به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،تاریخ به عنوان مجموعهای از وقایع و حوادث، یکی از منابع و مراجع ارزشمند، جهت گذر از پیچهای سرنوشتساز و همچنین تعیین سیاستهای کلان است. انسان به عنوان عنصر مشترک در طول تاریخ بشر، موجب تکرارپذیری تاریخ شده است و این ویژگی ظرفیتی برای بهرهمندی نسلهای امروز از تجربهی گذشتگان را دارد که عبرت بگیرند و عبرت دیگران نشوند.[1] شناخت پارامترهای ضعف و قوت درونی و چگونگی برخورد با تهدیدها و فرصتهای محیطی در تحلیل رویدادهای تاریخی، مهمترین خروجی مطالعات وقایع مشابه در طول تاریخ است که موجب انباشت تجربهی تاریخی در هر جامعهای خواهد شد.
تحریم خرید نفت ایران یکی از موضوعات مبتلابه جمهوری اسلامی در دوران ماست که میتوان برای آن یک رویداد مشابه تاریخی یافت و آن رویداد نهضت ملی شدن صنعت نفت است؛ رویدادی که در نهایت به شکست نهضت و سلطهی بیشتر بیگانگان (با ترکیب جدید کنسرسیوم) بر نفت و به تبع آن، نقض استقلال ایران منتهی شد.[2] بررسی علل شکست نهضت، کشف منطق تصمیمگیریها، شناخت ظرفیتها و همچنین عدم تکرار اشتباهات گذشته، محور مطالعاتی پژوهش حاضر است. چرا دولت جمهوری اسلامی با وجود یکپارچگی جهان علیه آن، میتواند از بحران نفت عبور کند، ولی دولت مصدق با وجود تمایل به برخی دولتهای غربی نتوانست از بحرانی که در آن گرفتار بود عبور کند؟ این سؤال مهمی است که در مقایسههای اولیهی این دو رویداد، ذهن محققین را به خود مشغول میسازد. به نظر میرسد تحلیل وقایع نهضت ملی نفت و استخراج پارامترهای شکستآفرین آن در سه سطح زیر میتواند کلید بسیاری از سؤالات محققین و پرسشگران باشد:
1. حوزهیاندیشه
بررسی مبانی فکری دولت مصدق به عنوان عامل و مجری سیاستهای ملی شدن نفت ایران، که ضمن در اختیار داشتن قدرت سیاسی، چگونگی تعامل با غرب را تعیین مینمود، مستلزم توضیح نوع جهانبینی فکری وی است. نوع نگاه کلاسیک و ماتریالیستی روشنفکری نسبت به مقولهی قدرت و سیاست قضیهای اثباتشده و جاافتاده است و مصدق نیز از این قضیه مستثنا نیست.[3]
سیاست موازنهی منفی[4] نیز به عنوان منطق سیاست خارجهی مصدق، که شاید در ظاهر به سیاست «نه شرقی، نه غربی» جمهوری اسلامی قرابت زیادی داشته باشد، بیانگر همان جهانبینی دنیوی نسبت به سیاست و قدرت است. مهمترین نمونهی اثبات این ادعا خوشبینی و امید بیش از حد مصدق نسبت به قدرتی به نام آمریکاست؛ به این معنی که مصدق امید داشت آمریکا، بریتانیا را جلوی پای او قربانی کند و کمکهای این قدرت راهی برای برونرفت از بحران نفت گردد.
خطای مصدق در محاسبات سیاسی بر اساس اسناد منتشرشده[5] که به وضوح حاکی از نیت پنهان دولت آمریکا از وعدهی کمک به دولت ایران دارد، قابل اثبات است. این خوشبینی نسبت به دولت آمریکا و نهایتاً عدم موفقیت در نزدیک شدن به آن کشور، پیامدهای عمیقی را برای نهضت ایجاد نمود:
1. تعارض این نوع نگاه با اندیشهی آیتالله کاشانی که این موضوع به مرور زمان یکی از دلایل جدایی ایشان از مصدق شد.[6]
2. با افشای عدم همکاری آمریکا نسبت به ایران، موقعیت سیاسی وی دچار لطمهای جدی شد.[7] نزدیکی به آمریکا برای مقاومت در مقابل فشار انگلیس امیدی بود که بر اساس همان نظام فکری روشنفکری تولید شده است. اساساً مفهوم و کلیدواژهای همچون استکبار و پیوند طاغوتی بین همهی نظامهای لائیک و سکولار و مدیریت شیطانی کلان جهانی در این طرز فکر تعریف نشده بود.
