اقدامات مهم امام خمینی(ره) در آخرین سال حیات

خبرگزاری تسنیم: آماده رفتن بود، تکلیف قائم‌مقامی را با عزل منتظری روشن کرد، مجمع تشخیص مصلحت نظام را برای اختلافات شورای نگهبان و دولت و مجلس شکل داد، جنگ را به پایان برد، دستور بازنگری در قانون اساسی را هم داد و تصمیمات مهمی گرفت.

به گزارش گروه رسانه های دیگر خبرگزاری تسنیم ؛ روزهای امام پس از پذیرش قطعنامه را غمگین روایت کرده‌اند. دیدارهایش تا زمان رحلتش بسیار کم بود و تنها دو بار در دیدارهای سال پایانی عمرش سخنرانی کوتاهی داشت. 7 آبان 1367 به مسئولین دفتر نوشت:« توجه داشته باشید که باید دور سخن گفتن مرا ولو یک جمله دعا خط بکشید. مجاری تنفس من بیمار است. و حالا هم که جنگ در کار نیست زحمت به من ندهید از اینکه مثلاً خانواده شهدا و امثال آن بیایند و من دستی تکان دهم مضایقه ندارم»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 171)

آن ایام کسالت داشت و تمام دیدارها را لغو کرد اما پس از آن هم مصمم بود که دیگر سخنرانی نکند و حتی یکبار هاشمی رفسنجانی به اصرار خواسته بود که آن روز را سخنرانی کند گفته بود قسم خورده است امروز سخنرانی نکنم.

(کتاب پایان دفاع آغاز بازسازی، اکبر هاشمی رفسنجانی،ص 275)

شنیده شده در این ایام به مناسبتی گفته بود تمام عالم را بگردید خسته‌تر از من پیدا نمی‌کنید. گویا پیرمرد آماده رفتن است در آخرین سال عمرش پیام‌های مهمی نوشت و تصمیم‌های مهمی گرفت که مشکلات دوران نبودنش را کم کند.

گزارش زیر بازخوانی مهمترین اتفاقات یکسال آخر زندگی روح الله موسوی خمینی است که در آن از منابع مختلفی از جمله صحیفه امام خمینی و دائره المعارف مصور زندگی امام خمینی استفاده شده است.

* منشور برادری

کرسی‌های نمایندگی مجلس سوم به نیروهای موسوم به چپ رسید، مجمع روحانیون تازه تأسیس پیروز انتخابات بود. آنها توانستند خودشان را پیرو واقعی امام نشان دهند و بر جناح راست پیروز شدند. بسیاری احساس می‌کردند امام نیز به جناح چپ تمایل دارد. اما احمد خمینی می‌گوید امام مصالح بزرگتری را در نظر می‌گرفته و تمایلی به گروه خاصی نداشته است.

* برخورد فراجناحی

شکست آیت‌الله یزدی از سران جناح راست در انتخابات مجلس سوم پر سر و صدا بود، حتی تعدادی از نیروهای انقلابی سخنرانی او را به دلیل آنچه مخالفت با خط امام می‌نامیدند در مسجد ارگ بر هم زدند. اما پس از شکست، امام او را به عنوان عضو فقهای شورای نگهبان منصوب کرد. دوستان چپی احمد گله می‌کردند چرا به امام چیزی نگفتید که این انتصاب انجام نشود، گفته بود امام مربوط به یک گروه نیست.

(کتاب امین مردم و امام، ص 117)

* منشور برادری

اختلاف‌ها بیشتر می‌شد و عده‌ای نگران بودند و تعدادی از جمله احمد خمینی سعی داشتند میان جامعه روحانیت و روحانیون تفاهم ایجاد کنند. وزیر اطلاعات آقای ری‌شهری هم از امام خواسته بود به هر دو گروه دستور اتحاد بدهد. امام گفته بود: «نه همین طور باشد خوب است».

(کتاب سیره عملی امام خمینی در اداره امور کشور،فرهاد درویشی،ص 563)

همچنین آقای انصاری از بیت امام نامه نوشته بود که بهتر است روحانیت و روحانیون با هم یکی شوند تا اختلافات کم شود. امام مخالفت کرد و پیامی داد که به «منشور برادری» معروف شد.

امام به سابقه اختلاف‌های فقهی و علمی در تاریخ روحانیت شیعه اشاره کرده بود و شرح داده بود که این گونه اختلافات نگرانی ندارد بعد نوشته بود باید توجه داشته باشید تا زمانی که اختلاف و موضع‌گیری‌ها در حریم مسائل مذکور است تهدیدی متوجه انقلاب نیست. اختلاف اگر زیربنایی و اصولی شد موجب سستی نظام می‌شود.

(صحیفه امام، جلد 21،ص 178)

* استعفای نخست‌وزیر

مسئله دیگری که نشان از عدم گرایش امام به گروه خاص بود برخورد با استعفای نخست‌وزیر بود که به مجمع روحانیون گرایش داشت، میرحسین موسوی 14 شهریور، یک روز پیش از رأی‌گیری برای کابینه‌اش استعفا داد و از دسترس خارج شد و کسی پیدایش نمی کرد. فردایش سران قوا به دیدار امام رفتند، امام بسیار ناراحت بوده و می‌خواست استعفا پذیرفته شود اما سران قوا ایشان را منصرف می‌کنند امام نامه تندی به او نوشت. در خاطرات هاشمی رفسنجانی در شب 15 شهریور آمده است: احمد آقا اطلاع داد امام نامه تندی به مهندس موسوی نوشته‌اند که به رسانه‌ها داده شده است. ساعت 8 شب نامه امام پخش شد خیلی تند است و بعید است آقای موسوی با این نامه بتواند نخست‌وزیر نیرومندی بماند. اجازه تعزیرات حکومتی را هم از نخست‌وزیر گرفته‌اند و به مجمع داده‌اند و آقای موسوی که برای گرفتن اختیارات بیشتر اقدام به استعفا کرده بود با گرفته شدن اختیارات مواجه شده است.

(کتاب پایان دفاع آغاز بازسازی، هاشمی رفسنجانی،ص 299)

امام به موسوی نوشته بود:«در زمانی که مردم حزب‌الله برای یاری اسلام فرزندان خود را به قربانگاه می‌برند، چه وقت گله و استعفاست این حق قانونی مجلس است که به هر وزیری که مایل بود رأی دهند. همه باید به خدا پناه بریم و در مواقع عصبانیت دست به کارهایی نزنیم که دشمنان اسلام از آن سوءاستفاده کنند.»

(صحیفه امام، جلد 21،ص 123 تا 124)

امام همواره از نخست‌وزیر و دولت حمایت کرده بود و نخست وزیر شدنش در دور دوم انتخاب آقای خامنه‌ای با مدیریت امام بود و کار تا جایی پیش رفته بود که یکی از نماینده‌های مخالف از حمایت‌های امام عصبانی شده بود و گفته بود: «دستور دهید 270 پوزه‌بند از جماران برای نمایندگان مجلس بیاورند.»

