عربستان و راهبرد ایجاد «میدانهای جدید جنگ»
خبرگزاری تسنیم: سران سعودی با نگرانی از بازگشت عناصر تکفیری به خاک عربستان راهبرد «تشکیل میدانهای جدید نبرد» را طراحی کردند تا به این ترتیب این عناصر تکفیری را از خاک عربستان دور کنند.
به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم به نقل از پایگاه خبری العهد، سران سعودی از بیم بازگشت عناصر تکفیری به خاک عربستان درصدد برآمدند با طراحی راهبرد «تشکیل میدان های جدید نبرد» آنان را به نقاطی دور از کشور اعزام کنند.
«مهم نیست تروریست عامل حمله و انفجار باشد، بلکه مهم این است که به کجا و به چه کسی حمله کرده است »، این اظهارات بندر بن سلطان خلاصهای از راهبرد جدید عربستان بود که به گفته «سیمور هرش» خبرنگار آمریکایی در نشستی که «دیک چنی» معاون رئیسجمهور وقت آمریکا در آن حضور داشت و در پی سلسله انفجارهایی سال 1997 در عربستان، ایراد شد.
این اظهارات سنگ بنای «راهبرد موسوم به گشایش میدانهای جدید نبرد جهادیها» نام گرفت.
حوادث و نگرانیها
در نوامبر 1979 یک گروه سعودی با محاصره مسجد الحرام حادثهای آفریدند که در جریان آن صدها نفر جان خود را از دست دادند.
این گروه بر اساس تفکرات «جهیمان العتیبی» در اواخر دهه شصت قرن گذشته در مدینه منوره تاسیس شد و در آن زمان به نام گروه سلفی معروف بود.
این گروه معتقد بود مهدی (عج) در یکی از افراد آن به نام «محمد القحطانی» تجلی یافته است و باید در اول سال هجری جدید با او در مکه بیعت کرد.
این حادثه در 20 نوامبر 1979 رخ داد و در جریان آن مسجد الحرام اشغال و عوامل آن که یک گروه مسلح تندروی مخالف دولت عربستان سعودی بودند، تعدادی از حجاج را گروگان گرفتند.
این اتفاق بسیاری از مسلمانان را شوکه کرد و تعدادی از گروگانگیران و نیروهای امنیتی در تیراندازیهای طرفین درگیری برای بازپسگیری مسجد الحرام کشته شدند. دولت عربستان پس از این حادثه سختگیریهای مذهبی راافزایش داد.
گروگانگیری در مسجد الحرام دستاویز توجیه اقدامات سرکوبگرانه آل سعود
برای نظام حاکم در عربستان و نیز در پس آن نهاد مذهبی از بین بردن گروه "جهیمان" به عنوان یک سازمان در سال 1979 دشوار نبود، اما در صدد برآمد از این گروه برای توجیه هر چه بیشتر اقدامات سرکوبگرانه و سختگیری در قبال هر یک از جنبشهای فعال در عربستان بهره برداری کند.
شکل گیری جنبش بیداری سعودی
پس از آن در دهه هشتاد قرن گذشته و اوایل دهه نود، جنبش جدید اصلاح طلبانهای شکل گرفت که به اقدامات خشونت آمیز اعتقادی نداشت و اهداف و ابزار و نیز قوانین اجتماعی آن با اسلامگرایان و نهاد مذهبی سعودی متفاوت بود.
این گروه خود را «جنبش بیداری» نامیده و ایدئولوژی آن آمیختهای از وهابیت محافظه کارانه و افکار اخوانی عملگرا بود.
اندکی پس از حمله عراق به کویت در سال 1990 و در پی استقرار نیروهای آمریکایی در خاک عربستان، جنبش بیداری به رهبری «سفرالحوالی» و «سلمان العوده» درخواستهای خود را به دولت سعودی منتقل کردند، دو مورد از مهم ترین درخواستهای آنان خطاب المطالب (1991) و دومی عریضه توصیه 1992 بود.
پس از آن جریان جدیدی از جنبش بیداری به عنوان یک سازمان رسمی به نام «کمیته دفاع از حقوق قانونی» شکل گرفت، اما چیزی نگذشته بود که اعضای آن به لندن پناهنده شدند.