اعتقادات و اعمال مبتنی بر این اندیشهی دولت مصدق با واقعیت جامعهی ایرانی چالشی عمیق ایجاد میکرد. با توجه به فضای حاکم بر جامعهی آن دوران و فراگیری و عمق هویت دینی مردم، به نظر میرسد عدم تطابق ارزشهای توزیعشده توسط حاکمان با ارزشهای موجود جامعه، ظرفیتی منفی جهت شکاف بین مجریان و مردم ایجاد میکرد که این ظرفیت بالقوه میتوانست مایهی شکست جنبشی همچون نهضت ملی نفت شود.
با توجه به سبک اندیشهی روشنفکری، مصدق از ظرفیت بالقوهی دیگری نیز در عرصهی بینالمللی محروم شد. اتحاد کشورهای اسلامی، که توسط آیتالله کاشانی دنبال میشد، میتوانست توازن منطقه و به تبع آن توازن بینالمللی را بر هم زند و امتیازی قدرتمند برای فشار بر قدرتهای استعماری باشد؛ اما متأسفانه به دلیل همین افتراق مبانی فکری، مصدق از آن ظرفیت بیبهره ماند.[8]
وجود حلقهی واسطی همچون آیتالله کاشانی باعث جلوگیری از تشدید اختلافات و پس زدن دولت توسط مردم میگردید و تا وقتی این حلقه در حمایت از دولت ملی مصمم بود، این فاصلهی پنهان میان دولت و مردم تأثیر قابل توجهی نداشت. به طور کلی، رفتار حمایتی مردم از دولت از عمق لایههای وجودشان نبود؛ که اگر این گونه بود، با یک کودتا نظامی، مردم از رهبرشان دست برنمیداشتند.
2. سطح اجتماعی
در این سطح رفتار حمایتی جامعه از نهضت بررسی میشود و ظرفیت اجتماعی این جنبش مورد سؤال قرار میگیرد. آبراهامیان، در کتاب «ایران بین دو انقلاب»، جبههی ملی را به دو جناح دستهبندی میکند: «طبقهی متوسط سنتی و طبقهی متوسط جدید. اعضای جناح نخست، اسلام را یک شیوهی زندگی، شریعت را منبع قوانین درست و علما را نگاهبانان حقیقی جامعهی شیعی میدانستند» و «اعضای جناح دوم... مذهب را امری خصوصی، کد ناپلئونی (مجموعهی قوانینی که به دست ناپلئون گردآوری شده) را پایه و اساس مناسبی برای قوانین و روشنفکران تحصیلکردهی غرب را شایستهترین سازماندهندگان و نوسازان جامعه قلمداد میکردند.[9]
خروش اجتماعی 30 تیر 1331، جدا از علل و ریشههای آن، نمایش تمامعیار همبستگی این دو جناح با یکدیگر است. این اتحاد در بیانیهی شدیداللحن قوام، نخستوزیر منصوب دربار و وابسته به انگلیس، تحت عناوین «عوامفریبی در امور سیاسی و ریا و سالوس در امور مذهبی» (مصدق نماد اولی و آیتالله کاشانی نماد دومی)[10] به خوبی نمود یافته است. همچنین پیشنهاد اختیار چندین وزارتخانه به آیتالله کاشانی[11] مطرح شده بود و این موضوع حاکی از وزن اجتماعی نهضت در ذهن دشمنان بود.[12] بازگشت مصدق تنها پس از چند روز از استعفا و خانهنشینی به نخستوزیری، مانور کمنظیری از قدرتنمایی نیروهای نهضت در مقابل دربار و استعمار در تاریخ ایران قلمداد میشود.
اگر قیام 30 تیر را اوج ظرفیت اجتماعی نهضت بدانیم، ناتوانی و ضعف اجتماعی جبههی ملی را نیز میتوان در کودتای 28 مرداد سال 1332 مشاهده نمود؛ یک فرماندهی نظامی با استفاده از قدرت توپ و تانک، نهضتی با آن گستردگی را در هم میپیچد و مردم نیز هیچ گاه واقعهای چون 30 تیر را تکرار نمیکنند.