(کتاب سیره عملی امام خمینی در اداره امور کشور،فرهاد درویشی،ص 523)

* آخرین پیام هفته دفاع مقدس

اول مهر 1367، هشتاد و ششمین سالروز تولد روح‌الله خمینی بود. اولین هفته جنگ پس از پایان جنگ و آخرین هفته دفاع مقدس زندگی امام، پیام کوتاهی نوشت: «خداوندا همه چیز تویی و غیر از تو همه هیچ. خداوندا تو عزیز و غیر از تو همه ذلیل، خداوندا تو غنی‌ای و غیر از تو همه فقیر. خانواده‌های شهدا تا همیشه تاریخ این مشعل‌داران راه اولیا افتخار روشنایی طرق الی‌الله را به عهده گرفته‌اند، مجروحین و معلولین خود چراغ هدایتی شده‌اند که در گوشه‌گوشه این مرز و بوم به دین‌باوران راه رسیدن به سعادت آخرت را نشان می‌دهند، راه رسیدن به خدای کعبه را. اسرا در چنگال دژخیمان خود سرود آزادی‌اند و احرار جهان آنان را زمزمه می‌کنند، مفقودین عزیز محور دریای بی‌کران خداوندی‌اند و فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والای‌شان در حیرتند. از شهدا که نمی‌شود چیزی گفت، شهدا شمع محفل دوستانند، شهدا در قهقهه مستانه‌شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقونند و از نفوس مطمئنه‌ای هستند که مورد خطاب فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی پروردگارند. اینجا صحبت عشق است و عشق و قلم در ترسیمش بر خود می‌شکافت والسلام.»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 147)

23 آبان هم در جواب نامه‌ای که آقایان خامنه‌ای و هاشمی برای احداث مصلی و در اختیار گرفتن بخشی از تپه‌های عباس‌آباد برای این کار نوشته بودند نوشت: «ان‌شاءالله در کنار ساختن مصلی تهران بر ساختن بینش کفرستیزی مسلمانان موفق باشید. ضمناً سادگی مصلی باید یادآور سادگی محل عبادت مسلمانان صدر اسلام باشد و شدیداً از زرق و برق ساختمان‌های مساجد اسلام آمریکایی جلوگیری شود. خداوند تمامی دست‌اندرکاران برپا کننده مساجدالله را تأیید فرماید.»

(صحیفه امام،جلد 21، ص 188 تا 189)

* منتظران خطرناک

بسیاری گمان می‌کردند که مسئله انجمن حجتیه مسئله‌ای قدیمی و پایان یافته است اما امام در آخرین حرف‌ها و نامه‌هایش همچنان نگران انجمن حجتیه است.

* نگرانی شدید از انجمن حجتیه

امام همواره مخالفتش با تفکر انجمن حجتیه را اعلام کرد و یکی از آخرین نگرانی‌هایش هم نفوذ انجمنی‌ها بود. خرداد 67 در نامه گلایه‌آمیز که به شورای نگهبان به دلیل اختلافات شدید با دولتمردان نوشت نامه را این گونه به پایان برده است:» «شما نگویید آنها به ما بد می‌گویند و ما با این صحبت‌ها جواب آنها را می‌دهیم آنها که به شما بد می‌گویند پست مقدس شورای نگهبان را ندارند شما در مکانی نشسته‌اید که باید خیلی از مسائل را با سکوت و وزانت خویش حل کنید حواستان را جمع کنید که نکند یک مرتبه متوجه شوید که انجمن حجتیه‌ای‌ها همه چیزتان را نابود کرده‌اند.»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 613)

* نامه امام به گورباچف همه را شگفت زده کرد

شاید تعبیر جام زهر در پیام امام در پذیرش قطعنامه برای ناظران خارجی به معنای پایان عصر خمینی بود. اما در سال پایانی عمر امام نامه او به گورباچف رهبر شوروی همه را شگفت‌زده کرد.

* نامه ای به رهبر شوروی کمونیست

12 خرداد 1367 هنوز جنگ ایران به پایان نرسیده بود که ریگان و گورباچف رهبران ایالات آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی پس از سال‌ها در کاخ کرملین به مدت 5 روز با هم دیدار کردند. روس‌ها در افغانستان شکست خورده بودند و مشکلات اجتماعی و اقتصادی زیادی در کشور بسیار پهناور خود داشتند. دیدار ریگان و گورباچف و نظرات گورباچف برای انجام اصلاحات در شوروی کمونیستی نشانه‌هایی از نزدیکی شوروی به غرب بود. مدتی است امام در تدارک نامه‌ای برای رهبر شوروی کمونیست است تا در اولین فرصت که روس ها به دنبال اصلاحاتند آنها را از نزدیک شدن به غرب برحذر دارد و همچون پیامبران آنان را به دین الهی دعوت کند.

* مضمون نامه

نامه امام این گونه شروع می‌شد:« با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی ... هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیم شما تنها روشی برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره‌ای از مشکلات مردمتان باشد ولی به همین اندازه که شهامت تجدیدنظر در مورد مکتبی که سالیان سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل ستایش است ... اولین مسئله‌ای که مطمئناً باعث موفقیت شما خواهد شد این است که در سیاست اسلاف خود دایر بر «خدازدایی» و «دین‌زدایی» از جامعه که تحقیقاً بزرگترین و بالاترین ضربه را بر فکر مردم کشور شوروی وارد کرده است تجدیدنظر نمایید و بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره‌های کور اقتصادی سوسیالیست و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه‌داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده‌اید که دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند، چرا که اگر چه امروز اگر مارکسیست در روش‌های اقتصادی و اجتماعی به بن‌بست رسیده است، دنیای غرب هم در همین مسائل، البته به شکلی دیگر، و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است. جناب آقای گورباچف به حقیقت رو آورید.

در پایان نامه هم آمده بود:« صریحاً اعلام می‌کنم که جمهوری اسلامی ایران به عنوان بزرگترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به راحتی می‌تواند خلأ اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن را محترم می‌شمارد. والسلام علی من اتبع الهدی»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 221)

* پاسخ نامه

مدتی بعد «ادوارد شواردنادزه» وزیر خارجه شوروی آمد تا جواب گورباچف را به امام برساند. شواردنادزه که آمده بود حاج عیسی خادم خانه امام چای تعارف کرد. وی برداشت اما قند برنداشت. حاج عیسی دو تا حبه قند برداشت بدهد که او نگرفت همه چیز در عین سادگی بود و وزیر خارجه شوروی مبهوت این همه سادگی. او در خاطراتش نوشته است: «در هشتی کوچکی از ما پذیرایی کردند ... من تحت تأثیر تشعشع آسمانی از سیمای ایشان قرار گرفتم ... ایشان فرمود برای من قانع‌کننده نبود جوابشان ... من درباره مسائل آسمانی نامه نوشتم برای گورباچف، جوابش درباره مسائل روزمره است ... »

(سیره عملی امام خمینی در اداره امور کشور،فرهاد درویشی،ص 718 تا 725)

گورباچف در جواب گفته بود که خوب است علمای ما و شما با هم جلساتی داشته باشند و در امور فلسفی مذاکره کنند و به کنایه از دخالت در امور داخلی شوروی هم گلایه کرده بود و البته کلی هم از دیدگاه‌های امام تعریف کرده بود و اینکه در بسیاری از آنها با هم هم‌نظر هستیم و ما هم داریم طرح‌هایی برای صلح و امنیت جهانی و از بین بردن سلاح‌های کشتار جمعی آماده می‌کنیم ما آماده همکاری اقتصادی با ایران هستیم.

