سخن امام علی(ع) درباره پیوند زدن آرزوها به حسن تفضل خداوند
خبرگزاری تسنیم: آرزویت را به حُسنِ تفضّل او پیوند بزن و با تمام خواست، به او روى بیاور، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد مىشود، درمان کنى، من، ضامنِ جایگزین آنم.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، بحارالأنوار ـ به نقل از نَوف بِکالى ـ : امیرمؤمنان امام علی علیهالسلام را دیدم که پشت کرده، شتابان مىرود. گفتم: کجا مىروى، مولای من؟ فرمود: رهایم کن، اى نوف! آرزوهایم مرا به سوى معشوق مىرانَد.
گفتم: سرورم! آرزوهایت چیست؟
فرمود: آن که آرزویم به اوست، خود، آنها را مىداند و مرا نیازى نیست تا آنها را به غیر او بازگویم. در ادب بنده، همین بس که در برخوردارىها و نیازهایش، کسى جز خداوندگار خویش را شریک نگردانَد.
گفتم: اى امیرمؤمنان! من از آزمندى و چشمداشت به آرزویى از آرزوهاىِ دنیوى، بر نفس خویش بیمناکم.
فرمود: چرا به حمایتگاه بیمناکان و پناهگاه خداشناسان پناه نمىبرى؟
گفتم: آن را نشانم بده .
فرمود: خداوندِ والا و بزرگ. آرزویت را به حُسنِ تفضّل او پیوند بزن و با تمام خواست، به او روى بیاور، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد مىشود، درمان کنى، من، ضامنِ جایگزین آنم.
با تمام وجود، به خداوند پاک، رو کن؛ زیرا او مىفرماید: به عزّت و جلالم سوگند، امید هرکس را که به غیر از من امید بندد، به یأس مبدّل مىسازم و جامه خوارى در میان مردم بر او مىپوشانم و او را از قُرب خویش، دور مىسازم و پیوندم را با او مىبُرم و او را گمنام مىسازم؛ زیرا به غیر من توجّه مىکند. واى بر او! آیا در گرفتارىهایش به جز من آرزومند مىشود با آن که رفعِ سختىها و گرفتارىها در دست من است؟! و به کسى جز من، امید مىبندد، در حالى که زنده پاینده منم؟! و درهاى بسته بندگانم را مىکوبد و در خانه مرا که باز است، رها مىکند؟! کیست که علیرغم همه گناهانش به من امید بندد و من نومیدش کنم؟!...
...
متن حدیث:
بحار الأنوار عن نَوفٍ البِکالِیّ:
رَأَیتُ أمیرَالمُؤمِنینَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ـ مُوَلِّیا مُبادِرا، فَقُلتُ: أینَ تُریدُ یا مَولایَ ؟ فَقالَ: دَعنی یا نَوفُ، إنَّ آمالی تُقَدِّمُنی فِی المَحبوبِ، فَقُلتُ: یا مَولایَ وما آمالُکَ؟ قالَ: قَد عَلِمَهَا المَأمولُ وَاستَغنَیتُ عَن تَبییِنها لِغَیرِهِ، وکَفى بِالعَبدِ أدَبا أن لا یُشرِکَ فی نِعَمِهِ وإرَبِهِ غَیرَ رَبِّهِ .
فَقُلتُ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ إنّی خائِفٌ عَلى نَفسی مِنَ الشَّرَهِ، وَ التَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنیا.
فَقالَ لی: وأینَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفینَ وکَهفِ العارِفینَ؟!
فَقُلتُ: دُلَّنی عَلَیهِ !
قالَ: اللّهُ العَلِیُّ العَظیمُ؛ تَصِلُ أمَلَکَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ، وتُقبِلُ عَلَیهِ بِهَمِّکَ، وأعرِض عَنِ النّازِلَةِ فی قَلبِکَ، فَإِن أجَّلَکَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها ، وَانقَطِع إلَى اللّهِ سُبحانَهُ فَإِنَّهُ یَقولُ: «وعِزَّتی وجَلالی لاَُقَطِّعَنَّ أمَلَ کُلِّ مَن یُؤَمِّلُ غَیریِ بالیَأسِ ، ولَأَکسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِی النّاسِ ، ولاَُبعِدَنَّهُ مِن قُربی ، ولاَُقَطِّعَنَّهُ عَن وَصلی ، ولاَُخمِلَنَّ ذِکرَهُ حینَ یَرعى غَیری . أیُؤَمِّلُ ـ وَیلَهُ ـ لِشَدائِدِهِ غَیری وکَشفُ الشَّدائِدِ بِیَدى؟! ویَرجو سِوایَ وأنَا الحَیُّ الباقی ! ویَطرُقُ أبوابَ عِبادی وهِیَ مُغلَقَةٌ ویَترُکُ بابی وهُوَ مَفتوحٌ ! فَمَن ذَاالَّذی رَجانی لِکَثیرِ جُرمِهِ فَخَیَّبتُ رَجاءَهُ ؟!
