پاورقی کیهان؛ ماموریت جاسوس کهنه کار انگلیس در کشورهای اسلامی چه بود ؟!


خبرگزاری تسنیم: وزارت مستعمرات دستور اکید داشت که کمک مالی و اعتبارات را به هر مقدار که لازم باشد، در اختیار این ماموران قرار دهد.

به گزارش گروه "رسانه‌ها" خبرگزاری تسنیم، «در آن دوران دولت انگلیس خیالش از هندوستان آسوده بود. زیرا کشمکش‌های قومی و نژادی و اختلافات دینی و فرهنگی، فرصت شورش علیه سیطره و نفوذ انگلیس را به ساکنان شبه‌قاره نمی‌داد. در سرزمین چین نیز وضع بر همین منوال بود و از سوی پیروان بودا و کنفسیوس که دین‌هایی مرده بودند، خطری انگلیس را تهدید نمی‌کرد و بعید به نظر می‌رسید «که مردم چین و هند با آن همه اختلافات بنیادی که با هم داشتند، در فکر استقلال و آزادی خود باشند، زیرا چیزی که در این نقاط مطرح نبود، اندیشیدن به زندگی و آزادی بود.» 21
آسودگی خاطر انگلستان از آرامش سیاسی این دو منطقه پهناور، باعث شده بود تا تحولات دیگر مناطق به خصوص در قلمرو عثمانی به هر صورت مورد توجه قرار گیرد؛ چرا که فروپاشی دولت عثمانی یعنی فرصت برای به دست آوردن مستعمرات جدید در آسیا. در بین کشورهای اروپایی فرانسه نیز در انتظار چنین روزهایی به سر می‌برد. بنابراین هر روز رقابت این دو کشور با اعزام مستشاران و ماموران انگلیسی و فرانسوی به کشورهای عراق، ترکیه، شام، عربستان، فلسطین، ایران و ... شدت می‌گرفت.


در بین ماموران انگلیسی این دوران باید از مستر همفر بیش از دیگران یاد کرد. همفر در سال 1710 از سوی وزارت مستعمرات انگلستان برای جمع‌آوری اطلاعات و یافتن راههایی برای در هم شکستن مسلمانان، راهی کشورهای مصر، عراق ، ایران، حجاز و قسطنطنیه22 شد. همزمان با او 9 مامور دیگر از بهترین و زبده‌ترین ماموران وزارت مستعمرات، به همراه حجم وسیعی از اطلاعات درباره وزراء، فرمانروایان، مأموران عالی‌رتبه دولتی و حکومتی، علما و روسای قبایل به کشورهای اسلامی گسیل شدند.


وزارت مستعمرات دستور اکید داشت که کمک مالی و اعتبارات را به هر مقدار که لازم باشد، در اختیار این ماموران قرار دهد.


موقع خداحافظی معاون وزارت مستعمرات آنها رابا این جمله بدرقه کرد: «موفقیت شما سرنوشت آینده کشور ما را تعیین خواهد کرد. پس هر چه در قوه دارید، به کار بندید تا موفق شوید.»23
همفر در حالی که از ماموریتش بسیار شادمان بود، سوار بر کشتی که به سوی استانبول ـ مرکز خلافت اسلامی ـ می‌رفت، لندن را ترک کرد او که تنها چند واژه ساده ترکی در لندن آموخته بود، راه سختی را در پیش داشت. اگر قرار بود در میان مسلمانان زندگی و اطلاعاتی از وضعیت زندگی و اعتقادات آنها پیدا کند، می‌باید که زبان ترکی و سپس عربی، تفسیر قرآن و فارسی را به خوبی یاد بگیرد. یادگیری زبان شاید دو یا سه سال طول می‌کشید اما تسلط بر آن‌ها به سال‌ها وقت نیاز داشت.


با این همه همفر جوان چندان دلواپس نبود. او تا حدی به روحیه مسلمان‌ها آشنایی داشت و به گفته خودش: «می‌دانستم که روح مهمان‌نوازی، گشاده‌دستی و حسن ظن ایشان که یادگار تعالیم قرآن و سنت پیامبر است اجازه نخواهد داد مانند مسیحیان گرفتار سوءظن و بدبینی گردند.»


