شروع تمام لبخندها و دلشوره‌ها در مدارس استان مرکزی


مراسم ویژه نخستین روز حضور شکوفه‌های نونهال در استان مرکزی سرزمین آفتاب با حضور دانش آموزان کلاس اولی برگزار شد و ورود ‏به مدرسه شروع تمام لبخندها و کمی دلشوره‌هایی است که در مدارس موج می‌زند‎.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اراک، امروز استان مرکزی، سرزمین آفتاب حال و هوای متفاوتی به خود گرفته، ماه ‏برگریزان پائیز در راه است اما انگار بهار پیش از از آن آمده، آن هم به سبب شور و هیجان وصف ناپذیر شکوفه‌هائی که از ‏امروز بچه مدرسه‌ای شدند و کیف به دوش، عبور از مسیر و راه بلند ولی دست داشتنی علم آموزی را شروع کردند‎.‎

امروز از کنار هر دبستانی که می‌گذریم، طنین شادی آفرین نونهالانی به گوش می‌رسد که تازه وارد مدرسه شده اند و ورود ‏به مدرسه شروع تمام لبخندها و کمی دلشوره‌هایی است که در مدارس موج می‌زند‎.‎

آفتاب که امروز در سرزمین آفتاب طلوع کرد، ناخودآگاه به یاد سال‌های دور شعری زیر لب ترانه خوان می‌شود... و بی ‏شک اگر این فرصت بود که بار دیگر به دوران شیرین نونهالی و کودکی بازگردیم ما نیز برای امروز و شروع فصل جدید ‏زندگی و بهار علم آموزی سراز پا نمی‌شناختیم و کوله به دست باشنیدن ترانه زیبا و خاطره انگیز بازگایی مدارس سرشار ‏از شور و هیجان فصل علم و اندیشه می‌شدیم.‏

جمعی از پسربچه های بازیگوش از همان ابتدای ورود به مدرسه دست مادر و پدر را رها کرده و با هیجان و شادی در ‏حیاط پای دویدن گرفتند، چند نونهال دیگرهم با چشمانی باز به اطراف می نگرند تا مبادا صحنه‌ای را از دست بدهند، و ‏سوال اینجاست که چه کسی می‌داند در دل کوچکش این کودکان نونهال چه می‌گذرد؟‎!‎

از دور نگاهمان به چهره معصوم یکی‌ از پسربچه هایی می‌افتد که قطره‌های اشک را روی گونه‌های سرخش سرسره ‏بازی کودکانه می‌کنند.‏

محمدمهدی قدری ترسیده، فضای مدرسه با آن همه دانش‌آموز هم سن و سال که هرکدام کیف‌هایی بزرگتر از قد و قامت خود ‏بر پشت دارند و مادران و پدرانی که سعی می‌کنند با لبخند مهربانانه خود، دلهره را از دل کودک نونهالشان دور کنند، شاید ‏ترس و وحشت محمدمهدی را قدری افزون ساخته است.‏

گویا خجالت کودکانه اش علاقه وی را به گفت‌و‌گو گرفته و مدام گوشه ای از چادر مادر را روی صورت می‌کشد تا اینگونه ‏خود را از دید بقیه مخفی کند.‏

کمی آن طرف‌تر رامین، دانش آموز کوچک دیگری که از نظر جثه بیشتر به مهدکودکی‌ها شبیه است کنار پدرش ایستاده، ‏پسرکی جسور و باهوش به نظر می آید که البته با لحن کودکانه خاص پاسخ سئوالات را می‌دهد.‏

او می‌گوید: مدرسه را دوست دارم و دوست دارم خیلی زود بزرگ شوم چون به مادرم قول داده‌ام دکترقلب شوم تا مراقب ‏مادرم باشم که هیچگاه قلبش درد نگیرد.‏

مدیر مدرسه نیز با هیجانی و شوری که می توان حدس زد تحت تأثیر شور و نشاط کودکانه این نونهالان تازه وارد است پشت ‏تریبون می‌رود و بچه‌ها را با تبسمی به ایستادن در خطوط یک دست صف‌ها دعوت می‌کند‎.‎

برخی از این نونهالان دانش آموز با نگاهی پرالتماس دست از دست مادر می‌کشیدند و به سمت صف‌ها می‌رفتند، اما برخی ‏دیگر انگار منتظر یک اشاره بودند تا زودتر از سایر دانش آموزان، صف کلاس اولی‌ها را پر و تکمیل کنند.‏

طنین صوت زیبا و البته کودکانه قرآن در فضای مدرسه طنین انداز می شود، قاری نیز کودکی دانش آموز است و سایر ‏نونهالان دانش آموز با شنیدن صوت زیبای تلاوت قرآن کریم آرام در جای خود ایستادند و بعد از پایان کلام روحبخش ‏وحی، با تمام حنجره و تمام توان خود بر پیامبر مهربانی ها سلام و صلوات فرستادند.‏

نوبت به سخنان مدیر مدرسه رسیده که با لبخند مهربانانه ای شروع به صحبت می کند و دانش آموزان به حرف های مدیر ‏مدرسه گوش می‌کنند هرچند نگاه برخی از آنها نشان می‌دهد منتظر پایان سخنان مدیرمدرسه و آغاز شیطنت کودکانه ‏هستند.‏

چند دقیقه‌ای به حرف‌های گوش داده و پس از آن از دست معلمانشان که لبخندی مهربانانه و مادرانه داشتند، شاخه‌ای گل هدیه ‏گرفتند‎.‎

اکنون نوبت به آن رسید که نوبت به نوبت از جلوی صف‌ها به سمت سالن مدرسه و کلاس‌های خود راهی شوند، نگاهی به ‏مادران و پدرانشان کردند ولی این‌بار نگاهی محکم و اطمینان بخش، آنچنان که حالا دیگر والدین می‌توانستند با خیالی راحت ‏و اسوده، کودکان مدرسه‌ای خود را به خانه دوم‌شان بسپارند.‏

شکوفه‌ها از زیر قرآن مجید و دود معطر اسپند عبور کردند و رفتند تا آینده سازانی افتخار آفرین برای کشور اسلامی ایران ‏باشند.‏

گزارش از ساناز حبیبی

انتهای پیام/‏