اشغال‌گری اسرائیل واسطوره یهودستیزی

خبرگزاری تسنیم: اشغال فلسطین بر مبنای اسطوره‌ یهودی‌ستیزی و کریه‌ترین شکل آن در دوران نازیسم: یهودی‌سوزی استوار شده است. اسطوره‌‌ غیر قابل انتقادی که هرکس در کمیت و کیفیت آن تردید کند، به یهودی‌ستیزی متهم می شود.

به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، «جان استوارت میل[1] سال‌ها قبل دریافته بود که اگر حقایق در معرض مخالفت و انتقاد دائمی نباشند، بالاخره «در مورد آنها چنان اغراق می‌شود که به کذب تبدیل می‌گردند و تأثبر حقیقی خود را از دست می‌دهند».»

این جمله بخشی از مقدمه نورمن فینکل‌شتاین (Norman G. Finkelstein) در کتاب «سوداگران فاجعه: درباره سوءاستفاده از رنج‌های یهودیان» (The Holocaust Industry: Reflections on the Exploitation of Jewish Suffering) است.[2] فینکل‌شتاین که خود یهودی است و خانواده‌اش در هالوکاست رنج بسیار کشیده‌اند، توضیح می‌دهد که «توجه من به فاجعه یهودی‌کشی از علاقه‌ای شخصی منشأ می‌گیرد. پدر و مادر من هر دو از بازماندگان محله یهودیان ورشو و اردوگاه‌های نازی‌ها بودند. نازی‌ها همه اعضای هر دو خانواده پدر و مادر مرا قلع و قمع کرده بودند...» اما؛ «پدر و مادر من، علیرغم اینکه تا هنگام مرگ هر روز در خاطرات گذشته غوطه‌ور می‌شدند، تا آخر عمر به یهودی‌کشی آن‌طور که برای عموم تصور می‌شد، علاقه‌ای نشان نمی‌دادند.... هنگامی که بازنمایی یهودکشی به نهایت ابتذال رسید، مادرم با لحنی تمسخرآمیز، به نقل از هنری فورد، می‌گفت: «تاریخ حرف مفت است». داستان‌هایی که درباره «یازماندگان یهودکشی» یعنی زندانیان اردوگاه‌‌ها و قهرمانان مقاومت نقل می‌شد، از جمله منابعی بود که در خانه ما موجب طنز و سرگرمی و شیطنت می‌شد...» (فینکل‌شتاین: ص 5 و ص 6)

اما این داستان آلوده به اغراق، امروز چنان است که به یک اسطوره دروغین می‌نماید: «اسطوره یهودکشی بازنمایی ایدئولوژیک کشتار یهودیان به دست نازی‌ها است و مانند غالب ایدئولوژی‌ها با واقعیت پیوند دارد، هر چند که ممکن است این پیوند بسیار ضعیف باشد. این اسطوره نظریه‌ای سست بنیاد نیست؛ برعکس، ساختار آن از انسجام درونی برخوردار است و اصول بنیادین‌اش منافع سیاسی و طبقاتی عظیمی را تداوم می‌بخشد. خلاصه کلام این که اسطوره یهودکشی به نوعی سلاح ایدئولوژیک ضروری و جایگزین ناپذیر تبدیل شده است؛ و با خلق و تکامل این سلاح یکی از مهیب‌ترین قدرت‌های نظامی جهان که در عرصه حقوق بشر سابقه‌ای بسیار تاریک و وحشتناک دارد، خود را در مقام دولتی مظلوم نشانده است؛ و نیز با توسل به همین سلاح بوده است که کامیاب‌ترین گروه قومی ایالات متحده جایگاه قومی مظلوم را یافته است. این مظلوم‌نمایی مزایای بسیار داشته است که مهم‌ترین آن مصون‌ بودن از انتقاد است، خواه انتقاد موجه و خواه انتقاد ناموجه. این نکته را نیز باید بیفزاییم که صاحبان این امتیاز از مفاسد اخلاقی‌که همواره با مصونیت از انتقاد قرین است درامان نبوده‌اند.» (همان: صص 2-1)

سوداگران فاجعه

هرچه هست، بحران اشغال فلسطین بر مبنای چنین اسطوره‌ای استوار شده است تحت عنوان یهودی‌ستیزی، و کریه‌ترین شکل آن در دوران نازیسم: یهودی‌سوزی (هلوکاست). اسطوره‌‌ای با چنان محافظانی که نمی‌توان به آن هیچ‌گونه انتقادی کرد و هرکس در کمیت و کیفیت آن تردید کند، به یهودی‌ستیزی متهم می‌شود. چنانچه لورنس دیویدسون (Lawrence Davidson) هم در کتاب «فلسطین: نگاه آمریکاییان - کاوشی نو در ریشه های مسئله فلسطین» (America's Palestine: Popular and Official Perceptions from Balfour to Israeli Statehood Paperback) در شرح وقایع فلسطین از زمان اعلامیه بالفور تاکنون در منظر سیاستمداران و مردمان آمریکا، توضیح می‌دهد در دهه 1930 و از همان اوان نازیسم، چگونه پروپاگاندای مظلومیت یهود بسط یافت، به‌نحوی که «در مورد حمایت از صهویونیسم معیار همه یا هیچ در اذهانشان تقویت شده باشد. یا باید از این آرمان کاملا حمایت می‌کردی یا به‌عنوان دشمن واقعی و یا بالقوه تلقی می‌شدی...» (لورنس دیویدسن: ص 190) البته «نهضت صهیونیستی خیلی قبل از هالوکاست، همّ‌وغم خود را را وقف دست‌انداری به فلسطین برای یهودیان کرده بود و حتی اگر هالوکاست هم رخ نمی‌داد، صهیونیست‌ها همان خط مشی را دنبال می‌کردند.» (همان: ص 227)