از طرف دیگر حکومت عثمانی آن قدر دچار مشکلات شده بود که وقت کشف شبکه‌های جاسوسی و اطلاعاتی انگلستان و فعالیت عمال بیگانه رادر قلمرو کشورهای اسلامی نداشت. سلطان عثمانی و اطرافیانش کاملا درگیر مسایل خود بودند. همفر پس از چند ماه مسافرت طولانی و خسته‌کننده، سرانجام به دارالخلافه عثمانی رسید. چند هفته بعد او یکی از شاگردان روحانی کهنسالی از اهل تسنن به نام احمد افندی بود. شاید از نیکبختی و خوش‌اقبالی همفر بود که شیخ احمد هرگز از اصل و نسب همفر سوالی نکرد وحتی با باور این که این جوان مودب و طالب علم نامش محمد و از دیاری دیگر آمده است، او را مهمان خود دانست.


همفر به شیخ گفت که والدینش از دنیا رفته و برای او که تنها فرزند خانواده است، مقداری ارث به جا گذاشته‌اند. او گفت که تصمیم دارد پس از فراگیری قرآن و زبان‌های ترکی و عربی و اندوختن سرمایه دینی، کسب و کاری حلال برای خودش دست و پا کند.


دو سال تلاش و کوشش همفر در محضر شیخ احمد، او را بر زبان‌های ترکی و عربی و یادگیری قرآن مجید مسلط کرد.


همفر اکنون بیش از هر زمان دیگری با اوضاع و اخبار استانبول و وضعیت مسلمانان و عقایدشان آشنا شده بود. او که به ظاهر در یک مغازه نجاری کار می‌کرد، عصرها به منزل شیخ احمد می‌رفت و شب‌ها در مقابل پولی که به خادم مسجد می‌داد، شب را در آنجا سر می‌کرد.


صاحب مغازه نجاری به گفته خود همفر مردی فاسد و منحرف بود که به او پیشنهاد لواط می‌داد اما همفر این پیشنهاد رارد کرد و درباره آن در گزارشی که در پایان هر ماه از آخرین تحولات پایتخت برای وزارت مستعمرات می‌نوشت، سخن گفت. وزارت مستعمرات پاسخ عجیب و غیرمنتظره‌ای به او داد: «اگر قبول آن پیشنهاد، رسیدن به هدف را آسان‌تر می‌سازد، مانعی ندارد.»24


سرانجام پس از دو سال، ده مامور اعزامی وزارت مستعمرات به لندن فراخوانده شدند اما 4 نفر از آن‌ها هرگز به انگلستان بازنگشتند، یکی از آن‌ها پس از مسلمان شدن در مصر مانده بود و برای انگلیسی‌ها جای شادمانی بود که او هیچ سری را فاش نکرد. جاسوس دیگری که اصل و نسب روسی داشت، به سرزمین مادری‌اش بازگشته بود، آیا او چیزی از اسرار مستعمرات انگلیس را فاش می‌کرد؟ کمی بعدتر معاون مستعمرات به این نتیجه رسید که وی از همان ابتدا برای روس‌ها در وزارت مستعمرات جاسوسی می‌کرد و اکنون پس از پایان ماموریتش به کشورش بازگشته است.
در هر حال نفوذ در شبکه‌های جاسوسی موضوع تازه‌ای نبود. جاسوس سوم در محل ماموریت به بیماری وبا درگذشته بود و ازسرنوشت چهارمی هیچ اطلاعی در دست نبود. وزارت مستعمرات خبر او را تا «صنعاء» پایتخت یمن داشت و حتی گزارش‌های ماهانه‌اش را به مدت یک سال دریافت می‌کرد اما او به ناگهان ناپدید شد و تلاش وزارت مستعمرات برای کسب اطلاع از وی به هیچ جا نرسید.


