ترجمه انگلیسی «من زندهام» در راه نمایشگاه کتاب فرانکفورت
خبرگزاری تسنیم: معاون انتشارات بروج از مراحل پایانی کار ترجمه کتاب «من زندهام» به زبان انگلیسی خبر داد و گفت: در نظر داریم تا این ترجمه را در نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه کنیم.
سیدصفر صالحی، معاون انتشارات بروج، در گفتوگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، با اشاره به برنامههای جدید در دست این انتشارت برای کتاب «من زندهام» گفت: کتاب «من زندهام» پرفروشترین کتاب انتشارات بروج است که در سال گذشته عنوان پرفروشترین اثر در سال را نیز به خود اختصاص داد.
وی ادامه داد: با توجه به جذابیت موضوع کتاب در نظر داریم تا این اثر را به زبانهای مختلف ترجمه و در کشورهای زبان مقصد عرضه کنیم. ترجمه انگلیسی این اثر از جمله این موارد است که به احتمال زیاد تا خرداد ماه به اتمام برسد. در نظر داریم تا برگردان کتاب به این زبان را در نمایشگاه کتاب فرانکفورت عرضه کنیم.
کتاب «من زندهام» شامل خاطرات معصومه آباد از دوران کودکی و دوره پر فراز و نشیب نوجوانی اوست. این اثر هر چند خاطرات وی از دوره کودکی و خانوادهاش آغاز میشود، اما نقطه محوری کتاب روزهای اسارت راوی است که در اسارتگاههای مختلف عراق بوده است. کتاب تاکنون 173 نوبت به چاپ رسیده و یکی از آثار پرمخاطب در سال جاری بوده است.
رهبر معظم انقلاب نیز پس از مطالعه این اثر بر آن تقریظ نوشتند و فرمودند:
«بسم الله الرحمن الرحیم
کتاب را با احساس دوگانه اندوه و افتخار و گاه از پشت پرده اشک خواندم و بر آن صبر و همت و پاکی و صفا و بر این هنرمندی در مجسم کردن زیبائیها و رنجها و شادیها آفرین گفتم. گنجینه یادها و خاطرههای مجاهدان و آزادگان، ذخیره عظیم و ارزشمندی است که تاریخ را پربار و درسها و آموختنیها را پرشمار میکند، خدمت بزرگی است آنها را از ذهنها و حافظهها بیرون کشیدن و به قلم و هنر و نمایش سپردن.
این نیز از نوشتههایی است که ترجمهاش لازم است. به چهار بانوی قهرمان این کتاب و بهویژه نویسنده و راوی هنرمند آن سلام میفرستم».
در بخشهایی از این اثر میخوانیم:
«بعثیها هم میترسیدند ما در نامه اول که express letter بود بیشتر از دو کلمه بنویسیم و مرتب تکرار میکردند:
ــ کتبن کلمتین فقط. (فقط دو کلمه بنویسید)
خانمی که از طرف صلیب سرخ آمده بود، گفت: بههمراه این نامه یک عکس هم بگیرید و ارسال کنید. از فاطمه [فاطمه ناهیدی یکی از سه بانویی که همراه راوی در اسارت بودند.] و حلیمه [حلیمه آزموده یکی از سه بانویی که همراه راوی در اسارت بودند.] عکس جداگانه گرفتند اما به من و مریم [شمسی بهرامی، که در لحظه اسارت خود را مریم آباد معرفی کرده بود] گفتند: شما که خواهرید یک عکس مشترک بگیرید تا برای خانوادهتان بفرستیم. خوشحال شدم خواهر بودنمان برای صلیب سرخ پذیرفته شد.
بعد از نوزده ماه با جسمی نحیف و رخساری رنجور و رنگپریده برگه نامهام که هنوز خالی از آن دو کلمه بود در دستم بود و باید به دوربین نگاه میکردم و لنز دوربین در واقع چشم وطنم و هموطنم بود که به چشمان من دوخته شده بود و آنها میخواستند از این دریچه همه چیز را بدانند. فکر کردم با چهحالتی به لنز دوربین خیره شوم که به آنها آرامش دهد. به لنز دوربین خیره شدم برای اینکه به مادر و پدرم و همه آنهایی که دوستشان داشتم نگاهی فارغ از درد و رنج هدیه کنم. تبسمی گذرا بر لبانم نقش بست، تبسمی که حکایت از بیدردی و شعف بود.
بعد از عکس انداختن نوبت نامه نوشتن شد. بعد از دو سال و این همه بیخبری از کجا بنویسیم که در دو کلمه مفهوم باشد. اصلاً به چهکسی و به چهآدرسی؟ خانه من کجاست؟ در این دو سال آیا خانهای سالم مانده است؟ کسی زنده مانده است؟ یادم آمد که من یادداشت سومی را که به سلمان قول داده بودم با خودم به عراق آوردهام و همان یادداشت رمز عملیات یک ژنرال شد. به قولم وفا کردم و برای بار سوم اما با وقفه دوساله دو کلمه نوشتم:
ــ من زندهام... بیمارستان الرشید بغداد»
انتهای پیام/