این ایست رفتاری جامعه در حمایت از فاتح دادگاه لاهه (مصدق) را چگونه میتوان تفسیر نمود؟ وجود اختلاف و دلسردی بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق به هر دلیلی مانع بسیج نمودن مردم و جوشش تعلقات دینی و استفاده از ظرفیت اعتقادی جامعه در جهت حمایت از نهضت گردید. وقوع این کودتا، خود حاکی از وجود شکاف هویتی بین هیئت اجرایی (دولت) و جامعه و در نبود حلقهی واسطی چون آیتالله کاشانی است و این همان سیر ظرفیت منفی حوزهی اندیشهای است که در سطح اجتماعی ادامه پیدا میکند.
3. ساختاری حکومتی
در این سطح، جریان قدرت موجود در جامعه و نهادهای قدرت اهمیت خاصی پیدا میکنند. با توجه به وضعیت آن دوران میتوان نیروهای صاحب قدرت را این گونه تقسیمبندی نمود:
1. دربار (قدرت رسمی)
2. دولت مصدق و اطرافیانش (قدرت رسمی)
3. تودههای مذهبی مردم به رهبری آیتالله کاشانی (قدرت غیررسمی)
با وجود تحدید شدن قدرت دربار و کاهش نفوذ آن در امور کشور بعد از پیروزی نهضت، حضور شخص شاه به عنوان عالیترین مقام در ساختار سیاسی ایران و ارتش به عنوان بازوی اصلی و بسیار قدرتمند وی، ظرفیتی مثبت برای دربار و ظرفیتی منفی برای نهضت تلقی میشود.
از همین رو، این ظرفیت منفی، فرصت برنامهریزی و تفکر روی کودتا به عنوان یکی از راهبردهای مقابله با دولت را برای دشمنان نهضت ایجاد کرد؛ در حالی که اگر پادشاهی وجود نداشت و ساختار قدرت یکدستتر میشد، اساساً احتمال کودتا به عنوان راهی برای شکست نهضت به شدت کاهش مییافت.[13]
نبود قدرت حکومتی در دست آیتالله کاشانی و همچنین ناتوانی دولت در رهبری جامعهی مذهبی ایران، عدم تطابق در ساختار قدرت جبههی ملی را ایجاد میکند که هر کدام بدون دیگری ابتر تلقی میشود. این نیز ظرفیتی را برای سودجویی استعمار و رقیب داخلی آنان، یعنی دربار، ایجاد میکند.
در تحلیل اجمالی نکاتی که در سه سطح فوق مطرح شد، میتوان دو علت را در عدم موفقیت نهضت ملی شدن صنعت نفت مطرح نمود:
1. وجود دوگانگی و گاه چندگانگی در عرصههای مختلف فکری، اجتماعی و حکومتی
2. تحلیل صحیح بیگانگان از وضعیت ایران در آن دوران
در تشریح علت اول باید گفت وجود دوگانگی، چه در عرصهی اندیشه، چه در تحرکات اجتماعی و چه در ساختار قدرت سیاسی، فرصتی را برای افتراق و اختلاف ایجاد مینماید که ما به وضوح مشاهده میکنیم دشمنان از این چنددستگی کمال بهرهبرداری را کردند و نهضت را از درون ضعیف نمودند و سپس گروه رقیب با یک کودتای ساده به نهضت پایان داد.