جَعَلتُ آمالَ عِبادی مُتَّصِلَةً بی ، وجَعَلتُ رَجاءَهُم مَذخورا لَهُم عِندی ، ومَلَأتُ سَماواتی مِمَّن لا یَمَلُّ تَسبیحی ، وأمَرتُ مَلائِکَتی أن لا یُغلِقُوا الأَبوابَ بَینی وبَینَ عِبادی ، ألَم یَعلَم مَن فَدَحَتهُ نائِبَةٌ مِن نَوائِبی أن لا یَملِکَ أحَدٌ کَشفَها إلاّ بِإِذنى؟! فَلِمَ یُعرِضُ العَبدُ بِأَمَلِهِ عَنّی وقَد أعطَیتُهُ ما لَم یَسأَلنی ، فَلَم یَسأَلنی وسَأَلَ غَیری ؟ أفَتَرانی أبتَدِئُ خَلقی مِن غَیرِ مَسألَةٍ ، ثُمَّ اُسألُ فَلا اُجیبُ سائِلى؟! أبَخیلٌ أنَا فَیُبَخِّلُنی عَبدى؟ أوَلَیسَ الدُّنیا وَالآخِرَةُ لى؟ أوَلَیسَ الکَرَمُ وَالجودُ صِفَتی ؟ أوَلَیسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِیَدی ؟ أوَلَیسَ الآمالُ لایَنتَهی إلاّ إلَیَّ ، فَمَن یَقطَعُها دونى؟ وما عَسى أن یُؤَمِّلَ المُؤَمِّلونَ مَن سِوایَ؟!
وعِزَّتی وجَلالی لَو جَمَعتُ آمالَ أهلِ الأَرضِ وَالسَّماءِ ثُمَّ أعطَیتُ کُلَّ واحِدٍ مِنهُم ، ما نَقَصَ مِن مُلکی بَعضُ عُضوِ الذَّرَّةِ ، وکَیفَ یَنقُصُ نائِلٌ أنَا أفَضتُهُ؟!
یا بُؤسا لِلقانِطینَ مِن رَحمَتی ، یا بُؤسا لِمَن عَصانی وتَوَثَّبَ عَلى مَحارِمی ، ولَم یُراقِبنی وَاجتَرَأَ عَلَیَّ. ....
فرمود: آن که آرزویم به اوست، خود، آنها را مىداند و مرا نیازى نیست تا آنها را به غیر او بازگویم. در ادب بنده، همین بس که در برخوردارىها و نیازهایش، کسى جز خداوندگار خویش را شریک نگردانَد.
گفتم: اى امیرمؤمنان! من از آزمندى و چشمداشت به آرزویى از آرزوهاىِ دنیوى، بر نفس خویش بیمناکم.
فرمود: چرا به حمایتگاه بیمناکان و پناهگاه خداشناسان پناه نمىبرى؟
گفتم: آن را نشانم بده .
فرمود: خداوندِ والا و بزرگ. آرزویت را به حُسنِ تفضّل او پیوند بزن و با تمام خواست، به او روى بیاور، و اگر هر آنچه [جز خدا] در دلت وارد مىشود، درمان کنى، من، ضامنِ جایگزین آنم.
با تمام وجود، به خداوند پاک، رو کن؛ زیرا او مىفرماید: به عزّت و جلالم سوگند، امید هرکس را که به غیر از من امید بندد، به یأس مبدّل مىسازم و جامه خوارى در میان مردم بر او مىپوشانم و او را از قُرب خویش، دور مىسازم و پیوندم را با او مىبُرم و او را گمنام مىسازم؛ زیرا به غیر من توجّه مىکند. واى بر او! آیا در گرفتارىهایش به جز من آرزومند مىشود با آن که رفعِ سختىها و گرفتارىها در دست من است؟! و به کسى جز من، امید مىبندد، در حالى که زنده پاینده منم؟! و درهاى بسته بندگانم را مىکوبد و در خانه مرا که باز است، رها مىکند؟! کیست که علیرغم همه گناهانش به من امید بندد و من نومیدش کنم؟!...
...
متن حدیث:
بحار الأنوار عن نَوفٍ البِکالِیّ:
رَأَیتُ أمیرَالمُؤمِنینَ ـ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیهِ ـ مُوَلِّیا مُبادِرا، فَقُلتُ: أینَ تُریدُ یا مَولایَ ؟ فَقالَ: دَعنی یا نَوفُ، إنَّ آمالی تُقَدِّمُنی فِی المَحبوبِ، فَقُلتُ: یا مَولایَ وما آمالُکَ؟ قالَ: قَد عَلِمَهَا المَأمولُ وَاستَغنَیتُ عَن تَبییِنها لِغَیرِهِ، وکَفى بِالعَبدِ أدَبا أن لا یُشرِکَ فی نِعَمِهِ وإرَبِهِ غَیرَ رَبِّهِ .