امام گفت:« به ایشان بگویید که من می‌خواستم که جلوی شما یک فضای بزرگتر باز کنم، من می‌خواستم دریچه‌ای به دنیای بزرگ یعنی دنیای بعد از مرگ که دنیای جاوید است را برای آقای گورباچف باز نمایم و محور اصلی پیام من آن بود امیدوارم بار دیگر ایشان در این زمینه تلاش نمایند..»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 301)

* دیدگاه گورباچف

سالها بعد گورباچف گفت: «پیام آیت‌الله خمینی به من پیام به تمام اعصار در طول تاریخ بود و زمانی که من این پیغام را دریافت کردم اینگونه انگاشتم که شخصی که این پیغام را نوشته فردی متفکر و دلسوز برای سرنوشت جهان است ... استنباط کردم که او کسی است که برای جهان نگران است ... ای کاش پیام او را جدی‌تر می‌گرفتیم. آیت‌الله خمینی توانست اثر بزرگی در تاریخ بگذارد ما زمانی که این پیام را در جلسه کمیته مرکزی حزب کمونیست مطرح کردیم برای اعضای حزب کمونیست که نیمی از جهان را در اختیار داشت بسیار غیرمنتظره بود. معتقدم که آیت‌الله خمینی فراتر از زمان می‌اندیشیدند و در بُعد مکان نمی‌گنجیدند» نامه امام در میان مسلمانان شوروی بازتاب‌های زیادی داشت. پس از فروپاشی شوروی هم مردم کشورهای تازه استقلال یافته بسیاری، به ایران نزدیک شدند.

*حکم ارتداد سلمان رشدی

از مسائل مهم آخرین سال زندگی امام انتشار کتاب آیات شیطانی بود. سلمان رشدی نویسنده مسلمان و هندی‌تبار با تعدادی احادیث جعلی وحی بودن تمام قرآن را زیر سؤال برده بود و گفته بود تعدادی از آیات الهام شیطان به پیامبر است.

* اعتراض مسلمانان

انتشار کتاب آیات شیطانی مسلمانان جهان را خشمگین کرد حجم تبلیغاتی که غربی‌ها برای تبلیغ و توزیع کتاب انجام دادند بسیار عجیب بود. موج اعتراض کشورهای اسلامی را فرا گرفته بود. هاشمی در خاطرات 25 بهمن 1367 می نویسد: «آخر شب آقای محمدعلی انصاری از بیت امام تلفن کرد و گفت امام پیغام داده‌اند که درباره کتاب شیطانی سلمان رشدی برخورد جدی داشته باشیم. بعد امام حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی را صادر کرد. «ان لله و انا الیه راجعون، به اطلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم مؤلف کتاب آیات شیطانی که علیه اسلام و پیامبر و قرآن تنظیم و چاپ و منتشر شده است همچنین ناشرین مطلع از محتوای آن محکوم به اعدام می‌باشند، از مسلمانان غیور می‌خواهم تا در هر نقطه که آنان را یافتند سریعاً آنها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین کند و هر کس در این راه کشته شود شهید است. ان‌شاءالله. ضمناً اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد. والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.»

(صحیفه امام، جلد 21،ص 263)

*منشور روحانیت

امام تنها 4 ماه مانده به عمرش پیام تاریخی‌اش را برای روحانیت نوشت و آنجا از حرف‌های رایج در حوزه شکایت کرد: (3 اسفند 67) «استکبار وقتی از نابودی مطلق روحانیت و حوزه‌ها مایوس شد دو راه برای ضربه زدن انتخاب نمود یکی راه ارعاب و زور و دیگری راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتی حربه ارعاب چندان کارگر نشد راه‌های نفوذ تقویت گردید. اولین و مهم‌ترین حرکت، القای شعار جدای دین از سیاست است که متاسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‌ای کارگر شده است...»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 278)

امام در منشور روحانیت فرمودند: «دیروز مقدس‌نماهای بی‌شعور می‌گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است. امروز می‌گویند مسئولین نظام کمونیست شده‌اند! امروز از اینکه در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواسته مسئولین نیست رخ می‌دهد فریاد وا اسلاما سر می‌دهند! لازم به یادآوری است که ذکر شمه‌ای از وقایع انقلاب و روحانیت به معنای آن نیست که طلاب و روحانیون عزیز در فردای این نوشته حرکت تند و انقلابی بنمایند بلکه هدف علم و آ‌گاهی به نکته‌ها است که در انتخاب مسیر با بصیرت حرکت کنند و خطرها و گذرها و کمین‌گاه‌ها را بهتر بشناسند اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه‌ها این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی‌دانم.

*چالش با حوزه

امام به شدت از کسانی که با مفاسد شاه کنار آمده بودند و معتقد به مبارزه نبودند اما امروز به جمهوری اسلامی حمله می‌کنند انتقاد کرد: «دیروز مقدس‌نماهای بیشعور می‌گفتند دین از سیاست جدا است و مبارزه با شاه حرام است. امروز می‌گویند مسئولین نظام کمونیست شده‌اند! تا دیروز مشروب‌فروشی و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان برای ظهور امام زمان ارواحنا فدا را مفید و راهگشا می‌دانستند امروز از اینکه در گوشه‌ای خلاف شرعی که هرگز خواست مسئولین نیست رخ می‌دهد فریاد وا اسلاما سر می‌دهند! راستی اتهام آمریکایی و روسی و التقاطی اتهام حلال کردن حرام‌ها و حرام کردن حلال‌ها اتهام کشتن زنان آبستن و حلیت قمار و موسیقی از چه کسانی صادر می‌شود. از آدم‌های لامذهب یا مقدس‌نماهای متحجر و بیشعور؟

فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعن‌ها و کنایه‌ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست! کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهی؟ به ظاهر معممین و خواص یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌ها است و برخورد واقعی هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.

(صحیفه امام، جلد 21، ص 281)

این پیام به منشور روحانیت مشهور شد. روح‌الله در سال‌های عمرش بالا و پایین روزگار را بسیار دیده است و شاید در تمام سال‌های عمرش با روحانیون و علما بیش از همه روزگار گذرانده است و حضور 14 ساله‌اش در نجف فرصتی فراهم کرده بود تا انواع روحانیت را به خوبی تجربه کند.

*چالش آیت‌الله‌های قم با امام

انقلاب با شعارهای اسلامی به پیروزی رسیده بود و روحانیت و حوزه‌های علمیه منبع دین شناخته می‌شدند. از سوی دیگر تجربه جمهوری اسلامی نو بود و بسیاری از مسائل جدید بود و پاسخ جدید می‌خواست. حکومت نیز نمی‌توانست معطل بماند و ناگزیر از انتخاب جواب برای مسائل پیش رو بود و گاه این جواب‌ها با اندیشه دینی حاکم در حوزه جور در نمی‌آمد و چالش ایجاد می‌شد. شنیده شده یک بار، «8 نفر از علما آمده بودند از وضعیت کشور انتقاد می‌کردند. حرف‌هایشان را متواضعانه شنید. خیلی احترامشان کرد. می‌گفت قبول! بیایید پیشنهاد بدهید. کمک کنید اصلاح کنیم.»

