راز محبوبیت سریال خاطرهساز تلویزیون و فسفری که ۲۰ سال بعد عمل کرد
قصههای مجید و همه اتفاقات قشنگی که برایش رقم میخورد و معلم دوستداشتنیاش، همان "آقای حیدری" معروف و مدرسه حلبیان همه و همه برای ما خاطرهانگیز هستند، بهطوری که با گذشت بیش از دو دهه و اندی از ساخت آن، دیدنش هنوز که هنوز است، صفای خاصی دارد.
به گزارش خبرگزاری تسنیم از اصفهان، قصههای مجید و داستان آقای حیدری همان معلمی که او را بهصرف میگو در منزلش دعوت کرد، مجید را مجبور به ورزش کرد و در مسائل مختلف با او صمیمی شد، بهقدری دلنشین است که هر کسی در هر رده سنی با علاقه آن را میبیند را همه میشناسند، تماشای این سریال جذاب برای نسلهای امروزی هم جذاب است و هنوز با دیدن آن انس میگیرند.
قصههای مجید و همه اتفاقات قشنگی که برایش رقم میخورد و معلم دوستداشتنیاش، همان "آقای حیدری" معروف و مدرسه حلبیان همه و همه برای ما خاطرهانگیز هستند، به طوری که با گذشت بیش از دو دهه و اندی از ساخت آن، دیدنش هنوز که هنوز است، صفای خاصی دارد.
قصههای مجید نه به گفته عدهای خاص، بلکه به گفته بسیاری، از زیباترین و تأثیرگذارترین مجموعههای ایرانی به شمار میروند که بسیاری از آداب و رسوم خطه اصفهان را در کنار بسیاری از نکات آموزشی، به مخاطبان منتقل میکند، به گونهای که حتی بازیگران آن نیز برای دیدن چندباره این فیلم هنگام پخش آن، پای گیرندهها میخکوب میشوند.
ساخت این سریال توسط کیومرث پوراحمد، کارگردان اصفهانی از بهار سال 1370 آغاز شد و در مدت کمتر از 9 ماه، به کار خود پایان داد، سریالی که بیش از هر چیز، مدرسه، معلمی، دانشآموزی و ارتباط بین این دو در کنار زیباییهای فقر را به نمایش میگذارد.
آغاز مهر و بوی ماه مدرسه، تابلوهای تازه رنگ شده و ساختمانهای نقاشی شده مدارس، بهانهای شد تا در نخستین روزهای ماه مهر بهانهای برای دیدار با "مرتضی حسینی" بازیگر اصفهانی و معلم قصههای مجید داشته باشیم، جالب اینکه این مصاحبه در جایی گرفته شد که بخش عمدهای از ایده شکلگیری داستان و روایات "قصههای مجید" در آن اجرایی شده است. مدرسهای که مجید در آن انشای "معروف" شغل مردهشوری را خواند، برای معلمش کنار تختهسیاه اندازه ژاکت گرفت و از ورزش هم نمره از آقای حیدری -6- گرفت و تجدید شد؛ همان مدرسهای که بافت قدیمی اصفهان دهه شصت را به نمایش میگذارد.
قدم زدن در این فضای پرخاطره، تک تک سکانسهای سریال را به یادمان میآورد و کودک درونمان را قلقلک میدهد و برق نشاط کودکی در طول مصاحبه از چشمانمان میتراود.
به پیشنهاد سید مرتضی حسینی، معلم مجید، برای مصاحبه، راهی مدرسه حلبیان اصفهان شدیم و به محض ورود به مدرسه متوجه شدیم که این پیشنهاد، واقعاً پیشنهاد خوبی بود.
طبیعی بود که با توجه به اهمیت موضوع، زودتر از معلم مجید به مدرسه رسیدیم. حیاط بزرگ مدرسه حلبیان، زمین هندبال و والیبال و حلقه بسکتبالی که مجید نتوانست در آن هنرنمایی کند، همه و همه سر جای خودش بود؛ بهجز کلاسهای زیادی از مدرسه که در حال تخریب هستند و با فنسهایی از سایر قسمتهای مدرسه جدا شدهاند.
بخش بزرگی از مدرسه که کلاسهای بیشتری داشت، در حال تخریب است و حصار آلومینیومی آبیرنگ آن، از ورودی درب مدرسه تا انتهای مدرسه را گرفته، همه و همه با پنجرههای نیمهباز و شیشهای شکسته که غبار غم را بر دل مینشینند، در کنج این مدرسه جا خوش کردهاند.
