امام خمینی (ره) و دیکتاتوری رضاخان
خبرگزاری تسنیم: وقتی که بنا شد رضاخان برود، انگلیس اعلام کرد، رضاشاه را ما آوردیم و بعد ما او را بردیم! وقتی که او را بردند، جواهرهای ایران را در چمدانها پر کرد.در بین دریا یک کشتی دیگری آوردند و به او گفتند بیا در این کشتی. چمدانها هم به انگلیس رفت.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، فرازهایی از فرمایشات امام خمینی(ره) درباره دیکتاتوری رضاخان به شرح ذیل است:
برنامه کلی طاغوت در استثمار و وابستگی کشور
دو جناح بود که این دو جناح، بیشتر از هر چیزی مورد توجه مخالفین ما بود؛ مخالفین اسلام بود؛ یکی جناح «روحانیت»، یکی جناح «فرهنگ». این دو تا قوه را این ها می دیدند که این دوتا است که می توانند یک مملکتی را استقلال به آن بدهند و اداره اش کنند و لهذا در هر دوی این ها کارشکنی کردند.(1)
الف. کوبیدن فرهنگ و اعتماد و تزریق خودباختگی
نمی توانستند بگویند که فرهنگ نباشد، می گفتند باشد، اما برنامه ها جوری درست شد که به درد خود ملت نخورد و بالاتر از این، این است که تبلیغات زیاد برای این که محتوای ما را از ما بگیرند، خودمان را به خودمان بدبین بکنند، دانشگاهی را از روحانی جدا کنند، بلکه دشمن کنند، روحانی را با دانشگاهی جدا بکنند، بلکه دشمن بکنند، بازاری را با کذا. همین طور این ها را محتوایشان را بگیرند و بدبین کنند.
بدتر از آن، این است که محتوای اشخاص را بگیرند که اطمینان به خودش هم نداشته باشد! مثلًا ما طبیب داریم، (اما) چه شده است که وقتی یک مریض پیدا می کنیم، فوراً صحبت این است که برود اروپا! این برای این است که ما را به طبیبهای خودمان بدبین کردند؛ طبیب داریم و بدبین شدیم. ما مهندس داریم، اما این محتوا را از ما گرفته اند که اگر بخواهیم یک جاده ای را آسفالت کنند، مهندسش باید از خارج بیاید. این برای این است که همچو تبلیغات کرده بودند که ما را از خودمان به خودمان بدبین کرده بودند، محتوای ما را بیرون کشیده بودند، ما یک آدمهایی بودیم که همه اش توجهمان به غرب بود. استقلال فکری را از ما گرفته اند، استقلال خودمان را، شخصیتمان را از ما گرفته اند.
ب. کوبیدن روحانیت
از زمانی که رضاخان آمد، جز یک چند صباحی که می خواست بازی بدهد مردم را و اظهار دیانت کرد و اظهار چه کرد، از همان زمان، عمده نظرش را دوخت روی روحانیت که این ها را از بین ببرد؛ با هر بهانه ای توانست.(2)
گذری بر دوران رضاخان؛
من از همان زمان، از کودتای رضاخان تا امروز، شاهد همه مسائل بوده ام.(3)
الف. کودتای انگلیسی رضاخانی
اول که رضاخان روی کار آمد، با کودتا آمد و تهران را گرفت و همه کارهایی که رضاخان کرد، کارهای سرنیزه ای بود؛ اصلًا کسی به ملت اعتنا نداشت.(4)
رضاخان اول که آمد، ما شک نداریم که یک آدم عامی بود و آن ها فهمیده بودند که یک آدم قدرتمندی است و جسوری است و کار از او می آید. آن ها این را آوردند. این یک آدمی بود، که با مطالعات، آن ها ادراک کردند که یک آدم قلدری است و آن قدرها شعور سیاسی هم ندارد؛ این را خوب می شود آلت دست قرار داد. آوردند و کودتا کردند.(5)
ب. اغفال مردم به واسطه شرکت در مجالس عزا
رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسی و اظهار دیانت و سینه زدن و روضه به پاکردن و از این تکیه به آن تکیه رفتن در ماه محرّم، مردم را اغفال کرد.(6)
ج. شکست و کنارگذاشتن عشایر و مراکز قدرت
آن هایی که مراکز قدرت بودند، کنار گذاشت و عشایر و کسانی (را) که قدرتی در ایران داشتند، آن ها را با قلدری و نقشه شکست داد و کنار گذاشت و بعد از این که پایش یک قدری استقرار پیدا کرد، شروع کرد به آن نقشه (بعدی).(7)