( کتاب همیشه با امام، محمد علی خسروی، ص 236)

نمونه یکی از این چالش‌ها در نامه سرگشاده آیت‌الله آذری قمی نماینده مجلس و عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه قم درسال 64 شمسی مشهود است. دراین نامه که آیت‌الله با خطاب آقای حاج‌آقا روح‌الله خمینی نوشته است می‌خوانیم: «پس از سخنان این جانب در روز چهاردهم مرداد 1363 در مجلس شورای اسلامی که ضمن آن سخنان، اشاراتی به مفهوم واقعی ولایت فقیه داشتم و گفتم ولی فقیه وظیفه‌ای جز ارشاد، نصیحت و راهنمایی ندارد و در مقامی نیست که برای قوه مقننه تکلیف معلوم کند، علاوه بر آن اضافه کردم که شخص آقای روح‌الله خمینی تاکنون در امور آقایان بازرگان، صادق قطب‌زاده و سید ابوالحسن بنی‌صدر به این عنوان که آقایان را در 20 سال پیش می‌شناسد و بر ایمان و تقوا و تعهد آنها اطلاع دارد، ما را ناچار از پذیرش این سه نفر در بحرانی‌ترین روزهای انقلاب اسلامی کرده بود، تاکید کردم که ولی فقیه حق تعیین تکلیف و صدور احکام برای مجلس را ندارد. دو روز پس از سخنان من در مجلس، شیخکی به نام (آقای محسن) قرائتی، به خانه‌ام آمد و به روایتی از حاج احمد خمینی که پیام پدرش را به قرائتی ابلاغ کرده بود به این مفهوم به من ایفاد کرد: «به آقای آذری قمی بگویند... بهتر آن است که پا را از گلیم درازتر نکنند. وقتی این شیخک این پیام را ابلاغ کرد او را با شدت و عصبانیت و ترتیبی که سزاوارش بود از خانه بیرون کردم و پس از آن به تحقیق پرداختم و دیدم که این پیام صحت دارد. بنابراین لازم دانستم این پیام را به شخص آقای روح‌الله خمینی بنویسم و 30 فقره رونوشت آن را برای 30 تن از علمای اعلام و دلسوخته‌ای که در این 5 سال شاهد از بین رفتن احکام شرع و التقاط این احکام و نفوس با فتواهای نادرست بود و دلی خونین دارند بفرستم»

(کتاب به سوی سرنوشت، اکبر هاشمی رفسنجانی، ص308)

شاید منظور آقای آذری از حلال کردن حرام‌ها مجوزی بود که به مجلس برای استفاده از حق ولایت فقیه داده شده بود. با این حال امام موضعی نگرفت. امام حتی با آقای آذری قمی که شدیدترین نامه را نوشت مسئله شخصی نداشت و بعدها در نامه‌اش از او تعبیر کرد: «من همیشه به شما علاقمند بوده و هستم؛ و هرگز در ذهنم نیست که خدای ناکرده جنابعالی کاری برخلاف اسلام بنمایید. شما از چهره های فاضل و مبارز و دلسوخته‌ انقلاب می‌باشید.»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 141)

*در جست‌وجوی فقه پویا

امام در منشور روحانیت نوشته بود: «مسئله‌ای که در قدیم دارای حکمی بوده است به ظاهر همان مسئله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدی پیدا کند بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی و اجتماعی و سیاسی همان موضوع اول که از نظر ظاهر که با قدیم فرقی نکرده است، واقعا موضوع جدیدی شده است که قهرا حکم جدیدی می‌طلبد.»

(صحیفه امام، جلد 21،ص 289)

بعد درباره ویژگی‌های مجتهد و اجتهاد پویا گفته بود و اینکه دشمنان نگران شکل‌گیری این اجتهادند: «هدف اساسی این است که ما چگونه می‌خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم برای معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسئله است که فقه و اجتهاد جنبه عینی و عملی پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد.»

(صحیفه امام، جلد 21،ص 289)

«مادامی که فقه در کتاب‌ها و سینه علما مستور بماند، ضرری متوجه جهان‌خواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمی‌تواند درک کند که اجتهاد مصطلح برای اداره جامعه کافی نیست. حوزه‌ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیای عکس‌العمل مناسب باشند چه بسا شیوه‌های رایج اداره امور مردم در سال‌های آینده تغییر کند و جوامع بشری برای حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کنند. علمای بزرگوار اسلام از اهم‌اکنون برای این موضوع فکری کنند.»

(صحیفه امام،جلد 21،ص 289)

*محدوده اختیارات ولایت فقیه

گاه جو به حدی سنگین بود که حتی آقای خامنه ای به عنوان شاگرد امام در نماز جمعه گفت که امام ولایت فقیه را در حدود احکام شرعی به آنها درس داده و اختیارات ولایت فقیه در حدود احکام شرعی است و فراتر از آن نیست و وقتی که شنید امام با این نظرات موافق نیست برای مرادش نامه‌ای نوشت و کسب تکلیف کرد و جواب گرفت.( 16 دی 66) «میل نداشتم که در این موقع حساس به مناقشات پرداخته شود و عقیده دارم که در این مواقع سکوت بهترین طریقه است و البته نباید ما گمان کنیم که هرچه می‌گوییم و می‌کنیم کسی را حق اشکال نیست. اشکال، بلکه تخطئه، یک هدیه الهی است برای رشد انسان‌ها، لکن صحیح ندانستم که جواب مرقوم شریف و تقاضایی که در آن شده بود به سکوت برگزار کنم. از بیانات جنابعالی در نماز جمعه اینطور ظاهر می‌شود که شما حکومت را به معنای ولایت مطلقه‌ای که از جانب خدا به نبی اکرم (ص) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شریعه الهی تقدم دارد صحیح نمی‌دانید و تعبیر به آنکه این جانب گفته‌ام حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است به کلی بر خلاف گفته‌های این جانب بود.»

(صحیفه امام،جلد 21، صفحه 292)

بعد توضیح داده بود اگر چنین بود حق ولایت پیامبر یک پدیده بی‌معنا و محتوا بود و نوشته بود: «باید عرض کنم حکومت که شعبه‌ای از ولایت مطلقه رسول‌الله (ص) است یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعی، حتی نماز و روزه و حج است ... حاکم می‌تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند... حکومت می‌تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد یک جانبه لغو کند... حکومت می‌تواند از حج که از فرایض مهم الهی است در مواقعی که مخالف صلاح کشور اسلامی دانست موقتا جلوگیری کند.»

(صحیفه امام،جلد 20، ص 451 و 452)

*امام خمینی جو ساخته شده علیه آیت الله خامنه ای برطرف کرد

البته چند روز پس از آن آیت‌الله خامنه‌ای نامه‌ای به امام نوشت گفت: آنچه را که ایشان می‌گوید قبول دارد و موارد دیگری مدنظرش است که بعدا حضورا مطرح خواهد کرد و امام هم در جواب از رئیس‌جمهور تمجید کرده بود و جوی را که علیه ایشان ساخته شده بود برطرف کرد: «جنابعالی را یکی از بازوهای توانمند جمهوری اسلامی می‌دانم و شما را چون برادری که آشنا به مسائل فقهی و متعهد به آن هستید و از مبانی فقه مربوط به ولایت مطلقه فقیه جداً جانبداری می‌کنید می‌دانم و در بین دوستان و متعهدان به اسلام و مبانی اسلامی از جمله افراد نادری هستید که چون خورشید روشنی می‌دهید.»

