"نشد"ها و"حیف شد"های لعنتی از زبان سادات اخوی


خبرگزاری تسنیم: رو به روی جام جم پیاده و وارد ساختمون پخش"رادیو فرهنگ" شدم... مدیر تحریریه پخش بودم سال هفتاد و هشت... داشتم از بغض می ترکیدم...

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، سید محمد سادات اخوی نویسنده و معاون اسبق هنری سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در صفحه اینستاگرام خود خاطره ای از نگارش کتابش را منتشر کرد.

خاطره کتاب:این"نشد" لعنتی!

داد زدم:
-دربست...! سوار شدم. یه چهار راه گذشت... داشت با تلفن همراهش حرف می زد:
-مهم نیست دخترک!… هرچی تو بخوای... حتی با این حالش!… الان، خوشی تو مهمه عزیزم!… خداحافظ!

پشت چراغ ترمز کرد و چراغ بالای خط عابر رو نگاه کرد... و پیاده روی سمت راست رو.
زنی با پسر کوچیکش از روی خط عبور کرد. مرد، یکه ای خورد. چراغ سبز شد. نرفت. بوق!… نرفت!… بوق!… رفتیم.

صدای مرد در فضای پراید فکسنی پیچید:
-عاشق پسره شده... جگرگوشه مه... رفتن آزمایش داده ن، معلوم شده پسره سرطان بدخیم داره... نهایت یه ماه زنده س... اما دخترم اصرار می کنه بشه... می گه:"اگه شده یه هفته باهاش باشم، ارزش داره". یه چهار راه دیگه:
-اون زنه رو که پشت چراغ دیدم، یاد خودم افتادم... اسمش"…" بود... خاطرش رو می خواستم... فقط یه هفته کش ش دادم تا بهش بگم... تصادف کرد و رفت. همه گفتن"صلاحت بوده"... حالا نمی خوام دخترم اسیر این"نشد" لعنتی بشه و یه عمر حسرت بخوره.

رو به روی جام جم پیاده و وارد ساختمون پخش"رادیو فرهنگ" شدم... مدیر تحریریه پخش بودم سال هفتاد و هشت... داشتم از بغض می ترکیدم. نوشتم... اولین نیایش این کتاب رو. درباره"نشد"ها و"حیف شد"های لعنتی.

انتهای پیام/