فینکل‌شتاین هم در این باره می‌نویسد: «اگر بگوییم که نخبگان یهود در امریکا زمانی تصمیم گرفتند خاطره یهودکشی نازی‌ها را زنده کنند که مصلحت سیاسی ایجاب می‌کرد، تحلیلی منطقی‌تر به دست داده‌ایم. یهودیان امریکا هم که به چشم خود دیده بودند چنین تبلیغاتی چه منافع عظیمی دربردارد، بعد از جنگ ژوئن به همان روش متوسل شدند و خیلی زود معلوم شد که یهودکشی نازی‌ها اگر در قالب ایدئولوژیک ریخته شود و به اسطوره تبدیل گردد، می‌تواند به نیرومندترین سلاح برای انحراف افکار عمومی از گناهان اسرائیل تبدیل شود.

اسطوره یهودکشی برای نخبگان یهود در امریکا دقیقاً همان نقشی را ایفا کرد که برای اسرائیل ایفا کرده بود؛ فراهم آوردن موقعیتی بسیار عالی در بازی قدرت، برای نخبگان یهود اسطوره یهودکشی نیز مانند سرنوشت اسرائیل به ذات خود اهمیتی نداشت، بلکه اهمیتش در این بود که منافع آنان را در بازی قدرت تأمین می‌کرد. (فینکل‌شتاین: صص 31-30)

اسطوره‌ سیاسی برای کسب سرمایه اقتصادی!

این اسطوره نه تنها اشغالگری اسرائیل در فلسطین را توجیه می‌کند، که می‌تواند همچنان منبع انتقام‌جویی سیاسی و اقتصادی سرمایه‌داران یهودی و آمریکایی از اروپا هم باشد؛ چنان‌چه  چند ماه قبل، رسانه‌های فارسی بیگانه اخباری را منتشر کردند مبنی بر اینکه که دولت فرانسه پذیرفته است که به یهودیان غرامت تازه‌ای بپردازد، تحت عنوان خسارت همکاری دولت فرانسه تحت اشغال (تحت رهبری ژنرال پتن موسوم به دولت ویشی) با نازی‌ها.

آن‌گونه که رادیو زمانه نوشته بود: «دولت فرانسه به خاطر اعزام گروهی از یهودیان به اردوگاه‌های مرگ رژیم نازی‌، غرامتی معادل 48 میلیون یورو به ‌‌آمریکا پرداخت می‌کند. این مبلغ با کمک ادارات آمریکایی به بازماندگان هولوکاست یا فرزندان و نوادگان آنها تقسیم خواهد شد.»[3] چرا که اینان؛ «طی جنگ جهانی دوم به وسیله راه آهن دولتی این کشور به اردوگاه‌های مرگ آلمان نازی انتقال می‌یافتند.»

اما هم‌چنان‌که خود این رسانه‌ها معترف بودند، ماجرا نه یک مجادله تاریخی و اخلاقی، که یک رقابت اقتصادی میان شرکت راه‌آهن و فرانسه با شرکت‌های راه‌آهن آمریکایی و لابی آنها در مجالس آمریکا بود: «راه آهن فرانسه در تلاش است که در مناقصه چند طرح در آمریکا از جمله ایالت مریلند برنده شود» و در مقابل قانونگذاران مریلند و چند ایالت دیگر آمریکا، دولت فرانسه را به پرداخت غرامت وادار کرده‌اند: «این توافق حاصل تلاش قانونگذاران آمریکا است و بر اساس آن دولت فرانسه اعلام کرده است که مبلغ 60 میلیون دلار به بازماندگان قربانیان هولوکاست می‌پردازد.»[4]