(صحیفه امام،جلد 20،ص 455)

*منتظری علیه دفاع مقدس

آیت الله منتظری پس از کشمکش‌های فراوان در ماجرای سید مهدی هاشمی و اعدام او با پیامی که در حادثه ایرباس داده بود دوباره به جمع مسئولان و امام بازگشته بود.بسیاری از مسئولین کشور هنوز مسائلی را که در دو سه سال گذشته میان آقای منتظری و امام جریان داشت نمی‌دانند و منتظری همچنان در جایگاه قائم مقام رهبری است.

*دفاع منتظری از منافقین

در جریان حمله منافقین پس پذیرش قطع‌نامه تعدادی از منافقین هم در زندان‌ها شورش کردند. امام حکم داده بود که شورشیان را اگر هنوز طرفدار منافقین هستند و از نظرشان برنمی‌گردند می‌توان محاکمه کرد. پس از محاکمه تعدادی را در زندان های مختلف اعدام کردند. آقای منتظری نامه‌ای نوشت و از امام در این باره پرسیده بود که آیا ایشان حکمی در این باره داده است. امام در جواب نوشته بود چنین حکمی داده شده اما اعدام‌ها آن گونه که به ایشان اطلاع داده‌اند نبوده و گفته بود که کل مسئله از اسرار نظام است و نباید فاش شود. اما نامه آقای منتظری و جواب امام از رادیوهای بیگانه سردرآورد. مسئله‌ای که امام را به شدت نگران بیت آیت‌الله منتظری کرد و تذکراتی داد که دوباره زخم کهنه باز شد.

(رنج نامه احمد خمینی خطاب به آقای منتظری)

آیت‌الله منتظری به روال سابق بازگشت و انتقادهای تند و تیزش را آغاز کرد. احمد آقا معتقد است، خطاب به آیت‌الله منتظری: «شما از خصوصیاتتان این است که به قول امام می‌خواهید تاریختان را خوب ترسیم کنید، کاری به تایید نظام و اسلام اگر تاریختان خدشه‌دار شود ندارید. لذا امام مرتب می‌فرمایند: «من به تاریخ کاری ندارم، من به وظیفه شرعی خود باید عمل کنم ولی شما متوجه نمی‌شوید کجای کار شما خراب است که امام این گونه می‌فرمایند.»

(رنج نامه احمد خمینی خطاب به آقای منتظری)

*زخم آیت‌الله بر پیکر رزمندگان

منتظری سخنرانی می‌کرد و گذشته انقلاب را زیر سوال می‌برد. امام رزمنده‌ها را خیلی دوست داشت و بارها دیده بودند شب‌های حمله تا سحر بیدار است و برای رزمنده‌ها دعا می‌کنند. پای یکی از عکس‌هایی که بنا بود به رزمنده‌ها هدیه کنند نوشته بود: ... این جانب دست و بازوی شماها را می‌بوسم.

(برداشت‌هایی از سیره امام خمینی،غلامعلی رجایی جلد 1 ص 170 و 180)

رزمنده‌هایی که تربیت شده مکتب فکری امام خمینی هستند با پایان جنگ و بازگشت به شهرها درگیر زندگی روزمره و مسائلی می‌شوند و سختی یقه مردان شجاع مبارزه را می‌چسبد و رها نمی‌کند.

آنها در سال‌های جنگ به عشق امام جنگیده‌اند و این هم در وصیت‌نامه‌ها و حرف‌هایی که میانشان رد و بدل می‌شد آشکار بود. حالا به شهرها برگشته‌اند و کسانی را در میان مسئولین جمهوری اسلامی می‌بینند که دنبال بازخواست از آنها هستند و به جای تقدیر باید پاسخگو باشند.

نورالدین رزمنده‌ای که تمام سال‌های جنگ را در جبهه بوده و پشت و روی بدنش از سر تا نوک پا جایی بدون ترکش ندارد و از زیبایی جوانی جز یک صورت مچاله و بدون بینی برایش نماند تعریف می‌کند.

عجیب است با تمام تلخی‌ها، رزمنده‌ها چنان تربیت شده‌اند که از امام روی برنمی‌گردانند و نورالدین همچنان عاشق روح‌الله خمینی است. و شاید غیرممکن باشد اکنون که بیش از 20 سال از پایان جنگ و رحلت امام می‌گذرد رزمنده‌ای را یافت که از روح‌الله خمینی بد یاد کند. یکی از چیزهایی که بارها داغش به دل افسران عراقی ماند این بود که اسیران ایرانی در زیر شکنجه‌ها برای رهایی از شکنجه به امام بد بگویند.

سید کمال معنوی رزمنده ریزه میزه ایرانی را تا حد مرگ شکنجه کردند اما راضی نشد به امام چیزی بگوید. توانش که تمام شد قرآنی از کنار آسایشگاه برداشت و بغل کرد و افسر عراقی گفت: چون به قرآن پناه برده بسش است و بعدها که امام رحلت کرد زندگی در زندان برای اسرا سخت‌تر شده بود: «سختی شش سال اسارت قبل از ارتحال امام با دو سال پس از آن برابر بود. ما با امام زنده بودیم. به امید امام ایام سخت اسارت را سپری می‌کردیم.»

امام خمینی در همان پیام قطعنامه گفته بود: «من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می‌کنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید پیشکسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند.»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 93)

*عذرخواهی امام از مردم به دلیل سخنان منتظری

یکی از مسائل که آن روزها در جامعه پیچیده بود صحبت‌های آقای منتظری در نقد جنگ و بیهوده بودن آن بود و این مسئله برای امام خیلی تلخ بود، این که یک نفر که هم از علماست و شاگرد و به تعبیر خودش مرید امام و خود از کسانی که بارها جوان‌های مردم را برای جبهه رفتن تشویق کرده است این روزها حرف‌هایی می‌زند که امام در پیام خویش رسما از آن عذرخواهی می‌کند. اول از برکات جنگ گفته بود: «هر روز ما در جنگ برکتی داشته‌ایم که در همه صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ایم، ما مظلومیت خویش و سمت متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنان را شناخته‌ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ایم که باید روی پای خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ حس برادری و وطن‌دوستی را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصا مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامی قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها سالیان سال می‌توان مبارزه کرد...»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 284)

بعد گفته بود: «چه کوته‌نظرند آنهایی که خیال می‌کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایی نرسیده‌ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگی و صلابت بی‌فایده است! در حالی که صدای اسلام خواهی آفریقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام‌شناسی مردم در آمریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنی در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست. من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیل‌های غلط این روزها رسما معذرت می‌خواهم و از خداوند می‌خواهم مرا در کنار شهدای جنگ تحمیلی بپذیرد. مادر جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستم. راستی مگر فراموش کرده‌ایم که ما برای ادای تکلیف جنگیده‌ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتی هم که مصلحت بقای انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟»

(برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، غلامعلی رجایی، ص 202)

*عزل قائم مقام رهبری

امام بسیار منظم بود و برنامه روزانه‌اش ترک نمی‌شد؛ حتی در جریان شهادت مصطفی فرزندش. اما در جریان پذیرش قطعنامه آن روز برنامه منظمش را انجام نداد. یکبار دیگر در سال آخر عمرش پیش آمد که برنامه روزانه‌اش را انجام نداد؛ وقت عزل منتظری.

