سینما؛ سلاحی در زرادخانه قدرت‌های جهان


خبرگزاری تسنیم: پروپاگاندای سینما همواره یکی از ابزارهای روانی در زرادخانه قدرت بوده است. پروپاگاندای دولتی طی جنگ جهانی دوم موجب شد تا راهی جدید برای کنترل ذهن مردم از طریق رسانه و فیلم اختراع شود.

 به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،سینما این قدرت را دارد که در مخاطبان خود تغییر و تحول ایجاد کند. این تحول ممکن است در زمینه تغییر در نگرش‌ها، افزایش درک و یا متقاعد کردن فرد به یک عمل خاص باشد. به همین دلیل است که صنعت سینما مدت‌هاست برای شکل دادن افکار عمومی در جامعه مورد استفاده قرار می‌گیرد. پروپاگاندا و تأثیر آگاهانه یا ناخودآگاه در مخاطبین تنها یکی از کاربردهای سینماست. همان‌طور که "المر دیویس" مدیر دفتر اطلاعات جنگ آمریکا می‌گوید، ساده‌ترین راه برای تزریق ایده‌های پروپاگاندا به ذهن اغلب مردم، استفاده از تصویر و سرگرمی است، به گونه‌ای که مخاطبین درک نکنند که تحت تأثیر پروپاگاندا هستند. بنابراین، از زمان ظهور جوامع مدرن، سینما و فیلم گزینه‌های اول رژیم‌های استبدادی برای هم‌سو کردن مردم بوده است. در این گزارش به تاریخچه‌ای مختصر از به کارگیری فناوری سینما برای سوق دادن توده مردم به سوی هدف مدنظر حکومت می‌پردازیم.

 


رسانه و فیلم ابزارهای قدرتمند پروپاگاندای دولتی هستند: "اپراتور در حال تعویض فیلم است"

 

تا پیش از اختراع فیلم، عکاسان به ما نشان می‌دادند که به کمک دوربین‌های خود قادر هستند چه اندازه واقعیت‌ها و جزئیاتی را به مخاطبین نشان دهند که در شرایط عادی، از چشم غیرمسلح پنهان می‌ماند. وقتی فیلم اختراع شد، سینما توانست "زندگی" را ضبط کند و کسب اطلاع درباره دنیای اطراف ما را "لذتبخش" نماید.

 

"مارک آدامز" از منتقدین فیلم می‌گوید: "سینما در اواخر دهه 1930 خود را شناخت. 10 سال بعد از آن‌که "صوت" وارد این عرصه شد. یک‌باره همه ابزارهایی که نیاز سینما بود، آماده شد. ابزارهایی که سینما به کمک آن‌ها، مخاطبین خود را سرگرم و حتی "درگیر" می‌کرد."

 

ارسطو عقیده داشت هدف از متقاعدسازی، انتقال یک دیدگاه است و این دانش و شعور تنها از طریق منطق محقق می‌شود. این در حالی است که پروپاگاندای مدرن، تلاش می‌کند منطق را تغییر دهد. بیش‌تر به سراغ احساس می‌رود. در این میان، جوان‌ها در مقابل این دستکاری احساسی از دیگران آسیب‌پذیرتر هستند. "ژاک ایلول" جامعه‌شناس فرانسوی، ارائه‌دهنده یکی از بهترین تعاریف مفهوم پروپاگاندا، معتقد بود ایجاد جامعه فناوری‌محور، یکی از عوامل اصلی در ظهور پروپاگاندای مدرن است، چراکه این نوع جامعه، مردم را نیازمند به پروپاگاندا تربیت می‌کند.

 


اظهارات "جان اف کندی" درباره پیشتازی آمریکا در عرصه فضایی، جنبه‌های واضح پروپاگاندا داشت

 

پروپاگاندا زمانی می‌تواند بیش‌ترین تأثیر را بگذارد که یک چیز خاص را به عنوان دلیل همه رنج‌ها و مشکلات معرفی کند. یکی از مهم‌ترین روش‌هایی که سینما با استفاده از آن توانسته جوامع را تحت تأثیر قرار دهد و افکار عمومی را تغییر دهد، استفاده از کلیشه‌سازی است؛ اشخاصی که عمدتاً نماینده یک طبقه اجتماعی، یک نژاد و یا یک ویژگی خاص نشان داده می‌شوند.