د. مخالفت با اسلام
نقشه (بعدی) این بود که اسلام را هرچه می تواند، از آن قیچی کند.(8) پس از آن که حکومتش مستقر شد، شروع کرد به مخالفت با اسلام و روحانیین، به طوری که مجالس روضه ما هیچ امکان نداشت که منعقد بشود. مأمورین دور می گردیدند برای این که نگذارند مجالسی باشد.(9)
ه. تضعیف روحانیت در بین مردم
هدف اول و آن چیزی که در رأس برنامه ای بود که برای او تنظیم کرده بودند، تضعیف روحانیت بود. شروع شد برنامه به تضعیف این قشر. برنامه این بود که این قشر در بین ملت، حیثیت خودش را از دست بدهد، تا این که بتوانند کارهایی که می خواهند، انجام بدهند. روزنامه نویسهای آن وقت و رسانه های گروهی آن وقت و قلمداران آن وقت مجهز شدند و همه به ضد روحانیت مشغول کار شدند. طوری کردند که روحانیت را منزوی کردند.(10)
به روحانیون که مبدأ امور مردم بودند و مرجع مردم بودند و هر یکی شان در یک دِه یا در یک شهر یا در یک استان نفوذ داشتند و می توانستند یک وقت مردم را بسیج کنند، روحانیون را آن قدر تضعیف کرد، آن قدر با تبلیغات این ها را تضعیف کرد که شوفرها این ها را سوار نمی کردند.
یکی از دوستان من گفت: من اراک بودم، می خواستم بیایم قم. رفتم که اتومبیلی را اجاره کنم برای آمدن. آن شوفر گفت که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم؛ یکی فواحش و یکی آخوندها را! این طور تحقیر کردند. این تحقیر نه این که یک مطلبی بود که رضاخان می خواست مِن باب اتفاق این کار را بکند؛ این نقشه ای بود که روحانی از باب این که می توانست یک وقت یک کشوری را به هم بزند و یک ناحیه ای را بسیج کند، این قدرت باید گرفته بشود. این قدرت را کوشش کردند و گرفتند، یعنی، روحانیون را منزوی کردند.(11)
و. سرکوب قیامهای روحانیت
در همان وقت، آن هایی که قیام کردند بر ضد رضاشاه، روحانیون بودند که یک دفعه مشهد قیام کرد و قضیه مسجد گوهرشاد پیش آمد و قتل عامی که در مسجد گوهرشاد واقع شد.
یک دفعه از تبریز قیام واقع شد و دنبال آن، علمای بزرگ تبریز را گرفتند و تبعید کردند و بعدش علمای اصفهان قیام کردند که در این قیام، سایر علمای بلاد هم از همه جاها به قم آمدند و مرکز را قم قرار دادند، لکن باز با حیله و با فشار این را هم ساکت کرد.(12)
ز. جداکردن روحانیت از سیاست
یک نقشه دیگری که قبلًا هم کشیده بودند و در عرض همین هم بود و توسعه اش دادند - که ما همه اهل علم، الّا البته یک نادری، باورشان آمده بود که باید این جور باشد - و او این که معممین را از سیاست جدا کنند، مجالسی که تشکیل می شود و اهل علم در آنجا می خواهد صحبت بکند، نباید راجع به سیاست صحبت کند. آن قدر راجع به این معنا که «آخوند را به سیاست چه؟» ترویج کرده بودند که علما هم بسیاری از آن ها باور کرده بودند و اگر یک کلمه ای گفته می شد، می گفت: این سیاست است، به ما ربطی ندارد. اگر یک ملّایی دخالت می کرد به یک امری که مربوط به جامعه بود، مربوط به گرفتاری مردم بود و می خواست یک وقت با دولتی - مثلًا- طرف بشود، سایر آقایان که باورشان آمده بود که نباید در سیاست دخالت کرد، او را به عنوان «آخوند سیاسی» از خودشان جدا می دانستند. وظیفه آخوند این بود که از منزل بیاید به مسجد و مسجد هم اگر می رود منبر، مسأله بگوید و اخلاق بگوید، یک کلمه راجع به گرفتاریهای جامعه نباید بگوید، یعنی خودشان این طور تربیت شده بودند و تبلیغات این طور در مغزهای آن ها اثر کرده بود.
