سروده‌هایی تقدیم به ساحت حضرت ام‌البنین: تو آسمان و قمرش ابالفضل


سروده‌هایی تقدیم به ساحت حضرت ام‌البنین: تو آسمان و قمرش ابالفضل

خبرگزاری تسنیم: پرداختن به یاران ائمه اطهار(ع) در شعر، از موضوعات رایج در شعر آیینی امروز است که در این میان سهم قابل توجهی به شخصیت حضرت ام‌البنین(س) اختصاص دارد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، زبان فارسی همواره محملی برای گفتن از آیین بوده است که البته سهم قابل توجهی از این موضوع به  اظهار ارادت شاعران به ساحت ائمه اطهار(ع) اختصاص دارد. این رویه در سال‌های اخیر روند رو به رشدی داشته است به طوری که به عنوان یکی از جریان‌های اصلی ادبیات انقلاب اسلامی محسوب می‌‌شود.

در کنار پرداختن به سیره ائمه اطهار(ع)، بیان ویژگی‌های یاران و اصحاب آل‌الله نیز از دیگر موضوعاتی است که در این دسته از اشعار دیده می‌شود؛ حضرت ام‌البنین(س)، حضرت حر، عمار یاسر، میثم تمار و دیگران از این جمله‌اند. سروده‌های ذیل نمونه‌هایی از اشعار شاعران در رثای درگذشت حضرت ام‌البنین(س) است که همزمان با سالروز درگذشت این بانوی بزرگوار منتشر می‌شود:

محمدمهدی سیار

دوباره گفتم: دیگر سفارشت نکنم
دوباره گفتم: جان تو و حسین، پسر!

دوباره گفتم و گفتی: "به روی چشم عزیز!"
فدای چشمت، چشم تو بی‌بلا مادر

**
مدام بر لب من "ان یکاد" و "چارقل" است
که چشم بد ز رخت دور، بهتر از جانم!

بدون خُود و زره نشنوم به صف زده‌ای
اگرچه من هم "جوشن کبیر" می‌خوانم
**
شنیده‌ام که خودت یک تنه سپاه شدی
شنیده‌ام که علم بر زمین نمی‌افتاد

شنیده‌ام که به آب فرات، لب نزدی
فدای تشنگی‌ات ... شیر من حلالت باد
**
بگو چه شد لب آن رود، رود تشنه من!
بگو چه شد لب آن رود، ماه کامل من!

بگو که در غم تو رود رود گریه کنم
کدام دست تو را چید میوه دل من!
**
بگو بگو که به چشمت چه چشم زخم رسید؟
که بود تیر بر آن ابروی کمانی زد؟

بگو بگو که بدانم چه آمده به سرت
بگو بگو که بدانم چه بر سرم آمد
**
همین که نام مرا می‌برند می‌گریم
از این به بعد من و آه و چشم تر شده‌ای

چه نام مرثیه‌واری‌ست "مادر پسران"
برای مادر تنهای بی پسر شده‌ای

***

جواد محمد زمانی

ای به سپهر عاطفه بی‌قرین
ستاره مدینه، ام‌البنین

قدر تو در جهان نبوده معلوم
قبر تو در جوار چار معصوم

فاطمه دوم مرتضایی
مادر دیگری به مجتبایی

تو کیستی که با غم و زمزمه
پای نهی به خانه فاطمه

تو کیستی که با همه عزیزی
گفته‌ای آمدم کنم کنیزی

تو دیده‌ای که خانه‌ای سوخته
دخترکی چشم به در دوخته

محض دل تازه‌گلان حزین
نام تو فاطمه! شد ام البنین

تا که نگویند حسینش چه شد
مدینه بیت‌الحرمینش چه شد

رهی که از قبر تو تا فاطمه است
مدینه، بیت‌الحرمین همه است

دامن عطر تو گل یاس داشت
جعفر و عبدلله و عباس داشت

تو آسمان و قمرش ابالفضل
تو مهر مادر، پسرش ابالفضل

تو دیده بودی که علی بی‌عدد
بوسه به دستان ابالفضل زد

آه نبودی تو که در علقمه
تیر و کمان بود به دست همه!

نمک به زخم جگرت می‌زدند
تیر به چشم پسرت می‌زدند

ساقیِ از دست شد و مست شد
ماه بنی‌هاشم بی‌دست شد

هرچه بگویند تو هم مادری
سخت، غم از سینه خود می‌بری

فاطمه آمد که تشکر کند
در عوضت دل ز غمش پر کند

غصه نیامدست در بند تو
در سفر چهار فرزند تو

آه چرا کرده صدایت بشیر
از که خبر داشت برایت بشیر؟

داغ جوانان تو در گفته کرد
غم حسین، خاطرت آشفته کرد

آه نگویم که حسینت چه شد
فاطمه جان نور دو عینت چه شد

***

غلامرضا سازگار

ای همسر سردار جهان، مادر عباس
وی دامـن تـو مهد ادب‌‌پـرور عباس

در بیت علـی آمده! هـم‌سنگر عباس
خوانده است تو را مادر خود خواهر عباس

ام‌الشهـدا، فاطمه دوم حیدر
هم فاطمه دوم و هم زینب دیگر

تو چشمه فیض از نفس پنج امامی
تو فاطمه بیت شـه عـرش‌ مقـامی

تو همسر تنهـا وصـی خیرالانامی
تو مـادر والا گهر خـون و قیامی

جوشـد ادب و فضـل ز آیات کلامت
پیوسته ز هفتاد و دو تن باد سلامت

شک نیست به این رتبه که حیدر به تو نازد
زینب کـه بـود عصمـت داور به تو نازد

تـا روز جــزا آل پیمبر بــه تـو نازد
عباس تـو در عـرصه محشر به تو نازد

کی مثل تو ای خاک رهت هم سر و هم جان
یک روزه دهد چـار پسر در ره جانان؟

ای سوخته در شعلـه مصباح هدایت
ای مادر جود و کرم و فضل و عنایت

خشنـود ز رفتـار تـو زهـرای ولایت
جان همه خوبان جهـان باد فـدایت!

