حُسن کار دانشجویی در اشتباه کردن است اما خون تازه‌ای جریان ندارد

خبرگزاری تسنیم: حمید پورآذری، مدرس تئاتر وضعیت کنونی تئاتر دانشگاهی را معلول ضعف در نظام آموزشی و تقلیدگرایی دانشجویان از شکل‌های جواب پس داده در تئاتر ایران می‌داند. او می‌گوید جسارت در تئاتر دانشجویی از بین رفته و خون تازه‌ای جریان ندارد.

به گزارش خبرگزاری تسنیم، حال کنونی تئاتر دانشگاهی نامناسب است. اتفاقات ناگوار از دو سال گذشته آغاز شد که دبیر جشنواره با تاخیر زیاد انتخاب شد و بودجه‌ای به مراتب ضعیف‌تر از دوره قبل به این دوره جشنواره اختصاص یافت. خانه تئاتر دانشگاهی واقع در خیابان نجات الهی برای همیشه تعطیل شد و اما و اگرها آغاز. در کش و قوس انتخاب دبیر جشنواره که با تاخیر بیشتری نسبت به سال پیش اعلام شد، نام مجید سرسنگی به عنوان مدیریت جشنواره تئاتر دانشگاهی خودنمایی می‌کرد، اتفاقی که تازه و حساسیت‌زا بود.

در این میان عده ای معتقد بودند که برخی از چهره‌های شناخته شده دانشگاهی، همچون اصغر دشتی یا حمید پورآذری فعالیت چندانی در برگزاری آن نداشتند؛ کما اینکه اصغر دشتی حتی حاضر به مصاحبه نشد. از همین رو به سراغ حمید پورآذری مدرس تئاتر رفتیم تا به عنوان یکی از شناخته شده‌ترین اساتید تئاتر در این حوزه، نظرش درباره وضعیت کنونی این عرصه را جویا شویم:

چرا تئاتر دانشگاهی همان راهی را می رود که جشنواره فجر می رفت، بی برنامگی و محافظه کاری

در مقام کسی که در جشنواره‌های مختلف در کنار دانشجویان بودید، ضرورت وجود جشنواره ای به نام تئاتر دانشگاهی را در چه می بینید؟

پورآذری: فکری که اکنون در حال اجراست ضرورتی ندارد؛ چرا همان راهی را می رود که جشنواره فجر می رفت، بی برنامگی و محافظه کاری. ولی اساساً ضرورت و ذات جشنواره های دانشجویی و کارهای دانشجویی برهم زدن یک نظم است. به دنبال ساختارهای جدید می گردند، اشتباه می کنند. حسن کار دانشجویی در اشتباه کردن است. اکنون نمی خواهند اشتباه کنند و از آن می ترسند و از همین رو کارها بی خاصیت است و در آن جسارتی وجود ندارد؛ چون همه می خواهند بی نقص کار کننند.

 این فقدان جسارت از کجا ناشی می شود؟ آیا ناشی از تلاش برای هم تراز شدن با تئاتر حرفه ای است؟

پورآذری: آدم ها خیلی زود می خواهند به اوج برسند و نمی خواهند دوره گذار را درست طی کنند. یک بخش هم باز می‌گردد به سیستم آموزشی دانشگاه ها که سیستمی سرکوبگر است تا پرورش دهنده. تکلیف سیستم آموزشی ما مشخص نیست و معلوم نیست تئوری است یا عملی. می خواهد هم تئوری باشد و هم عملی. معلوم نیست تمرکز روی چیست. برای همین یک بلاتکلیفی وجود دارد. یک سری آگاهی‌ها می آید که خودش تبدیل به ناآگاهی می شود و تبدیل به یک پاشه آشیل می شود.