 

اگر به تاریخ نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که پروپاگاندا محصول دوران پساصنعت‌گرایی است، زمانی که "انسان" تبدیل به "مصرف‌کننده" می‌شود. "دیوید گریفیث" از پیشتازان و مهم‌ترین کارگردانان آمریکایی در سینما، اغلب به تولید پروپاگاندا متهم می‌شود، به خصوص پروپاگاندای ضدسیاه‌پوستان در فیلم مشهور "تولید یک ملت" که به روایت ماجرای جنگ داخلی در آمریکا می‌پردازد.

 

تصویری که گریفیث در فیلم خود از شهروندان سیاه‌پوست یا آفریقایی آمریکایی، کاملاً کلیشه‌ای و مغرضانه است. این فیلم بلافاصله پس از تولید، جنجال‌های زیادی درست کرد و پخش آن دست‌کم در 8 ایالت ممنوع اعلام شد. به‌رغم همه این‌ها، "تولد یک ملت" موفق‌ترین فیلم قرن 19 در ارائه تصویری کلیشه‌ای از یک قشر خاص اجتماعی بود. به ندرت می‌توان یک فیلم خاص را پیدا کرد که به اندازه فیلم گریفیث در جامعه تأثیرگذار بوده باشد.

 


پخش فیلم تولد یک ملت بلافاصله پس از ساخت، دست‌کم در 8 ایالت آمریکا ممنوع شد

 

سبک خاص ادیتینگ در فیلم "تولد یک ملت"، در سال 1923 توانست اولین محصول سینمایی سرگئی آیزنشتاین" کارگردان و تئوریسین سینمای اهل شوروی را تحت تأثیر قرار دهد. این "فیلم خبری" 5 دقیقه‌ای، "دفتر خاطرات گلاموف" نام داشت و به شکلی طنزآمیز، اخبار و وقایع روز را روایت می‌کرد.

 

تولید فیلم، در سال 1917 و پس از انقلاب بلشویکی در شوروی سابق، ملی شد. مقامات شوروی در آن زمان به قدرت فیلم برای تأثیرگذاری بر مواضع اجتماعی و سیاسی مردم پی بردند. "لنین" تئوریسین روسی و رهبر انقلاب این کشور، سال 1922 گفت: "از میان همه هنرها، برای ما مهم‌ترین هنر، سینماست." فیلم‌های مستند و تخیلی صامت از آن پس برای حمایت از آرمان لنین تولید می‌شد.

 

به دلیل سلطه "تصویر" بر ذهن مخاطبین در فیلم‌های صامت، این فیلم‌ها ابزاری ایده‌آل برای انتقال اطلاعات و دیدگاه درباره سقوط سزار و ظهور طبقه کارگر صنعتی و کشاورزی بود. فیلم پروپاگاندای "استرایک"، محصولی بود که آیزنشتاین را به شهرت جهانی رساند. ویژگی بارز این فیلم، استفاده از تکنیک‌های خلاقانه ادیتینگ بود.

 


فیلم‌های صامت به دلیل تأثیرگذاری تصویر، ابزاری مؤثر در پروپاگاندا بودند

 

اولین سینمای ملی با بودجه دولتی که کاملاً مختص براندازی باشد، در روسیه و بعد از انقلاب اکتبر ساخته شد. این سینما منجر به ساخت یک "خودآگاه" جدید، نابودی ارزش‌های ارتجاعی، از بین رفتن افسانه دولت، کلیسا و سرمایه گشت. این‌ها ساختار ایدئولوژیک، هنر و آموزش عمومی یک کشور کارگری را تشکیل داد. در صحنه‌ای از فیلم "ناو پوتمکین" به کارگردانی آیزنشتاین که بهترین فیلم تاریخ سینما هم توصیف شده است، مردمی که از دست سربازان فرار می‌کنند، میان این سربازان و کلیسای بزرگ شهر گرفتار می‌شوند تا این ایده مارکسیست به نمایش دربیاید که کلیسا و حکومت هر دو دشمن قشر کارگر هستند.

