آقاخانی:معترضم به اینکه شهدا برای دهه هفتادی‌ها صرفاً نام یک مکان یا اتوبان شده است

خبرگزاری تسنیم: ایوب آقاخانی این روزها مشغول تمرین نمایش «تکه‌های سنگین سرب» با بازی پیام دهکردی و عارفه لک است. او می‌خواهد تصویری دیگر از شهید چمران را در قالب تئاتر نمایش دهد. او می‌گوید «چ» حاتمی‌کیا او را برای نوشتن جری کرده است.

خبرگزاری تسنیم:

«شهید چمران روی صحنه تئاتر»؛ همین عبارت کافی است تا کنجکاو شوی و در پی آن بروی. بعد از گذشت این همه سال، یکی از اسطوره‌های انقلاب چگونه بر صحنه نقش خواهد گرفت؟ چه کسی نقشش را بازی می‌کند؟ متن از آن کیست و چه کسی کارگردانی این خطیر را به گردن گرفته است؟

جواب این سوال‌ها پایم را به خانه پیام دهکردی، بازیگر و کارگردان تئاتر باز می‌کند، محل تمرین‌های اولیه «تکه‌های سنگین سرب». با ورود به حیاط با صفای خانه پیام، دو پسر جوان به استقبالم می‌آیند. با هم خوش و بشی می‌کنیم. ناگهان ایوب آقاخانی در برابر ظاهر می‌شود. دستم را می‌فشارد و در باب احوال گپی می‌زنیم. صدایش را این بار بهتر می‌شنوم، دیگر خبری از رادیو نیست. خودش زنده زنده روبرویم ایستاده است.

ایوب مرا به آشپزخانه راهنمایی می‌کند تا آنجا چای و شربتی بنوشیم. تیم نمایش چندان بزرگ نیست. دو بازیگر نقش اصلی، بدون هیچ نقش فرعی. گریمور و طراح صدا تنها عوامل فنی نمایش جدید آقاخانی نیز حضور دارند. طراح صدای خلاق تئاتر ایران، آنکیدو دارش عجله دارد. نمایش «شنیدن» امیررضا کوهستانی است و او باید خود را به نمایش برساند. از او می‌خواهم دقایقی با هم صحبت کنیم و او با خونسردی کنارم می‌نشیند و به سوال‌هایم جواب می‌دهد. از او درباره کارهایش می‌پرسم و او از حرفه‌اش می‌گوید. آنکیدو درباره طراحی صدا معتقد است: «طراحی صدا یعنی کل صدای کار، وقتی کل صدای کار دستتان است یعنی از دیالوگ گفتن بازیگران تا موسیقی و افکت همه در دستان شماست. آگاهی تماشاچی آن قدر زیاد نیست که دریابد حتی دیالوگ بازیگر طراحی شده است. همه [طراحی صدا] را به عنوان صدای موسیقایی می‌شناسند و افکت. ولی طراحی صدا شامل تمام اصواتی است که در یک نمایش شنیده می‌شود.»

صحبت‌هایم با آنکیدو به سمت «تکه‌های سنگین سرب» می‌رود و او تاکید می‌کند موسیقی این نمایش را نیز به عهده گرفته است. از حال و هوای موسیقی اثر می‌پرسم و اینکه آیا مثل تمامی آثار از این دست با یک موسیقی سنتی مواجه خواهیم بود. جواب آنکیدو دارش منفی است و پاسخ می‌دهد: «در این کار اقلیم برایم مهم نبوده است. اصلاً در اینجا موسیقی ایرانی نداریم... مسلماً هر چه از فیلتر ذهنی من بگذرد، عنصر ایرانی بودن را داراست؛ یعنی می‌توان جایی به ایرانی بودن آن پرداخت. شاید خیلی‌ها نتوانند درک کنند... به آن نسبت که شما فکر کنید از ساز ایرانی استفاده شده است، نه اینطور نیست.»

