسانهها هم نادیده گرفته شدهاند. اکنون این برای عدهای چنان عادی شده بود که انگار اصلا لزومی به دیدن اینها نیست. در راه کسی میگفت که به دلیل فقر اقتصادی، دچار فقر فرهنگی هم شدهاند و به فروش مواد مخدر و کارهای ناصواب دست میزنند تا مایحتاج زندگی تهیه کنند ولی کاروانیان همین موضوع را به مردمان رهاشده مطرح کردند و آنها به تمامی منکر چنین ادعایی بودند. میگفتند برای اینکه عدهای از وظایفشان در قبال ما طفره بروند و بیتوجهی به ما را توجیه کنند، این تهمتها را می زنند. مردم ساده و فقیر حاشه شهر زاهدان هرچند هیچ چیزی برای از دست دادن نداشتند اما با غیرت از شرافتشان دفاع میکردند.
«رها شدگی» که آنها دچارش شده بودند فقط در سطح اختصاص امکانات نبوده، عادی شدن و طبیعی نمایاندن این فاجعه عمق دردناک این رهاشدگی را بیشتر نمایان میکرد.
اعتراضشان بیشتر به مسئولان عمرانی شهر بود که حتی نگران فقدان بهداشت و بحران سلامت فرزندانشان نبودند. میگفتند آلودگی هوایی که در خانههایشان استشمام میکنند از آلودگی کوچههای خاکی با جویهای گندآب بیرون خانهها هم بیشتر است. آنها به دلایل نامعلومی از اولیترین فعل حیاتی هم محروم مانده بودند؛ «تنفس»! ریههایشان با هوایی کاملا آلوده پر و خالی میشد. پیرمرد موسپیدی آمده بود و اعضای کاروان ایران سرزمین برادری را به خانهاش دعوت میکرد تا ببینند با فرزندانش در چه مکانی زندگی میکند. میگفت فرزندانم تا صبح سرفه میکنند چون حتی یک ساعت هم نمیتوان در خانه من ماند و نفس کشید. میگفت به همین خاطر تمام طول روز را در بیرون خانه هستیم.
تعدادی از کاروانیان به خانهاش رفتند و با دیوارهای ویران شده از نم و بوی نامطبوع مواجه شدند. آنجا واقعا محلی برای زندگی نبود. اتاقی تاریک با دیوارهای فروریخته و زمینی نمور بیشتر به مکانی برای شکنجه میمانست تا زندگی. تصویربردار گروه که میخواست وارد اتاق شود و تصویر بگیرد، نتوانست. میگفت حرم هوایی که از داخل به صورتش میخورد تحملش را طاق کرد و خیلی زود تصویربرداری را رها کرد.
مشکل ایجا بود که این نوع محلهها یکی و دو تا نیست. حاشیه شمالی شهر زاهدان پر است از این محلههای ویران شده با مردمانی که برای زنده ماندن تلاش میکنند. کار ندارند، سرمایهای نیست، توان مهاجرت هم وجود ندارد. با همه اینها یک چیز عجیب بود. هیچکس از این مردمان دلیل این اسفباری هولناک را به اختلافات مذهبی میان شیعه و سنی و اقلیت یا اکثریتگرایی قومی مرتبط نمیکرد. هیچیک از آنها فکر نمیکنند که چون مثلا اهل سنت هستند یا نه چون شیعهاند به این وضع گرفتار آمدهاند.
در بین آنها شیعیان و سنیها با هم زندگی می کنند. همه به طور متوازن این اسفباری را تحمل میکنند، بدون اینکه حساسیتی در زمینه اعتقادات یکدیگر داشته باشند. هیچ کس هم بدبختیاش را به انقلاب یا نظام اسلامی ربط نمیداد، آن ها به طور ناخودآگاه عوامل بنیادیتری را مدنظر دارند، هرچند تشخیص و تفکیک عوامل نظری و جامعه شناختی این فاجعه شاید اصلا برایشان اهمیتی نداشته باشد اما نگاه سنگینشان روشنگر این حقیقت است که جریان برای آنها از اساس چیزی غیر از دعواهای قومی و مذهبی و سیاسی است. آنها ناخودآگاهانه میدانند که هیچ ربطی ندارد که عدهای از آنها یا مسئولان شیعه یا سنی هستند، بلکه مشکلات اینچنینی بیشتر به هویت انسانی جوامع برمی گردد تا هویت دینیشان.
چه میشد کرد؟ هر دولت دیگری هم ممکن بود با میانمایگی و بی عاری کنونی ما وضع عدهای انسان ضعیف و بی سر و صدایی را به اینجا بکشاند. چگونه میتوان پذیرفت کسانی با بیمسئولیتیهایشان این بلا را متوجه دیگران کردهاند. اتفاقا اینها بیشتر از بی اعتقادی بر میخیزد و «ای کاش باوری، باوری، باوری در کار، در کار، در کار بود». آنچه اینان را گرفتار چنین وضعی کرده بود بیشتر نشانه نسیان انسانیت بود تا هویت مذهبی یا سیاسی موجوداتی به نام «انسان». لااقل سکوت هموطنانمان در حاشیه شهر زاهدان به خوبی این معنا را میرساند و ما را خجالت زده میکرد و تکانمان میداد. هر چند که خود این تکانه هم به احتمال زیاد خیلی زود رو به نسیان خواهد گذارد.
پینوشت:
آقایان مسئول نمایش این تلخیها سیاهنمایی نیست. انقلاب خمینی کبیر(ره) از همان ابتدا قرار بود متعلق به مستضعفین و پابرهنگان باشد، لطفاً در روزهایی که به صندلی مسئولیت تکیه زدهاید، فکری به حال محرومیتها کنید. تسنیم وظیفه انقلابی خود میداند که این موضوع را دنبال کند.
انتهای پیام/