این یک خیانت بزرگ است: پذیرش 1000 یا 900 نفر دانشجو در هر سال توسط دانشگاه آزاد

آیا فاصله‌ای میان ذهنیت دانشجو و واقعیت دانشگاه وجود  دارد؟

پورآذری: باید به شکل دیگری به این سوال شما جواب داد. در وهله اول اتفاقی که در حال رخ دادن است تعداد دانشجویان ورودی هر سال مدام در حال افزایش است. برای مثال در چند سال گذشته 1000 یا 900 نفر دانشجو در هر سال توسط دانشگاه آزاد پذیرفته می شود. این یک خیانت بزرگ است. دانشگاه های دولتی مثل دانشگاه هنر یا هنرهای زیبا اگر در گذشته 30 تا 40 نفر دانشجو می پذیرفتند، اکنون به عناوین مختلف دانشجو می گیرند. یعنی ظرفیتشان سه تا چهار برابر شده است. دانشگاه سوره هم به همین نحو. دانشگاه ها تعداد بسیار زیادی دانشجو می گیرند و چه کسی باید به این افراد درس بدهد؟ آیا به تعداد کافی استاد دانشگاه داریم؟ از استاد دانشگاه صحبت می کنیم. این سوال را باید از خودمان بپرسیم و تیغ انتقاد را از سمت دانشجو به سمت خودمان برگردانیم و بگوییم ما چه چیزی درس می دهیم و توقع چه چیزی داریم. کیفیت اگر بد است، جسارت اگر نیست، این حمیت و تلاش وجود ندارد، بخشی از آنها به این برمی گردد که ما چه کار می کنیم. اگر کل دانشگاه ها را کنار هم بگذاریم و بگویم 30 تا 40 کلاس مبانی کارگردانی وجود دارد، آیا 30 تا استاد برای مبانی کارگردانی وجود دارد؟

چرخه تولید استاد در خود دانشگاه شکل می گیرد. سیستم موجود چه نقصی دارد که موفق به تولید استاد نمی شود؟

پورآذری: ترجیح می دهم شما تحقیق کنید و ببینید چه چیزی کم دارد.

به هر حال قصد من این است که نظر شما را به عنوان کسی که در این سیستم حضور دارید و در میان دانشجوها هستید بدانم که چرا سیستم آموزشی ما در مساله تولید مدرس تئاتر، زایشگر نیست و باید صرفاً به پیشکسوتان تئاتر تکیه شود؟

پورآذری: این مشکلی نیست که استاد قدیمی تدریس کند؛ چون اکنون پروفسور به حساب می آید. تجربه اش بیشتر شده است. ما باید بدانیم چه حلقه مفقوده ای وجود دارد و خیلی حساس است و نمی‌شود در دو خط به آن جواب داد؛ چون چیزی از این در نمی‌آید و بنا نیست که ما به هم بد و بیراه بگوییم و باید بدانیم مساله چیست.

سعی می‌کنیم گناه خود را گردن دیگران بیاندازیم

به نظر عده ای مشکل اصلی در وزارت علوم است.

پورآذری: این هم دخیل است. همه چیز یک زنجیره است، استاد مقصر است، دانشجو مقصر است، وزرات علوم مقصر است، چرخه و سیستم آموزشی مقصر است، شرح درس ها مقصر است، اگر به عقب نگاه کنیم آموزش و پروش هم مقصر است. قبل از دانشگاه چه اتفاقی رخ می دهد و در دانشگاه چه اتفاق دیگری می افتد که سیستم را تکمیل نمی کند که در دوره های دبستان و راهنمایی و دبیرستان آموزش و پرورش نمی افتد. یک خلایی وجود دارد. در این خلاء آدم هایی با یک پیش فرض های اشتباهی وارد این عرصه می شود. هزار دلیل برای ورودش هم داشته، اینکه از ریاضی و فیزیک بدش می آمده، از حفظیات متنفر بوده، به هر نحو عده ای اشتباهی آمده‌اند. مساله اینجاست که آیا شایسته سالاری وجود دارد یا نه؟ مساله این است که اهمیت اینکه من تلاش کنم، پژوهش کنم، هر کاری که باید انجام دهم، انجام دهم و این ارزش‌ها با هم قر و قاطی شده است.

در واقع باید نگاهی وجود داشته باشد که از فردیت شروع شود که در انتها کلیت را هم در برخواهد گرفت. ما حاضر نیستیم خودمان را عوض کنیم. حاضر نیستیم به خودمان برگردیم و نقاط ضعف و قوت خود را بشناسیم و خود را تغییر دهیم. وقتی خودمان را تغییر دهیم مجموعه دچار تغییر خواهد شد. لذا سعی می‌کنیم گناه خود را گردن دیگران بیاندازیم. این سیستم آموزشی تکلیفش مشخص نیست. مبانی در اروپا مثل کشورهای فرانسه، ایتالیا و آلمان مشخص است در دانشگاه باید چه اتفاقی رخ دهد و در مدارس آموزشی چه اتفاقی. مدرسه ربطی به سن و سال ندارد و هر کسی با هر سنی می‌تواند واردش شود و کار عملی کند. بخشی از سردرگمی هم ناشی از بلاتکلیفی عملی و تئوری نیز هست. باید تکلیف خودمان را بدانیم.