مردم (را) هم این طوری تربیت کرده بودند که چه کار دارد آقا به این مسائل؟ نمازت را بخوان و برو، مسأله ات را بگو و برو، آن هم مسأله، نه این که مسائل اسلامی و اصولی اسلام را. مسائل اسلام فقط در کتب استدلالیه مدفون شده بود و رساله ها نداشت از مسائل اصلی اسلام.(13)
ح. جداکردن روحانیت و دانشگاه
آن چه دستی بود که روحانیون را با قشر دانشگاهی ها آن طور از هم جدا کرد که در دانشگاه اسم یک روحانی را نمی شد ببری و در مدرسه فیضیه هم دانشگاهی را؟ این چه دستی بود که این ها را از هم جدا کرد و با هم دشمن کرد؟ و این چه دستی بود که دانشگاه ما را به آن صورت درآورد که اشخاصی که از آن بیرون آمدند، مگر یک دسته متعهد، انحرافی بودند و گرایش به مکتبهای دیگر داشتند؟(14)
ط. طرح استعماری کشف حجاب
بعد هم که قضیه کشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوایی را درست کردند. آن هم روی همین بود که این هایی که علاقه به اسلام داشتند و علاقه به دیانت و احکام دیانت داشتند، این ها را سرکوب کنند و خدا می داند که در کشف حجاب، این ها چه جنایتهایی کردند، حتی به علمای بزرگ هم پیشنهاد می کردند که شما مجلس بگیرید با خانمهایتان؛ با زنهایتان بیایید در مجلس برای این که (آن بالایی ها) فرموده اند. نقل کردند که یکی شان رفته بود پیش مرحوم آقای کاشانی، گفته بود که فرموده اند که شما باید در آن مجلسی که مختلط است، شرکت کنید. ایشان فرموده بودند: فلان خوردند. او گفته بود که آن بالاییها گفته اند. گفته بود: من هم همان بالاییها را می گویم.(15)
ی. تشکیل مجلس شورای منصوب بیگانه
آن وقت که حکومت مستقر شد، دست به نیزه و سرنیزه برد و همه اقشار ملت را کوبید. آن وقت هم مثل حالا نبود که یعنی مثل این یک سال که ملت تحولی دَرش پیدا شده باشد که (بتواند) چرا بگوید یا قیام برخلاف بکند، ابداً صحبت از این که یک مطلبی بر خلاف رأی رضاخان بگویند، هیچ این مسائل نبود. با سرنیزه آمد و با سرنیزه مجلس درست کرد؛ بدون این که ملت اصلًا اطلاعی از وکلایش داشته باشد یا اطلاعی از مسائل اصلًا داشته باشد. معلوم هم نبود که خودش یک همچو کاری کرده باشد.
یک عده ای از وکلایی که انتصاب ابتدایی(شان) از سفارتخانه ها بود؛ منصوب از قِبَل آن ها به حَسَب واقع بود و منصوب از قِبَل رضاخان به حَسَب ظاهر بود! اصلًا در تمام دوره مشروطیت، ما یک مجلس قانونی نداشتیم.(16)
ک. دادن ذخایر کشور به بیگانگان
در مدت چندین سال که این مشغول به سلطنت بود، با مردم چه کرد و با ذخایر ما چه کرد که شاید تاریخ نتواند اطلاع درست در آن پیدا بکند.(17) از اول کودتای نحس رضاخان به دست دولت انگلیس، تمام ملت ایران در اختناق و رنج و درد به سر (برده)، تمام ذخایر آن ها را از قبیل نفت و غیره به طور غاصبانه به اجانب داده و نفعی از آن به ملت فقیر نرسید.(18)
ل. فرجام رضاخان؛ تبعید به جزیره موریس
آن وقت که بنا شد برود و رفت، انگلستان اعلام کرد - به وسیله رادیو دهلی که آن وقت تحت نظر انگلستان بود - که رضاشاه را ما آوردیم و بعد از این که خیانت کرد به ما، او را بردیم! وقتی که او را بردند، جواهرهای ایران را در چمدانها گذاشتند و او را در کشتی گذاشتند و جواهرها را خود او جمع کرد، چمدانها را پر کرد از جواهر. در بین دریا یک کشتی دیگری آوردند و متصل به این کشتی کردند و به او گفتند بیا توی این کشتی. رفت و گفت: پس چمدانها چه؟ گفتند: آن هم می آید. او را بردند به جزیره موریس و چمدانها هم به انگلستان رفت!(19)
اشتباهات تاریخی ملت در زمان رضاخان
الف. مطلع نکردن مردم از چهره واقعی رضاخان
در طول سلطنت این سلسله یک اشتباهاتی شده است که خیلی موجب تأسف است. از اول که کودتا شد، کودتای رضا شاه شد و با امر انگلیسها این امر واقع شد، اشتباه این بود که مردم را، آن هایی که اطلاعات داشتند و مسائل را می توانستند بفهمند، مردم را مطلع نکردند.
