سینما، ادبیات و فاصله بزرگ این سالها
خبرگزاری تسنیم: از دیرباز هنر سینما وامدار عناصر شناخته شده ادبیات نزد عامه مردم بوده و از دستاوردهای آن بهرهمند شده است. اما در سالهای اخیر به نظر میرسد در سینمای ایران ضرورتی در این زمینه دیده نشده و سینما روز به روز از ادبیات فاصله گرفته است.
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، از دیرباز هنر سینما وامدار عناصر شناخته شده ادبیات نزد عامه مردم بوده و از دستاوردهای آن بهرهمند شده است. این هنر تقریباً نوظهور در دنیای معاصر با ابزارهایش، دانش و صنعت جدید را با خود همراه ساخته و به یاری ادبیات آمده و با اقتباسهای ادبی به بانفوذترین رسانه ارتباطی در جهان مبدل شده است.
این رسانه قدرتمند با وامگیری از ادبیات نه تنها موجبات رونق خود را فراهم کرده، بلکه باعث رواج و گسترش ادبیات در سطح عامه مردم شده است و این ارتباط دوسویه میان ادبیات و سینما، رشد و بالندگی یکدیگر را در سراسر جهان فراهم آوردهاند.
با وجود اینکه ضرورت بحث اقتباس در سینمای جهان بسیار پررنگ است، اما به نظر میرسد در سینمای ایران گویی ضرورتی در این باب نه تنها ایجاد نشده، بلکه روز به روز از آن فاصله گرفته میشود. در این میان پرسشهایی مطرح است که شاید از فرط تکرار بیرمق شده باشند، ولی هرگز نمیتوان آنها را رها کرد، پرسشهایی از این قبیل که «چرا با همه تاکیدهایی که همگان از نویسنده و کارگردان گرفته تا تهیهکننده و منتقد دارند، همچنان کارگردانان سینمای ایران به سمت اقتباس پیش نمیرود؟»، «چرا نویسندگان ارتباط نزدیکی با فیلمسازان ندارند و کمتر پیش میآید که با رضایت تام آثارشان برای ساخت اثر سینمایی یا تلویزیونی در اختیار فیلمسازان قرار دهند؟« چرا سینماگران اصراری به این ارتباط ندارند و کمتر پیش میآید دغدغه ساخت آثار داستانی که توسط نویسندگان ایرانی معاصر خلق شده را داشته باشند؟»
وقتی این پرسشها را با هر دو طرف ماجرا مطرح کنید پاسخها، مساله را به مراتب از آنچه تصور میشود پیچیدهتر میکند. گاه اظهار میشود که نبود امکانات و تیراژ محدود کتاب باعث میشود که اقتباس سینمایی صورت نگیرد. گاهی هم دلایل عدم اقتباس سینمایی از آثار ادبی، به تنگنظری و کمبود سواد برخی از نویسندگان تحویل میشود، یعنی گفته میشود آگاهی نویسندگان نسبت به سینما و تصویر محدود است و اختلاف دو مدیوم سینما و داستان را نمیدانند، از این رو احساس میکنند داستان آنها باید همانگونه که در متن کتاب آورده شده با تمام جوانب و ریزهکاریها در فیلم هم روایت شود و این باور غلط مشکلاتی را در راه اقتباس ایجاد میکند.
ساموئل فولر، مارتین اسکورسیزی، جیم جارموش، تیم رابینز و تارانتینو در یکی از مستندهای سینمایی بهنام «ماشین تحریر، تفنگ، دوربین فیلمبرداری» درباره ساخت فیلم خوب، حرف میزنند و لازم و ملزومهای یک فیلم خوب را برمیشمرند. فولر در جواب این سوال که «واقعا لازمه یک اثر سینمایی خوب چیست؟» میگوید «داستان». در ادامه از او سوال میشود که «داستان خوب به چه چیزی نیاز دارد؟» و او باز هم میگوید «داستان». این جواب فولر همان چیزی است که سینمای ایران سالهای سال است به آن نیاز دارد. اگرچه سالهاست بارها و بارها چه توسط مسئولان و دستاندرکان سینما، چه از سوی هنرمندان و منتقدان این حوزه و چه توسط مخاطبان سینما فریاد زده شده است که «مشکل سینمای ایران فیلمنامه و داستان» است، اما هنوز هیچ اتفاقی در این حوزه نیفتاده و گویا قرار هم نیست بیفتد. گویی جای خالی داستان در سینمای ایران، همچنان خالی خواهد ماند.
مشکلات ورود به این حوزه یکی و دو تا نیست. بسیاری از اهل نظر و اهل فن، با اذعان به اهمیت موضوع اقتباس از آثار ادبی در سینمای ایران، اما کنار کشیدهاند و حتی دیگر از این موضوعی که برای آنان شاید ملالآور است، حرفی نمیزنند. از جمله اینها نویسندگانی هستند که از آثارشان اقتباس شده، اما از گفتوگو کردن در این باره سر باز میزنند و اذعان دارند که درباره مقوله اقتباس بارها سخنوری کردند و ایدهها دادهاند اما انگار تمام این حرفهایشان در حد همان «حرف» باقی مانده و به مرحله اجرا نرسیده است. از این رو حتی کار درباره اهمیت و ضرورت اقتباس در سینما حتی پیش از آنکه تبدیل به جریانی تاثیرگذار شده باشد، مرده است و این مرگ منجر به تسلط فضایی یاسآور در میان هنرمندان ادبیاتی و سینمایی شده است. واقعیت تلخ این فضا آن است که تا وقتی همه از به بهانه اجرایی نشدن ایدههایشان صحنه را ترک کنند و از سخن گفتن و فریاد زدن اجتناب کنند، مسلما هیچ راهی برای اقتباس سینما از ادبیات باز نخواهد شد.
با این وضع راه پیش رو هم همانی خواهد شد که بود، سینماگران از کمبود داستان رنج میبرد و به فیلمنامههایی روی میآوردند که بتوانند گیشه خود را حفظ کنند. از سوی دیگر داستانها هم با بیمخاطبی و فقدان مطالعهای که در دهههای اخیر امری زجرآور شده روبرو خواهند بود و ظهور و بروزشان در همان تیراژهای 2 یا 3 هزارتایی خلاصه خواهد شد. بدین ترتیب به نظر میرسد هم سینما برای نجات خود از ابتذال و هم داستانها برای نجات خود از مغفولماندن نیازمند یکدیگرند. شاید کمی دیر باشد ولی باز همین امروز هم میتوان پذیرفت که سینما امکان نجات ادبیات داستانی را دارد و برعکس ادبیات داستانی میتواند سینمای ایران نجات دهد.
برای هیبت سینمای ایران هیچ خوب نیست که صرفاً به معدود اقتباسهای موفق این سینما اشاره کنیم و بگوییم «اینجا بدون من» ساخته بهرام توکلی موفق بوده چون برداشتی از «باغوحش شیشهای» تنسی ویلیامز است، یا «شبهای روشن» ساختاری منسجم و گیرا داشته چون برداشت آزادی از داستان فئودور داستایفسکی به همین نام است! برای سینمای ایران در دهه 90 شمسی بد است که برای جستجوی بیشتر در آثار اقتباسی این سینما، مجبوریم به دهه 60 برگردیم و بگوییم که فیلمهای اقتباسی خوبی ساخته شد. حالِ سینمایی ایران باید بهتر از اینها شود و لازمه این درک ضرورت اقتباس و عملیاتی کردن آن است.
انتهای پیام/