مدرسه هنوز سبزی خاص خود را دارد اما درختهای کاج آن هم گویا همپای دانشآموزانش بزرگ شدهاند و دیگر شور و حرارت جوانی قدیم را ندارند، البته این موضوع مانع از آن نشده بود که سایههایی در گوشه و کنار مدرسه برای نشستن و مصاحبه ما پیدا نشوند؛ با این حال به قول حسینی در دورانی که فیلم قصههای مجید ساخته میشد، درختهای مدرسه به قدری سایه داشت که پیدا کردن جای "آفتابگیر" در آن به سختی ممکن بود.
منتظر معلم مجید هستیم، از نگهبان مدرسه دلیل تخریب را پرسیدیم. او هم مشروط به اینکه در نظافت مدرسه کمک کنیم، از این موضوع برایمان پرده برداشت. میگوییم تخریب این مدرسه واقعاً سوژه خوبی است اما او با همان لهجه اصفهانی و البته کنایه میگوید "برای تخریب مدرسه خبرنگارها خیلی آمدهاند و تا دلتان بخواهد گزارش تهیه کردهاند و حتی یکبار هم از صدا و سیما آمدند اما هیچ فایدهای نداشت".
بعد از آنکه تلفنی به آقای معلم، حضور خود را اطلاع دادیم، مرتضی حسینی پس از مدتی تأمل، وارد مدرسه شد، تا پیش از حضور او در مدرسه، به خاطر اینکه نزدیک به 24 سال از دوران بازیگریاش در قصههای مجید میگذرد، چند نفر دیگر را با معلم قصههای مجید اشتباه گرفتیم اما در نهایت او با همان تیپ و صدا و البته موهای یکدست سفید وارد مدرسه شد تا ما را دیگر به شک نیاندازد، با وجود اینکه حسینی دهه ششم زندگیاش را طی میکند، هنوز هم لبخند جوانی قدیم را دارد و هنوز هم معلم قصههای مجید مهربان، خوشبرخورد و خوش استقبال بود.
اصرار حسینی برای طبیعی جلوه دادن عکسها و سوژهها و البته مصاحبه، باعث شد که راحتتر از آنچه فکرش را بکنید، وارد مصاحبه شویم و در واقع مشغول گپ و گفت میشویم که حسینی با لبخند خود، صحبتها را آغاز میکند. آنقدر سریع وارد مصاحبه شدهایم که معلم مجید ما را غافلگیر کرده است بنابراین به سرعت ضبط صورت خود را روشن میکنیم. بخش ابتدایی گفتوگو در زمین ورزش و درست زیر سبد بسکتبالی گرفته شد که مجید در آنجا از امتحان ورزش نمره ناپلئونی- 6- را از آقای حیدری گرفت و در بخشهای بعدی گفتوگو با سید مرتضی حسینی، همراه با مرور خاطرات قصههای مجید، در دیگر بخشهای مدرسه با او صحبت میکردیم.
تسنیم: چه پیشنهاد خوبی دادید که برای گفتوگو به مدرسه بیاییم.
مرتضی حسینی: بله یکبار هم از صدا و سیما به دنبال مصاحبهای درباره قصههای مجید بودند و به من گفتند کجا قرار بگذاریم که پیشنهاد من مدرسه حلبیان و یا میدان نقشجهان بود. درست همانجایی که مجید در فیلم، دور میدان با دوچرخه چرخ میزند یا میدود. امروز هم درست جائی نشستهایم که مجید زیر این سبد بسکتبال، از درس ورزش از من نمره - 6- را گرفت! (با دست محل فیلمبرداری صحنه را نشان میدهد)
خیلی زود وارد مصاحبه شده بودیم و دیگر فرصتی نبود که از ابتدا شروع کنیم، در واقع همانطور که حسینی در طول مصاحبه و حتی پس از آن بارها به ما گفت، یک معلم، باید یک شنونده قوی و البته ذهنخوان خوبی باشد که در مورد او این موضوع کاملاً صدق میکرد.
نکته جالب اینکه حسینی آنقدر اصفهانی غلیط و زیبا صحبت میکند که حیفمان میآید در مصاحبه آن را با نگارش مطبوعاتی به رشته تحریر در آوریم. مسئلهای که خودش در طول مصاحبه بر آن باور دارد و عنوان میکند اگر مصاحبه به صورت تصویری انجام میشد، زیبایی خاص دیگری داشت.