*خطر نهضت آزادی

یکی از مسائلی که امام را بسیار نگران کرده بود رفت و آمد زیاد اعضای نهضت آزادی و جبهه ملی در بیت آیت‌الله منتظری بود در منشور روحانیت نوشته بود: «نباید برای رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده‌ها به گونه ای‌ غلط عمل کنیم که حزب‌الله عزیز احساس کند، جمهوری اسلامی دارد از مواضع اصولی‌اش عدول می‌کند. تحلیل این مطلب که جمهوری اسلامی ایران چیزی به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است،‌آیا جز به سستی نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمی‌شود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمی‌شود که ما از اصول خود عدول کنیم... ما شعار سرنگونی رژیم شاه را در عمل نظاره کرده‌ایم، ما شعار آزادی و استقلال را به عمل خود زینت بخشیده‌ایم، ما شعار «مرگ بر آمریکا» را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسی آمریکا تماشا کرده‌ایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده‌ایم. البته معترف که در مسیر عمل، موانع زیاد به وجود آمده است که مجبور شده‌ایم روش‌ها و تاکتیک‌ها را عوض نماییم.»

(صحیفه امام،جلد 21ص 284 و 285)

*برداشتن شرط مرجعیت برای رهبری

هر چند سال 67 به پایان خودش نزدیک می‌شود امام مصمم‌تر می‌شود که آیت‌الله منتظری شایستگی رهبر آینده را ندارد.

مردم و بسیاری از مسئولین سابقه کشمکش‌ها را نمی‌دانند و ممکن است برکناری او را یک شبه محسوب کنند. مشکل دیگر مسئله رهبری پس از امام است. امام در جواب نگرانی‌ها درباره رهبری گفته بود نگران نباشید و خواسته بود سخت نگیرند و مثال زده بود همین آقای خامنه‌ای برای رهبری مناسب است.

امام معتقد بود شرط مرجعیت که در قانون اساسی آمده برای رهبری لازم نیست و در نامه‌ای که به رئیس مجلس خبرگان آیت‌الله مشکینی نوشت، گفت: «در مورد رهبری، ما که نمی‌توانیم نظام اسلامی‌مان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامی‌مان در جهان سیاسست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط «مرجعیت» لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأیید خبرگان محترم سراسر کشور کفایت می‌کند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، وقتی آن‌ها هم فردی را تعیین کردند تا رهبری را به عهده بگیرد، قهری او مورد قبول مردم است. در این صورت او ولی منتخب مردم می‌شود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را می‌گفتم، ولی دوستان در شرط «مرجعیت» پافشاری کردند، من هم قبول کردم. من در آن هنگام می‌دانستم که این در آینده نه چندان دور قابل پیاده شدن نیست.»

(صحیفه امام، جلد 21، صفحه 371)

*روزهای پایانی قائم مقامی

دومین روز نوروز سال 68 از ضرورت عزل آیت‌الله منتظری می‌گوید. مسئولین نگران پیامدهایش هستند با اصرار و گاه گریه از امام می‌خواهند تجدید نظر کند.

اما نامه تند امام که 6 فروردین نوشت و گفت از رادیو بخوانند آن‌ها را شوکه کرد.

امام نوشته بود: «با دلی پرخون و قلبی شکسته چند کلمه‌تای برایتان می‌نویسم... از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرال‌ها و از کانال آن‌ها به منافقین می‌سپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست داده‌اید... برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند. والله قسم،‌ من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را ساده لوح می‌دانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیل کرده که مفید برای حوزه‌های علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلماً تکلیف دیگری دارم و می‌دانید که از تکلیف خود سرپیچی نمی‌کنم. والله قسم،‌من با نخست وزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی می‌دانستم. ولله قسم، من رأی به ریاست جمهوری بنی صدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.»

(صحیفه امام،جلد 1، ص 330 تا 331)

امام مصمم به عزل منتظری و خوانده شدن نامه 6 فروردین از رادیو بود اما با اصرار مسئولین نخواند. عبدالله نوری و دری نجف‌آبادی، منتظری را راضی کردند نامه‌ای برای عذرخواهی و استعفا بنویسد، به اصرار راضی شد.

(خاطرات دری نجف آبادی ص 156)

و امام هم در پاسخ استعفایش را پذیرفت و نامه 8 فروردین را بسیار ملایم‌تر نگاشت که آن نامه منتشر شد: «صلاح شما و انقلاب را در این می‌بینم که شما فقیهی باشید که نظام و مردم از نظارت شما استفاده کنند. از پخش دروغ‌های رادیو بیگانه متأثر نباشید. مردم ما شما را خوب می‌شناسند، و حیله‌های دشمن را هم خوب درک کرده‌اند...جناب عالی ان‌شاءالله با درس و بحث خود حوزه و نظام را گرمی می‌بخشید.»

(صحیفه امام، جلد 21،ص 335)

*اگر تمام جهان علیه من قیام کنند، دست از حقیقت برنمی دارم

امام در نامه عدم صلاحیت برای تصدی رهبری آیت‌الله منتظری حرفی هم برای مردم داشت «سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشم پوشی نکنم. من با خدای خود پیمان‌ بسته‌ام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت بر نمی‌دارم من کار به تاریخ و آنچه اتفاق می‌افتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم.»

شنیده شده امام پس از عزل ایشان در یک روز چند بار گریه کرد و گفت به آقای منتظری علاقه‌مندم و به مصلحت انقلاب مجبور شدم او را عزل کنم.

(صحیفه امام،جلد 21،ص 331 و 332)

*خداحافظی نشانه خدا

تکلیف قائم‌مقامی را با عزل منتظری روشن کرده بود. مجمع تشخیص مصلحت را برای اختلافات شورای نگهبان و دولت و مجلس شکل داده بود. جنگ را به پایان برده بود و گویا وقت رسیدن بود. دستور بازنگری در قانون اساسی را هم داده بود و به خبرگان گفته بود مرجعیت برای رهبری شرط نیست.

*آخرین لبخند های روح الله

یک سالی هست که کمتر لبخند بر لبان آیت‌الله نقش بسته است. کیومرث صابری‌فومنی معروف به گل‌آقا همراه آقای دعایی رفته بود و آقای دعایی معرفی کرده بود که ایشان مشاور آقای رجایی و ... بوده است. امام سرش پایین بود تا اینکه گفته بود: «آقا ایشان گل‌آقاست.» امام گفت:« تویی؟ شروع کرد به خندیدن.» من گریه‌ام گرفت. گفتم:« آقا به جد شما من ضدانقلاب نیستم. من مرید شما هستم گفت که من می‌دانم. گفتم به هر حال کار طنز است، سخت است .یک چیزی اگر من گفتم دل شما را شکسته است یا انقلاب لطمه‌ای خورده شما ما را ببخشید. گفت نه، من چنین چیزی ندیدم. گفتم: برای من دعا کنید آقا که من از راه راست منحرف نشوم. کار طنز سخت است. ایشان گفت که من برای همه دعا می‌کنم که از راه راست منحرف نشویم...»