سیاستگذاری غرب در مواجهه با نهضت ملی با وجود بحران و ترس جهانی ایجادشده بر اثر تحریم خرید نفت ایران[14] بر راهبرد گذشت زمان و صبوری معطوف گردید. امید مصدق به آمریکا و وجود نشانههای مثبت و ظرفیتهای قابل استفادهی ناشی از چندگانگی تئوریک، اجتماعی و ساختاری، امید مهار و فروپاشی نهضت را در روح سیاستگذاری غرب زنده نگه میداشت؛ به اندازهای که وزن پارامتریک حمایت آمریکا در محاسبات مصدق سنگینتر میشد. ضربهی فقدان حمایت آمریکا از دولت ایران و اثرات سیاسی و اجتماعی آن به عنوان یک گزینه برای بریتانیا پررنگتر مینمود و پیروزی در استفاده از این وابستگی سیاسی و شوک ناشی از قطع آن، درصد توان مقاومت را کاهش میداد.[15]
بعد از موشکافی داستان شکست نهضت دوسالهی ملی کردن صنعت نفت، در مقام مقایسه، به بررسی علل و عوامل عبور جمهوری اسلامی از تحریم خرید نفت خود در زمان حال میپردازیم؛ عللی که به طور کامل متأثر از تغییرات ایجادشده پس از انقلاب اسلامی تلقی میشود:
1. تعریف اهداف و آرمانهای گستردهتر و عمیقتر
2. وحدت و یگانگی ایدئولوژیک، اجتماعی و ساختاری
3. بهرهبرداری از ظرفیت ایمانی جامعه
4. نهادینگی مقاومت
5. تحلیل صحیح از دشمن و سیر ناامیدی آن از تأثیر اعمال خود
جمهوری اسلامی، به عنوان مدل حاکم بر ایران امروز، اساس خود را بر ایمان به خدای یکتا و اختصاص حاکمیت و تشریع به او و لزوم تسلیم در برابر امر او و همچنین سایر پارامترهای الهی همچون معاد و وحی قرار داده است.[16]
این مبانی به طور کامل ضمن نفی مبانی و ریشههای اومانیستی تمدن غرب، مفاهیم الهی و دینی را که سالها در غرب از بین رفته بود مطرح نموده و حتی سطح درگیری را گستردهتر کرده است و به حمایت از تمام افرادی که زخمخوردهی نظامهای طاغوتی حاکم بر جهان هستند میپردازد و این مهم را به عنوان مأموریت خود تلقی نموده است.[17]
این افزایش حوزهی تقابل با غرب، موضوعی نیست که صرفاً در موضوعات اقتصادی همچون نفت خلاصه شود. این درگیری حرکتی به سمت فروپاشی هویتهای غیرالهی و حتی فروپاشی سیاسی آنان قلمداد میشود. بحران مشروعیت و حقانیت علیه لیبرالـدمکراسی و کمونیسم با شروع انقلاب اسلامی در ابتدا در اذهان کشورهای اسلامی شکل گرفت و گزینهای جدید در ذهن آنان همچون مدل جمهوری اسلامی ایجاد نمود. اشتغالات غرب و شرق به شدت گسترش یافت و فقط به یک موضوع همچون نفت معطوف نگردید. این موضوع یک ظرفیت منطقهای و جهانی برای انقلاب اسلامی ایجاد نمود و البته هزینههای سنگینی نیز برای این انقلاب به بار آورد.
تشکیل حکومت دینی و انطباق هویت حکومت با هویت دینی جامعه و همچنین انطباق قدرت اجتماعی رهبران مردم با قدرت سیاسی و یگانگی ساختاری تحت لوای ولایت فقیه قدرت درونسیستمی ایران را به عنوان یک واحد مستحکم به طور قابل ملاحظهای افزایش داد. با نگاهی به تاریخ انقلاب و بررسی بحرانها، به این قدرت بیشتر پی میبریم. حرکتهای استقلالطلبانهی مرزی، کودتای نظامی، واقعهی طبس، خیانت رئیسجمهور و درگیری مسلحانهی منافقین، نرخ بالای ترور رهبران و اندیشمندان نظام و از همه گستردهتر، هشت سال دفاع در مقابل اتحاد شرق و غرب آن هم فقط دو سال پس از انقلاب، جز توانمندی درونی ایران، مؤید فاکتور دیگری نیست.
ایمان به عنوان بُعدی که از دایرهی هویت جهانی کنار گذاشته شده بود، بعد از انقلاب اسلامی، در عرصهی سیاسی و اجتماعی مورد بهرهبرداری قرار گرفت و البته به عنوان اساس جامعهی ایرانی نتایج شگفتی ایجاد نمود. یکی از نتایج ایمانمحوری بروز توان نظامی و ایمانی ایران در جنگ تمامعیار با اتحاد غرب و شرق در دوران دفاع مقدس بود که تا امروز نیز یکی از امتیازهای اصلی جمهوری اسلامی قلمداد میشود. این موضوع با محاسبات ماتریالیستی تطابق ندارد، ولی باید پذیرفت که بدون امدادهای الهی و ایمان به قدرت خداوند نه انقلابی انجام میشد، نه شنهای طبس به حرکت درمیآمدند و نه خرمشهری آزاد میگردید.