البته تا جایی که می‌دانیم دولت آلمان از زمان پایان جنگ جهانی دوم به یهودیان بازمانده از هلوکاست غرامت پرداخته: «دولت آلمان برای جبران خسارت‌هایی که نازی‌ها بر یهودیان وارد کرده بودند، در سال 1952 سه توافقنامه متفاوت امضا کرد. افرادی که شخصاً شکایت می‌کردند براساس قانون جبران خسارت مبالغی دریافت می‌کردند. براساس توافق با کنفرانس دعاوی آلمان متعهد شد که به مدت دوازده سال سالانه 10 میلیون دلار (یا حدود یک میلیارد دلار براساس ارزش جاری پول) بپردازد. این پول به یهودیانی اختصاص داشت که تحت آزار و اذیت نازی‌ها قرار گرفته بودند اما به خاطر نارسایی‌های قانونی خسارتی دریافت نکرده بودند. دولت آلمان در هنگام عقد قرارداد با کنفرانس دعاوی کوشیده بود در متن قرارداد تصریح کند که پول‌ها منحصراً باید به بازماندگانی پرداخت شود که دادگاه‌های آلمان خسارتشان را عادلانه جبران نکرده‌اند. اما کنفرانس دعاوی از این مسئله بسیار خشمگین شد و دولت آلمان را متهم کرد که حسن نیت این نهاد را مورد تهدید قرار داده است.» (فینکل‌شتاین: صص 4-83)

اما این پول توسط آژانس‌های صهیونیستی که خود را متولی تمامی یهودیان می‌دانند، مصادره شد: «اسطوره‌پردازان یهودکشی ادعا کردند که آلمان تعهد اخلاقی و قانونی دارد که خسارات یهودیانی را که در اردوگاه‌های کار به بردگی کشیده شده بودند جبران کند. آیزنشتات مدعی شد که این بردگان بدون شک استحقاق این را دارند که در چند سال باقیمانده عمرشان اندکی از عدالت بهره‌مند شوند. اما همان‌طور که پیش از این گفته‌ایم، این ادعا که چنین یهودیانی خسارت دریافت نکرده‌اند دروغ محض است. در نخستین توافقنامه‌هایی که با دولت آلمان امضا شد، جبران خسارت اسیران اردوگاه‌ها نیز در نظر گرفته شده بود. دولت آلمان به چنین یهودیانی به خاطر سلب آزادیشان و از دست دادن عمر و سلامت‌ شان خسارت پرداخت کرد. اما در توافقنامه‌ها از پرداخت دستمزد به کسانی که بیگاری کرده بودند رسماً سخنی به میان نیامده بود. کسانی که دچار ضایعات همیشگی شده بودند مادام‌العمر مستمری دریافت می‌کردند. افزون بر این، آلمان مبلغی در حدود یک میلیارد دلار (بر حسب ارزش کنونی دلار) به کنفرانس دعاوی یهودیان پرداخت کرد تا برای یهودیانی به مصرف برساند که در اردوگاه‌ها به سر برده بودند و کمترین مبلغ را دریافت کرده بودند. اما چنانکه پیش از این گفتیم، کنفرانس دعاوی، برخلاف مفاد توافقنامه، این پول را برای برنامه‌های مطلوب خود به مصرف رساند.» (همان: ص 3-122)

اینک مردم فرانسه باید خسارت اقدامات 70 سال پیش دولتی را بدهند که وابسته به اشغالگران آلمانی بوده است. به همین دلیل است که فینکل‌شتاین می‌نویسد: «تلاشی که صنعت اسطوره‌پرداز به نام «قربانیان نیازمند یهودکشی» برای اخاذی از اروپاییان به خرج می‌دهد، شأن اخلاقی این قربانیان را تنزل می‌دهد و آنها را از مقام شهید به مقام کازینوهای مونت کارلو فرو می‌کشد.» (همان: 6)

بنابراین فارغ از این مورد خاص، شاید بهتر باشد که بپرسیم چرا سال‌هاست به یهودیان خسارت پرداخت می‌شود؟ و چرا یهودیان به عنوان تنها خسارت دیدگان جنگ جهانی دوم و بلکه مهمترین خسارت‌دیدگان تاریخ معاصر مطرح می‌شوند؟

اسطوره یهودیان به‌عنوان تنها قربانیان جنگ جهانی

درباره اسطوره یهودیان به‌عنوان تنها قربانیان جنگ جهانی دوم، گزاره‌هایی مطرح است که می‌توان به سادگی آنها را به نقد کشید:

1) به یهودیان خسارت داده می‌شود چون در زمان جنگ جهانی دوم توسط دولت آلمان نازی در سکونت‌گاه‌های اجباری اسکان داده شدند و مورد آزار قرار گرفتند.

اما آیا این تنها مهاجرت و سکونت اجباری در زمان جنگ جهانی دوم یا در تاریخ غرب مدرن بود؟

از مهاجرت و سکونت اجباری سرخ‌پوستان آمریکا در سرزمین خودشان چیزی نمی‌گوییم، ایضاً از مهاجرت و سکونت اجباری سیاهان آفریقایی در ایالات متحده آمریکا که تا زمان لغو برده‌داری ادامه یافت، اما در همان زمان جنگ جهانی دوم، آیا آمریکایی‌هایی که نجات‌دهنده‌ یهودیان از اردوگاه‌های نازی تلقی می‌شوند مهاجرین ژاپنی را به اردوگاه سکونت اجباری نفرستادند؟ (همچنان‌که متحدان آمریکا در جنگ با آلمان نازی، نیروهای شوروی بودند که البته خودشان اردوگاه‌های وحشتناک‌تری در دورترین نقاط سیبری برای کار اجباری مخالفان سیاسی و نیز اسرای جنگی بر پا کرده بودند)

