سقوط زندگی زیر پل های شهر


لابه‌لای شمشاد‌ها هستند. زیرپل‌ها هم می‌توان آنها را دید. بتازگی وسط اتوبان‌ها و کنار گاردریل‌ها برای خودشان قدم می‌زنند. صبح‌ها خبری از آنها نیست. هوا که رو به تاریکی می‌رود کم کم سرو کله‌شان پیدا می‌شود.

 به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم،حالا برای خودشان جمعیتی شده‌اند. بیش از 20 هزار معتاد کارتن‌خواب که روز به روز به تعدادشان افزوده می‌شود. هرجا که می‌رویم آنها را می‌بینیم. ناخواسته به یکی از المان‌های شهرمان تبدیل شده‌اند، البته المانی که چهره شهر را مخدوش و زمخت کرده ‌است.
چند سالی است که شهرهای بزرگ بویژه پایتخت‌نشینان از وجود معتادانی که در شهر سرگردان هستند و هویتی ندارند، ناخشنودند. مشخص نیست از کجا آمده‌اند و کجا زندگی می‌کنند. معتادانی که منطقه رفت و آمدشان را از پایین‌شهر به خیابان‌ها و اتوبان‌های بالای شهر گسترش داده‌اند. در پارک‌ها برای خودشان جل و پلاس پهن می‌کنند. هرجایی که به مذاق‌شان خوش می‌آید کارتنی می‌اندازند و شب و روزشان را این‌گونه سپری می‌کنند. از هیچ چیز هم نمی‌ترسند. آخر چیزی برای از دست دادن ندارند.
سوژه معتادان خیابانی تکراری است ولی داستان‌هایشان نه. هریک از آنها برای خودشان داستان عجیب و غریبی دارند. یکی از خانه فرار کرده، بهانه آن یکی فقر است و...