اتفاقات چند سال اخیر منجر به تعطیلی خانه تئاتر دانشگاهی شد و دبیرخانه جشنواره به دانشگاه تهران منتقل می‌شود. اینکه یک جشنواره تماما توسط دانشجو اداره می‌شد و اکنون تحت نظر یک هیئت علمی دانشگاه است در اصل ماجرا انحرافی ایجاد نمی‌کند و شادابی را از جشنواره نمی‌گیرد؟

پورآذری: باید ببینید سیاست‌های جشنواره چیست. اینکه چه کسی دبیر این جشنواره باشد، هدفش چیست و بدنبال چه می‌گردیم بحثهای خوبی است؟ نمی‌دانم شاید هم بحث انحرافی هست یا شاید هم نیست. باید پایان این دوره را با دوره قبل مقایسه و آسیب‌شناسی کرد. پارسال من در جریان جشنواره بودم که مثل همیشه دارای  یک بی‌نظمی بود. انتقادی از دبیرخانه کردم که چرا کاتالوگ بعد از جشنواره منتشر می‌شود و استدلال بسیار به درد نخوری کردند که می‌خواهیم برگزیدگان جشنواره را در کاتالوگ بزنیم. در حالی کاتالوگ چیزی برای قبل از شروع جشنواره و آشنایی با آثار و مشخصات شرکت کنندگان در جشنواره است. یک رمان یا نمایشنامه نیست که بخواهی در قفسه کتابخانه بگذارید.

این چرخه با اضافه شدن یک نفر باید 10 برابر انگیزه وارد سیستم کند

البته این مساله کاتالوگ در جشنواره فجر و عروسکی و کودک و ... هم رخ می‌دهد.

پورآذری: اشتباه هست. کاتالوگ را برای چه می‌خواهیم بدهیم. بگذریم، سوال شما چیز دیگری بود. شاید این ساختار به سمت تئاتر دانشگاهی برمی‌گردد که توسط جهاد دانشگاهی برگزار می‌شد. باید برگردیم ببینیم آیا می‌خواهیم الگویی کاملاً دانشجویی داشته باشیم و این دبیران در آینده قرار است مدیران تئاتر کشور باشند و ما در حال پرورش آنان هستیم یا اینکه ما یک الگوی کوچک‌تر از جشنواره فجر ارائه دهیم. وقتی مدیر جشنواره کسی انتخاب می‌شود که در بدنه تئاتر است و در بدنه مدیران تئاتر است، انگار همان تفکر و همان نگاه را منتقل می‌کند. در حالی که به نظر می‌رسد اینجا صرفاً تولید بازیگر و کارگردان و نمایشنامه‌نویس و غیره نیست. تولید مدیر هم می‌کند. تولید برنامه‌ریز هم دارد. وقتی این اختیارات را می‌گیریم، این قسمت ماجرا را حذف می‌کنیم. بماند که آن هم که بود و هر سال هم تغییر می‌کرد، معلوم نبود چقدر درست کار کرده و چقدر اشتباه. سال به سال مدیر جشنواره عوض می‌شد. به هر حال در سیستمی که وجود دارد باید کسی را بگذارند که ترم سه یا چهار است را بگذارند که چهار سال آنجا باشد که بتواند کارش را انجام دهد. باید این پروسه سه چهار ساله طی شود که فرد موفق به برنامه‌ریزی شود. نمی‌دانم انحراف ایجاد می‌شود یا نه و حضور یک مدیر دولتی در راس کار منجر به این مساله شود یا نه.

منظورم از انحراف بیشتر به شادابی دانشجویی برمی‌گردد.

پورآذری: بعد از پایان این دوره می‌توانیم بفهمیم چقدر جسارت و شادابی و طراواتی که شما می‌گویید وجود داشت. ولی در مورد تربیت مدیران فرهنگی و هنری فردا، با این سیستم موجود، با گرفتن اختیارات از وی، روند سلبی خواهیم داشت.