تحقیقات میدانی روزالی واکس (Rosalie Hankey Wax) انسان‌شناس آمریکایی در این اردوگاه‌ها که با عنوان The development of authoritarianism: a comparison of the Japanese-American relocation centers and Germany منتشر شد، می‌تواند محل تأمل باشد.[5] ضمن اینکه شواهد تاریخی دلالت بر این دارد که در طول جنگ جهانی دوم آمریکایی‌های ژاپنی‌الاصل‌ هم قربانی خشونت‌های افراطی بودند.[6]

2) به یهودیان خسارت داده می‌شود چون در زمان جنگ جهانی دوم توسط دولت آلمان نازی و دولت فرانسه تحت اشغال مورد تعقیب و آزار قرار گرفته‌اند. بدین معنا که دولت فرانسه دستورات دولت آلمان برای تعقیب و تحویل یهودیان به اجرا رسانده است.

البته این یک حقیقت است، اما تنها شامل یهودیان نمی‌شود. دولت ویشی کلیه مخالفان نازیسم را تحت تعقیب قرار داده بود، از نیروهای مردمی فرانسه آزاد (به رهبری ژنرال دوگل در لندن) و خلبانان و جاسوسان ارتش‌های متفقین گرفته تا روشنفکران و اندیشمندان مخالف نازیسم؛ اعم از مارکسیست‌ها، یهودی‌ها، روشنفکران طرفدار مقاومت فرانسه و... به عنوان مثال اگر والتر بنیامین (Walter Benjamin)، فیلسوف نئومارکسیست یهودی در جریان فرار از پلیس فرانسه در مرز به مرگ طبیعی درگذشت، رودلف هیلفردینگ (Rudolf Hilferding) اقتصاددان مارکسیست اتریشی و وزیر دارایی آلمان (1923 تا 1929) توسط دولت ویشی دستگیر و تحویل گشتاپو شد تا آنکه سرانجام در اردوگاه کار اجباری بر اثر شکنجه درگذشت.

اما علاوه بر تصفیه مخالفین سیاسی توسط نازی‌ها که در رأس آنها کمونیست‌ها بودند، گروه‌های نژادی همچون کولی‌ها هم توسط آنها تصفیه شدند که البته برخلاف نژاد یهودی به هیچ‌وجه درباره مظلومیت آنها چیزی گفته نمی‌‌شود: «واقعیت این است که نخستین قربانیان سیاست نازی‌ها کمونیست‌ها بودند، نه یهودیان و نخستین قربانیان سیاست نسل‌کشی نازی‌ها نیز یهودیان نبودند، عقب‌افتاده‌ها و معلولان بودند. از آنجا که کشتار کولی‌ها مقدم بر کشتار یهودیان بود، دست‌اندرکاران موزه واشنگتن با مشکل بزرگی روبه‌رو شده بودند: می‌بایست بی‌توجهی مطلق خود را به نسل‌کشی کولی‌ها به نحوی توجیه کنند. نازی‌ها نیم میلیون کولی را به روشی منظم و سازمان یافته به قتل رساندند، که با توجه به جمعیت کولی‌ها با نسل‌کشی یهودیان قابل قیاس است.» (فینکل‌شتاین: ص 67)

پس می‌بینیم که جنایات دولت آلمان نازی و دولت وابسته در فرانسه تنها شامل یهودی‌ها نشده و جنایاتی از این دست هم محدود به آلمان نازی نیست. دولت‌های مخالف آلمان نازی هم کمابیش جنایاتی از این دست مرتکب شده‌اند که هیچ‌گاه به خاطر آن جنایات نه محاکمه شده‌اند و نه غرامتی می‌پردازند.

3) به یهودیان خسارت داده می‌شود، چون در زمان جنگ جهانی دوم توسط دولت آلمان نازی قتل‌عام شدند.

مجدداً از قتل‌عام سرخ‌پوستان آمریکا و نیز مرگ دسته‌جمعی میلیون‌ها برده سیاه‌ از آفریقا تا آمریکا که هرگز دولت آمریکا خسارتی به بازماندگان آنها نپرداخه و نمی‌تواند بپردازد (چون در این صورت از امپراطوری چرک و خون آمریکا چیزی نمی‌ماند) چیزی نمی‌گوییم، اما آیا این تنها قتل عام در جنگ جهانی دوم یا قتل عام گسترده در تاریخ غرب مدرن بود؟

قتل‌عام مردم گورنیکا (Guernica) در باسک توسط نیروی هوایی آلمان نازی در حمایت از کودتای منجر به حکومت فاشیستی فرانکو در اسپانیا (که آمریکا و بریتانیا پس از سقوط فاشیسم ایتالیا و آلمان، آن را دست‌نخورده باقی گذاشتند، چون گرایش ضدکمونیستی فرانکو برایشان خوشایند بود) نمونه مهمی است.[7] چرا دولت آلمان به مردم باسک غرامت نمی‌دهد؟