رضاشاه در اوایل امرش شروع کرد (به) روضه خوانی، دستجات ارتش را در روز عاشورا برای سینه زنی بیرون آورد. خودش در این تکیه هایی که در تهران بود، راه می افتاد دوره و به این تکیه ها یکی یکی می رفت. در آنجایی که بود، روضه خوانی مفصل داشت؛ این سنخ حقه بازیها.
همان وقت هم اشخاصی بودند که اطلاع بر این مسائل داشتند و می دانستند که این چه جور است. یکی از غفلتهایی که شده است این است که این ها شروع نکردند که به مردم، چهره او را نمایش بدهند.(20)
ب. پشتیبانی نکردن از شهید مدرس
و باز در همان زمان یکی از اشتباهات این بود که مردم یا آن هایی که باید مردم را آگاه کنند، پشتیبانی از «مدرس» نکردند. مدرس تنها مرد بزرگی بود که با او مقابله کرد و ایستاد و مخالفت کرد و در مجلس هم بعضیها موافق با مدرس بودند و بعضیها هم سرسخت مخالفت می کردند با مدرس. در آن وقت، باز یک جناحهایی می توانستند که پشت سر مدرس را بگیرند و پشتیبانی کنند و اگر پشتیبانی کرده بودند، مدرس مردی بود که با منطق قوی و اطلاعات خوب و شجاعت و همه این ها موصوف بود و ممکن بود که در همان وقت، شرّ این خانواده کنده بشود و نشد.(21)
ج. مخالفت نکردن با پادشاهی پسر رضاخان
از آن بدتر که من هر وقت فکرش را می کنم، واقعاً متأسف می شوم، این است که (وقتی) متفقین به ایران حمله کردند، وقتی که سه مملکت، یعنی لشکر سه مملکت، ارتش سه مملکت دشمن به ایران حمله کرد و همه چیز در معرض خطر بود، وقتی که رضا شاه را اطلاع دادند که بردند، مردم شادی می کردند! کأنه به مَقْدم این ها شادی می کردند که این ها و لو دشمن هستند، ولیکن از این بدتر نمی کنند! این ملت شادی می کند که خوب شد رفت و واقعاً هم خوب شد رفت. اما آنچه تأسف دارد این است که اگر در آن وقت که متفقین آمدند و رضاشاه رفت، یک صدا بلند شده بود که ما پسرش را نمی خواهیم، نمی گذاشتند. این را آن ها نصب کردند، خود شاه گفت.
اگر آن وقت یک نفر، مثلًا از رجال، یک نفر از علما، یک جمعی از مردم، صدا کرده بودند که ما نمی خواهیم این سلسله را، این ها چه کردند با ما؛ پدرش چه کرد که این چه بکند. این یکی از غفلتهایی بود در تاریخ ایران که مسیر تاریخ ایران را اگر این غفلت نشده بود، برگردانده بود.(22)
درسها و عبرت هایی از تاریخ رضاخان
الف. لزوم هوشیاری در مقابله با نقشه های اجانب
ما باید توجه به این معنا داشته باشیم. ما باید گمان نکنیم که مسائل ایران ختم شده است، تمام شده است. هم مسائل فرهنگی اش تمام نشده است و هم سایر مسائل. شما هیچ وقت خوف از این نداشته باشید که مثلًا دولت غاصب عراق حمله کرده است و دارد مثلًا کارهای خلاف می کند. از این ها هیچ وقت خوف نداشته باشید. این ها نمی توانند کاری انجام بدهند.
