نگاهی راهبردی به نبرد یمن و علایق فرامنطقهای
خبرگزاری تسنیم: فراتر از نگاه ابزاری آمریکا به عربستان به عنوان عامل کاهش قیمت نفت و طبعا افزایش ارزش دلار و کاستن از تورم در آمریکا؛ شاهد نگاه راهبردی ایران هستیم که به آرامی روند تحولات را در مسیر منافع امت اسلامی مدیریت می کند.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، پدیده نبرد یمن فراتر از یک جنگ منطقه ای کوچک، رخدادی راهبردی است که بی گمان می تواند در صورت گسترش، اثرات ژرف منطقه ای وجهانی از خود به جای گذارد.
در مواجهه تحلیلی با یک رویداد، آن هم با اثرات راهبردی، طبعاً باید از نگاه منطقه ای فراتر رفت و اثرات جانبی کنش های انجام شده را در سطح جهانی مشاهده کرد. نوشتار حاضر نگاهی اجمالی به اهمییت نبرد یمن با توجه به اثرات جانبی این نبرد بر اقتصاد جهانی و نیز دلیل رفتار ایالات متحده در حمایت محتاطانه از رژیم آل سعود است.
تحولات داخلی یمن از چندی پیش مورد توجه ویژه قرار گرفته است تا بدانجا که برای کنترل وضعیت آن، شاهد تجمیع نیروهای حاکمیت های ارتجاعی عربی و حمایت کشورهای فرامنطقه ای استعماری بوده ایم. این پرسش در گام نخست تحلیل مطرح می شود که چرا یمن، این کشور فقیر تا این حد دارای اهمییت است.
یمن در جنوب شبه جزیره عرب قرار داشته و دارای مرزهای دریایی گسترده ای بالغ بر 2000 کیلومتر مشرف بر خلیج عدن و دریای سرخ می باشد.
موقعیت استراتژیک این کشور به لحاظ اشراف بر شاخ آفریقا و امکان کنترل تحرکات این منطقه و سواحل شرقی آفریقا از طریق مرزهای دریایی جنوب و غرب یمن و نیز جزیره سوکاترا اهمیت این کشور را نشان می دهد. علاوه بر این ها اشراف بر تنگه باب المندب، نفوذ یمن بر امنیت ترانزیت کالا و به ویژه انرژی را تضمین کرده است. از آنجا که بخش مهمی از رفت و آمد کانال سوئز از طریق بندر باب المندب صورت می گیرد؛ باب المندب دارای اهمییتی مشابه تنگه سوئز می باشد. ارزش باب المندب فقط اقتصادی نیست، نباید فراموش کنیم که در جنگ 1973 مصر و سوریه علیه اسراییل، یمن با بستن تنگه باب المندب عملا مانع عملیات نیروی دریایی اسراییل علیه مصر شد. موقعیت اقتصادی و توریسم و نیز امنیت شهرهای جده و ینبع و دهها شهر دیگر عربستان وابستگی زیادی به امنیت باب المندب دارد.
در همین حال یمن از جهت ساختار اجتماعی، قبیله ای بوده و ارتباطات و سنن قبیله ای گاه اهمیت بیشتری به نسبت قانون دارد. چنان چه علی عبدالله صالح که سی سال بر یمن ریاست کرد، خود عضوی از فدراسیون قبیله ای حاشد است که نفوذ فراوانی در جامعه یمن داشته و مقامات مهمی در یمن از این قبیله هستند.
همین ساختار قبیله ای گاه تحولات عجیبی را در یمن رقم می زند، مثلاً هیچ کدام از ناظران سیاسی تحولات یمن حدس نمی ردند که انصارالله که گروهی در سطح کوچکی از شهر صعده (مرکز یکی از استان های کوچک یمن) بود و شهید سید حسین طباطبایی حوثی آن را رهبری می کرد، ظرف 15 سال به جایی برسد که بازیگر اصلی و تعیین کننده در صحنه ی تحولات یمن باشد. همین گروه رشدیابنده انصارالله در عمل به جایی رسید که ارتش یمن بدون هیچگونه درگیری، کنترل پایگاه نظامی حمایت از تنگه استراتژیک باب المندب را به انصارالله داد.
* دلایل هراس عربستان
به جز دلایل تاریخی که رابطه ای خاص را میان عربستان و یمن تعریف می کند؛ عوامل زیر را به عنوان دلایل حساسیت و نهایتا درگیری عربستان در رخدادهای یمن آن هم تا این سطح از دخالت برشمرده اند.
1. رقابت منطقه ای میان ایران و عربستان. با این توضیح که عربستان، حوثی ها را متحدان عملیاتی ایران دانسته و رشد و جهش موقعیت آن ها را متاثر از هدایت های ایران می داند که به زعم آن ها در جهت تکمیل استراتژی هلال شیعی است.
2. گسترش فعالیت القاعده در مرزهای عربستان. لازم به ذکر است که زیرمجموعه های القاعده در یمن و عربستان در سال 2009 متحد شده و سازمان القاعده در جزیره العرب را پدید آوردند. این مسأله برای عربستان زنگ خطر را به صدا درآورد زیرا هرچند القاعده از لحاظ فکری و مالی به نحوی از عربستان تغذیه می کند ولی فعالیت این گروه که کنترل آن دشوار است آن هم در مرز عربستان؛ طبعاً رژیم آل سعود را نگران کرده است زیرا قرار بود این ماشین جنایت، نظیر داعش علیه ایران به کار رود ولی اکنون بومرنگ اشتباهات خود عربستان را تهدید می کرد.