تغییر موضوع درگیری ایران با غرب و اعتقادی شدن این درگیری توسط اعماق وجود افراد جامعه پذیرفته شده و به نوعی نهادینگی رسیده بود و به موجب این نهادینگی است که امام راحل (رحمت الله علیه) میفرماید: «تا شرک و کفر هست، مبارزه هست و تا مبارزه هست، ما هستیم.» این نظام انگیزشی اجتماعی بزرگترین ظرفیت جامعهی ایرانی است.
بر اساس چهار فاکتور قدرت جمهوری اسلامی، مهمترین موضوع بحث و کلید فهم چرایی گذر ایران از تحریم نفت در دوران ما مشخص میشود. سیر نزولی یا صعودی امید دشمن نسبت به احتمال دستیابی به اهداف خود و احتمال کم عقبنشینی نظام ولایی از اهداف خود، قضیهای است که با مقایسهی میان دولت مصدق و جمهوری اسلامی مشخص میشود.
درصد اندک احتمال عقبنشینی جمهوری اسلامی در محاسبات دشمن و همچنین درصد قطعیت عملی شدن تهدیدهای جمهوری اسلامی، از قبیل بستن تنگهی هرمز و همچنین رخدادهای دیگر بر پایهی توانمندیهای اثباتشدهی تاریخی ایران بعد از انقلاب و همچنین جایگاه ایجادشده برای جمهوری اسلامی در منطقه و جهان، باعث سست شدن اراده و سماجت آنان در تقابل با ایران شده است.
از این رو، پرچمدار مبارزهی همیشگی ما با شرک و کفر، حضرت امام خامنهای (روحی فداه)، در این بحث این گونه میفرمایند: «اینها گرگ و سگهایى هستند که یک گله علیه پیکر امت و جامعهى اسلامى تشکیل دادهاند؛ اما در حقیقت جانها و دلهایشان هم مثل اجسامشان از همدیگر جداست، ولى به ظاهر یک جبههى متحد علیه اسلام و پرچم برافراشتهى اسلام در کشور ما هستند. نترسید، از اینها مرعوب نشوید، اینها کارى نمیتوانند بکنند. اگر ما خودمان را در این خط مستقیم حفظ کنیم و استقامت به خرج دهیم، از آنها کارى ساخته نیست.»[18]
پینوشتها:
1. از حوادث گذشتهی تاریخ برای آینده عبرت گیر که حوادث روزگار با یکدیگر همانند بوده و پایان دنیا به آغازش میپیوندد و همه رفتن است (نهجالبلاغه، نامه، ص 69).
2. ترکیب جدید مجموعهای از چند شرکت بود. «اعضای کنسرسیوم هشت شرکت خارجی بودند. پشت سر آنها چهار کشور انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند قرار داشتند.» پنج شرکت آمریکایی که هر یک دارای هشت سهم (درصد) بودند نیز در این تقسیمبندی قرار داشتند. «به این ترتیب، آمریکا 40 درصد از نفت را تصاحب کرد.» (مدنی، تاریخ سیاسی معاصر، ج 1، ص 542)
3. او (آیتالله کاشانی) از نگرشی دینی برخوردار بود که با نحوهی تفکر دنیایی مصدق تفاوت کلی داشت (مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، انتشارات روزنه، ص 137)
4. سیاست موازنهی منفی... هدفی جز طرد سلطه و تأمین حاکمیت ملی از طریق برقراری رابطهی عدمی و ایجاد توازن سیاسی بین قدرتها ندارد (ازغندی، تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، انتشارات سمت، ص 355).
5.هندرسن، سفیر کبیر آمریکا در ایران، در نامهای به وزارت امور خارجهی آمریکا، چنین مینویسد: «دکتر مصدق، چه در مورد قبول شرایط بانک بینالمللی برای حل مسئلهی نفت ایران و چه دربارهی قرارداد نظامی ایران و آمریکا حسن نیت به خرج داده و با نظرات آمریکاییها روی موافق نشان داده است، ولی در این جریان فقط یک عامل مزاحم مداخله کرده که مانع از حل قضیه به نفع آمریکا شده است. این عامل مزاحم... آیتالله کاشانی است.» (روزنامههای «اکسیون» و «فیگارو» چاپ فرانسه، ترجمهی ابوترابیان، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، مدنی، ص 412)
6. همان
7.افشا و انتشار نامههای مصدق و آیزنهاور ضربهی سختی به موقعیت سیاسی دکتر مصدق وارد کرد. نامهی آیزنهاور واهی بودن افسانهی حمایت آمریکا از مصدق را ثابت کرد (ذوقی، رفتار سیاسی آمریکا در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت، انتشارات وزارت امور خارجه، 175).