سرنوشت خودخواسته
اینجا ابتدای خیابان عشقیار همان جایی است که وقتی از اتوبان حکیم می‌پیچید توی خیابان، زیر پل معتادان را با چشم غیرمسلح هم می‌بینید! ساعت 9 صبح است. هر کدام از آنها کیسه بزرگی همراه دارند؛ زباله، پتو... وقتی نزدیک‌شان می‌شوم نخستین چیزی که نظرم را جلب می‌کند سرنگ‌هایی است که روی چمن‌ افتاده‌. به آمدنم اهمیتی نمی‌دهند. مشغول کار خودشان هستند. از یکی‌شان که جوان‌تر از بقیه است می‌پرسم چند سال است مواد مصرف می‌کند؟ چهره داغان و موهای ژولیده و لباس‌های چرک‌مرده‌ای دارد انگار چند ماهی‌ است حمام نرفته: «برو خدا روزی‌ات را جای دیگه‌ای بده. ناشتایی وقت گیر آوردی؟»
قبل از اینکه سراغ‌شان بروم برایشان نان شیرمال خریده بودم تا اقلاً خیری از ما هم به آنها برسد. بعد از آنکه شیرمال را فرو می‌دهد زبانش باز می‌شود و می‌پرسد چه‌کاره هستم؟
وقتی مطمئن می‌شود مزاحمش نیستم با همان حال خمارش تأکید می‌کند که چند دقیقه‌ای بیشتر حال حرف زدن ندارد. اسمش «محسن» است. 25 سال دارد. فوق دیپلم برق خوانده. تا 3سال پیش با خانواده‌اش در شهرک ژاندارمری زندگی می‌کرده و حالا هم یک معتاد کارتن خواب است.
«آقا به حال و روزم نگاه نکن، برای خودم برو بیایی داشتم. ماشین زیر پام بود. خدا شاهده دروغ نمی‌گم. خواستی شماره خانه‌مان را بدهم از مادرم بپرس. زیاده روی کردم و حال و روزم شد این.»
- چند ساله مواد مصرف می‌کنی؟
- فکر کنم 6 سال می‌شود.
- چطور شد به سمت مواد رفتی؟
- وقتی توی کنکور دانشگاه اراک قبول شدم. آنجا با چند نفر از هم‌دانشگاهی‌ها خانه‌ای اجاره کردیم. سیگار می‌کشیدند به من هم تعارف کردند. من هم کشیدم و پیش خودم گفتم سیگاره دیگه چه می‌شود. از ترم دوم که یکی دیگر به ما اضافه شد پای شیشه هم آمد وسط. بچه‌ها به خاطر اینکه شب‌ها بیدار بمانند و درس بخوانند شیشه می‌کشیدند. به من هم تعارف کردند. نه نگفتم و دلم خواست تجربه کنم. خوشم آمد و تا زمانی که درسم تمام شود هفته‌ای یکی دوبار می‌کشیدم. وقتی به تهران برگشتم مصرفم بالاتر رفت طوری که هر پولی دستم می‌آمد خرج مواد می‌کردم. اگر پدرم پول نمی‌داد وسایل خانه را می‌دزدیدم. به طلاهای مادرم هم رحم نمی‌کردم.
یک شب هم که خانواده‌ام میهمانی رفته بودند با یکی از دوستانم یکسری از وسایل خانه را بار وانت کردیم و بردیم سمت پاسگاه نعمت آباد فروختیم.
محسن بدجور خمار است؛ مدام آستین چرک مرده‌اش را به دماغش می‌کشد و چشمانش هم انگار آلبالو گیلاس می‌چینند. می‌پرسم آیا خانواده‌اش او را برای ترک اعتیاد به کمپ برده‌اند؟
- 4بار کمپ رفتم ولی بعد از یکی دوماه دوباره هوس می‌کردم شیشه و کراک بکشم و دوباره روز از نو روزی از نو. اگرچیزی برای دزدیدن پیدا می‌کردم که هیچ، اگر نه با دعوا و شکستن شیشه‌های خانه پول می‌گرفتم و سریع خودم را می‌رساندم به ساقی محل.
- چطور شد که معتاد خیابانی شدی؟
- 3 خواهر کوچکتر از خودم دارم، بعضی وقت‌ها برای گرفتن پول آنها را کتک می‌زدم، پدرم برای اینکه آبروی‌شان را در ساختمان بیشتر از این نبرم و از طرفی می‌ترسید آسیبی به خواهرانم برسانم از من شکایت کرد و با 500 هزارتومانی که داد دستم، از خانه بیرونم انداخت. من هم توان کار کردن نداشتم تا گلیمم را از آب بیرون بکشم. به همین خاطر چاره‌ای نداشتم که قاطی همین مفنگی‌ها بشوم. الان 3سالی می‌شود که خانواده‌‌ام را ندید‌ه‌ام.
- روز و شب‌ها را چطور می‌گذرانی؟غذا، حمام، خرج اعتیاد و... ؟
-

