همه می‌خواستند سهمی در اجرای فصل شیدایی داشته باشند

خبرگزاری تسنیم: چشم می‌‌چرخانم، زن و شوهر جوانی را می‌بینم که هر یک کیسه‌ای پلاستیکی در دست در حال جمع‌آوری زباله ها هستند. لابد می‌خواهند سهمی در اجرای نمایش فصل شیدایی داشته باشند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نمایش «فصل شیدایی» این روزها در کیلومتر 2 جاده لشگرک اجرا می‌شود، همزمان با اجرای این اثر جواد شمس، از فعالان رسانه‌‌ای یادداشت‌هایی را در رابطه با اجرای این اثر منتشر می‌کند، در ادامه هشتمین حاشیه‌نگاری را که تسنیم از شمس در رابطه با اجرای «فصل شیدایی» منتشر می‌کند، می‌خوانید:

اولین ایستگاه در انتهای بلوار ارتش قرار دارد، پارکینگی که برای تماشاگران تعبیه شده است. امشب بدون استفاده از کارت مخصوص تردد می‌خواهم همراه با همین مردم، نمایش فصل شیدایی را ببینم. با همکاری مأموران راهنمایی و رانندگی و عوامل سپاه ناحیه جماران، اتومیبل‌ام را در پارکینگ می‌گذارم و در ایستگاه اتوبوس‌ پشت سر مردم حضور پیدا می‌کنم. جمعیت را می‌شمارم و تعداد ون‌ها و اتوبوس‌هایی که مردم را به محل اجرای نمایش می‌رسانند از نظر می‌گذرانم؛ سهم من اتوبوسی است تمیز با کولرهایی روشن تا گرمای این روزهای تهران را برای روزه‌دارانی که برای تماشای فصل شیدایی آمده‌اند به خنکای بهاری تبدیل کنند.

خبرنگاران کنجکاوی‌های خاص خود را دارند. با سؤال‌هایی که ذهنم را مشغول کرده‌اند به دنبال پاسخ به دادن به این کنجکاوی‌ها هستم. هیچ زن و مرد مسن و میانسالی ایستاده نیست. جوان‌ترها صندلی‌های خود را به آنها تعارف زده‌اند. برخی هم به صورت گروهی از صندلی‌ها استفاده کرده‌اند و زن و شوهرهای جوان بچه‌های خردسال و نوزادشان را بین هم رد و بدل می‌کنند. همچنان در حال مشاهده هستم که دقایقی بعد باید پیاده شویم با پای پیاده مصافتی کوتاه را طی کنیم.

حالا پذیرش شده‌ایم، به سمت غرفه‌های نمایشگاهی می‌رویم که قرار است محلی برای معرفی سبک زندگی اسلامی باشد؛ تا حدودی موفق است اما وجود غرفه‌های فروش لباس‌های رنگارنگ و ترشی و لواشک و آش و پفک، کمی توی ذوق می‌زند؛ حتماً لازم بوده که اینها هم هستند.

بسته‌های افطاری ساده شامل یک نان لواش، 2 عدد خرما، 2 عدد بامیه و مقداری پنیر در دستم هست که به سمت نمازخانه‌های سیار می‌روم. نماز جماعت را در محیطی حدود 300 متری همراه با 200 مرد روزه‌دار به جا می‌آورم. روی فرش‌هایی که میان محوطه نمایشگاهی پهن شده‌اند، خانواده‌ها در حال افطار کردن هستند. برخی با همان بسته‌های افطاری ساده و برخی هم مجهز به غذایی سبک که از خانه به همراه خود آورده‌اند.

صدای تهیه‌کننده و کارگردان از بلندگوها مردم را دعوت به حضور در محل اجرای نمایش می‌کند. رمپ‌های خاکی را طی می‌کنم. در راه مردم از نمایشی که ندیده‌اند و تنها چگونگی کیفیت آن را از دوستانشان شنیده‌اند یا در رسانه‌ها خوانده‌اند، می‌گویند. از جلوه‌های ویژه‌ای که قرار است در نمایش از آنها استفاده شود، به همراه صداهای ویژه، تصاویر ویژه و دکورهای ویژه.

برای نشستن روی صندلی‌ها، با عوامل سالن همکاری می‌کنند. کم‌تر صندلی میان جمعیت است که خالی مانده، همه ناخواسته کمک می‌کنند تا تمام مردمی که از 4 گوشه تهران و حتی شهرستان‌های اطراف آن از جمله اسلامشهر، رودهن و بومهن، ورامین، کرج و شهریار و ... آمده‌اند، جایی برای نشستن داشته باشند و فصل شیدایی را به راحتی ببینند.

نمایش آغاز شده است، از همان ابتدا می‌بینند که فصل شیدایی نمایشی متفاوت است. عکس‌العمل‌هایی خاص در هر آیتم دارند. نمایش به گونه‌ای زنده و طبیعی سیر تاریخی را بازگو می‌کند؛ از هبوط آدم تا ظهور حضرت ولی عصر (عج). در میانشان می‌بینم افرادی در خصوص وقایع تاریخی که اجرا می‌شود، نظراتشان را به بغل دستی خود منتقل و صحت روایت‌ها را تأیید می‌کنند. شاید در دل از اینکه در برخی بزنگاه‌های تاریخی شیعه حضور نداشتند، افسوس هم می‌خورند. در صحنه دفاع مقدس اما عکس‌العمل‌ها دیدنی است. با وقوع هر انفجار کنترل‌ شده‌ای، ترس و هیجان در چهره‌ها موج می‌زند و حتی داد و فریاد کوچک‌ترها بلند می‌شود؛ بعضی از چهره‌ها اما آرام است. شاید به یاد روزهای جنگ افتاده‌اند و همرزمانی که حالا شهیدند و «عند ربهم یرزقون»

در انتهای سالن درست جاییکه اتاق فرمان قرار دارد و کارگردان و سرگروه‌ها باید تمرکز داشته باشند، پدران جوان فرزندان خردسال و نوزادانشان را در آغوش گرفته و تلاش می‌کنند تا آرامشان کنند و همسرانشان بدون دغدغه و با آرامش به تماشای نمایش بنشینند.

تاریکی فضا و صداهای ویژه نمایش اجازه نمی‌دهد بیش‌تر از این تماشاگران را رفتارسنجی کنم؛ ولی پس از اتمام نمایش وقتی صحنه روشن می‌شود و مردم عزم رفتن به خانه‌هایشان را دارند، می‌بینم که لبخندی حاکی از رضایت بر لب دارند. خانواده‌ها که به هم می‌رسند، لبخندها تبدیل به خنده‌هایی ملیح می‌شود. سؤال اولشان درباره نمایش است.

برخی با حضور مقابل اتاق فرمان از کارگردان و عوامل دیگر نمایش تشکر می‌کنند. باز به سمت اتوبس‌ها و ون‌ها‌ می‌روند تا به پارکینگ‌ و خودروهایشان برسند.
چشم می‌‌چرخانم، زن و شوهر جوانی را می‌بینم که هر یک کیسه‌ای پلاستیکی در دست در حال جمع‌آوری زباله ها هستند. لابد می‌خواهند سهمی در اجرای نمایش فصل شیدایی داشته باشند.

انتهای پیام/