«مک‌دونالدیزاسیون»؛ خروجی همه اتوبان‌ها به مک‌دونالد ختم می‌شود

خبرگزاری تسنیم: یکی از جنبه‌های بنیادین «مک‌دونالد‌سازی» آن است که همیشه همه اقدامات می‌توانند (و باید) توجیه شوند. به زبان دیگر باید گفت کمیت بر کیفیت ارجح است. آنها ساندویچ‌های بزرگی را می‌فروشند اما نه ساندویچ‌های خوبی.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، دنیس دیانگ، خواننده فولکلور آمریکایی در آن سال‌های ابتدایی شکل‌گیری رستوران‌های زنجیره‌ای مک‌دونالد در یک اثر موسیقی می‌خواند: «من چیزهای بزرگ را دوست دارم، اندازه‌های آنها من را خوشحال می‌کند، یک عدد به من بده و کیفیت را فراموش کن. من فست‌فود را دوست دارم. برگرها همیشه یک مزه را دارند.»

«مک‌دونالد‌یزاسیون» اصطلاحی است که در سال 1992 توسط جورج ریتزر و در کتابی با عنوان "McDonaldization of Society" برای اولین بار استفاده و اختراع شد.ریتزر تلاش داشته که در این کتاب فراتر از یک ساندویچ فروشی‌ بزرگ به «مک‌دونالد» از زاویه فرهنگ اجتماعی نگاه کند. فرهنگی که او معتقد است ابتدا در جامعه ایالات متحده و اکنون در سراسر جهان در حال وقوع است اما کتاب او همه آنچه درباره سیستم فرهنگی «مک‌دونالد» در جریان است را شامل نمی‌شود.

بنا به اذعان ریتزر، ایده‌ی مک دونالدی شدن، از نظریه‌ی مشهور ماکس وبر در مورد عقلانی شدن غرب و در نهایت عقلانی شدن بقیه‌ی جهان گرفته شده است. وبر عقیده داشت که غرب به طور فزاینده‌ای تحت سلطه ی آن چه است که او «عقلانیت صوری» می نامید. یا در معنای دیگر غرب تحت سلطه‌ی یک سلسله از قوانین، مقررات و ساختارهایی درمی‌آید که بیش از پیش مانع می‌شوند تا مردم بهترین وسیله‌ی ممکن را برای دست‌یافتن به هر هدفی که طالب آن هستند را جست‌و‌جو کنند.

ریتزر، با اشاره به آثار و پیامدهای منفیِ مک دونالدی‌شدن، معتقد است که نظام‌های عقلانی، نظام‌های انسانیت‌زدا هستند. چهار ویژگی مک دونالدی شدن، فقط در صنایع غذای سریع وجود ندارد. صنعت اطلاعات و رسانه نیز دارای ساختارها و رویه های مشابه تولید مک‌دونالدی هستند. ریترز همچنین اعتقاد دارد که با توجه به ضرورت اجتناب ناپذیر افزایش مصرف در جوامع سرمایه داری، استثمار کارگران به استثمار مصرف کنندگان تغییر شکل داده است.

بسیاری از مردم تصور می‌کنند، این فرهنگ‌سازی در سال 1955 و روزی که ریموند آلبرت ری کراک بنیان گذار رستوران زنجیره‌ای مک‌دونالدز اولین همبرگر را فروخت آغاز شد، اما باید گفت که این فرهنگ بسیار پیش از آن در حال شکل‌گیری بوده است.در حقیقت، «مک‌دونالد‌سازی» روند توجیه و عقلانی‌کردن تولید تا حد نهایت است.