چرا دولت ایتالیا غرامت جنایات دولت فاشیستی موسولینی در لیبی را نمی‌پردازد؟ اساساً چرا دولت‌های بریتانیا، فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، بلژیک و پرتقال، بابت سالهای طولانی استعمار در آفریقا به مردم این کشورها غرامت نمی‌پردازند؟

آیا خون یهودیان رنگین‌تر از سایر مردمان جهان است؟

خون مسلمانان رنگی ندارد

البته جنایات جنگ جهانی دوم محدود به آلمان و قوای متحدین نیست. مرگ هزاران هموطن در اثر قحطی و بیماری گسترده در دوران اشغال ایران توسط قوای متفقین (آمریکا، بریتانیا و شوروی) که به هلوکاست ایرانی مشهور شده و هنوز بر سر مطالبه غرامت آن مجادله است، یک نمونه برجسته از این قضیه است.

اما چگونه است که فرانسه خود را موظف به پرداخت غرامت دولت فرانسه اشغالی به یهودیان می‌داند، اما مستمری هزاران سرباز آفریقایی ارتش فرانسه آزاد (FFF) Free French Forces که فرانسه را از چنگ آلمان نازی آزاد کردند؛ نپرداخته است؟ حال آنکه اگر سربازان آفریقایی (و عمدتاً مسلمان) در جنگ جهانی دوم نبودند - در واقع تنها نیروهای فرانسوی که به خط مرزی آلزاس رسیدند، آفریقایی‌های عمدتاً عرب و مسلمان بودند - اساساً فرانسه آزاد نمی‌شد که بخواهد غرامت بپردازد!

فیلم درخشان بومی‌ها یا روزهای افتخار (Days of Glory) ساخته رشید بوشارب (Rachid Bouchareb) گواه این ادعاست. اکران این فیلم سبب اعتراضات گسترده به دولت فرانسه شد و قانون پرداخت مستمری به بازماندگان آن سربازان هم به تصویب رسید اما دولت سارکوزی این قانون را به دلیل فقدان بودجه لازم به تعلیق درآورد[8] . البته ظاهراً امروز بودجه لازم برای پرداخت غرامت یهودیان وجود دارد!

به همین دلیل است که فینکل‌شتاین در انتقاد از بی‌توجهی به جنایات دیگر و به خصوص جنایات اخیر اسرائیل در فلسطین می‌نویسد: «اینکه رنج‌های خودمان و رنج‌های دیگران تفاوت اخلاقی قائل شویم، اخلاقاً مضحک است. افلاطون با نگاهی انسانی به رنج‌های بشر می‌گوید: «شما نمی‌توانید دو انسان بدبخت را با هم مقایسه کنید و بگویید یکی از آنها از دیگری خوشبخت‌تر است.» مادر من در مورد رنج‌های سیاهپوستان آمریکا و ویتنامی‌ها و فلسطینی‌ها همیشه می‌گفت: «همه‌ ما قربانیان نسل‌کشی هستیم.» (فینکل‌شتاین: ص 7)

و به همین جهت از «وحدت پیشینه تاریخی» سخن می‌گوید بدین معنا که «آنچه در عرصه تاریخ روی می‌دهد، چه خوب و چه بد، میراثی است که به همه بشبریت تعلق دارد و باید بر وحدت این میراث همواره تأکید کرد.» (همان: ص 6)

جنایت اروپایی، مکافات فلسطینی

به هر حال تمام این مسائل، جنایات اروپاییان است، چه جنایت‌های آلمان و ایتالیا به عنوان دولت محور و فاشیستی علیه یهودیان، کمونیست‌‌ها، کولی‌ها و... و چه جنایات دولت‌های متفق و ضدفاسیسم در جنگ جهانی دوم و قبل از آن، در قالب استعمار و پسااستعمار. هرچه هست؛ گناه یهودی‌ستیزی به گردن خود اروپاییان است نه فلسطینیان، همچنان‌که دیویدسون می‌نویسد: «عرب‌ها هیچ تقصیری در قضیه هلوکاست نداشتند و مایل هم نبودند تاوان گناه اروپائیان را با واگذاری سرزمین خود بدهند.»[9](دیویدسون: ص 255)