در سال 1994 جنش بیداری سرکوب شد و رهبران آن سکوت اختیار کردند اما در اواخر دهه نود به عنوان جنبشی ضعیف باز به صحنه آمدند. در آن زمان شیخ سلمان العوده با ارسال نامهای به بن لادن از او خواست از خشونت دست بردارد.
این جنبش تهدید جدی برای نظام حاکم سعودی و یا نهاد مذهبی وهابیت به شمار نمیآمد.
خطرها در کمین آل سعود
پرخطرترین مرحلهای که عربستان تجربه کرد، پس از استقرار نیروهای آمریکایی در خاک این کشور بود به ویژه پس از اینکه بن لادن در سال 1993 از آل سعود انتقادهای تندی کرد، از همین رو خاندان حاکم سعودی از نهاد مذهبی وهابیت کمک خواست تا در چارچوب «هیئت علمای بلندپایه» به رهبری شیخ عبدالعزیز فتوا صادر کند.
در پی این درخواست فتوای مجاز بودن درخواست کمک از کفار صادر شد
در ادامه سلسله حوادث امنیتی در عربستان، در سال 2002 و 2003 این کشور صحنه حملاتی بود که در آن قضات و نیروهای پلیس در شهر «سکاکا» در استان «الجوف» هدف قرار گرفتند و پس از آن نیز سلسله انفجارهایی در این کشور رخ داد که از همه مهم تر انفجار سال 2003 در ریاض بود و پس از آن نیز گروه تروریستی القاعده در جزیرة العرب اعلام موجودیت کرد.
این حملات خطرناک تر بود زیرا از رحم وهابیت سربرآورده بود.
نظریه ایجاد میدانهای جدید نبرد برای جهادیها
این عملیات شوک بزرگی برای حاکمان سعودی بود زیرا از سوی گروهی صورت گرفت که نظام حاکم، حامی اصلی آن به شمار میآمد و پیش از این انفجارها نیز از اواخر دهه نود زنگ خطر از سوی آنان را به صدا در آورده بود.
در پی خروج نیروهای شوروی سابق از افغانستان، آل سعود در صدد برآمد فرماندهی مرکزی القاعده را هدف قرار دهد، زیرا القاعده از نظر رویارویی در نبردی جدید با خلأ راهبردی روبه رو شده بود.
تمرکز عربستان روی دو خط موازی
عربستان برای هدف قرار دادن القاعده روی دو خط موازی متمرکز شد که عبارتند از:
اول: تلاش برای از هم پاشیدن فرماندهی مرکزی القاعده از طریق ایجاد فرماندهیهای متعدد و به عبارت بهتر تلاش برای تشکیل زیر مجموعههایی برای القاعده که از بیعت با فرماندهی مرکزی خارج شده و به عنوان یک شاخه جدید مستقل عمل کنند.
دوم: ایجاد میدانهای جدید نبرد تا به این ترتیب القاعده و یا همان گروههای زیرمجموعه آن از عربستان دور شده و نتوانند به آن بازگردند.
در همین ارتباط هر چند بوسنی و هرزگوین میدان جدیدی برای نبرد و دور کردن جهادیها به شمار میآمد، اما موقتی بوده و جنگ در آنجا به سرعت پایان گرفت.
اما عراق نیز با توجه به تنوع مذهبی و نژادی برای آل سعود وسوسه انگیز بود و عربستان و سرویس اطلاعاتی آن عراق را میدان جذابی برای فعالیت القاعده دیدند.
به این ترتیب سران سعودی راهبرد «ایجاد میدانهای جدید نبرد» را اساس کار خود برای سوق دادن فعالیت القاعده به نقاط دور از عربستان قرار دادند و در این میان عراق ستون اصلی این راهبرد به ویژه آغاز فعالیت ابومصعب الزرقاوی به شمار می آمد، اما فعالیت او از چند نظر سوال برانگیز است از جمله اینکه:
اول: شخصیت احمد فضیل الخلایله (ابومصعب الزرقاوی) که به گفته همه کسانی که او را میشناختند، به خشونت افراطی گرایش داشت و نسبت به مخالفانش به ویژه شیعیان بسیار متعصب بود.
