دستهای سیاسی در پشت پردۀ زلزله بورس جهان
طی روزهای هفتۀ گذشته اتفاق نادری در تاریخ اقتصاد افتاد و آن هم این بود که قیمت ارز و سهام در بیش از ۲۰ کشور مهم اقتصادی دنیا ناگهان و همزمان شکسته شد.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم،طی روزهای هفتۀ گذشته اتفاق نادری در تاریخ اقتصاد افتاد و آن هم این بود که قیمت ارز و سهام در بیش از 20 کشور مهم اقتصادی دنیا ناگهان و همزمان شکسته شد.
چین، به عنوان یکی از غولهای اقتصادی دنیا، یکی پس از دیگری زیر زلزلههای پی در پیِ بورس لرزید، بدون اینکه اقدامات اضطراریِ دولت پکن برای خنثی کردن آن اثری داشته باشد.
"داو جونز" (شاخص اقتصادی بازار آزاد و فهرستی از 30 سهام برتر در بازار سهام نیویورک) روز دوشنبه با بیش از 1000 پلّه، بزرگترین سقوط تاریخ خود را تجربه کرد و خلاصه اینکه طی 14 روز در کلّ دنیا بیش از 5 میلیارد دلار از ارزش سهام کاسته شد!
در این میان رسانههای تأثیرگذار بر افکارعمومی بین یک دوراهی بزرگ گیر کرده بودند: از یک طرف القای واهمهای که مردم را به فروشِ هرچه بیشتر سهامشان ترغیب میکرد، از طرف دیگر مماشات با سیستم های اقتصادی و سیاسی شان برای حفظ ثبات اقتصادی.
در روزهای گذشته، هفتۀ آخر آگوست 2015 که چین به سختی با سقوط قیمت سهام دست و پنجه نرم میکرد، کشورهای صنعتیِ پیشرفته نفس راحتی کشیدند، چون عملیاتهای پیشگیرانهای را در دستورکار بانکهای مرکزیشان قرار دادند که در درازمدت به بدتر شدن اوضاع منجر خواهد شد.
علیرغم آرامش موقتیِ کنونی، ابهامات فراوانی در ذهن شهروندان وجود دارد:
دلیل زلزلۀ اقتصادی چه بود؟
آیا ممکن است چنین زلزلهای بار دیگر رخ دهد و عواقب جبرانناپذیری به بار بیاید؟
آیا سایۀ شوم بیکاری و فقر و گرسنگی هنوز بر سر میلیونها انسان باقی است؟
*** دلیل زلزلۀ اقتصادی چیست؟
سالهای بین 1970 تا 2000 تعادلِ سیستم اقتصادی جهان به دست سیاستمداران آمریکایی مختل شد:
سیاست کاخ سفید، با اعطای امتیازات گسترده به مؤسسات مالی-اعتباری، موانعی را که تا پیش از این بر سر راه این مؤسسات بود، برداشت. در نتیجه تولیدات اقتصادی هرچه بیشتر رونق گرفت و پول بیشتری به بخش مالی سرازیر شد.
سال 1998 با ورشکستگیِ صندوقهای سرمایهگذاریِ "مدیریت بلندمدتِ سرمایه" (Long Term Capital Management)، اولین بحرانِ تهدیدکنندۀ سیستم بروز کرد. چندین بانک بزرگ والاستریت، برای نجات کلّ سیستم و قبل از آن، جلوگیری از نابودی خود، با هم متحد شدند. سیاستمداران با وجود زنگ خطری که به صدا درآمده بود، شرکتهای اقتصادی را مجاب به گسترش و افزایش تبادلات اقتصادی کردند.
سال 2008 با ورشکستگی بازار مسکن در آمریکا، دومین بحرانِ تهدیدکنندۀ سیستم رخ داد و وامهای بدون ضامن، بانکهای سراسر دنیا را در معرض خطر نابودی قرار داد.
این بار پولی که برای نجات سیستم از قهقرا لازم بود، به حدّی زیاد بود که دولتهای غربی با بانکهای مرکزیشان وارد صحنه شدند و مؤسسات مالی را به بهانۀ اینکه آنها بزرگتر از شکست هستند، با پول مالیاتهای مردمی پشتیبانی کردند.
شعار آنها این بود: "too big to fail" (بیش از حد بزرگ برای شکست)
با واریز مالیاتهای مردم به جیب مؤسسات مالیِ والاستریت، چالههای اقتصادیِ عمیقی در دولت ایجاد شد که دولت باید آنها را به هر طریقی پر میکرد؛ لذا برای نخستین بار اصطلاح "ریاضت اقتصادی" مطرح شد و باز هم کارگران عادی مجبور بودند بابت کاستیهای دولت پول بپردازند. فشار اقتصادی بر مردم باعث شد آنها به اصطلاح کمربندها را تنگتر و مصرف را کمتر کنند، بنابراین تقاضای اقتصادی در سراسر دنیا کاهش یافت.