آنکیدو دارش ما را برای پیوستن به نمایشی دیگر ترک می‌کند و از گریمور کار می‌خواهم با هم صحبتی داشته باشیم. یک عینک قهوه‌ای نسبتاً درشت به دست دارد، عینکی که قرار است عینک این روزهای چمران نمایش باشد. از او می‌پرسم با توجه به شهرت شهید چمران، سختی کار برای طبیعی شدن چهره بازیگر چیست. الهام صالحی این گونه پاسخم را می‌دهد: «چون دکتر چمران یک شخصیت حقیقی است در نتیجه همه چهره‌اش را می‌شناسند؛ بنابراین قطعاً باید مثل ایشان کار کنیم. دقیقاً باید مطابق اصل باشیم. خوشبختانه آقای دهکردی صرف نظر از توانایی بازیگری، از لحاظ فیزیک و چهره این اجازه را به من می‌دهد تا به راحتی به دکتر چمران تبدیلش کنیم... این عینک هم المان خیلی مهمی است.»

چمرانِ روی صحنه‌ی این روزهای تئاتر ایران

با خانم صالحی درباره غلبه گریم‌های انتزاعی در تئاتر صحبت می‌کنم که می‌گوید: «دوست دارم رئال کار کنم، گل‌درشت کار نمی‌کنم. این چیزی که می‌بینیم، آن چیزی است که واقعیت است، آن چیزی که دوست داریم ببینیم را می‌خواهم کار کنم. نه آنکه کار عجیب و غریبی انجام دهیم و فقط به این دلیل که بگویم کاری کرده‌ایم.»

الهام صالحی گریمور کم‌حرفی است و در حین مصاحبه می‌شود حساسیت به کارش را مشاهده کرد. بلافاصله با پایان گفتگو عینک را به پیام دهکردی می‌دهد تا آن را امتحان کند. دهکردی با احساس می‌گوید: «عجب نقش سختی است.» عینک روی صورتش می‌نشیند. شباهت‌ها آرام آرام شکل می‌گیرد. او چمران این روزهای تئاتر ایران است.

کمی اطرافم خلوت می‌شود. خانم صالحی نیز می‌رود. نوبت عارفه لک، بازیگر جوان تئاتر می‌رسد که در این نمایش نقش غاده جابر را بازی می‌کند. گلویم کمی خشک شده است و او با شربت زعفرانی خنکی از من پذیرایی می‌کند. گلویی تازه می‌کنم و برای صحبت با دیگران آماده می‌شوم. او در مقدمه می‌گوید: «برای من که در اول راه بازیگری هستم، چه چیزی بهتر از این است که چنین نقشی به من پیشنهاد شود؟»

لک کار کردن با آقاخانی را جذاب و کار کردن کنار دهکردی را همیشه خوب می‌داند. او که به تازگی از نمایش «هیچکس نبود بیدارمان کند» فارغ شده است و نقش پروین را شبیه به شخصیت خودش معرفی می‌کند؛ نقش خانم جابر را دورتر از خودش می‌بیند و معتقد است این سختی یک نقطه مثبت برای بازیگری‌اش است.

عارفه لک از ویژگی‌های نقشش و وجود نوعی کودکانگی می‌گوید که در تجربه زندگی شخصی با این شخصیت اشتراکاتی ولو اندک هم دارد. او تاکید می‌کند: «اصراری نداشتم غاده اصلی را واکاوی کنم؛ چون اصراری بر اینکه این نقش مستند باشد، نیست.»

در همان یک ساعت با ایوب آقاخانی دوست می‌شوم. رابطه دوستانه‌اش با یک خبرنگار را کمتر در میان کارگردانان مشاهده کرده‌ام. شوخی می‌کند و با هم می‌خندیم. درددل می‌کند از اینکه برنامه‌های زنده رادیو محدود شده است و برنامه محبوب «دیالوگ»اش هم دچار این محدودیت شده است.