دوم: با وجود اینکه الزرقاوی تحت تاثیر شخصی معروف به «عصام البرقاوی» (ابو محمد المقدسی) بود و در ارتباط با موضوع معروف به «بیعت امام» حدود پنج سال را با هم در زندانهای اردن سپری کرده بودند، اما این تاثیرپذیری چندان دوام نیاورد، زیرا المقدسی کوشید از کارهای الزرقاوی خود را جدا اعلام کند و با ارسال نامهای به او درخواست کرد از شدت خشونت در قبال مسلمانان در عراق بکاهد.
خشونت در شخصیت الزرقاوی برگرفته از کافر دانستن کسانی بود که با او هم عقیده نبودند، و بر همین اساس المقدسی را به کفر متهم کرد و او بود که تلاش کرد با ارسال نامهای تحت عنوان «نامه پند و یادآوری به برخی برادران» به اضافه یک نامه دیگر به الزرقاوی در سال 2004 به نام « نامه کمک و پند» او را مسئول کشتار پراکنده و بی هدف مسلمانان و مسیحیان دانسته و گفت:
نباید دایره درگیری پراکنده شده و کسانی جز اشغالگران و مزدوران و حامیان آنان را در برگرفته و یا غیر نظامیان و مردم عادی را گرچه کافر و یا مسیحی باشند، هدف قرار بگیرند و به کلیساها و محل عبادت آنان حمله شود و یا اینکه شیعیان در معرض حمله قرار بگیرند و نبرد از اشغالگران و حامیانشان به سمت حمله به مساجد شیعه منحرف شود زیرا نباید همه را در یک کفه قرار داد.
سوم: زرقاوی در سال 1994 به دست نیروهای اطلاعات اردن دستگیر شد و به اقدامات تروریستی و تشکیل گروههایی علیه امنیت دولت اردن متهم شد اما آزادی او در سال 1999 با دستور عفو پادشاهی و هنگام قدرت گرفتن ملک عبدالله سوال برانگیز بود.
چهارم: پس از گذشت کمتر از یک سال از آزادی الزرقاوی سرویس اطلاعاتی اردن او را به طراحی حمله به اماکن تفریحی و توریستی معروف به انفجارهای هزاره در اردن متهم کرد.
پنجم: سرویس اطلاعاتی اردن الزرقاوی را به دست داشتن در ترور «لورنس فولی» دیپلمات آمریکایی در امان در اکتبر 2002 متهم کرد.
ششم: اختلافات الزرقاوی با القاعده و اسامه بن لادن سرکرده این گروه بر سر بسیاری از مسائل در موارد زیر نمود یافت:
الف: نامه الزرقاوی به سران القاعده که سرویس اطلاعاتی آمریکا آن را در عراق توقیف کرد.
در این نامه الزرقاوی از سران القاعده خواسته بود با نظر او در خصوص شیعیان به عنوان شرط بیعت با بن لادن موافقت کنند.
ب: ابو قتیبه که الزرقاوی را میشناخت و بارها با او همراه بود، در مصاحبه با پایگاه خبری ایلاف در سال 2005 گفت: الزرقاوی تمام دستورات بن لادن مبنی بر کافر دانستن حاکمان جزیره العرب را رد کرد.
ت- نامه تند عطیه الله اللیبی به الزرقاوی در سال 2005 که در آن مخالفت خود را با مثله کردن اجساد و کشتار افراد بر اساس رویکردهای طایفه ای و مذهبی آنان در عراق اعلام کرده بود.
عراق و میدان جدید نبرد
به دلیل این موارد، سرویس اطلاعاتی عربستان نظریه موسوم به « ایجاد دشمن جدید» و « میدانهای جدید جهاد» دور از خاک عربستان را پایه ریزی کرد.
به موارد بالا می توان این موارد را نیز اضافه کرد:
اول: پس از سال 2003 و به عبارت بهتر پس از انفجارهای ریاض و آغاز فعالیت القاعده در جزیرة العرب، خشونت در عراق به ویژه خشونت مذهبی نسبت به غیرنظامیان افزایش یافت.