شما از این خوف داشته باشید که همان نقشه هایی که قبل از انقلاب این ها داشتند، در زمان رضاخان و محمدرضاخان داشتند، حالا بیشتر داشته باشند. آن ها قبلًا از باب این که به طور ذهنی و علمی، یافته بودند که اسلام اگر رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمی گذارد که ما استفاده هایمان را بکنیم، حالا که عیناً سیلی را خوردند و مشاهده کردند قدرت اسلام را در یک ملت سی و چند میلیونی و اسلام، که دارای یک میلیارد جمعیت است، این ها ملاحظه می کنند که بعد از آن که سی و چند میلیونشان به ما این طور کردند، پس وقتی که یک میلیارد جمعیت دنیا که قریب به یک میلیارد مسلم دارد، اگر این ها همه مثل ایران بشوند، ما چه خواهیم کرد؟
امروز نقشه دقیق تر از آن وقت است. امروز طرحهایی که این ها می خواهند پیاده کنند، از آن وقت شدیدتر است و ما باید بیشتر چشم و گوشمان را باز کنیم.(23)
ب. تبلیغات دامنه دار؛ سلاح استکبار
ما باید از این ها عبرت بگیریم؛ از این مسائل. با تبلیغات مختلف، نه همان با زور، با تبلیغات مختلف، این مسائلی که داشتند و آن مطالبی را که خودشان مطالعه کرده بودند و موانع را پیدا کرده بودند، با تبلیغات دامنه دار از هر نحو؛ قلمها و نطقها و روزنامه ها و همه چیز به کار می افتاد، برای این که این مسائل را به ثمر برسانند و ابتدا موفق هم شدند، به طوری که این را من کراراً گفته ام: مرحوم آقای آشیخ عباس تهرانی گفتند که من اراک بودم و می خواستم بیایم به قم یا به تهران، خواستم اتومبیل بگیرم، آن شوفر اتومبیل گفت که ما عهد کردیم که دو طایفه را سوار اتومبیل نکنیم؛ یکی فواحش را، یکی هم آخوندها را. در اثر تبلیغاتی که کرده بودند؛ شعرا شعر گفتند، مجالس درست کردند، محافل درست کردند، تبلیغات کردند؛ هر طور توانستند با هر شیوه ای، این روحانیون را و این متدیّنین را کوبیدند و مقصود اصلی این بود که اسلام را از بین ببرند.(24)
ج. مبارزه هدفمند دشمن با احکام و مظاهر اسلام
آن ها می فهمیدند که تا اسلام قدرت دارد در یک کشوری، نمی توانند آن ها آن طور که می خواهند، سلطه پیدا کنند. باید اسلام را و مظاهر اسلام را و احکام اسلام را این ها از بین ببرند تا موفق بشوند به آن مقاصدی که دارند. لهذا، مطالعه می کردند چه چیز برای اسلام بیشتر می تواند خدمت بکند، قدرت اسلام را بهتر می تواند حفظ بکند، آن را بیشتر می کوبیدند و کدام احکام اسلام بیشتر پیش مردم رایج است و بیشتر علاقه به آن دارند، آن را بیشتر می خواستند از بین ببرند.(25)
د. پایداری حکومت در گرو پشتیبانی مردم
آن طور فشار آورد به مردم و نارضایتی ایجاد کرد که وقتی که آن سه قدرت خارجی در جنگ عمومی، به ایران حمله کردند؛ آمریکا و انگلستان و روسیه، در عین حالی که همه چیز ایران در خطر بود و مردم برای همه چیزشان نگران بودند، لکن وقتی گفتند که رضاخان را این ها برده اند، مردم شادی می کردند!(26)
حکومت اگر حکومت ملی باشد؛ به دست ملت یک حکومتی وجود پیدا بکند، چون از خودشان است، اگر یک وقتی از بین برود، همه ناراحت می شوند. اگر بخواهد از بین برود، همه پشتیبان اند، لکن حکومت اگر چنان چه پایه قدرتش بر دوش ملت نباشد، به این وضع در می آید که آن روزی که می گویند رفت، خیابانها آن طور شد که دیدید، شادیها آن طور شد که دیدید.