با آن همه قدر و شرف و جاه و عزیزی
کـردی بـه بنـی‌فاطمه اظهار کنیزی

عون تـو شـده در صف عـاشور فدایی
عثمان تو بگرفت ز خون رنگ خدایی

تا دادن جـان، جعفر تو بود ولایی
عباس تو از روز ازل کرب‌وبـلایی

چون حرمت زهرا به تو شد واجب عینی
گشتنـد عزیزان تـو هرچار، حسینی

تـو ام‌ بنینـی نه! تـو ام‌الشهدایی
پیوسته به ثاراللَه و از خویش جدایی

دلباخته جلـوه مصباح هدایی
بیش از پسران گریه کنِ خون خدایی

ای بوسه خورشید به خاک کف پایت
حق است کند فاطمه پیوسته دعایت

دادی بـه ره شمـس ولا چـار قمـر را
دور پسـر فاطمه گـردانـده پسـر را

در ماتم‌شان ریخته بس اشک بصر را
آتـش زده از گریه دل اهـل‌ نظـر را

از بس که در امواج بلا یار حسینی
بـا داغ پسرهات عــزادار حسینی

یک روزه به دل داغ روی داغ تو دیدی
چون فاطمه یـا فاطمه از غصه خمیدی

بر گرد همـان چـار مزاری که کشیدی
از داغ حسین‌بـن‌علـی جامـه دریـدی

با آن کـه دلت خون ز غم چار جوان بود
چشمت به حسین‌بن‌علی اشک‌فشان بود

بـا داغ چهـار اختــر تابنده جبینت
گفتـی کــه نخـوانند دگر ام‌بنینت

آتش نزند کس به دل زار و حزینت
ای لشکر ماتم به یسـار و به یمینت

خون خوردی و نالیدی و از پای فتادی
تـا جـان بـه سـر گریه ی پیوسته نهادی

روزی که تو رفتی و جهان غرق عزا بود
تابـوت تـو بـر دوش عزیـزان خدا بود

با داغ تو خـون بـر جگر اهـل ولا بود
عباس تو ای مـادر عبـاس! کجا بود؟

ای کاش که چون عون، کنارت پسری بود
از جعفر و عثمـان عزیـزت خبری بود

ای قبله ی دل تـربت بی‌شمـع و چـراغت
ای داغ پس از داغ دوبـاره روی داغـت

ای چارگل خفته به خون، حاصل باغت
باشـد کـه بیایـم بـه مدینه به سراغت

با آن که شدم زائر بی‌صبر و قرارت
نگذاشت عدو گل بفشانم به مزارت

یا فاطمه خون دلـم از دیـده روان است
قبر تو عیان است عیان است عیان است

چشم همـه بـر تربت پاکت نگران است
آن فاطمه قبرش ز چه از خلق نهان است؟

از اشک، مگـر خاک بقیع تو بشویم
آن تربت پنهان شده را بلکه بجویم

هرچند که خون جگرت بود روانه
دیگـر بدنت دفـن نگـردید شبانه

بر بازوی و پهلـوت ندیدنـد نشانه
ای کوه غم چار جوانت روی شانه

بر «میثم» دل‌ سوخته کن اشک، عنایت
تا خـون دل خـویش کنـد وقف عزایت

***

محمود ژولیده

خون قلبم نه ز داغ پسرم ریخت حسین
آسمان از غم تو روی سرم ریخت حسین

زینب آن نیست که پیش از سفر از پیشم رفت
از غم موی سپیدش جگرم ریخت حسین

خواهرت گفت که از نیزه دهانت خون شد
ناگهان بند دل از این خبرم ریخت حسین

من شنیدم بدنت زیر سم اسبان رفت
تنت انگار که پیش نظرم ریخت حسین

گفت راوی که جگر گوشه اَت ارباً ارباست
از دلم سختیِ داغ پسرم ریخت حسین

در ره یاری ارباب پسر یعنی چه؟
شکر، پیش قدمِ تو قمرم ریخت حسین

مادر آن است که یار غم زهرا بشود
پس چه بهتر که به پایت ثمرم ریخت حسین

پسرانم همه بودند سپرهای حسین
سپر من همه در حفظ حرم ریخت حسین

آب اگر ریخت ز مشک پسرم، شرمنده...
آبرو بود که از چشم ترم ریخت حسین

مرغ باغ ملکوتِ تو شده عباسم
او به پرواز شد و بال و پرم ریخت حسین

مادرت آمد و دست پسرم را بوسید
عرق شرم ز روی پسرم ریخت حسین

انتهای پیام/

پربیننده‌ترین اخبار فرهنگی
اخبار روز فرهنگی
آخرین خبرهای روز
مدیران
تبلیغات
رازی
مادیران
شهر خبر
فونیکس
او پارک
پاکسان
رایتل
میهن
triboon
گوشتیران