چگونه افخمی نقشه راه سینمای جاسوسی ایران را ترسیم کرد
خبرگزاری تسنیم: «روباه»؛ آخرین فیلم بهروز افخمی این روزها روی پردههای سینمای ایران است. فیلم متفاوتی که با واکنشهای مختلفی روبرو شده است.
خبرگزاری تسنیم: مجتبی اردشیری
در همان سال هایی که جنگ سرد، دوران افول خود را سپری می کرد، به ناگهان گونه ای ادبی میان نویسندگان اروپایی و آمریکایی رشد کرد که از آن به عنوان داستان جاسوسی نام برده می شود.تا پیش از آن سال ها، تنها چند اثر مهم را می توان یافت که با زمینه جاسوسی نگاشته شده بودند که مهمترین آنها، "مامور مخفی" جوزف کنراد است.
با رشد چشمگیر رمان های جاسوسی در دو قطب اصلی داستانی دنیا (روسیه و آمریکا)، به تدریج اقتباس های سینمایی نیز از این رمان ها ( که به دلیل بکری سوژه و انعطافی که در فضاسازی داشتند، با اقبال عمومی مواجه شده بودند) آغاز شد و خیلی زود اقتباس های سینمایی از آثار ادبی با درونمایه جاسوسی، به مانند تبی فراگیر میان فیلمسازان بسیاری رواج پیدا کرد که از مهم ترین آثار این چنینی می توان به فیلم های روز شغال، شش روز کندور، 39 پله، ماموری که از سردسیر آمد، جیمزباندها و . . . اشاره کرد.
در تطور این مسیر، سینما، نقش خود را به شکلی مستقل از این اقتباس ها جدا کرد و همین، زمینه ای شد برای خلق دو انشعاب در سینمای جاسوسی؛ زیرشاخه اول، فیلم های جاسوسی ای را در بر می گرفت که شکل واقع پذیر و مستندی داشتند و برگرفته از خاطرات حقیقی افراد و سازمان های اطلاعاتی با رویکرد مسائل روز و اتفاقات بین المللی بودند و زیرشاخه دوم، که طبعا عمومیت و اقبال بیشتری نزد مخاطبان دارد، فیلم های جاسوسی ای را در بر می گرفت که با بیانی اکشن و حادثه ای به موضوع می پردازند و در نتیجه، نقش خیال و درام به شکل قابل توجهی در شکل گیری داستان موثر است.این قبیل فیلم ها، ضمن آن که ساخته های بیشتری به نسبت زیرشاخه سینمای جاسوسی رئالیستی به خود می بینند، بیشتر نیز مورد اقبال مخاطب واقع می شود.
با این مقدمه نسبتا طولانی به سراغ فیلم "روباه" می رویم که یک اثر جاسوسی رئالیستی است و از داده های سینمای جاسوسی از نوع اکشن آن، هیچ تبعیتی ندارد با این تبصره که فیلم تلاش می کند در ریتم، موسیقی و فیلمبرداری، از این شکل سینمای جاسوسی تبعیت کند اما به لحاظ داستانی کاملا تابع سینمای جاسوسی رئالیستی است کما اینکه این مهم در ابتدای فیلم نیز به نوعی تاکید می شود.
اما حال باید به این مهم بپردازیم که جایگاه "روباه" در سینمایی که تعداد ساخته های جاسوسی اش به تعداد انگشتان دست نیز نمی رسد، در چه رتبه ای است.
این انشعاب از سینمای جاسوسی، به شدت متکی به داستان است و اصلا اقتضای این انشعاب از سینمای جاسوسی، هم داستان محوری است و هم شخصیت محوری آن هم از نوع قهرمانش ( که هم قهرمان مثبت و هم بدمن را به موازات یکدیگر رشد می دهد)."روباه" اثری کاملا داستانی است؛ به مانند نمونه های موفق خارجی، با ریتمی پرشتاب آغاز می شود و تعلیق را به وجود می آورد و در ادامه، به خوبی، به آنالیز کاراکترها و ماموریت هایشان می پردازد و در این مسیر، کاراکترهای جدید با کارکردهای داستانی را وارد می کند به نوعی که خیلی خوب می تواند بدمن (یوهان) و قهرمان مثبت (حمید) را مورد پردازش قرار داده و این باور را در مخاطب خود که فیلم دو قهرمان دارد را به دلیل عملکردهای داستانی شان به وجود آورد.