با آقاخانی صحبت طولانی داشتم. درمورد تفاوت‌های تئاتر جنگ و دفاع‌مقدس و مقاومت بحث کردیم. از کمبودها و کم‌کاری‌ها می‌گوید. اما برایم مهم است که چرا در میان هزاران هزار شهید، چرا چمران؟ ایوب چند مولفه در کارهایش را همیشگی می‌داند: جنگ و مهاجرت. این نویسنده جوان می‌گوید: «جنگ چیزی است که هرگز نتوانستم از آن فارغ شوم. شاید به این دلیل که نوجوانی خودم را در جنگ از دست دادم.»

اما هنوز پاسخ سوالم را نگرفته‌ام؛ چرا چمران? آقاخانی نگاهش به جنگ را ریشه در نمایشنامه «امپراتور و آنجلو» جستجو می‌کند؛ اثری که موفق به کسب جایزه بین‌المللی شده است. او درباره جنگ و چمران معتقد است: «جنگ به عنوان یک بستر هرگز حذف نشونده یا حذف ناشدنی وجود دارد؛ اما چرا از بین این افراد شهید کشوری در «کابوس شب نیمه آذر» و چرا شهید چمران در «تکه‌های سنگین سرب»؟ راستش من نرفتم سمت آنان، اینان آمدند سمت من. گردونه جوری چرخید که انگار بستر عمومی ذهن من از این نطفه‌ها بارور شد.»

معترضم به اینکه شهدا برای دهه هفتادی‌ها عنوان یک مکان یا اتوبان شده است

کارگردان «شمعدانی‌ها» با اعتراض به اینکه این شهدا برای نسل دهه 70 عنوان یک جا و مکان همچون مجموعه ورزشی یا اتوبان است، از کار درمورد این شهدا احساس افتخار کرد. او نتیجه نمایش «کابوس شب نیمه آذر» را اتفاقی مهمی برای خود و تئاتر مقاومت دانست که موجب گشوده شدن مرزهایی در این حوزه شده است.

وی تاکید می‌کند نمی‌خواسته تنها نمایشی بنویسد که در نهایت بگوید «یه نمایش هم درباره چمران نوشتم»؛ بلکه با افتخار می‌گوید: «نمایش «تکه‌های سنگین سرب» نمایش بسیار خوبی است از من و در کارنامه من قابل بحث است.»

آقاخانی در گفتگوی مفصلمان درباره انگیزه‌ها، تحقیقات، یافتن زوایای زندگی شهید چمران می‌گوید و نسبت به «چ» ابراهیم حاتمی‌کیا نقد تندی دارد و آن را انگیزه‌ای دانست تا جری شود و اثری بهتر بنویسد. او معتقد است: «[فیلم] درباره چمران نیست؛ یک فیلم جنگی است. اتفاقاً فیلمی جنگی و کمتر قابل بحث است. بدین معنا که از نظر فنی قابل اعتنا و ستودنی است... اما از نظر درام نه، از نظر درام ذره‌بین روی مقطعی گرفته شده است که نه سر این مقطع معلوم است، نه دمش و نه میانه‌اش. درباره کسی حرف می‌زند که انگار خیلی توقع دارد مخاطب پیش از ورود به سالن او را بشناسد.»

او در میانه صحبت‌هایش با صراحت در انتقاد به رفتارهای متناقض دستگاه‌های حوزه تئاتر مقاومت می‌گوید که «من ایوب آقاخانی صاحب یک نگاه غیرقابل‌فروش هستم و پیام دهکردی نیز صاحب یک نگاه غیرقابل خریدوفروش است. اگر پای ما به این عرصه‌ها باز شود، مطمئن باشید برای شما خاطره ماندگارتری می‌سازیم تا افرادی که به هزار و یک ملاحظه و بگذار و بردار و گرفت و کاملاً با یک رویکرد تبلیغاتی و هیجانی این کار را می‌کنند.»