شما به نکته ظریفی اشاره کردید که دانشجوها در سال‌های اخیر جسارتشان را از دست داده‌اند و حاضر به اشتباه کردن نیستند. افرادی که در دهه هفتاد در این جشنواره حضور داشتند اکنون بخشی از بدنه تئاترند و بعضاً آثار قابل توجهی ارائه کرده‌اند و طبق گفته شما جسارت داشتند و خطا می‌کردند. این نسلی که قصد ندارد چنین باشد، در آینده در عرصه حرفه‌ای آسیب‌رسان نخواهد بود؟

پورآذری: شاید آسیبی نزند، مثل بقیه. در واقع او هم یونیفورمی به تن می‌کند شبیه دیگران و می‌خواهد در این چرخه بماند. خون تازه‌ای وجود ندارد. این چرخه با اضافه شدن یک نفر باید ده برابر انگیزه وارد سیستم کند. با ورود یک نفر، ده نفر دیگر متوجه می‌شوند باید کاری کنند که زیر سایه او قرار نگیرند. وقتی همه به یک شکل وارد شوند این پروسه دیگر وجود نخواهد داشت. تئاتر نابود نمی‌شود؛ ولی همه یک شکل می‌شود.

منظور من نابودی نیست؛ بلکه رکود است.

پورآذری: منظور من هم از یک شکل بودن همین هست.

چطور می‌شود جسارت را وارد ماجرا کرد؟

پورآذری: باید فرصت داد و بگذاریم شرایط بوجود بیاید. آمپولی نیست که بشود تزریقش کرد.

اجرا کف کف کف تئاتر است

در جشنواره‌های مختلف دانشجویی ابتدا همه سعی به بهره‌گیری از خلاقیت دارند؛ ولی به مرور زمان گویا کار تنها برای گرفتن عنوان در جشنواره است. گویا توقع یک گروه نمایشی دانشگاهی به گرفتن یک جایزه و در نهایت یک اجرای عموم منتهی می‌شود.

پورآذری: زمانی که حضور در جشنواره ارجح دانسته می‌شود بر هر چیزی، پس فرد مجبور است کاری کند که بازبین جشنواره خوشش آید. بعضاً رخ می‌دهد که وقتی دانشجو می‌پرسد ترکیب داوران کیست و جواب می‌شنود که فلانی و فلانی و فلانی، آهی می‌کشد و کار خود را رد شده می‌بیند و فکر می‌کند چه کند کار به نظر داوران نزدیک شود. یا مثلاً می‌گوید نظر داوران به نظر من نزدیک است. این اتفاق در شهرستان‌ها هم رخ می‌دهد. مثلاً یک سری آدم‌ها به مدل یک کارگردان کار می‌کنند و یک سری مدل کارگردانی دیگر چون این کارگردانان در دو سه سال گذشته توفیق داشتند. آدم‌ها به سراغ مدل و سیستم خودشان نمی‌روند. مدل خودمان را پیدا نمی‌کنیم. تمام اطلاعات و سوادی که از آن بحث می‌کنیم را تبدیل به دانش و عمل نمی‌کنیم. من فکر می‌کنم که چه چیزی جشنواره‌پسند است. کسی هم که برای جشنواره خارجی کار می‌کند محکوم به شکست است؛ چون به این فکر می‌کند چه چیزی در جشنواره خارجی طرفدار دارد. مثلاً فکر می‌کنیم که در جشنواره دانشجویی و فجر و کلی جشنواره دیگر اگر این مدل کار کنیم رد می‌شویم. ما مدل خودمان را پیدا نمی‌کنیم.

تا زمانی که اهمیت اجرا چه عمومی و چه جشنواره، بالا می‌رود آنجا به جای اینکه خلاقیت را باز کنیم و گسترش دهیم، راهش را می‌بندیم که بفهمیم آنجا چه می‌خواهد، چون اجرا مهم می‌شود. یعنی اگر باور کنیم که اجرا کف کف کف تئاتر است و بی‌اهمیت‌ترین اتفاق در تئاتر است و آن را باور کنیم، آن وقت مسیر برای ما مهم می‌شود. در مسیر حرکت می‌کنیم و در واقع مسیر به تئاتر اهمیت می‌دهد. درباره سوال قبلی شما و حضور دکتر سرسنگی در جشنواره، ظاهراً کسانی که وارد جشنواره شدند، آدم‌های معتبری هستند و آن گونه که شنیدم اجراها خوب است و افراد حاضر در جشنواره مهم و قابل احترامند. اگر این همه بد گفتیم، از این جهتش خوب بود. همه چیز را منفی نبینم. با این حال معتقدم همه کار جشنواره در اختیار جشنواره باشد تا مدیر لایق برای فردا تربیت شود.

----------------------
گفت‌وگو از احسان زیورعالم
----------------------

انتهای پیام/