 

در حالی که به آیزنشتاین دیگر اجازه فیلم‌سازی نمی‌دادند، "لنی ریفنشتال" کارگردان و بازیگر آلمانی به اوج شهرت خود نزدیک می‌شد. "موفقیت اراده" فیلم پروپاگاندای او در حمایت از آلمان نازی، شهرت جهانی دارد و هدف از ساخت آن در سال 1934 تبدیل شدنش به سند رسمی حزب نازی در کنگره بود.

 

"آنگلا امیگو" از منتقدین سینما معتقد است: "فیلم‌های پروپاگاندا طی جنگ جهانی دوم به شدت تأثیرگذار بودند. الگوی این فیلم‌ها "موفقیت اراده" ساخته "لنی ریفنشتال" بود که سال 1934 و به دستور آدولف هیتلر تولید شد. این فیلم اگرچه هدفی شوم داشت، اما به بهترین شکل نشان داد که چگونه یک آمار اشتباه می‌تواند برای رسیدن به اهداف سیاسی خاص، مردم را تحت تأثیر قرار دهد."

 


فیلم "ناو پوتمکین" مردم را گرفتار در تله‌ای میان حکومت و کلیسا نشان می‌دهد

 

"مایک مک‌کیهیل" منتقد فیلم در این خصوص می‌گوید: "فیلم افسانه‌ای "موفقیت اراده" توانست در دوران جنگ به شکلی متفاوت و مؤثرتر از فیلم‌های جنگی، احساسات ملی درون آلمانی‌ها ایجاد کند." این در حالی است که ریفنشتال ادعا می‌کرد که فیلمش پروپاگاندا نیست، بلکه تاریخ صرف است.

 

هیتلر بارها تأکید کرده بود که با استدلال، منطق و اطلاعات نمی‌توان مردم را متحول کرد، بلکه این کار فقط با احساسات و عقاید می‌توان این کار را انجام داد. وی فیلم را ابزاری مؤثر برای جلوه دادن به نازی‌ها می‌دانست. "نوام چامسکی" نظریه‌پرداز و از منتقدین سیاست خارجی آمریکا تصریح می‌کند: "در حکومت‌های نظامی، فئودال یا استبدادی، مهم نیست مردم چه فکر می‌کنند، بلکه این است که بتوانید اعمال مردم را کنترل کنید. وقتی حکومت نتواند مردم را با زور کنترل کند و صدای مردم شنیده شود، با این مشکل برخورد می‌کنید که شهروندان ممکن است آن‌قدر کنجکاو و مغرور شوند که دیگر تن به حکومت مدنی ندهند.

 

وی ادامه می‌دهد: "آن زمان است که باید آن‌چه را "فکر می‌کنند" کنترل کنید.راه این کار هم توسل جستن به چیزی است که امروزه پروپاگاندا نامیده می‌شود. "تولید رضایت" و "ایجاد توهم‌های ضروری" از طریق به حاشیه راندن مردم و یا از کار انداختن احساسات آن‌ها درباره یک موضوع خاص."

 


هیتلر معتقد بود مردم را تنها با احساسات و عقاید می‌توان کنترل کرد

 

"امیگو" در این‌باره بیش‌تر توضیح می‌دهد: "بسته به زمان، بخش عمده‌ای از مستندها هم اهداف و برنامه‌های سیاسی داشته‌اند." مک‌کیهیل نیز می‌گوید: "این‌ها در زمان خود، محصولات بسیار بزرگی بوده‌اند و تأثیر زیادی هم بر مردم و ملت‌هایی گذاشته‌اند که برای دست یافتن به "اطلاعات" تلاش کرده‌اند."

 

فیلم‌های مستند زمان بیش‌تری طول می‌کشد تا تأثیر خود را بگذارند. به علاوه، تنها یک مستند کافی نیست، بلکه برای تأثیرگذاری بر افکار مردم، باید یک سری مستند در یک زمینه خاص تولید شود. این نوع فیلم‌ها وقتی تعدادشان زیاد شد می‌توانند هدف خود را محقق کنند.