در آن زمان اصول و ویژگیهای سیاست عربستان در قبال القاعده اینگونه نمود یافت که آل سعود در صدد سمت و سو دادن فعالیت القاعده به سمت اهداف جدید بر آمده و علاوه بر این تلاش کردند با مستقل کردن زیرمجموعههای آن، فرماندهی مرکزی آن را از هم بپاشند تا به این ترتیب تسلط بر آن تسهیل شده و زمنیه دسته بندیهای پی در پی نیز در آن فراهم شود و اظهارات بندر بن سلطان که پیش از این به آن اشاره شد در همین راستا ایراد شد.
پس از آن سلسله حوادثی رخ داد که مهم ترین آن عبارتند از:
اول: نعمان بن عثمان افغانی- عربی و عضو سابق یک گروه اسلامگرای مبارز لیبی در نوامبر 2007 در یک نامه به طور علنی از ایمنالظواهری انتقاد کرد.
دوم: در سال 2007 با نزدیک شدن ششمین سالگرد حملات 11 سپتامبر، شیخ سلمان العوده یکی از بزرگان جنبش بیداری در عربستان اسامه بن لادن را مورد سرزنش قرار داد، به این معنی که در گفت وگو با شبکه ام.بی.سی خطاب به او گفت:
«برادر اسامه، به نام القاعده چه خونهایی که ریخته شد و چه انسانهای بی گناه از جمله کودکان، سالخوردگان و زنان که جان خود را از دست دادند، آیا اکنون برای دیدار پروردگار متعال خوشبخت هستی در حالی که بار صدها هزار و یا میلیونها قربانی را به دوش میکشی؟
سوم: در همان سال یا سال 2007 امام الشریف (معروف به دکتر فضل) که پدر معنوی القاعده و حامی سابق تکفیریها بود، پس از انتشار کتاب خود تحت عنوان «ساماندهی عمل جهادی در مصر و جهان» به شکل سوال برانگیز و پر سرو صدا از عضویت القاعده خارج شد.
بی تردید عدم اطاعت الزرقاوی از آموزههای بن لادن و اختلافات او با رهبری القاعده و سپس دسته بندیهای پی در پی که در بالا به آن اشاره شد، فرماندهی مرکزی القاعده را به نفع گروههایی که از آن جدا شده بودند، تضعیف کرد و این همان هدفی بود که آل سعود سخت در تلاش برای تحقق آن بود و تمام تلاش خود را برای دستیابی به آن متمرکز کرده بود، اما شخصیت بن لادن و ارتباط تاریخی بین شکل گیری القاعده و حمایت بن لادن از آن موجب شد این گروه به میزان زیادی منسجم باشد و همین امر به نوبه خود موجب شد الزرقاوی در سال 2005 و یک سال قبل از مرگ، با بن لادن بیعت کند.
به هر حال فرماندهی القاعده همچنان با شخص بن لادن در ارتباط است زیرا این گروه و فرماندهی مرکزی آن با مرگ بن لادن دستخوش از هم پاشیدگی خواهد شد زیرا پس از دسته بندی هایی که القاعده تجربه کرد، هر رهبری که جایگزین بن لادن شود، ضعیف خواهد بود.
در چارچوب این نظریه و با کاهش عملیات انتحاری و انفجارها در عراق در سال های 2010 و 2011 بحران سوریه آغاز شد و سوریه به میدان جدیدی برای عمل جهادی و قطب نمای جذب جهادی ها تبدیل شد در این خصوص می توان موارد زیر را در نظر داشت:
اول: آغاز بحران سوریه با ترور بن لادن همزمان شد، به این معنی که هر چند بحران سوریه در مارس 2011 آغاز شد اما چند ماه بعد به درگیری مسلحانه و نظامی تبدیل شد و بن لادن نیز در ماه می همان سال کشته شد، به اضافه اینکه برخی سرویس های اطلاعاتی اعلام کردند بن لادن بسیار پیش از تاریخ ترور در تیررس سرویس اطلاعات آمریکا قرار داشت و نقطه صفر برای ترور او با در نظر گرفتن بهترین زمان از نظر سیاسی برای اجرای عملیات در نظر گرفته شده بود.