اما سازمان‌های یهودی از بزرگ جلوه دادن خطر یهودستیزی چند هدف را دنبال می‌کردند: «یکی اینکه اسرائیل را همچون مأوایی امن برای یهودیان جلوه می‌دادند. به این معنی که می‌گفتند اگر شرایط برای یهودیان امریکا سخت شود آنها می‌توانند به اسرائیل مهاجرت کنند؛ دوم اینکه این سازمان‌ها می‌توانستند به بهانه مبارزه با یهودستیزی تقاضای کمک مالی کنند و البته بسیاری از مردم هم به ندای آنها پاسخ مثبت می‌دادند. درست همان‌طور که سازمان‌های یهودی هنگامی یهودکشی را مطرح کردند که اسرائیل به اوج قدرت رسیده بود، اسطوره یهودکشی هم درست زمانی که قدرت یهودیان امریکا اوج می‌گرفت ساخته و پرداخته شد. در این زمان چنین وانمود می‌شد که یهودیان در اینجا و آنجا در معرض خطری بزرگ و قریب‌الوقوع قرار دارند: خطر دومین یهودکشی. به این ترتیب نخبگان یهود در حالی که ناجوانمردانه در مقابل فقرا و محرومان جبهه گرفته بودند، می‌توانستند قیافه قهرمان به خود بگیرند. همان‌طور که اسرائیل را ایالات متحده امریکا تا دندان مسلح کرده است که فلسطینیان سرکش را بر سرجای خود بنشاند، یهودیان امریکا نیز شجاعانه می‌کوشند سیاهپوستان سرکش را برسرجای خود بنشانند!» (فینکل‌شتاین: ص 35)

البته در مورد سرنوشت اجباری یهودیان برای مهاجرت به فلسطین، نکته ظریفی وجود دارد و آن اینکه محافل صهیونیستی و همچنین دولت آمریکا، عمدانه راه های دیگر برای نجات یهودیان از نازیسم را مسدود کردند: «اجماع عمومی این است که آمریکا به عنوان یک کشور، آن کاری را که می‌توانست در تسهیل رهایی میلیون‌ها انسان بی‌‌گناه، اعم از یهودی و غیریهودی، از دست نازی‌ها بکند، نکرده است. سیاست آمریکا در مورد مهاجرت، بدون شک بخشی از مشکل بود. همان‌طور که دیوید برودی در مقاله نافذ خود تحت عنوان «یهودیت آمریکا، آوارگان و محدودیت‌های مهاجرت، 42-1932» گفته است؛ «همزمان با عمیق‌تر شدن بحران اقتصادی دهه 1930، قوانین مهاجذرت به آمریکا روز به روز سخت‌تر شده بود»... ترس غیرلازمی از رقابت نیروی کار مهاجران، باعث شده بود ایالات متحده دورازه‌های خود را به روی یهودیان ببندد، در عین حال که به تقویت تشکل‌های کارگری در حمایت از نهضت صهیونیستی مساعدت می‌کرد.» (دیویدسون: ص 238 و ص 239)

اما حتی بعد از پایان جنگ و بحران اقتصادی هم آمریکا این یهودیان را نپذیرفت و ترومن، رئیس‌جمهور آمریکا، طی نامه‌ای به کلمنت آتلی، نخست‌وزیر بریتانیا در 31 اوت 1945 از او خواست: «تا آنجا که مقدور است یهودیان بی‌خانمانی که در اروپا آواره‌اند» در فلسطین پذیرفته شوند. نامه او تحت تأثیر گزارشی از هریسون بود که «خاطرنشان کرده بود که بالغ بر 100هزار یهودی بی‌خانمان در اردوگاه‌هایی با شرایط نامناسب زندگی می‌کنند و چون می‌دانند که بخت کمی برای رفتن به آمریکا دارند، اگر بتوانند به فلسطین خواهند رفت.» (همان: ص 254)

جنایت امروز در سایه اسطوره دیروزی

اما تمام این‌ها مربوط به 70 سال پیش است و مسئله‌ امروز نیست. مسئله امروز؛ جنایات دولت یهودیان در فلسطین است که روی تمام جنایات برشمرده در سطور بالا را سفید کرده است. اگر نازی‌ها (و مردمان اروپایی تا پیش از ظهور یهودستیزی مدرن نازی‌ها) یهودیان را در محلاتی با دیوارهای مشخص محدود و متمایز می‌کردند که به گتو (Ghetto) مشهور بود، امروز یهودیان اسرائیل، مردم فلسطین را در سرزمین خودشان پشت دیوارهای بلند موسوم به دیوار حائل (Separation barrier) محصور کرده‌اند.

اگر دولت نازی آلمان و دولت ویشی فرانسه 70 سال پیش یهودیان را دستگیر و روانه اردوگاه کار اجباری می‌کردند، دولت اسرائیل امروزه رهبران فلسطینی، وزیران کابینه و نمایندگان پارلمان فلسطین را دستگیر و راهی زندان‌های طولانی‌مدت می‌کند و یا مانند «زیاد ابوعین» (وزیر دولت فلسطین و رئیس هیئت رسیدگی به پرونده دیوار حائل و شهرک‌سازی) می‌کشد.