گل‌آقا چندباری آقا را خندانده بود و پس از دیدار احمد آمده بودو می‌گفت: آقای گل‌آقا شنیدم امام ما را خنداندی. شادمانش کردی. خدا دلت را شادمان کند. می‌دانی امام مدت‌هاست نمی‌خندید. گفتم من فدای امام بشوم. من حاضرم قلبم را پاره پاره کنم بریزم پایش یک لبخند بزند. گل‌آقا یک بار هم پیش از این آقا را خندانده بود. کیومرث صابری‌فومنی می‌گوید: یادم است یک زمانی امام شطرنج را آزاد کرده بودند. روزنامه‌ها نوشتند که حضرت امام فتواشان راجع به شطرنج و موسیقی آمد. من دو کلمه حرف حساب را با فاکس می‌فرستادم (روزنامه ) اطلاعات. آن زمان یک چیزی نوشتم که فقط هم به بیت رفت و فقط هم پیش سید احمد رفت. زیر دست امام آمد و آن این بود که حضرت امام که قبلا ماهی اوزون برون را آزاد کرده بودند و بعدا شطرنج را آزاد کرده بودند و راجع به موسیقی هم این را گفتند و خدا ایشان را زنده نگه داشته باشد. همان اصطلاحی که خود مردم گفتند که خدا ایشان را طول عمر همراه با عزت عنایت فرماید که به تدریج کم‌کم بقیه چیزها را هم آزاد بکنند تا ما در آخر عمری یک کیفی کرده باشیم.خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار.سیداحمد هم بلافاصله خدمت امام برده بود که امام خندیده بودند.

(خاطرات کیومرث فومنی،عروج، ص 15 تا 18)

*نفس‌های آخر

قلب بیمار روح‌الله که با سکته اول در بهمن 1359 او را تا نزدیکی مرگ برده بود و در فروردین 1365 برای لحظاتی با سکته دوم و قطع ضربانش پزشکان را از برگشت ناامید کرده بود هنوز با امام همراهی می‌کرد. گویا بنا نبود این قلب زمینه رحلت امام را فراهم کند.قلبی که متخصصان اروپایی پس از مطالعه پرونده پزشکی امام نظر داده بودند چند ماه بیشتر نخواهد تپید. قلب حاج‌آقا همچنان می‌تپید. اما شایعه سرطان که اول بار در رادیو آمریکا پخش شد به تدریج به واقعیت بدل شد. هاشمی رفسنجانی در خاطراتش می‌گوید: آمریکایی‌ها در خبری گفته بودند که امام مبتلا به سرطان است ولی در بین خواص و افکار عمومی حمل بر جنگ روانی دشمن می‌شد و پزشکان آن ادعا را رد می‌کردند... برای اولین بار در تاریخ 28 اردیبهشت پزشکان هم به صورت مبهم وجود اصل سرطان معده را تأیید کردند که این خبر مثل کوهی بر سر ما فرود آمد. از آن به بعد بایستی مراعات خیلی چیزها را داشته باشیم، از افشای این خبر باید جلوگیری شود. اقداماتی که ضرورت دارد در زمان حیات امام انجام گیرد و تأخیر آنها خطرناک خواهد بود در اولویت قرار گیرد و انجام آن کارها به گونه‌ای باشد که حاکی از عجله و احساس خطر نباشد و احتمالا اقدامات دشمن انقلاب که از سال‌های اول پیروزی انقلاب به دنبال چنین فرصتی بودند، مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد و پیش‌بینی راهکار حفاظتی شود. طبعا همه این امور می‌بایست در محدوده افراد محدودی باشد و ساز و کار محکمی برای جلوگیری از نشست اطلاعات محرمانه داشته باشیم. هنوز خطر تجدید جنگ بود. مهم‌تر از همه به فکر رهبری آینده و کیفیت گزینش باشیم که مشروعیت نظام در هیچ زمانی زیر سوال نرود.

(کتاب فصل صبر، ص30)

*جراحی

مردم دست به دعا بودند، دوم خرداد امام را جراحی کردند. عمل موفقیت آمیز بود و تا روز پنجم حالش مساعد بود و گفته بود در نماز جمعه سلامش را به مردم برسانند. روز ششم از درد به خود می‌پیچید، لخته خون مثانه را که برطرف کردند آرام گرفت و تا روز دهم کمی کمتر درد می‌کشید. تاکید کرد سریع‌تر مسئله بازنگری قانون اساسی را کامل کنید. هاشمی رفسنجانی می‌گوید:

«10 خرداد سری به بیت امام زدم. دکترها و اطرافیان راضی بودند و احمد آقا نگران بود و برای تعجیلی در اتمام کار بازنگری قانون اساسی تاکید داشت. کنار تخت امام ایستادم و دستم را روی دستشان گذاشتم. انگشت شصت من را گرفتند و با کلمات مقطع فرمودند:«در بازنگری قانون اساسی تسریع شود و سپس چشمشان را باز کردند و شمرده با صدای ضعیف اضافه کردند. اگر متحد باشید، انقلاب پیشرفت می کند مکثی کردند و ادامه دادند:به خصوص شما و آقای خامنه‌ای، نگذارید خناسان بین شما و ایشان فتنه کنند.»

(کتاب بازسازی و سازندگی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ص 85)

روز یازدهم و دوازدهم خرداد دوباره درد به سراغش آمد. از حالش پرسیده بودند از شدت درد گفته بود: مرگ می‌خواهم. نمازها و اذکارش در اوج درد برپا بود. ضعیف و رنجور شده بود. هاشمی رفسنجانی 12 خرداد می‌گوید: «خیلی ضعیف شده بودند، گفتند درد دارم. قرار شد اطلاعیه پزشکی داده شود، اما با کمی نگرانی و بیشتر امید. عرض کردم به نماز جمعه می‌روم فرمودند: به مردم بگویید دعا کنند که خدا مرا بپذیرد. بغض گلویم را فشرد و اشکم ریخت در نماز جمعه، پیام کوتاه امام را به گونه‌ای گفتم که مردم متوجه شوند و انفجار هم رخ ندهد.»

(کتاب بازسازی و سازندگی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ص 96)

*روح الله مرگش را از خدا خواست

آیت‌الله برای آخرین بار به بیمارستان می‌رفت همسرش می‌گوید: ما از جوانی با هم بودیم و شصت سال زندگی مشترک داشتیم ممکن بود کدورت‌هایی از هم پیدا می‌کردیم بارها به من گفته بود: خانم از من راضی باش. آخرینش یک هفته قبل از رحلت بود.

(کتاب فصل صبر،ص 30)

روزهای پردرد روح‌الله در بیمارستان آغاز می‌شود درد سنگین است در جریان پذیرش قطعنامه جنگ گفته بود :خدایا شهادت را نصیبم کن. در جریان عزل آیت‌الله منتظری هم گفته بود: خدا به من مرگ بدهد در بیمارستان سختش بود دیگران دستشویی ببرندش .گفته بود: خدا مرا مرگ بدهد اطرافیان پریشان گفتند: خدا ما را مرگ بدهد... گفت نه حالا دیگر مرگ من رسیده انشاالله.

(برداشت‌هایی از سیره امام خمینی، غلامعلی رجایی، جلد 1، ص 300)

*شب سیزدهم برای همیشه آرام گرفت

شب سیزدهم آرام گرفت ،برای همیشه. هاشمی رفسنجانی می‌گوید: شیون از داخل بیمارستان و حریم امام بلند شد. مقرر بود اعلام فوت را تا فردا عقب بیندازیم از حضار خواستیم که آرامش را حفظ کنند. مهمتر آرام نگه داشتن اهل بیت امام بود که خودم با آنها صحبت کردم و توضیح دادم. صبورانه پذیرفتند.