وزارت مستعمرات از عواقب غیبت یک جاسوس زبردست با خبر بود. هر مامور به دلیل مهارت‌هایی که کسب می‌کرد، به لحاظ مادی و معنوی ارزش بسیاری داشت برای دولت انگلستان که در آستانه اجرای برنامه‌های مختلف هرج و مرج، شورش و نفوذ به بدنه حکومت‌های اسلامی در قلمرو عثمانی بود، این وضعیت خطرناک بود. علی‌رغم این ضرر و زیان و خطرات احتمالی هنوز 6 نفر از این گروه ده نفره، باقی بودند، آن‌ها هر کدام می‌توانستند اطلاعات مهمی را در گزارش‌هایشان به وزارت مستعمرات تحویل دهند. در کمترین زمان ممکن وزارت کنفرانسی را با حضور صاحب‌منصبان وزارت و شخص وزیر تشکیل داد. هدف این بود که تک‌تک گزارش‌ها مورد ارزیابی قرار گیرد. گزارش همفر در ارزیابی فعالیت‌های جاسوسی رتبه سوم گرفت. در پایان این کنفرانس 6 ساعته معاون وزارت مستعمرات دو نکته مهم را به همفر گوشزد کرد:


«موضوع مهم برای تو در ماموریت آینده دو نکته است، 1- یافتن نقاط ضعف مسلمانان که ما را در نفوذ به آن‌ها و ایجاد تفرقه و اختلاف بین گروه‌ها موفق کند زیرا عامل پیروزی ما بر دشمن شناخت این مسایل است.


2 - پس از شناخت نقاط ضعف، اقدام به ایجاد تفرقه و اختلاف ضروری است. هر گاه در این کار مهم توانایی لازم از خود نشان دهی، باید مطمئن باشی که در شمار بهترین جاسوسان انگلیس، و شایسته نشان افتخار خواهی بود.»25


همفر 6 ماه در لندن ماند و در این مدت با «ماری شوی» ؛ دختر عمه‌اش که یک سال از خودش بزرگتر بود، ازدواج کرد اما جوان جویای نام و جاه‌طلب انگلیسی در حالی که با ناشکیبایی منتظر تولد فرزندش بود، دستور قاطعی از وزارتخانه دریافت کرد. او باید بدون فوت وقت و بی‌درنگ به کشور عراق مسافرت می‌کرد.


بصره در نگاه انگلیسی‌ها سرزمین عشیره‌ای بود که ساکنان آن را بیشتر عشایر نواحی نزدیک تشکیل می‌دادند و دو گروه مذهبی مهم شیعه و سنی، اعم از ایرانی و عرب در کنار یکدیگر زندگی می‌کردند. تعداد اندکی هم مسیحی در بصره اقامت داشتند. تازه در این جا بود که توجه همفر به مسئله اختلاف بین پیروان دو گروه مذهبی شیعه و سنی جلب شد. او می‌دانست با این که شیعیان و اهل سنت هر دو پیروان یک دین هستند، اختلافاتی در بعضی از موضوعات از جمله مسئله امامت و تعیین جانشین پیامبر با یکدیگر داشتند. آیا ممکن بود از این مسئله بتوان به نفع انگلستان استفاده کرد؟


همفر در روزهای بعد اطلاعات دیگری درباره این موضوع کسب کرد، او به یکی از مقامات عالی‌رتبه در وزارت مستعمرات گفت:


«مسلمین اگر معنی زندگی را می‌دانستند، این اختلافها را رها می‌کردند و درصدد اتحاد برمی آمدند.»26مخاطبش در وزارت مستعمرات پاسخ قاطعی برای او داشت:


«تو باید آتش اختلاف را در بین مسلمانان دامن بزنی، نه این که آن‌ها را به وحدت و رفع اختلافات موجود دعوت کنی.»


قبیله، زمین، قوم، دین و نژاد پنج مقوله‌ای بودند که همفر امیدوار بود، بتواند با شناخت ابعاد اختلافات آنها به مقصود انگلستان دست یابد.

منبع: کیهان

انتهای پیام/