 

آمریکا برای مقابله با پروپاگاندای فاشیست و نازی و برای انگیزه دادن به سربازان خود در جنگ علیه نیروهای متحدین، دفتر جنگ واشنگتن، کارگردانی هالیوودی به نام "فرانک کاپرا" را استخدام کرد تا 7 فیلم را در قالب مجموعه‌ای به نام "چرا می‌جنگیم" بسازد. یکی از استراتژی‌های سینمایی این مجموعه استفاده از فیلم‌ها و صحبت‌های دشمن علیه خود او بود. به این ترتیب، بخش عمده‌ای از این 7 فیلم، در حقیقت گردآوری اخبار از کشورهای دیگر بود.

 


"چرا می‌جنگیم" از قول "هنری والاس" معاون رئیس‌جمهور آمریکا: "این جنگ میان دنیای آزاد و دنیای برده است"

 

پروپاگاندا همواره یکی از ابزارهای روانی در زرادخانه قدرت بوده است. پروپاگاندای دولتی طی جنگ جهانی دوم موجب شد تا راهی جدید برای کنترل ذهن مردم از طریق رسانه و فیلم اختراع شود. بر همین اساس آمریکا در دوران جنگ سرد دشمنی به نام ایدئولوژی کمونیست را برای خود ایجاد کرد و با به کارگیری تضادی حرفه‌ای از تصاویر بی‌طرفانه و توضیحات ایدئولوژیک به تقابل با این دشمن جدید پرداخت.

 

مشهورترین فیلم پروپاگاندا درباره "دوران مک‌کارتی" در آمریکا، "نقطه نظم" محصول سال 1964 به کارگردانی "امیل دی‌آنتونیو" است که بخش‌هایی از یک جلسه استماع در مجلس سنا را نشان می‌دهد تا به اصطلاح خودنابودگری تدریجی سناتور "جوزف مک‌کارتی" و آرمان او را نشان دهد. در بخش از این فیلم می‌شنویم: "آن‌چه قرار است بشنوید، واقعاً اتفاق افتاده است. 8 ساعت در روز و به مدت 36 روز، کمیته ویژه سنا جلسه‌ای به نام "استماع ارتش-مک‌کارتی" را برگزار کرد که بهار سال 1954 به طور مستقیم از تلویزیون پخش شد."

 

در بخش دیگری، سناتور مک‌کارتی، ظاهراً با اشاره به نقشه‌ای که کنارش است، این‌گونه می‌گوید: "وقتی شما این آمریکا را دارید، از اقیانوس آتلانتیک تا اقیانوس آرام، احاطه شده با شبکه‌ای از استادان و معلمانی که دستورات خود را از مسکو می‌گیرند، از سازمانی که می‌خواهد این کشور و ملت را نابود کند، که می‌خواهد اذهان جوانان را فاسد کند، آقای "جانکن" [مشاور سنا] به همین دلیل است که به سرعت داریم در جنگ شکست می‌خوریم."

 

سناتور "مک کارتی" در جلسه استماع مجلس سنا صحبت می‌کند

 

اگرچه ظاهر این "مستند" نشان می‌دهد بی‌طرفی در آن رعایت شده است، اما همین واقعیت که یک نشست 36 روزه را در یک ساعت و نیم خلاصه می‌کند، گویای همه چیز هست. فیلم‌هایی که در "نقطه نظم" استفاده می‌شود، واقعی است، اما به گونه‌ای ادیت شده است که یک جلسه توجیهی قضایی را نشان دهد و هدفی خاص دارد: نشان دادن مک‌کارتی به عنوان یک فرد متقلب و خطرناک. سناتور جوزف مک‌کارتی نماینده ویسکانسین زمانی به شهرت رسید که ادعا کرد می‌تواند نفوذ کمونیسم را در عمیق‌ترین بخش‌های دولت آمریکا اثبات کند. جمهوری‌خواهان از ضدکمونیسم به عنوان سلاحی علیه مخالفان خود و برای نهادینه کردن رعب و وحشت در دل مردم استفاده می‌کردند.