کــار مـا از غروب شــروع می‌شود. می‌روم جلو رستوران‌ها و فست‌فودی‌ها و ته‌مانده غذای این و آن را از سطل‌های زباله برمی‌دارم. اگر کسی پول هم بدهد قبول می‌کنم. این کیسه را می‌بینی؟ قوطی آلومینیومی و پلاستیکی نوشابه‌ها را از زباله‌ها جدا می‌کنم و داخل گونی می‌ریزم. شب‌ها ساعت 2-3 شب برمی‌گردم زیر‌پل و شروع می‌کنم به مواد کشیدن. بعد همان سربساط خوابم می‌برد تا همین الان که تو اینجایی. اگر تفتیش تمام شده بروم این ضایعات را بفروشم حالم خوش نیست!
عجله دارد برود ولی با هزار بدبختی راضی‌اش می‌کنم چند دقیقه‌ای بماند و بقیه سؤالاتم را جواب دهد.
- چی مصرف می‌کنی؟
لباس‌هایش را بالا می‌زند و زخم‌های چندش‌آوری که نمونه‌اش را ندیده‌ام، می‌زند بیرون.»کراک می‌کشم. ارزانترین چیزی که می‌شود خرید.»
- چند می‌خری؟
- چطور؟ نکنه هوس کردی؟ بستگی به وزنش داره از 5هزار تا
10 هزار.
- حمام می‌روی؟
- مگه هتله که هر روز دوش بگیرم و لباس اتو شده بپوشم؟ خدا برکت بدهد به فواره‌های فضای سبز کنار اتوبان. هر 2 یا 3 هفته یکبار با آب فواره تنی به آب می‌زنم و لباس‌ها را هم می‌شورم.
- لباس‌هایت را از کجا می‌آوری؟
- منظورت این لباس کهنه‌هاست؟ معمولاً از سطل زباله. بعضی وقت‌ها مردم دلشان می‌سوزد و لباس کهنه‌ای می‌دهند. این لباس خیلی برایم گشاد است ولی با سنجاق و طناب فیت تنم کردم.
- مریض که نیستی؟
به ‌شوخی می‌گوید: «برای چکاپ پیش دکترم نرفتم.» بعد ادامه می‌دهد: «نمی‌دانم. با این زخم‌ها که هر روز بیشتر هم می‌شوند احتمالاً هپاتیتی، ایدزی چیزی گرفته‌ام. چند مدتی هروئین تزریق می‌کردم. احتمال دارد که مریض باشم.»
- زمستان‌کجا می‌خوابی؟
- هرجایی که پوشیده‌تر باشد. زیرپل جایی هست که بتوانیم شب را یکجوری صبح کنیم. گاهی هوا آنقدر سرد می‌شود که چاره‌ای جز روشن کردن آتش نداریم البته به شرطی که پلیس یا شهرداری ما را نبینند. سال گذشته دوستم شب را پیش من ماند. خیلی سردش بود. کاپشنم رو به او دادم. صبح وقتی بیدار شدم دیدم مثل چوب خشک شده. خدا رحمتش کند. شاید من هم امسال به سرنوشت او دچار شوم.
- چرا گرمخانه نمی‌روی؟
- به درد نمی‌خورد. توی خیابان آدم را می‌گیرند می‌برند اسلامشهر. یک شب آنجا می‌مانیم فردا ولمان می‌کنند بیرون. اینجور راحت ترم.
- شب‌ها که اینجا می‌خوابی از چیزی نمی‌ترسی؟
- از چی باید بترسم. دیگر چیزی برای از دست دادن ندارم که بخواهم بترسم. آنقدر در لجن فرو رفته‌ام که موش‌ها هم که شب‌ها اینجا پلاس‌هستند جرأت نمی‌کنند به من نزدیک شوند.
- شب‌ها چه خواب‌هایی می‌بینی؟
- گاهی خواب می‌بینم که هنوز همان محسن سالم و خوش‌تیپ هستم. با خانواده‌ام زندگی می‌کنم و با آنها کلی خوشم.
- دلت برای خانواده‌ات تنگ شده؟
محسن دلش تنگ است. جواب نمی‌دهد. گریه می‌کند مثل بچه‌ها. انگار دلش هوای خانه را دارد. کیسه‌اش را روی دوشش می‌اندازد و می‌رود.

 

پارک‌هایی که آلوده به اعتیاد شده‌اند
از زیر پل راهم را کج می‌کنم به پارکی در خیابان ساحل سعادت آباد. ساعت یک ظهر است. توی پارک جز چند پیرمرد که نشسته‌اند و گرم صحبت هستند کسی نیست. ولی وقتی داخل پارک می‌روم خبری است. لای شمشادها نشسته‌اند. یکی تزریق می‌کند و یکی پایپ در دستش گرفته. اینجا مثل بازار مکاره است همه چیز پیدا می‌شود.