سخت بتوان گفت که بین دو حادثه مزبور یعنی ترور بن لادن و آغاز بحران سوریه ارتباطی نیست، زیرا بن لادن شخصا انفجارهایی را که علیه غیرنظامیان از طوایف مختلف صورت می گرفت، محکوم کرده بود و پیش از این نیز گفتیم که بین القاعده و الزرقاوی اختلاف نظر وجود داشت از همین رو ایجاد چتر حمایتی القاعده در خصوص تبدیل جنگ سوریه به جنگ مذهبی طبق نقشه از قبل طراحی شده دشوار بود.
دوم: جانشین بن لادن یا همان ایمن الظواهری پس از ترور بن لادن به سرعت حوادث عراق را تبریک گفته و بلافاصله وارد خط بحران سوریه شد.
سوم: پس از آن نشانههای ضعف در شخصیت الظواهری به عنوان رهبر القاعده ظاهر شد و چه بسا همین وضعیت موجب شد وارد خط بحران سوریه شود زیرا آن را فرصت مناسبی برای بازیافتن اعتبار رهبری القاعده دانست به ویژه اینکه اعضای تاثیرگذار القاعده با او همراه نشده و از بیعت با او خودداری کردند.
شکست تجربه عربستان و غرب در سوریه
به هرحال گروههای مسلح تکفیری و غیرتکفیری در سرنگونی نظام حاکم سوریه ناکام ماندند و اینجا بود که فریاد عربستان و کشورهای اروپایی از بیم بازگشت عناصر تکفیری به کشورهای خود بلند شد از همین رو یمن را به صحنه عملیات خود تبدیل کردند به ویژه اینکه تجربه آنان در میدان سوریه با شکست روبه رو شده بود.
در همین راستا عربستان برای مبارزه با تروریسم تصمیم گیری کرده و کوشید سعودیها را از میدانهای جنگ در سوریه خارج کرده و از آنان خواست به کشور بازگردند.
روشن بود که این تصمیمات در راستای تلاش برای پایان جنگ در سوریه اتخاذ نشد، بلکه در واقع در چارچوب تلاش برای کاهش هرچه بیشتر بازتابهای شکست در سوریه و بازگشت تکفیریها به کشورشان صورت گرفت اما عربستان در این خصوص با چند موضوع روبه رو شد:
اول: تعداد تکفیریهای سعودی که از سوریه بازگشته بودند در مقایسه با آمار منتشر شده یعنی حدود 12 هزار نفر، بسیار اندک و حتی ناچیز بود و البته چه بسا این آمار نیز دقیق نباشد زیرا تعداد تکفیریهای سعودی که عازم سوریه شده بودند، بسیار بیشتر بود اما دستیابی به آمار دقیق در این خصوص دشوار است.
علاوه بر این در آمار تکفیریهای سعودی در سوریه تعداد تکفیریهای آن در سایر کشورها در نظر گرفته نشده است و چه بسا این افراد نیز بنابر نظر فرماندهان خود به میدان هایی که آنان تعیین کنند، اعزام شوند.
دوم ترس از اینکه علاوه بر تکفیریهای سعودی، تکفیریهای غیر سعودی نیز در حملات به عربستان مشارکت داشته باشند و به این ترتیب ترس سران سعودی از تکرار انفجارهای سال 2003 بار دیگر به جان آنان افتاده که این بار این انفجارها با مهارت زیادی که تکفیریها در میدانهای نبرد در نقاط مختلف به دست آورده اند، صورت خواهد گرفت.
سوم: شکست بزرگ طرفهای تحت حمایت عربستان در انتخابات اخیر پارلمانی عراق
همه این عوامل موجب شد در عربستان دلایل کافی برای بازنگری در دیدگاه « اهداف و میدانهای جدید برای تکفیریها» به وجود آید تا با استفاده از میدانهای جدید، تکفیریها از عربستان دور شوند.
در برابر این وقایع و نیز دلایل دیگر مربوط به تحولات منطقه ای، موصل هدف حمله قرار گرفت.
به هر حال روشن است که تکفیری ها در قلب راهبرد آل سعود جا گرفتند تا از آنان در چارچوب تحقیق دستاوردهای سیاسی در منطقه استفاده شود و علاوه بر این از خاک عربستان دور شوند.
انتهای پیام/ر