 

اساس کار پروپاگاندا چیزی نیست جز انتقال نظریاتی که طراحی شده‌اند تا مردم را به تفکر و عمل در جهت مدنظر متقاعد کنند. "شب و مه" به کارگردانی "آلن رنه" هم مانند بسیاری از فیلم‌های پروپاگاندای دیگر، وقتی اولین بار آن را تماشا می‌کنید، به نظرتان می‌رسد خیلی احساسی، اما واقعی است. این فیلم که ده سال پس از بسته شدن اردوگاه‌های کار اجباری آلمان نازی ساخته شد، با نمایش تصاویر رعب‌آور و آرام در کنار هم، روایت‌گری شاعرانه و موسیقی غم‌انگیز به موضوع هولوکاست می‌پردازد و تأثیر خود را در ذهن مخاطب می‌گذارد.

 

"شب و مه" ترکیبی از تصاویر سیاه و سفید از اردوگاه‌های کار اجباری در دهه 40 میلادی را نشان می‌دهد که در آن‌ها بولدوزرهای آلمانی، کوه‌هایی از جسد را در گورهای دسته‌جمعی می‌ریزند. در کنار این تصاویر، فیلم‌های رنگی از همین کمپ‌ها یک دهه بعد از آن ماجراها به نمایش گذاشته می‌شود. همچنین جلسات دادگاهی نمایش داده می‌شود که در آن‌ها رهبران آلمان یکی پس از دیگری مسئولیت خود را در کشتارهای جمعی انکار می‌کنند. سپس این سؤال مطرح می‌شود که "پس چه کسی مسئول است؟"

 


"شب و مه": سیم‌های دور اردوگاه‌های آلمان نازی "که امروز دیگر برق ندارند"

 

بدون شک یکی از تأثیرگذارترین روش‌ها در فیلم‌های پروپاگاندا، استفاده از تکنیک "تضاد" است. تضادهای بزرگ نه تنها تأثیر احساسی بیش‌تری نسبت به تفاوت‌های کوچک دارند، بلکه اعتقاد مخاطب را به ایدئولوژی مدنظر، محکم می‌کنند. "جنگ الجزایر" مثالی واضح از یک فیلم تخیلی با اهداف پروپاگاندا است. اگرچه در ابتدای فیلم، می‌خوانیم که "هیچ‌یک از تصاویر این فیلم واقعی نیست"، اما تکنیک‌های سینمایی فیلم نظیر جلوه‌های قدیمی‌کننده تصویر، دوربین‌هایی که با دست نگه داشته می‌شوند و زوم‌های متناوب که یادآور تصاویر خبری است، به علاوه نورپردازی ضعیف‌تر و عدم استفاده از گریم، باعث می‌شود مخاطب این تصور را داشته باشد که فیلم، واقعیت‌های انقلاب الجزایر را نشان می‌دهد.

 

دولت الجزایر هزینه تولید این فیلم را پرداخت، اما فیلم بعدها توسط گروه‌های مخالف دولت در کشورهای دیگر، مانند "حزب پلنگ‌های سیاه" در آمریکا برای آموزش تاکتیک‌های غیرمتعارف مورد استفاده قرار گرفت. جالب این‌جاست که اف‌بی‌آی و سیا در دفاتر خود، این فیلم را مهندسی معکوس کرده‌اند تا از اطلاعات آن برای مقابله با "تروریسم" استفاده کنند.

 

پروپاگاندا را "تلاش عامدانه برای متقاعد کردن مردم با هر ابزار ممکن، به فکر و سپس عمل کردن به روشی که مورد نظر منبع پروپاگانداست" تعریف کرده‌اند. روش‌های مورد استفاده، با توجه به ابزارهای موجود ممکن است تفاوت داشته باشد. ارتباط با رویکرد متقاعدسازی، یکی از ویژگی‌‌های عادی بشر است. ممکن است در گفتگوی شخصی میان دو نفر اتفاق بیفتد یا در یک گردهمایی بزرگ، در یک مکان مقدس باشد و یا در یک سینما.

منبع:مشرق

انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

بازگشت به صفحه سایر رسانه ها