دختر 19-18 ساله‌ای است که تیپ و لباسش نشان می‌دهد تازه معتاد شده با مرد سن و سال‌داری نشسته و هر دو مشغول استفاده هروئین هستند. صحنه غم‌انگیزی است. مرد هروئین را به سرنگ می‌کشد و توی رگ دست دختر تزریق می‌کند. می‌روم بالای سرشان. آنقدر سرگرم نشئه بازی هستند که حواس‌شان به من نیست. می‌پرسم که چکار می‌کنند؟ مرد با عصبانیت می‌گوید: «به تو چه که چکار می‌کنیم.
برو رد کارت.»
از دختر تازه معتاد شده می‌پرسم که اینجا چه‌ می‌کند؟ مرد معتاد می‌پرد وسط حرفم و با صدای بلند فریاد می‌زند: «این زنمه. بذار برو وگرنه زنگ می‌زنم به 110.»
بعد که می‌بینند دست بردار نیستم بساط شان را جمع می‌کنند و می‌روند. دخترجوان موقع رفتن سرش را برمی‌گرداند و با چهره‌ای که هنوز اعتیاد بر آن چیره نشده، می‌گوید: «از دست نامادری‌ام معتاد شدم و از خانه زدم بیرون. اینجا زندگی سخت است. راهی برای بازگشت ندارم.»

 

دنیای اختصاصی معتادان خیابانی
هوا گرگ و میش است. اتوبان نیایش بین پل یادگار امام و اشرفی اصفهانی چه خبراست؟ فکر کنم 40-30 نفری وسط اتوبان و کنار گاردریل بیرون ریخته‌اند. هر کدام‌شان به طرفی می‌روند. فارغ‌البال و بی‌خیال از کار دنیا. اهمیتی هم برایشان ندارد که ماشین‌ها بوق می‌زنند یا اینکه اصلاً زیر یکی از آنها بروند. آنقدر خمارند که نمی‌دانند کجا می‌روند. فقط باید پول موادشان را هر طور که شده پیدا کنند.


همان وسط اتوبان 2 معتاد همدیگر را دنبال می‌کنند. ماشین‌ها ترمز کرده‌اند و بوق و بوق و بوق. آن یکی که فرار می‌کند هنوز چند ده متری نرفته زمین می‌خورد و آن یکی روی سینه‌اش می‌نشیند و کتک کاری. بزن بزن و دعوایشان نشان می‌دهد معتاد فراری از دوستش مواد دزدیده. کسی هم نیست بیاید آنها را جدا کنند تا لااقل اتوبان باز شود.

در همین شلوغی می‌روم به فضای سبز بین گاردیل. اینجا دنیایی است برای خودش. از کارتن و پتو و بطری آب معدنی و قوطی‌های آلومینیومی گرفته تا کتانی و ضبط ماشین و چادر مسافرتی همه چیز پیدا می‌شود. انگار اینجا معتاد‌ها برای خودشان خانه سازمانی ساخته‌اند. هر قسمت برای کسی است. مثلاً زیر درختی که از درختان دیگر کوتاه‌تر است متعلق به معتاد فراری است که با صورتی بالا آمده زیر آن دراز کشیده.


پرسه زدن روی خط مرگ
پرسه‌های معتادان در خیابان‌ها و اتوبان‌ها همواره با خطرات بسیاری همراه است، بویژه شب‌ها که تردد آنها بیشتر از هر زمانی است. آمارهای راهنمایی و رانندگی تهران نشان می‌دهد سال گذشته 15 تن از فوتی‌های تصادفات تهران معتادان بوده‌اند که در صحنه تصادف به کام مرگ فرو رفته‌اند. بررسی‌های دیگر حاکی از آمار 10درصدی نقش معتادان در تصادفات جرحی و فوتی است.


سرهنگ صلاح‌الدین زینی، رئیس اداره تصادفات راهنمایی و رانندگی تهران در این باره به «ایران» می‌گوید: «بیشترین تصادف‌هایی که منجر به مرگ معتادان شده در اتوبان‌ نیایش بین پل یادگار و پل اشرفی اصفهانی، راستگرد چمران به ملاصدرا و تقاطع غیرهمسطح حقانی و همت اتفاق افتاده. جمعیت بسیاری از این معتادان در این مناطق زندگی می‌کنند که تردد آنها منجر به وقوع تصادفات جرحی و فوتی می‌شود.»
سرهنگ زینی در ادامه می‌افزاید: «تردد معتادان از طول یا عرض اتوبان‌ها آن هم با لباس‌های تیره در نیمه‌های شب که بیشتر در خارج از مناطق مسکونی و نقاطی که نور کافی ندارند به تعداد تصادفات افزوده است که به رانندگان توصیه می‌کنیم هنگام عبور از این اتوبان‌ها با سرعت مطمئنه حرکت کنند.»