با توجه به اطلاعاتی که ریتزر در کتاب خود منتشر می‌کند، ابعاد چهارگانه مک‌دونالدسازی شامل کارایی، محاسبه‌پذیری، پیش‌بینی پذیری و کنترل است. محاسبه‌پذیری در معنا و شکل‌دیگر نشان دهنده مصرف‌گرایی است. مصرفی‌گرایی که نه ضابطه دارد و نه معیار تولید و مبنای آن فقط تعیین خروجی‌های براساس قابلیت سنجش است.  به زبان دیگر باید گفت کمیت بر کیفیت ارجح است. آنها ساندویچ‌های بزرگی را می‌فروشند اما نه ساندویچ‌های خوبی.

ساندویچ‌هایی که مبنای آنها فقط عرضه است. مک دونالدی شدن تأکید بر چیزهایی است که می‌توان آن ها را شمرد، محاسبه کرد، و به کمّیت درآورد. «به کمّیت درآوردن» به معنای گرایش به تأکید بر مقدار و کمّیت است و نه بر کیفیت. تأکید مک دونالد بر کمیت به مانند بسیاری دیگر از جنبه‌های فعالیت‌اش، در دیگر رستوران‌های غذای فوری نیز مورد تقلید قرار گرفته است.

در ویژگی «پیش‌پینی پذیری» مکدونالدیزاسیون به این مسئله تاکید می‌شود که روند تولید به شکلی طراحی شده است که یکسانی تولیدات و استانداردسازی خروجی‌ها را تضمین کند.  همه فروشگاه‌ها باید به یک شکل باشند و حتی خروجی‌ همه اتوبان‌ها باید به یک بیزینس مانند مک‌دونالد ختم شود.

عقلانی کردن مستلزم تلاش فزاینده‌ای است تا پیش‌بینی پذیری از زمانی و مکانی به زمان و مکان دیگر را تضمین کند. در یک جامعه‌ی عقلانی مردم می‌خواهند بدانند که در تمام مکان‌ها و زمان‌ها چه انتظاری داشته باشند. مردم نه رویدادهای غیرمنتظره را می خواهند و نه منتظر آن ها هستند. آن ها می‌خواهند بدانند که وقتی امروز بیگ مک خود را سفارش می‌دهند این بیگ مک با بیگ مکی که دیروز خوردند یا فردا خواهند خورد، هیچ تفاوتی ندارد. صنعت غذای فوری همانندسازی فضاها، تعاملات از پیش نوشته شده با مشتریان(روز خوشی داشته باشید)، رفتار قابل پیش بینی کارکنان و فراورده های قابل پیش بینی را به حد کمال رسانده است.

در این فرایند شما هرروز با یک اتفاق یکسان، قهرمان‌های یکسان و حتی رئیس‌جمهورهایی با اقدامات یکسان مواجه هستید و سیستم همواره تلاش می‌کند که بگوید شما در حال پیشرفت هستید. اگر به روند تولید فیلم‌های اخیر هالییود هم نگاهی بیندازید همواره با مجموعه‌ای قهرمان‌ها و ضدقهرمان‌ها مواجه هستید که در فیلم‌های مختلف با اشکال و توانایی‌ها متفاوت حضور دارند. یکسان‌سازی از بزرگترین اتفاقاتی است که در «مکدونادیزاسیون» اتفاق می‌افتد.

در این سیستم و فضا روزی هم رئیس‌جمهور آمریکا به یکی از فروشگاه‌های مک‌دونالد می‌رود و در آنجا «بیگ مک» خود را سفارش داد و می‌خورد و حتی دیگر قهرمانان هالیوودی هم یک‌بار هم که شده جلوی دوربین‌ها ساندویچی در همین فروشگاه‌ها می‌خورند.

در این سیستم حتی کارگران نیز مصرف‌کننده هستند. کارگرانی که از آنها با عنوان «کارمندان بدون حقوق» یاد می‌شود. آنها کاری را انجام می‌دهند که از طرف کمپانی به آنها تاکید شده است. بزرگترین مثال آن است که آنها ناهار خود را از همان رستوران تهیه کرده و برروی همان میزها غذا می‌خورند و یکی از دوستان آنها آشغال‌ها را به سطل می‌اندازد و از او تشکر می‌کند.

انتهای پیام/