کار موزه‌ای نمی‌خواهم انجام دهم

با پایان گفتگو با ایوب آقاخانی دیگر نوبت به پیام دهکردی است. از من می‌خواهد به کتابخانه‌اش برویم، جایی که دو ماه پیش نیز مصاحبه‌ای مفصل با وی داشتم. لحنش هنوز تند و انتقادی است. از وضعیت عجیب اجرای «هیچ کس نبود بیدارمان کند» در مجموعه صبا برایم می‌گوید. از اینکه دکورش را برای اجرا در آن سالن تخریب کرده و ... گلایه می‌کند. اما از او می‌پرسم چرا در آشپزخانه گفت نقشش سخت است و پاسخ می‌دهد: «همیشه از بازی در نقش شخصیت‌های حقیقی پرهیز کردم. شخصیت‌های موثر و ویژه تاریخی که ابعاد عجیبی داشتند. علتش هم این بوده یا متونی که روی سوژه موردنظر دست گذاشته است، سویه موردنظر من نبوده و اینکه آیا ما می‌توانیم از پس این برآییم؟ طوری شود که یک کاریکاتور از آن در نیاید و با آبرو و اعتبار یک شخصیت تاریخی که واقعیت داشته، بازی نشود؟»

با دهکردی درباره نقش چمران و شیوه اجرا آن سر صحبت را باز می‌کنم. به شدت تاکید می‌کند که قرار نیست عین چمران باشد، عین چمران راه برود، عین چمران حرف بزند و می‌گوید: «». او سختی نقش چمران را در ابعاد روانی می‌داند که فشار زیادی روی او وارد می‌کند، حجم دردی که دکتر چمران کشیده است و او باید آن را درک کند. دهکردی برای بیان سختی این درد به تصویر انتقال شهید چمران از محل زخمی شدن و اصرار به نشستن روی صندلی جلو و دست تکان دادن برای یارانش اشاره می‌کند و می‌گوید: «موی تنم سیخ می‌شود.»

می‌خواهم فرزند زمانه نقش چمران باشم

دهکردی برایم از جلوه‌های جذاب زندگی دکتر چمران حرف می‌زند، نقاشی‌هایش را برایم باز می‌کند، امضایش را یک اثر هنری می‌داند و ترک تمام آن زندگی مجلل به قیمت مبارزه را غیرقابل‌باور می‌خواند. دهکردی نقشش را حتی خطرناک می‌بیند و آن را یک توفیق می‌داند و می‌گوید: «به این فکر کردم که وقتی اجرا شود، عده‌ای بگویند چمران این نیست، چمران را تخریب کردند، این چمران نیست؛ حتی اگر آن هم باشد الخیر فی ما وقع. بله، من بد بازی‌اش کردم، شما وادار می‌شوید بروید مطالعه کنید تا فیلم‌ها و عکس‌های چمران واقعی را ببینید. هیچ اشکالی ندارد.»

دهکردی . اضطراب زیادی در نقش خود احساس می‌کند و تمام امیدش آن است در محضر خودش سربلند از این نقش خارج شود. این کارگردان تئاتر بستر هشت سال دفاع‌مقدس را  جذاب و مملو از سوژه‌های ناب می‌داند که کمتر مورد توجه قرار گرفته است. او از یکی از هم‌محلی‌های آزاده خود می‌گوید که در سال‌های اسارت برای یک سفره هفت‌سین خلاقیت به خرج می‌داده است، عراقی‌ها را اصطلاحاً می‌پیچانده و برای داشتن یک ماهی قرمز گلی با یک اتفاق فوق‌العاده مواجه می‌شود.

صحبت‌هایم با دهکردی تا یک ساعت طول می‌کشد. آقاخانی نیز به ما می‌پیوند. حرف‌هایم گل می‌اندازد. کمی از اصل ماجرا خارج می‌شویم و به وضعیت نامناسب تئاتر می‌رسیم. حرف‌هایی که گویی تمامی ندارد. با دوستان خداحافظی می‌کنم و منزل پیام دهکردی را ترک. اکنون منتظرم چمران را این بار روی صحنه تئاتر ببینم. مشروح این گفت‌وگو در روزهای آینده منتشر می‌شود.

-----------------------------
گزارش از: احسان زیورعالم
-----------------------------

انتهای پیام/