نامهای به مدیون چکمههای رضاخان!
خبرگزاری تسنیم: من در سالن برنامهای که در آن گفته بودید «مدیون چکمههای رضاخان هستیم» نبودم. رفقایم تعریف میکنند که در ادامه هم گفته بودید: « ایران مدیون ۲ نفر است؛ یکی شمشیر آغامحمدخان و دیگری چکمه رضاخان».
به گزارش خبرگزاری تسنیم، روزنامه وطن امروز در یادداشتی با عنوان «نامهای به مدیون چکمههای رضاخان!» نوشت:
جناب آقای دکتر صادق زیباکلام
استاد محترم دانشگاه تهران و ...
سلام
و اما بعد
از اولین باری که شنیدم روی کرسی دانشگاه از رضاخان دفاع کردهاید چند سالی میگذرد. آنجا در دفاع از «پهلوی بیسواد چکمهپوش» گفته بودید: اگر رضاخان نبود باید در زمین دانشگاه تهران چغندر میکاشتیم! و یکی از دانشجویان روی سن آمده بود و در پاسخ به حضرتعالی گفته بود: دانشگاهی که میخواهد اساتیدی چون شما، ایضا بیاستدلال، لیبرال و واداده و عاشق آمریکا تربیت کند، همان بهتر که زمینش را شخم بزنند و چغندر بکارند! آنجا در جواب همه وطنفروشیها و مملکت به یغمادهیهای رضاخان یک و حتی یک پاسخ نیاوردید و بیاستدلال در دفاع از قلدر قزاق کم نگذاشتید.
حالا چند سالی میگذرد. شما هستید و هنوز در بعضی جراید و بعضی وقتها در صدا و سیما از رضاخان به نحوی که میدانید دفاع میکنید. استاد تاریخ خوانده علوم سیاسی مختار است آنچه را که از تاریخ و سیاست میفهمد تحویل دانشجو دهد! البته هنوز درست نمیدانم مختار هست یا نیست؟ میتواند حتی آنچه را که اشتباه فهمیده تحویل دهد یا خیر؟ اما بگذریم که بحثهای مهمتری نیز جز «دفاع از رضاخان» در مطبوعات و مشروحاتتان دارید، نوشتهها دارید، سخنرانیها دارید و حتی اخیرا دیدم درباره سینما هم حرف زدهاید. ای والله به این همه وسعت نظر در مجموعه مسائل. بد نیست دستی هم در علوم غریبه ببرید. استعدادش را دارید. آنچه نگارنده کوچکتر بنا دارد به استحضار حضرت مستطاب آقای زیباکلام برساند این است که به واقع تا چه اندازه یک استاد دانشگاه حق دارد، «سطحیپرداز» باشد؟ در ابتدا آیا این حق را دارد؟ در ثانی برای خود من سوال است که این توانایی برای یک استاد دانشگاه چگونه محقق میشود که «عقبماندگی» و «ما نمیتوانیم» تجویز کند؟
چندی قبل به قاعده واپسگرایی در جلسهای که مشارکتیهای دانشگاه ترتیب داده بودند، چندگام عقبتر رفتید از رضاقلدر و پهلوی و رسیدید به قاجار.
به مانند استدلال شاه ضعیفالنفس قاجاری که درباره نفت میگفت: «این ماده بدبوی عَفِن را میخواهیم چهکار کنیم، بگذارید بردارند ببرند»! نتیجهگیری کردهاید که «آنقدر که هستهای به ما ضرر زده است جنگ نزده است»!
طنز تلخ روزگار است که همه این عجایبالاظهارات و نظرات محیرالعقول را در «دانشگاه» داشتهاید و روزنامههای «توافق به هر قیمتی»، روزنامههای «پرواز مستقیم تهران - نیویورک» و روزنامههای عاشق «سلفی اوباما با میدان آزادی» برایتان کف و سوت زدهاند. و البته بیخیال مردم که پول آب میدهند، پول برق را جدا!
در همه این 2 سال که مهمترین پرونده ملی ایرانیان در قرن اخیر، در حال رقم خوردن بود، در ستون نوشتههایتان در روزنامههای زنجیرهای یک بار متن توافق را نگاه نکردید و ننوشتید چه دادیم و چه گرفتیم! در همه این روزها فقط به فکر چیزهای دیگری بودید. مردم را پس از بیانیه لوزان در نامهای سرگشاده نواختید که چرا به خیابان نمیریزند و شادی نمیکنند؟
برادر زیباکلام!
من در سالن برنامهای که در آن گفته بودید «مدیون چکمههای رضاخان هستیم» نبودم. رفقایم تعریف میکنند که در ادامه هم گفته بودید: « ایران مدیون 2 نفر است؛ یکی شمشیر آغامحمدخان و دیگری چکمه رضاخان». عجیب نیست که ایران را مدیون خون شهدا نمیدانید، مدیون حضرت امام(ره) نمیدانید، آنهایی که یک وجب خاک به دشمن ندادند را نمیبینید و در حالی که هم در زمان رضاخان و هم در دوره قاجار کیلومترها کیلومتر از خاک و دارایی ایران به یغمای غارتگران رفته است، ایران را مدیون بیسوادهای قجری و پهلوی میخوانید!