فَقُلتُ: یا أمیرَ المُؤمِنینَ إنّی خائِفٌ عَلى نَفسی مِنَ الشَّرَهِ، وَ التَّطَلُّعِ إلى طَمَعٍ مِن أطماعِ الدُّنیا.
فَقالَ لی: وأینَ أنتَ عَن عِصمَةِ الخائِفینَ وکَهفِ العارِفینَ؟!
فَقُلتُ: دُلَّنی عَلَیهِ !
قالَ: اللّهُ العَلِیُّ العَظیمُ؛ تَصِلُ أمَلَکَ بِحُسنِ تَفَضُّلِهِ، وتُقبِلُ عَلَیهِ بِهَمِّکَ، وأعرِض عَنِ النّازِلَةِ فی قَلبِکَ، فَإِن أجَّلَکَ بِها فَأَنَا الضّامِنُ مِن مَورِدِها ، وَانقَطِع إلَى اللّهِ سُبحانَهُ فَإِنَّهُ یَقولُ: «وعِزَّتی وجَلالی لاَُقَطِّعَنَّ أمَلَ کُلِّ مَن یُؤَمِّلُ غَیریِ بالیَأسِ ، ولَأَکسُوَنَّهُ ثَوبَ المَذَلَّةِ فِی النّاسِ ، ولاَُبعِدَنَّهُ مِن قُربی ، ولاَُقَطِّعَنَّهُ عَن وَصلی ، ولاَُخمِلَنَّ ذِکرَهُ حینَ یَرعى غَیری . أیُؤَمِّلُ ـ وَیلَهُ ـ لِشَدائِدِهِ غَیری وکَشفُ الشَّدائِدِ بِیَدى؟! ویَرجو سِوایَ وأنَا الحَیُّ الباقی ! ویَطرُقُ أبوابَ عِبادی وهِیَ مُغلَقَةٌ ویَترُکُ بابی وهُوَ مَفتوحٌ ! فَمَن ذَاالَّذی رَجانی لِکَثیرِ جُرمِهِ فَخَیَّبتُ رَجاءَهُ ؟!
جَعَلتُ آمالَ عِبادی مُتَّصِلَةً بی ، وجَعَلتُ رَجاءَهُم مَذخورا لَهُم عِندی ، ومَلَأتُ سَماواتی مِمَّن لا یَمَلُّ تَسبیحی ، وأمَرتُ مَلائِکَتی أن لا یُغلِقُوا الأَبوابَ بَینی وبَینَ عِبادی ، ألَم یَعلَم مَن فَدَحَتهُ نائِبَةٌ مِن نَوائِبی أن لا یَملِکَ أحَدٌ کَشفَها إلاّ بِإِذنى؟! فَلِمَ یُعرِضُ العَبدُ بِأَمَلِهِ عَنّی وقَد أعطَیتُهُ ما لَم یَسأَلنی ، فَلَم یَسأَلنی وسَأَلَ غَیری ؟ أفَتَرانی أبتَدِئُ خَلقی مِن غَیرِ مَسألَةٍ ، ثُمَّ اُسألُ فَلا اُجیبُ سائِلى؟! أبَخیلٌ أنَا فَیُبَخِّلُنی عَبدى؟ أوَلَیسَ الدُّنیا وَالآخِرَةُ لى؟ أوَلَیسَ الکَرَمُ وَالجودُ صِفَتی ؟ أوَلَیسَ الفَضلُ وَالرَّحمَةُ بِیَدی ؟ أوَلَیسَ الآمالُ لایَنتَهی إلاّ إلَیَّ ، فَمَن یَقطَعُها دونى؟ وما عَسى أن یُؤَمِّلَ المُؤَمِّلونَ مَن سِوایَ؟!
وعِزَّتی وجَلالی لَو جَمَعتُ آمالَ أهلِ الأَرضِ وَالسَّماءِ ثُمَّ أعطَیتُ کُلَّ واحِدٍ مِنهُم ، ما نَقَصَ مِن مُلکی بَعضُ عُضوِ الذَّرَّةِ ، وکَیفَ یَنقُصُ نائِلٌ أنَا أفَضتُهُ؟!
یا بُؤسا لِلقانِطینَ مِن رَحمَتی ، یا بُؤسا لِمَن عَصانی وتَوَثَّبَ عَلى مَحارِمی ، ولَم یُراقِبنی وَاجتَرَأَ عَلَیَّ. ....
«بحارالأنوار، جلد 94 ،صفحه 94»
انتهای پیام/
انتهای پیام/