نیاز به تشکیل کمیته واحد برای ساماندهی معتادان
فاطمه دانشور، رئیس کمیته اجتماعی شورای شهر تهران در رابطه با جمع‌‌آوری معتادان خیابانی و ساماندهی آنها و اعزام‌شان به کمپ‌های ترک اعتیاد به ما می‌گوید: «ساماندهی معتادان، نیازمند همکاری دستگاه‌های دولتی و شهرداری است که متأسفانه اقداماتی برای رفع این معضل صورت نگرفته است. شهرداری در زمینه جمع‌آوری معتادان و در اختیار گذاشتن فضا برای بازپروری فعالیت‌هایی دارد که البته نقدی‌هایی هم بر عملکردشان می‌توان داشت. ولی گذشته از حضور شهرداری باید سازمان‌های متولی دیگر هم وارد جریان شوند که متأسفانه شاهد این حضور نیستیم. البته باید اشاره کنم این ضعف مدیریت مربوط به دولت گذشته است که معاونت اجتماعی را تعطیل کردند و بدین ترتیب موضوع آسیب‌های اجتماعی از همان دوران رها شد.»
افزایش جمعیت معتادان دلایل مختلفی دارد که یکی از آنها مشکل بیمه است. وقتی خانواده‌ای دچار آسیب‌هایی مثل بیکاری و بیماری می‌شود بیمه‌ای نیست که بتواند مشکلات‌شان را حل کند یا مستمری بدهد، بنابراین برخی از افراد این قشر، خواسته یا ناخواسته به سوی اعتیاد می‌روند که به آن «فقرغلظت یافته» می‌گویند. وقتی این آسیب‌ها روی هم انباشت می‌شوند تبدیل به معضل می‌شوند، مثل اعتیاد خیابانی.


دانشور در ادامه می‌گوید: «یکی دیگر از عوامل اعتیاد ریشه درمهاجرت دارد. با توجه به وضعیت نامناسب اقتصادی در گذشته و حتی چالش کمبود آب، مهاجرت‌های زیادی به شهرهای بزرگ بویژه تهران صورت گرفته است. خب این مهاجرین برای کار و زندگی بهتر می‌آیند ولی عملاً کاری برایشان وجود ندارد و با توجه به مشکلات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی دچار بیکاری و در حاشیه ماندن می‌شوند که این خود زمینه‌ساز اعتیاد است. آمارها نشان می‌دهد 60 درصد از کارتن‌خواب‌های معتاد روستایی هستند. پس لازم است سیاست‌های اجتماعی بدرستی تدوین و به مرحله اجرا برسد.»


متأسفانه با وجود 20هزار کارتن خواب که بیش از 90 درصد آنها معتاد هستند بودجه کافی برای ساماندهی آنها پیش‌بینی نشده است. برای پیشگیری از بزرگتر شدن این معضل باید کمیته امام خمینی، شهرداری، سازمان بهزیستی، مجلس، وزارت بهداشت و سازمان‌های دیگر با تشکیل یک کمیته واحد با برنامه‌ریزی هدفمند و برطرف کردن خلأهای قانونی برای این جمعیت معتاد و کارتن‌خواب که هر روز تعدادشان بیشتر می‌شود چاره‌اندیشی کنند.»
به محسن فکر می‌کنم و کیسه‌ای که روی دوش انداخته بود. آیا حالا سرش را توی یک سطل زباله فرو کرده و دارد بطری نوشابه‌ای را بیرون می‌آورد یا وسط خیابان غرق در خون افتاده و عابران جنازه‌اش را با سکه تزئین کرده‌اند؟


منبع :روزنامه ایران

انتهای پیام/

خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانه‌های داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر می‌شود.

بازگشت به صفحه رسانه ها