مدرنیته تبلیغی توسط حضرتعالی و باقی زعمای اصلاحطلب که برای رضاخانش سینه چاک میکنید، زور نداشت؟ فاجعه گوهرشاد نداشت؟ کلاه پهلوی نداشت؟ رضاخان نمیگفت مجلس و عدلیه و دولت تعارف است؟
چند روز پیش داشتم برای بار چندم «کمالالملک» علی حاتمی را نگاه میکردم. خدایش بیامرزد، هم کمالالملک را که رضاخان میخواست پدرش را با دگنک در بیاورد و هم علی حاتمی را که با دیالوگهای پرداختهاش بدجور توی دهن روشنفکرنماهای واپسگرای طرفدار رضاخان میرپنج، زد.
آقای دکتر!
روز دیگری را یادم هست که دوباره روی کرسی دانشگاه، معترضان والاستریت در آمریکا را یاغی و اغتشاشگر خواندید و من از شما پرسیدم «شما که اینقدر در دفاع از دموکراسی مینویسید و حرف میزنید، چگونه اعتراض معترضان را آن هم در آمریکا یاغیگری میخوانید! آقای دموکرات! آنها حق ندارند ولو یک درصد باشند اعتراض کنند؟» باید یادتان باشد چه پاسخی دادید! یکبار دیگر دیدم که گفتهاید فرمانده ناو وینسنس مجبور بود هواپیمای مسافری ما را بزند و وقتی سوال کردهاند که پس چرا بعدش به فرمانده کودککش ناو وینسنس مدال دادهاند، پاسخ دادهاید: زدن ایرباس ایرانی چی هست که به انجامدهنده آن مدال بدهند.
(اجازه میگیرم در خلال نامه یک خط خطاب به آمریکاییها بنویسم: حقا و انصافا چقدر باید تلاش و برنامهریزی کنید تا یک نفر به این «توپی» از اشتباه شما دفاع کند. چه میخواهید بهتر از این؟!)
اخیرا هم در اعتراض به اعتراضهای مردم به سفر اولین واردکننده ایدز به ایران، صادرات خونهای آلوده به ایران را در مقالهای آنگونه که میدانید، توجیه کردهاید. نمیگویم فاین تذهبون؟ چرا که میدانم به کدام سو میروید!
روز دیگری در دانشگاه گفتهاید اسرائیل را به رسمیت میشناسید، روز دیگر حرف دیگری زدید و حرفهای دیگری که از حوصله این نامه خارج است.
استاد محترم!
از آنجا که شما را نماینده محترمی برای جریان «توافق به هر قیمتی» میشناسم که به صراحت حتی مکنونات قلبی این جماعت را نیز بیان میکنید و در نوشته و در سخنرانی و غیره و ذلک میآورید، درخواست میکنم کمی هم برای خدا به منافع ملی فکر کنید. فکر کردن جریان شما به انتخابات طبیعی است، فکر کردن به آمریکا طبیعی است، ترویج تطبیقهای تاریخی از صلح امام حسن(ع) تا قطعنامه 598 برای «توافق به هر قیمتی» و سازش طبیعی است، فکر کردن به گشودن سفارت آمریکا برای شما حضرات محترم عادی است و هیچ از شما انتظار دیگری نیست اما کمی هم به منافع ملی فکر کنید، به تاریخ و آیندگان. انتظار از جریان واپسگرا داشتن سخت است که «از نوک پا تا فرق سر فرنگی شدن» را تبلیغ نکنند، لکن هنوز این امید و انتظار هست، ملیگرا باشند لااقل!
آقای زیباکلام!
ماشاءالله شما زیاد حرف میزنید، زیاد! آنقدری که بعضی وقتها برای من سوال میشود برای نوشتن 3 ستون در 3 روزنامه اصلاحطلب و مصاحبه با 4 روزنامه زنجیرهای دیگر و چند هفتهنامه و ماهنامه و سایتهای محلی و نامهنگاری هفتگی به 4ـ 3 نفر در هر صنف و مسؤولیتی در کشور و در کنار اینها برای سخنرانی در دانشگاه، چقدر فکر میکنید؟! تازه! قدرت خدا چند وقت یکبار هم کتاب تازهای چاپ میکنید. حالا چند سالی میگذرد که شما را میشناسم. شما بیشتر از قبل و هنوز با پشتکار درباره مسائل مختلف حرف میزنید.
همیشه به دوستان گفتهام که پشتکار این آقا باید برای ما الگو باشد.
والسلام
روز و روزگارتان در معیت رؤیای ارتباط با آمریکا خوش
یکی از آحاد دانشجویان ایران
محمدرضا کردلو
انتهای پیام/