سپس دولت آمریکا در واکنش به این مسئله، به بانک مرکزی دستور داد چاپ پول را افزایش دهد و آن را با پایینترین بهره به بدنۀ اقتصاد تزریق کند. این پول قرار بود با ورود به چرخۀ اقتصاد، چرخ آن را دوباره به گردش درآورد.
*** اما این هدف، به یک دلیل ساده اتفاق نیفتاد:
عنوانی که دولت به صنایع اقتصادی داده بود ("بیش از حد بزرگ برای شکست")، این اختیار تام را به آنها داد که با ریسکپذیریِ تمام، به جای سرمایهگذاری در زیرساختها و تولیدات صنعتی، وارد معاملات تجاریِ مشکوک ولی سودآور شوند. بدین ترتیب بخش اعظمِ پولهای تازه چاپ شده (4.5 میلیارد دلار فقط در ایالات متحده) به بخش اقتصادی وارد، و همچنان در درون این حباب بزرگ دمیده میشد. حبابهایی که هنوز هم در حال باد شدناند.
امروز نسبت به سال 2008 حبابهای بیشتر و بزرگتری در بورس سهام آمریکا، در بازار اوراق قرضه و در بخش املاک و مستغلات وجود دارد، اما با تمام این احوالات مشکل اصلیِ ایالات متحده، بدهیهای جهانیِ اوست که امروز با رقمی بالغ بر 200 میلیارد دلار به یک نقطۀ اوج تاریخی رسیده است. برای بازپرداخت این بدهیها و بهرۀ آنها –هم در بخش خصوصی و هم دولتی- رشد اقتصادی و ایجاد یک تورّم بالا ضروری است، چون هرچه قیمتها بالاتر رود، به همان نسبت ارزش بدهیها کمتر خواهد شد.
اگر بحران کنونی بورس و سهام در دنیا بخواهد مثل سال 2008 به رکود و سپس ورشکستگی بیانجامد، اقتصاد با تورم منفی و کاهش مالیاتها روبرو خواهد شد؛ این اتفاق، یعنی افزایش ارزش بدهیها و دشوارتر شدنِ بازپرداخت آنها. پس دولت ایالات متحده به هر ترتیب جلوی آن را خواهد گرفت.
چنانچه میدانیم بانک بینالمللی و صندوق جهانی پول، بانک مرکزیِ تمام بانکهای مرکزی در دنیاست. کلیۀ شاخصها در بورس اوراق بهادار و بورس کالای آمریکا و سایر بازارهای جهانی طی یک هفته اخیر، سقوط کرده است.
طی یکسال گذشته روزنامههای رسمی دولت آمریکا مانند "واشنگتن پست" یا "وال استریت ژورنال" بارها نسبت به ترکیدن حبابها هشدار دادهاند تا با القای این ترس، روز به روز پول بیشتری را از بانکهای مرکزی کشورها بمکند:
ژوئیه 2014: بانک بینالمللی درباره "حباب دارائیها" هشدار جدی داد.
ژوئیه 2014: صندوق بینالمللی پول به نقل از بلومبرگ: صندوق درباره ریسک بالقوۀ رشد جهانی هشدار داد.
اکتبر 2014: بانک بینالمللی: "هیچ کس نمیدانست چه اتفاقی دارد میافتد."
اکتبر 2014: وبلاگ صندوق بینالمللی پول: چه میتواند باعث شود تا 3.8 تریلیون دلار اوراق قرضه جهانی بسوزد؟
اکتبر2014: گزارش صندوق بینالمللی پول: "موج داغ" افزایش ریسک مالی در آمریکا
دسامبر 2014: بانک بینالمللی درباره دلار آمریکا هشدار داد.
مارس 2015: "پیتردویل" محقق پیشین صندوق بینالمللی پول: "ازصندوق بینالمللی پول انتظار نداشته باشید که درباره بحران تازه هشدار زودهنگام بدهد."
ژوئن 2015: بانک بینالمللی به نقل از دیلی تلگراف: بانک هشدار میدهد که جهان در برابر بحران مالیِ بعدی کاملاً بیدفاع است.
"وودرو ویلسون" (woodrow wilson) به عنوان رئیس جمهور آمریکا در سال 1907 گفته بود آمریکا در دو قرن آینده، درگیر یک مبارزه برای "رهبری ثروت اقتصادی جهان" است.
در هر حال هنوز هم مردم در سیل اطلاعات متناقض غرق میشوند و حتی تصوّرِ اینکه وضعیت فعلی اقتصاد دنیا دقیقاً چگونه است، برای افراد کمتجربه نزدیک به محال است، چه برسد به پیشبینیِ اوضاع در روزهای آتی.
منبع:سایت ریشهانتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.