8. او (آیتالله کاشانی) میخواست نهضت ملی ایران را به صورت پایگاهی درآورد تا در پناه آن، ملل دیگر اسلامی قادر باشند مبارزات ضداستعماری خود را گسترش دهند... به رغم توصیهی اطرافیان مصدق به تقبل هزینهی طرح او، قبول آن را پرداخت حقالسکوت تلقی میکرد و زیر بار نرفت (مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، انتشارات روزنه، ص 137).
9. آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، نشر نی، ص 319.
10. مقصودی، تحولات سیاسی اجتماعی ایران، انتشارات روزنه، ص 118.
11. قوام انتخاب شش وزیر را به آیتالله کاشانی پیشنهاد میکند (مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، ص 453).
12.قوام همچنین در این بیانیه اظهار داشته بود: «من در عین احترام به تعالیم اسلام، دیانت را از سیاست دور نگاه خواهم داشت و از نشر خرافات و عقاید قهقرایی جلوگیری خواهم کرد» که این موضوع حاکی از وزن و نفوذ علما و رهبری جامعه توسط آنان در عرصهی سیاست پس از فاجعهی شهادت آیتالله شیخ فضلالله نوری و استبداد رضاخانی دارد (مصدق سالهای مبارزه و مقاومت، ج 1، ص 436).
13. در این بخش اسنادی در باب گزارش مشورت هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، و میدلتون، کاردار سفارت انگلیس در ایران، دربارهی گزینهی کودتا و چگونگی آن مطرح شده است و در آن حتی از زاهدی به عنوان عامل کودتا نام برده میشود. این گزارش در 8 مرداد 31 به واشنگتن مخابره شده است (ذوقی، رفتار سیاسی آمریکا در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 135).
14. رئیسجمهور آمریکا در پیام خود به مصدق، بعد از ابراز نگرانی عمیق از اختلافات انگلیس و ایران، ابراز میدارد: اینجانب نگرانی عمیق دارم که در موقعیت کنونی اقدامی نشود که مانع تصفیهی امر گردد، زیرا تصفیهی امر برای دنیای آزاد بسیار حائز اهمیت است (اسناد نفت و نطقها و نامههای تاریخی، دکتر محمد مصدق، انتشارات راستین، ص 109).
همچنین وی در تاریخ 17 تیرماه 1330، طی نامهای دیگر به مصدق مینویسد: میبینم دارد وضعی پیش میآید که عملیات تصفیه و استخراج نفت به هم فرو ریخته و از این راه ضررهای بسیاری به ایران و دنیا وارد میشود. یقیناً این پیشامد مصیبتی است که میتوان با تدبیر و سیاستمداری راهی برای جلوگیری آن پیدا نمود (اسناد نفت و نطقها و نامههای تاریخی، دکتر محمد مصدق، انتشارات راستین، ص 286).
15. جملهی مصدق به هندرسن، سفیر آمریکا در ایران، در 22 دی 1330، هنگامی که احتمال کمک آمریکا به ایران با تردید روبهرو شد، این گونه است: «من با خلوص نیت عرض میکنم، به خدا قسم، اگر به ایران کمک خارجی نشود، از هم متلاشی شده و در عرض 30 روز انقلاب کمونیستی به وقوع خواهد پیوست.» این لحن نشان اوج اعتقاد دکتر مصدق به کمک آمریکاست. بعد از افشای عدم حمایت آمریکا از ایران میتوان شکست مصدق در چارچوب نگاه ماتریالیستی به سیاست را به وضوح ملاحظه نمود. سیاست موازنهی منفی نیز از همان روزی که به آمریکا امید بست سر بریده شد (ذوقی، رفتار سیاسی آمریکا در قبال نهضت ملی شدن صنعت نفت، ص 120).
16. اصل دوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
17. مقدمهی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
18.بیانات در دیدار استانداران سراسر کشور، 8 اسفند 1384.
منبع:برهان