بازی «تمایز» در آخرین خاکریز
خبرگزاری تسنیم: مفهوم «دیگری» از کلیدواژههای مهم تاریخ مدرن غرب و موضوعاتی است که در نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی درباره آن بحث شده است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم به نقل از ماهنامه عصر اندیشه، مفهوم «دیگری» از کلیدواژههای مهم تاریخ مدرن غرب و موضوعاتی است که در نامه رهبر انقلاب به جوانان غربی درباره آن بحث شده است. اساساً «دیگری» فینفسه و بالذات، مفهومی دارای معنای منفی قلمداد نمیشود؛ بلکه سر سخن در این موضوع اشاره به تاریخچهای پرمساله و جالب در غرب است که از آن به «دیگری سازی» و «دیگری هراسی» تعبیر میشود. تاریخچهای شاید به درازای خود تاریخ. «ژاک دریدا» فیلسوف فرانسوی در نظریه شکلگیری معنا از «بازی تمایز» سخن میگوید؛ یعنی معنای هر چیزی منوط به تفاوت و ایجاد فاصله با «دیگری» است، دیگریای که غایب و فاقد امکان سخن گفتن است. با این حال آنچنان که ذکر شد، در نظر گرفتن یک «دیگری» برای «خود»، چندان مقارن با عیب و نقص نمینماید، بلکه «دیگری» آنجا مایه مناقشه است که با مفهوم مشخصتری به نام «دیگرهراسی» قرین شده و هر دوی اینها، با مفاهیم «استعمار» و «استثمار» گره میخورند. به بیانی دیگر، «دیگری» در اینجا نه تنها مساله «تفاوت»، بلکه «سلسله مراتب» نیز هست، زیرا دیگری کسی نیست که خود را با او یکی میدانیم، بلکه کسی است که او را والاتر یا پستتر میشماریم. آنچه در «دیگرسازی» بهعنوان نقطه کانونی مورد توجه قرار میگیرد؛ برتری، فراتری، اندیشمندی، عقلانیت، صلحطلبی، اصالت، نجابت، فضیلت، کوشایی، جنگطلبی، وحشیگری، سادهلوحی، تنبلی، شهوتپرستی، بزهکاری،حیلهگری، دروغگویی و... «دیگری» است.
دیگرسازی مفهومی به درازای تاریخ غربی دارد؛ آنچنان که در تاریخنگاریهای هرودوت آمده است، از جمله قدیمیترین دیگرسازیها میتوان به دیگرسازی بربریسم از سوی یونانیها اشاره کرد. یونانیها در عصر موسوم به هلنیسم و پیش از آن، هر آداب و فرهنگ غیر یونانی را «بربر» میگفتند. اصطلاح «بربر» (از ریشه barbaroi یونانی) از ابداعات یونانیان باستان بود، در آغاز، خطاب به هر انسان غیریونانی و غیرمتکلم به زبان یونانی، فاقد رفتار و کردار یونانی و ساکن در سرزمینی غیر از یونان- به ویژه ایرانیان و مصریان بهکار برده میشد. کالینگوود در مفهوم کلی تاریخ در اینباره مینویسد «نماد دید تنگ یونانیان قرن پنجم، تمایزی است که آنان میان یونانیان و بربران قائل بودند. قرن چهارم این تمایز را برنینداخت ولی شدت آن را از بین برد. این امر به نظریه ربطی نداشت، به عمل مربوط میشد.»
سیر دیگریسازی از «شرق»
در قرون وسطی و پررنگتر از آن از عصر روشنگری، «دیگرسازی» مهمتری در جهان صورت گرفت که از آن به دیگرسازی غربیها از «شرق» یاد میشود. مسالهای که بهویژه در کتاب «شرقشناسی» اندیشمند مشهور معاصر، «ادوارد سعید»، به بخشهایی از آن بهخوبی اشاره شده است.
ادوارد سعید در پژوهش خود با ترکیب ایدههای «صورتبندیهای گفتمانی» میشل فوکو و «هژمونی» آنتونیو گرامشی، انتقادات جدی را متوجه تلاشهای موسوم به شرقشناسی در غرب ساخت. به اعتقاد ادوارد سعید که با الهام از نظریه «دانش-قدرت» میشل فوکو فیلسوف مشهور فرانسوی به چنین پژوهشهایی پرداخته بود، غرب مجموعه پیچیدهای از تصورات را بهعنوان شرق تولید کرد که هیچ ربطی به شرق واقعی نداشت، بلکه صرفاً برساخته (Construct) و بازنموده (Represented) ذهن نسلهایی از محققان، شاعران و مورخان بود که تحت حاکمیت گفتمان قوممحوری و با قدرت حکمت اعلای خود مصونیت یافته و در نتیجه زمینهای برای «اقتدار استعماری» غرب فراهم کرده بود. (سعید، 1377:178)
بدین ترتیب، شرقشناسی بخشی از یکصورتبندی فرافرهنگی بود که رابطهای متقابل با «امپریالیسم» داشت؛ سنتی که در بطن خود مظهر «دیگریسازی هستهشناسانه» ای بود که با برساختن «دیگری» به انسجام هویت غربی مدد میرساند؛ چنانکه برایان ترنر میگوید: «لازمه جوامع تخیلیای که با رشد ادبیات و استراتژیهای ملیگرایانه شکل گرفته بودند، برساختن مرزهای طردکنندهای است که بر اساس تمایز داخلی- خارجی تعریف میگشت.» (برساختگی شرق، روایت خلق دیگری از رهگذر بازنمایی؛)