این باید مایه تنبه برای ماها بشود - فرق نمی کند - یک قدرتی که در رأس است و همه مملکت تحت سیطره اش است یا یک قدرتی که در یک استان است یا یک قدرتی که در یک شهر است یا یک قصبه است، اگر چنان چه عقل داشته باشند قدرتها، باید از این تاریخ موجود عبرت ببرند که وقتی حکومتی پایه قدرتش به دوش ملت نباشد و ملت با قلبش با آن موافق نباشند، هرچه قدرتمند هم باشد، نمی تواند پایداری کند. این یک تاریخ موجود است و باید برای ما همه عبرت باشد.(27)
ه. تنها راه اقتدار دولتها؛ حکومت بر دلها
این باید یک سرمشق و یک الگو باشد که ببینیم که یک قدرت بزرگ، وقتی پایگاه ملی ندارد، این قدرت نمی تواند سرپای خودش بایستد. یک قدرت و لو بزرگ نباشد، اگر پایگاه ملی داشته باشد، این غلبه می کند. کوشش کنید که پایگاه ملی برای خودتان درست کنید. این به این است که گمان نکنید که شما صاحب مقام هستید، منصب هستید باید به مردم فشار بیاورید. هرچه صاحب منصب ارشد باشد، باید بیشتر خدمتگزار باشد. مردم بفهمند که هر درجه ای که این بالا می رود، با مردم متواضعتر می شود. اگر یک همچو کاری شد و یک چنین توجهی به مسائل شد و یک همچو عبرتی از تاریخ برای ما شد، هر قوه ای پایگاه ملی پیدا می کند و پایگاه ملی حافظ او است؛ حفظ می کند او را.
کاری بکنید که دل مردم را به دست بیاورید. پایگاه پیدا کنید در بین مردم. وقتی پایگاه پیدا کردید، خدا از شما راضی است، ملت از شما راضی است، قدرت در دست شما باقی می ماند و مردم هم پشتیبان شمایند. اگر یک کسی بیاید بخواهد به شما یک تعدی بکند، ملت به او حمله می کند.
این یک مطلبی است که الآن ما از این تاریخ موجودی که بر ما گذشت، باید عبرت بگیریم و بدانیم که اگر این مرد بین مردم پایگاه داشت، اگر نصف قدرتش را صرف کرده بود برای ارضای مردم، هرگز این قدرت به هم نمی خورد، هرگز مخالفت با او نمی شد، لکن مع الأسف همه قدرتش را روی هم گذاشت بر ضد مردم.(28)
1) و 2) صحیفه امام، ج 8، صص 77 - 79
3) صحیفه امام، ج 7، ص 249
4) صحیفه امام، ج 5، ص 61
5) صحیفه امام، ج 13، صص 318 - 319
6) صحیفه امام، ج 7، ص 249
7) صحیفه امام، ج 15، ص 208
8) صحیفه امام، ج 15، ص 208
9) صحیفه امام، ج 7، ص 249
10) صحیفه امام، ج 12، ص 328
11) صحیفه امام، ج 15، ص 208
12) صحیفه امام، ج 7، صص 249 - 250
13) صحیفه امام، ج 15، صص 209 و 210
14) صحیفه امام، ج 12، ص 329
15) صحیفه امام، ج 13، ص 320
16) صحیفه امام، ج 5، صص 61 - 62
17) صحیفه امام، ج 7، ص 250
18) صحیفه امام، ج 5، ص 103
19) صحیفه امام، ج 7، ص 250
20) صحیفه امام، ج 4، ص 368
21) صحیفه امام، ج 4، ص 369
22) صحیفه امام، ج 4، صص 369 و 370 و 371
23) صحیفه امام، ج 13، ص 322
24) صحیفه امام، ج 13، ص 321
25) صحیفه امام، ج 13، ص 321
26) صحیفه امام، ج 7، ص 509
27) صحیفه امام، ج 7، صص 509 - 510
28) صحیفه امام، ج 7، صص 511 - 512
انتهای پیام/