3. تقابل ایدئولوژی زیدیگری با سلفی گری و وهابی گری.
4. نگرانی از سناریوهای محتمل برخاسته از خطر یمن متحد.
5. اثرات روشن بی ثباتی یمن بر ساختار نااستوار و شدیدا محافظه کار عربستان که در کشاکش مرگ شاهان کهن سال و ظهور شاهزادگان ماجراجو قرار دارد.
* استراتژی نوین آمریکا؛ درگیری هراسی
پس از استراتژی تهاجمی دولت جمهوریخواه جرج بوش پسر، عملاً تروریسم گسترش بیشتری یافت و آمریکا خود را تنها در برابر امواج واکنشی ناشی از تهاجمات خود دید که هزینه های فراوانی بر این کشور تحمیل کرد و تصویری نامعقول حتی در میان متحدان آن کشور ایجاد کرد. با ظهور اوباما عملا استراتژی مداخله یکجانبه آمریکا در وقایع جهانی در حاشیه قرار گرفت.
برای درک تغییر رویکرد آمریکا که عملا عربستان را از حمایت مستقیم و حتی جنگ نیابتی آمریکا ناامید و مجبور به دخالت مستقیم ساخت؛ مرور بخش هایی از سخنرانی اوباما در دانشکده نظامی وست پوینت که در روز چهارشنبه 7 خرداد 1393 (28 مه 2014) انجام شده است؛ کفایت می کند.
الف. «ما نیروهای نظامی خود را از عراق خارج کردیم، در حال کاهش دادن جنگ خود در افغانستان هستیم، رهبری القاعده در منطقه ی مرزی بین پاکستان و افغانستان پراکنده شده اند و اسامه بن لادن دیگر وجود ندارد.»
ب. «این که گفته شود ما در دنبال کردن صلح و آزادی در خارج از مرزهای خود منافع داریم به این معنی نیست که هر مشکلی یک راه حل نظامی دارد! از زمان جنگ جهانی دوم، برخی از پرهزینه ترین اشتباهات ما ناشی از خویشتنداری ما نبودند بلکه ناشی از تمایل ما به ماجراجویی های نظامی بدون در نظر گرفتن پیامدهای آن بود، چنین هزینه هایی ناشی از ماجراجویی های نظامی بدون جلب کردن حمایت بین المللی و مشروعیت برای اقدام بود. چنین هزینه هایی ناشی از ماجراجویی های نظامی بدون صحبت کردن صریح با مردم آمریکا درباره فداکاری هایی بود که این ماجراجویی ها طلب می کردند.»
ج. «در آینده نزدیک، تروریسم همچنان مستقیم ترین تهدید برای آمریکا در داخل و خارج این کشور است اما راهبرد تهاجم به هر کشوری که به شبکه های تروریستی پناه می دهد، ایده ای ساده لوحانه و غیر قابل ادامه است. من معتقدم که ما باید راهبرد ضدتروریستی خود را تغییر دهیم و به موفقیت ها و کاستی های راهبرد خود در عراق نگاهی عبرت آموز داشته باشیم و باید به صورت کارآمدتر با کشورهایی شراکت و همکاری داشته باشیم که شبکه های تروریستی در آن ها حضور دارند.»
مروری سطحی بر سخنان فوق نشان دهنده آنست که عربستان نمی توانست بر دخالت آمریکا سرمایه گذاری کند. همین واقعیت، عربستان را شاید با رویکرد بی خردانه ای به گرداب یمن کشاند و متحدان صوری اش در منطقه هم بیش از آن که در پی حضوری واقعی باشند، در پی حل مشکلات خود با طلای عربستان بودند و بس. پس عجیب نیست که عربستان جز آتش بس و خاموش شدن طوفان کودک کش راه چاره ای نداشته باشد.
اما در این میان فراتر از نگاه ابزاری آمریکا به عربستان به عنوان عامل کاهش قیمت نفت و طبعا افزایش ارزش دلار و کاستن از تورم در آمریکا؛ شاهد نگاه راهبردی ایران هستیم که به آرامی روند تحولات را در مسیر منافع امت اسلامی مدیریت می کند. یک مثال ساده، این رویکرد آرام و منطقی ایران را نشان می دهد. در حالی که همه اذعان دارند در مثلث طلایی سه تنگه راهبردی هرمز، مالاگا و باب المندب، بالغ بر دو سوم حمل و نقل دریایی جهان و به تعبیری اقتصاد جهان جریان دارد، به خصوص این که این تنگه ها قسمتی از مسیر تجارت انرژی جهانی را تشکیل می دهند و باب المندب، آبراهی است که یمن به واسطه جزیره پریم (یا میون) می تواند به سادگی آن را بسته و یکی از رئوس این مثلث طلایی به شمار می رود؛ اکنون معنای دستور راهبردی مقام معظم رهبری به نیروی دریایی آشکار می شود که مثلث طلایی مالاکا، باب المندب و تنگه هرمز، مثلث مهمی است که بنا به توصیه رهبری، باید محل تمرکز نیروی دریایی جمهوری اسلامی باشد. به معنای دیگر در حالی که عربستان با پای خود به تله می رود، ایران در حال برنامه ریزی برای کنترل گلوگاههای اقتصاد جهان است.
انتهای پیام/