"روباه" برخلاف معدود داشته های سینمای جاسوسی ایران، درصدد مانور بصری ابزارهای این سینما نیست.در این فیلم مخاطب چندان در جریان ابزار فوق سری جاسوسی قرار نمی گیرد و فیلم با نشان دادن این ادوات نمی خواهد این گونه به مخاطبش القاء کند که با اثری جاسوسی مواجه است؛ اقداماتی از این دست که ریزبینانه هستند، بارها در آثار درخشان سینمای جاسوسی جهان دیده شده اند چرا که ماموری که بدون هماهنگی موساد و تنها با اطلاع برادر خود، به جاسوسی فرستاده می شود، نمی تواند مجهز به ابزارهای فوق پیشرفته جاسوسی باشد؛ نمونه این گونه ریزبینی ها را می توان در آثار "فرد زینه مان" فقید به کرات مشاهده کرد.کما اینکه "روباه" نیز تلاش کرده این جزئیات هوشمندانه را در سرتاسر اثر به تصویر کشیده و با توجه به شتاب بالای رخ دادن جریانات، وقتی برای توضیح مواردی از این دست، ندارد؛ به همین دلیل این شکل سینما، فارغ از آن که هوشمندی بالایی از جانب سایر عوامل جلو و پشت دوربین می طلبد، به مخاطب ریزبین و باهوشی نیز نیاز دارد.
این هوشمندی در "روباه" با لحنی یکدست دیده می شود.کاراکتر اصلی داستان نیز به مانند آثار موفق سینمای جاسوسی دنیا، هوشمند ظاهر می شود؛ میمیک خود را هوشمندانه خرج می کند و در فرازهای ملتهب داستانی، خودنسردی هوشمندانه ای دارد که آثار ترس و ندامت در آن مشهود نیست.
پایانبندی آثار جاسوسی، دیگر نکته مهم این گونه است.تقریبا پایان تمام آثار جاسوسی از ابتدای شروع داستان برای مخاطب قابل حدس است اما اینکه داستانک ها چگونه به موازات یکدیگر، به نقطه پایان ربط داده می شوند، نکته مهم قضییه است."روباه" دو نیمه دارد؛ نیمه نخست داستان که بیشتر تابع هیجانات است و ریتم شتابانی دارد و تعلیق آفرین ظاهر می شود و نیمه دوم، تابع عقلانیاتی است که با رتیم کندتری به نسبت نیمه ابتدایی، روایت می شود و در پی گشایش گره ها به شیوه ای خلاف حدس مخاطب است که پیاده کردن آن نقشه برای دستگیر کردن یوهان، بخشی از این سیاست درست نوشتاری است که در نبود ریتم پرشتاب و تعلیق های پرهیجان به مانند نیمه ابتدایی فیلم، خلاء روایی را برای مخاطب ایجاد نمی کند.
بی ربط نیست اگر "روباه" را به نوعی "روز شغال" سینمای ایران خطاب کنیم.فیلمی که هوشمندی بالایی دارد و از داده های نوین سینمای جاسوسی زمان خود، در جهت مبتکرانه ای بهره می برد.همچنان که فیلم زینه مان، نقشه راه جدیدی برای سینمای جاسوسی که تا پیش از دهه هفتاد رواج داشت، ترسیم کرد و این گونه سینمایی را از دوران روایی کلاسیک، به دوران مدرن خود نزدیک گرداند، "روباه" نیز این نقشه راه را برای تعدد داشته های آثار سینمایی جاسوسی نوین منطبق با استانداردهای بین المللی در سینمای ایران ترسیم نموده و چشم انداز روشنی را در این گونه جذاب سینمایی موجب شده است.
انتهای پیام/