با این حال، پروپاگاندای رسانه‌ها و دولت‌ها در دنیای امروز چنان است که گویی تنها یک شر مطلق وجود دارد و آن یهودی‌ستیزی است: «در ایالات متحده برای اینکه بر عظمت یک جنایت تأکید کنند آن را با فاجعه یهودکشی مقایسه می‌کنند. اما نکته معنی‌دار در جنایت‌هایی است که با این فاجعه مقایسه نمی‌شوند. جنایات دشمنان رسمی امریکا، مثلاً خونریزی خمرهای سرخ در کامبوج و هجوم اتحاد شوروی به افغانستان و حمله عراق به کویت و آواره شدن مردم کوزوو به دست صرب‌ها، با فاجعه یهودکشی مقایسه می‌شود؛ اما جنایت‌هایی که خود امریکا در آنها سهم دارد مشمول چنین مقایسه‌ای نمی‌شود... دولت کارتر هنگامی که می‌خواست به ویتنامی‌هایی که با قایق از دست حکومت کمونیستی ویتنام فرار کرده بودند پناه بدهد، آنها را با قربانیان یهودکشی مقایسه کرد، اما دولت کلینتون در مورد کسانی که با قایق از هائیتی گریخته بودند به چنین مقایسه‌ای دست نزد و آنها را مجبور به بازگشت کرد، چرا که جوخه‌های مرگ هائیتی مورد حمایت امریکا بودند.» (فینکل‌شتاین: ص 142)

البته ارائه تصویر متمایز از یهودی‌ستیزی منحصر به سیاستمداران و دستگاه‌های رسانه‌ای یهودی نیست که گاهی این پروپاگاندا لباس علم به تن می‌کند، آن هم با برچسب پست‌مدرنیسم و انتقاد از عقلانیت ابزاری دنیای مدرن. چنان‌چه زیگمونت باومن (Zigmond Bowman) درباره کشتار جمعی یا نابودی منظم یهودیان به وسیله‌ نازی‌ها (1989, 1991) با بررسی نسبت این مسئله با عقلانیت مدرن، آن را به عنوان پدیده‌ای مدرن و متفاوت از «یهودی‌آزاری‌های عاطفی و نامعقول» گذشته، برجسته می‌سازد. (ریتزر: ص 791)

اما نه او و نه دیگران همسو با او، از اسرائیل به‌عنوان نظامی فاشیستی اما مدرن که به نظر اروپایی‌ها «تنها دموکراسی خاورمیانه» است چیزی نمی‌گوید که تجسم نظامی فاشیستی با تمام خصلت‌های آن اعم از ایدئولوژیک بودن (اصالت مذهب یهود و سعادت انحصاری پیروان آن که خارج از قوم یهود نیستند)، ناسیونالیسم رادیکال (ایده‌ برتری قوم یهود که در قالب پاکسازی نژادی در فلسطین و سپس احداث دیوار حائل قومیتی مجسم شده)، میلیتاریسم (ارتشی تجاوزگر و مسلح به مدرن‌ترین سلاح‌های کشتار جمعی ساخت غرب مدرن و البته سلاح اتمی بدون تن دادن به هرگونه نظارت خارجی)، توتالیتاریسم (انسداد سیاسی احزاب که به صورت چرخش ادواری نخبگان سیاسی محدودی در عرصه قدرت صورت می‌پذیرد) و ... انتقاد نکرده‌اند.

البته به جز کسی چون فینکل‌شتاین - و کسانی مانند نوام چامسکی (Noam Chomsky) و پیتر نوویک (Peter Novick) که روی فینکل‌شتاین موثر بوده‌اند - چنان‌که می‌نویسد: «سازمان‌های یهودی از فاجعه یهودکشی استفاده کرده‌اند تا انتقاد از اسرائیل و سیاست‌های اخلاقاً نامواجه‌اش را بحق جلوه دهند. در دهه 1980 شمار کثیری از دانشمندان آلمانی و غیرآلمانی در این‌باره که آیا می‌شود رذالت‌های نازیسم را همچون دیگر رذالت‌ها تلقی کرد، به بحث و تبادل‌نظر پرداختند. گروهی می‌ترسیدند که مبادا عادی پنداشتن چنین رذالت‌هایی از قباحت اخلاقی آنها بکاهد. اما به گمان من این استدلال هر چند تا حدی اعتبار دارد، کاملاً قانع‌کننده نیست. ابعاد بهت‌آور راه‌حل نهایی هیتلر تاکنون شناخته شده است و آیا تاریخ عادی نژاد بشر آکنده از چنین فصل‌های دهشت‌‌انگیزی نیست؟ یک جنایت لزوماً نباید غیرعادی باشد تا سزاوار محکومیت گردد.» (فینکل‌شتاین: ص 146)

امروز اما شکی نیست که جنایت واقعی نه علیه یهودیان که توسط یهودیان صورت می‌گیرد ولی آیا روزی می‌رسد که غرامت کشته‌شدگان، مجروحان، اسیران و آوارگان فلسطینی پرداخت گردد؟ آیا غرامت‌ستانی امروز اسرائیل دنباله رباخواری یهودیان گذشته اروپا (که شکسپیر در شخصیت شایلاک (shylock) در نمایشنامه تاجر ونیزی (The Merchant of Venice) به تصویر کشیده) نیست که حتی کارل مارکس (Karl Marx) که خود یهودی‌زاده بود، هم با انزجار از آنان با عناوینی چون «کک‌ها» و «رباخوارها» یاد می‌کرد؟