(کتاب بازسازی و سازندگی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ص 103)

*در جستجوی رهبر

امامی کاشانی می‌گوید: غروب که امام در حال احتضار بودند ما به اتفاق جمعی از دوستان از جمله مقام معظم رهبری، آیت‌الله موسوی اردبیلی، آیت‌الله مشکینی، آیت‌الله امینی، دوستان شورای نگهبان و... به بیت رفتیم. در حضور حاج احمد آقا این بحث انجام شد که با توجه به شرایط خاصی که وجود دارد، بعد از امام چه باید کرد.

اولین مسئله‌ای که مطرح شد، تشکیل شورای رهبری بود. در شورای رهبری صحبت از آقای مشکینی و شخص مقام معظم رهبری بود. گرم این صحبت‌ها بودیم که حاج احمد آقا آمدند و گفتند امام وفات کردند. این خبر باعث شد جلسه بر هم بخورد.

(مصاحبه با آیت الله امامی کاشانی،ویژه نامه تداوم آفتاب)

هاشمی در خاطراتش می گوید: آن شب در همان بیمارستان با حضور آیات خامنه‌ای، مشکینی، موسوی اردبیلی و حاج احمد آقا، پس از مشورت‌ها به این نتیجه رسیدیم که در صورت پذیرفتن مجلس خبرگان، سه نفر آیات خامنه‌ای، مشکینی و موسوی اردبیلی به عنوان شورای موقت رهبری انتخاب شوند و پس از نهایی شدن کار بازنگری قانون اساسی ، انتخابات صورت گیرد. قرار شد پس از تعیین تکلیف رهبری در جلسه فردای خبرگان، برنامه عزاداری‌ها و مراسم تشییع و دفن را داشته باشیم.

(کتاب بازسازی و سازندگی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ص 130)

14 خرداد اجلاس خبرگان تشکیل شد و پس از بحث های فراوان درباره شورایی یا فردی بودن رهبری، حاج احمد آقا و آقای هاشمی اشاره کردند که امام روی آقای خامنه‌ای نظر داشتند و چند باری این را مطرح کرده بودند.

ماجرا از این قرار بود که در اوج مسئله آقای منتظری خیلی‌ها نگران روزهای پس از امام بودند. آقای خامنه‌ای و هاشمی و احمد خمینی رفته بودند به امام اصرار کنند با قضیه منتظری مدارا کند. مهمترین دلیل‌شان هم این بود که کسی نداریم و مملکت بحرانی می‌شود، بار اول که گفت: چرا ندارید همین آقای خامنه‌ای آقای خامنه‌ای و هاشمی شوکه شدند. آقای خامنه‌ای از امام خواسته بود به دوستان نهی کند. این حرف را جایی نقل کنند و قسم‌شان داده بودند که راضی نیست جایی نقل شود اما احمد پیش‌تر هم شبیه این حرف‌ را شنیده بود.

(کتاب بازسازی و سازندگی، اکبر هاشمی رفسنجانی، ص 180 تا 183)

*وصیت نامه روح الله

مجلس خبرگان با وجود مخالفت آیت‌الله خامنه‌ای و اصرار او به شورایی شدن رهبری، به ایشان رای دادند و رهبر جدید وصیت‌نامه‌ امام را برای اعضا جلسه خبرگان خواند و وصیت نامه با این جملات به پایان می‌رسید:« با دلی آرام و قلبی مطمئن روحی شاد و ضمیری امیدوار ، به فضل خدا از خدمت شما خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی سفر می‌کنم و به دعای خیر شما احتیاج مبرم دارم و از خدای رحمان و رحیم می‌خواهم که عذرم را در کوتاهی خدمت و قصور و تقصیر بپذیرید و از ملت امیدوارم که عذرم را در کوتاهی و قصور و تقصیرها بپذیرند و با قدرت و تصمیم اراده به پیش روند و بدانند که با رفتن یک خدمتگزار در سد آهنین ملت خلل حاصل نخواهد شد که خدمتگزاران بالا و والاتر در خدمتند. الله نگهدار این ملت و مظلومان جهان است».

(صحیفه امام، جلد 21، ص 450 تا 451)

پس از پایان وصیت نامه نوشته بود:«در زیر این وصیتنامه 29 صفحه‌ای و مقدمه، چند مطلب را تذکر می‌دهم اکنون که من حاضرم، بعض نسبت‌های بی واقعیت به من داده می شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود، لهذا عرض می‌کنم آنچه به من نسبت داده شد یا می شود مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم. اشخاصی در حال حیات من ادعا کرده‌اند که اعلامیه‌های اینجانب را می‌نوشته‌اند. این مطالب را شدیدا تکذیب می‌کنم تاکنون هیچ اعلامیه‌ای را غیرشخص خودم کسی تهیه نکرده است. از قرار مذکور، بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده، این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت، با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم زیرا کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود، آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود. من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسی و اسلام نمایی بعضی افراد ذکری از آنان کرده و تمجیدی نموده‌ام، که بعد فهمیدم از دغلبازی آنان اغفال شده‌ام آن تمجیدها در حالی بود که خود را به جمهوری اسلامی متعهد و وفادار می‌نمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود و میزان در هر کس حال فعلی او است.»

(صحیفه امام، جلد 21، ص 451 تا 452)

*وداع باشکوه با بنیانگذار

18 خرداد 1368 گزارش خاویر جالنزولا خبرنگار اسپانیایی ، 4 روز پس از درگذشت امام: در این روزها باید آدم دلی از سنگ داشته باشد تا در تهران تحت تاثیر اندوه عمیق مردم قرار نگیرد. سوگواری بخش عظیمی از ملت ایران برای تدفین باورنکردنی است و هنوز خاتمه نیافته است.

بعضی می‌گفتند که امام را در قم در مسجد بالاسر دفن کنیم که احمد خیلی مخالف بود .چند پیشنهاد دیگر هم مطرح می شود نگفته بود کجا دفنش کنند، چند جایی بحث شد توافق نشد احمد گفت امام را پیش شهدا ببریم همه توافق کردند و بهشت زهرا انتخاب شد.

پیکر امام تا سه روز در محلی بود که برای احداث مصلی تهران در نظر گرفته بودند و تا چشم کار می‌کرد مردم همچون نگینی در اطراف پیکر ایشان بودند و بعد در جوار شهیدان بهشت زهرا جایی برای‌ آرامگاه امام مشخص کرده‌اند. خبرنگاران خارجی از اوج شکوه عزاداران آیت‌الله بهت زده‌اند و مردم چنان بی‌تابی می‌کنند که گویی تمام عزیزانشان را یک جا از دست داده‌اند. بالگردی که حامل پیکر امام است همچون وسیله‌ای سبک در دستان مردم جابه‌جا می شود و قدرت بلند شدن ندارد.

روح‌الله را در بهشت زهرا و در همسایگی فرزندان شهیدش به خاک سپرده شد و آرام گرفت.

 

منبع:جهان نیوز

انتهای پیام/

بازگشت به صفحه رسانه ها