ادوارد سعید معتقد است غربیها بهوسیله گفتمان شرقشناسی خود به سبک دلخواهانهای «دیگری» فروتری را در شرق برساختند و سپس با تکیه بر برتری ذاتی خود زمینه تسلط بر آن را فراهم نمودند. یک شرق بهوسیله غرب «اختراع» شد و نه «اکتشاف»؛ بنابراین لازمه پاسخ به این پرسش که «شرق چگونه فتح شد» پاسخ به این پرسش خواهد بود که «شرق چگونه شناخته شد؟» ادوارد سعید در بخش دیگری از کتاب خود میگوید شرقشناسی بهنوعی تلاش غرب برای خودشناسی نیز بود و تصویری که عرضه میداشت، تصویر چیزی بود که میخواست آن نباشد؛ چیزی که نمیپسندید و به «شرق» نسبت میداد. خلاصه آنکه سعید بر مبنای این تمایز متصلب میان فرادستی غرب و فرودستی شرق، تبیینهای شرقشناسانه را حول چهار محور اساسی میدید: 1- بین غرب و شرق تفاوت مطلق و منظم وجود دارد. 2- بازنماییهای غرب از شرق نه بر واقعیت جوامع شرقی، بلکه بر تفاسیر متنی و ذهنی استوار است. 3- شرق، لایتغیر، راکد و یکنواخت است و قادر به بازنمایی خویش نیست. 4- شرق چیزی است که باید از آن «ترسید»، رام و مهارش کرد، اما دیگریسازیها در غرب به همینجا ختم نشده و در عصر جدید صرفاً به مساله شرق و غرب نیز خلاصه نمیشود؛ با درک دیالکتیک استعمار و دیگریسازی، تعیین مسیر و روند اصلی طی شده در طول تاریخ معاصر از این جنبه چندان مشکل به نظر نمیرسد. شبه تمدن لیبرال غربی در طی زمان ابتدا «فاشیسم آلمانی» را بهعنوان دیگری خود مطرح و پس از فروپاشی آن و جنگ جهانی دوم، «کمونیسم» را جایگزین کرد.
یک other دیگر
نظم دوقطبی بر اساس تنازع میان کمونیسم و لیبرالیسم شکل گرفته بود، اما با ظهور پدیده انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) معادلات در دنیا تحول یافت. با گذشت سالها پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، غرب همچنان بر دیگریسازی از مارکسیسم و کمونیسم پایفشاری و مبنای چیرگی و استعمار خود بر برخی ملتها را هراساندن آنان از خطر کمونیسم قرار داده بود. درحالیکه مارگارت تاچر نخستوزیر شهیر انگلیس شعار میداد «فراموش نکنید گورباچف میخواهد مارکسیسم را زنده کند.» امام خمینی (ره) در نامهای تاریخی به گورباچف نوشتند که از این پس باید کمونیسم را در موزههای تاریخ جستوجو کرد.
فروپاشی مارکسیسم بهمثابه «دیگری» اصلی لیبرالیسم، غرب را واداشت که طبق عادت other دیگری را برای خود دست و پا کند؛ خاصه آنکه شکلگیری پستمدرنیسم و عدم توانایی مدرنیته در توجیه ایجابی ارزشی خود، آنان را بیش از پیش نیازمند رویکردی سلبی و نمایاندن «دیگری هراسناک»ی به ملل تحت سلطه خود ساخته بود. تلاش انقلاب اسلامی برای احیای معنویت در جهان تهدید بزرگی را متوجه لیبرالیسم غربی کرده بود؛ آنهم لیبرالیسمی که «سکولاریسم» را بهعنوان محفظه محافظ خود میدید و اینک پیروزی انقلاب اسلامی ایران را عاملی اساسی در توقف روند سکولاریزاسیون در جهان مییافت.
پیتر برگر از بزرگترین جامعه شناسان معاصر، یکی از پیشگامان بسط نظریه عرفی شدن (سکولاریزاسیون) و شاید موثرترین آنها بـود که جامعه شناسـان فراوانی را نیز با خود همراه ساخت. او پیش از انقلاب اسلامی ایران از آینده «محتوم» و حتمی سکولاریزاسیون دنیا سخن میگفت، اما پس از بروز و ظهور انقلاب اسلامی ایران و با مشاهده حضور و بروز بیش از پیش دین در عرصه عمومی از این دیدگاه خود عدول کرد. برگر میگوید که جهان امروز به دین توجه دارد و تنها گروه قلیلی از جامعهشناسان دین تلاش کردهاند تا نظریه قدیمی سکولاریسم را با آنچه که من آن را تز «آخرین خاکریز» نام نهادهام، نجات دهند.
«ساموئل هانتینگتون» در نظریه خود ملهم از مطالعات تمدنشناسانه «آرنولد توئینبی» به برخورد نهایی تمدنها اشاره کرد. او به برخورد تمدنهای کنفوسیوسی و آسیایی با تمدن غربی اشاره و پیشبینی میکند که این دو تمدن علیه تمدن غربی با یکدیگر متحد خواهند شد. تمدن غربی هرچند تمدن کنفوسیوس چینی را نادیده نمیگیرد، اما دیگری اصلی خود را در تمدن بزرگ اسلامی میشناسد.
یادداشتها
1. سعید، ادوارد، (1377)، شرقشناسی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی
2. عباسزاده، محسن، برساختگیِ شرق؛ روایت خلق «دیگری» از رهگذر بازنمایی
3. لاریجانی، محمد جواد، کاوشهای نظری در سیاست خارجی
4. کالینگوود، رابین جورج، (1389)، مفهوم کلی تاریخ، ترجمه: علی اکبر مهدیان، تهران: انتشارات کتاب آمه
انتهای پیام/