بازمانده‌ی آن یهودیان رباخوار، سازمان‌ها و آژانس‌های صهوینیستی هستند که از اسطوره‌ی «هلوکاست» کاسبی اقتصادی و سیاسی می‌کنند: «امروز نیاز مبرم ما این است که فاجعه یهودکشی را به موضوعی تبدیل کنیم که بتوانیم با تعقل و بدون پیشداوری درباره آن تحقیق و تفحص و اندیشه کنیم و تنها در چنین وضعیتی است که می‌توانیم از آن درس بگیریم. غیرعادی بودن این فاجعه به ذات آن مربوط نیست، بلکه از صنعتی نشئت می‌گیرد که در حول و حوش آن پا گرفته است و از آن در جهت منافع خود سود می‌جوید. اما نباید از یاد ببریم که این صنعت همواره ورشکسته بوده است و تنها باید ورشکستگی آن را اعلام کرد.» (همان: ص 147)*

*نویسنده: رضا نساجی

منابع:

سوداگران فاجعه: درباره سوءاستفاده از رنج‌های یهودیان، نورمن جی. فینکل‌شتاین، ترجمه علاءالدین طباطبایی، انتشارات هرمس، چاپ اول، تهران 1383

فلسطین: نگاه آمریکاییان - کاوشی نو در ریشه های مسئله فلسطین، لورنس دیویدسون، ترجمه حسن گلریز، نشر نی، چاپ اول، تهران 1388

نظریه جامعه‌شناسی در دوران معاصر، جورج ریتزر، محسن ثلاثی، انتشارات علمی، چاپ دوازدهم، تهران 1386

 

[1]- John Stuart Mill (1806-73)

[2]- پروفسور نورمن فینکل‌شتاین، پژوهشگر یهودی-آمریکایی که دکترای علوم سیاسی خود را از دانشگاه پرینستون دریافت کرده‌است. وی که به جهت تحقیقات انتقادی خود درباره مسئائل بحرانی چون اسرائیل و یهودیت جزو فهرزست سیاه استادان خطرناک در دانشگاه معرفی شده، سفری نیز به ایران داشته است.

[3]- گزارش رادیو زمانه در تاریخ  14 آذر 1393 درباره این ماجرا:

http://www.radiozamaneh.com/191790

[4]- گزارش بی بی سی فارسی در تاریخ 5 دسامبر 2014 - 14 آذر 1393 درباره همین موضوع:

http://www.bbc.co.uk/persian/world/2014/12/141205_l43_france_holocaust_payout

[5]- تحقیق روزالی واکس درباره اردوگاه سکونت اجباری ژاپنی‌ها در آمریکا را از اینجا ببینید:

http://oskicat.berkeley.edu/record=b13356597~S1

[6]- فیلم «روز بد در صخره سیاه» (1955) Bad Day at Black Rock با بازی درخشان اسپنسر تریسی، نمونه‌ای از این خشونت‌ها را به تصویر می‌کشد، جایی که یک کشاورز ژاپنی‌الاصل فردای حمله به پرل هاربر توسط آمریکایی‌های خشمگین زنده زنده سوزانده می‌شود، در حالی که پسرش در ارتش آمریکا مشغول خدمت است و معلوم می‌شود که پس از کشته شدن، مدال شجاعت ارتش آمریکا به او تعلق گرفته است.

[7]- پابلو پیکاسو که تا مدتها تحت تأثیر این فاجعه انسانی بود، تابلویی با عنوان «گرنیکا» از این فاجعه رسم کرد که بسیار مشهور است.

[8]- بوشارب علاوه بر فیلم (2006) Days of Glory که به فارسی هم دوبله شده، فیلم «خارج از قانون» (2010) (Outside the Law) را هم ساخت که پس‌زمینه‌ای از همین واقعه دارد، با حضور همین بازیگران که البته پدران خودشان هم جزو سربازان مستعمرات آفریقایی فرانسه در جنگ جهانی دوم بوده‌اند. علاوه بر این، باید به مستند «رنگ فداکاری» (La couleur du sacrifice) اشاره کرد که مراد بوسیف (Mourad Boucif) مستندساز بلژیکی عرب‌تبار درباره حضور سربازان آفریقایی در جنگ جهانی دوم ساخته است. این گفتگو با مراد بوسیف درباره مستند «رنگ فداکاری» (2006) را بخوانید. 

[9]- این مطلب را ابن سعود، شاه عربستان، در پاسخ به درخواست‌های دولت‌های غربی برای تطمیع او گغته بود که وعده داده بودند: «...«چرچیل مایل است ابن سعود را در دنیای عرب به شاه شاهان تبدیل کند» مشروط به اینکه پادشاه عربستان آماده باشد با وایزمن «به راه حل معقولی در مورد فلسطین برسد».» (دیویدسون: ص 216)

منبع:مهر

انتهای پیام/

خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

بازگشت به صفحه سایر رسانه ها