تسنیم:این موضوع خیلی جالب و البته خاطرهانگیز است. داستان این نمره - 6- در سریال، دقیقاً چه بود؟
مرتضی حسینی: در سریال قصههای مجید، او در درس ورزش از من نمره - 6- گرفت و تجدید شد. یادم میآید که در این سکانس مجید به من گفت: "آقای حیدری شما وقتی معلم ریاضی بودید، آنقدر سخت نمیگرفتید، پس چرا در درس ورزش اینقدر سختگیر هستید؟!" من گفتم، این نمره را به تو دادم تا بدانی باید به ورزش اهمیت بدهی. در این قسمت بی بی به مدرسه میآید و میگوید چرا او را تجدید کردم و من گفتم مجید هیچ کاری بلد نیست. همان لحظه یک توپ والیبال و بسکتبال میآورم تا جلوی بی بی از او یکبار دیگر امتحان بگیرم. در والیبال که نمیتواند ساعد بزند و در بسکتبال هم به او گفتم 10 بار توپ را داخل تور میاندازی و هر کدام 2 نمره، توپ اولی به تخته میخورد، دومین توپ به سرش میخورد و سومی هم همینطور و بی بی هم میبیند مجید هیچ چیز بلد نیست.
به مجید گفتم اشکال ندارد؛ 5 بار توپ را داخل تور میاندازی و هر کدام چهار نمره دارند که باز مجید نتوانست. گفتم 2 تا بزن هر کدام 10 نمره اما بازهم فایده نداشت؛ با توپ فوتبال کنترل با پا را از او امتحان گرفتم که باز هم نتوانست.
تسنیم: بی بی چه گفت؟
مرتضی حسینی: (با لبخند) آخر بار بی بی گفت: "پسر تو اونقدر ورجه وورجه میکنی، چجور نمیتونی یه توپ را دُرُس بزنی؟" و مجید از فردا تصمیم میگیرد ورزشهای مختلف را امتحان و تمرین کند حتی در همین سکانس مجید رشته وزنهبرداری هم امتحان میکند که خودم او را به آنجا بردم. یاد دارم در آنجا مجید شیطنت میکند و عکس خود را روی یک وزنهبردار میچسباند و آخرینبار هم نتیجه میگیرد که بدود، کاری که همیشه انجام میداد و در فیلم، با همان کفشهای کتانی پاره رتبه هم میآورد.
راستش در این مدرسه چهرهای زیادی دانشآموز بودهاند و دهها نفر از دانشآموزان من چهرههای بزرگی شدند و از ورزشکاران تیم ملی گرفته تا دیگر رشتهها، فعالیت بسیاری میکردند.
من معتقد هستم که مدرسه میتواند در عرصه ورزش و هنر استعدادها را شکوفا کند(با لبخند حرفهایش را قطع میکند ببخشید من فیالبداهه خودم شروع کردم، بعد از این در خدمتتان هستم و سؤالاتتان را بفرمائید.)
خود حسینی هم متوجه شده بود که بر خلاف مصاحبههای عادی، او روال این گفتوگو را به هم زده بود و حالا با توجه به سبک صحبتهای او، مجبور بودیم که بر اساس آنچه او مطرح کرده، مصاحبه را ادامه دهیم.
تسنیم: راستش قبل از اینکه وارد مصاحبه شویم، با یکدیگر درباره سن شما سئوال پرسیدیم و از دیگران میپرسیدیم که آقای حسینی متولد پنجاه و چند هستند، شاید باورش برای ما سخت باشد که اینقدر سنتان بالا رفته است.
مرتضی حسینی: (میخندد) خب این هم آب چشم ما را میخورد، ما چشمسفید هستیم،( با لبخند میگوید) من متولد 30 شهریور 1339 هستم، در ضمن معلم و معلمزاده هم هستم.
تسنیم: چطور شد که بهعنوان نقش معلم مجید انتخاب شدید؟
مرتضی حسینی: بهمن ماه 69 بود که من معاون راهنمایی حلبیان بودم؛ آن زمان کیومرث پوراحمد، کارگردان قصههای مجید با چند نفر به مدرسه آمدند و با مدیر مدرسه صحبت کردند، مدیر به من گفت "ببینید درخواست این گروه چیست و با آنها همکاری کنید".
خب پوراحمد آمد و من تا آن موقع زیاد او را نمیشناختم، وارد کلاس شده و مشغول بررسی شرایط مدرسه برای ساخت سریال بودند. به خوبی یاد دارم که آن زمان چون سقف این کلاسها بلند بود، وقتی در کلاس دست میزدند و صدا میپیچید، گفتند باید کلاس را "آکوستیک" کرد. همان موقع پوراحمد گفت شاید تعدادی از معلمها و شاگردهای این مدرسه را برای این سریال استفاده کنند و پس از آن چند بار به مدرسه آمدند، یکبار در این بازدیدها پوراحمد گفت حاضری با ما همکاری کنی؟
تسنیم:شما چه عکسالعملی نشان دادید؟
مرتضی حسینی: من در جواب گفتم باید چکار کنم؟ بعد مقابل دوربین دیالوگ را گفتم، پوراحمد گفت خوب است و بعد از آن در نخستین نقشها تنها صدای من بود که استفاده میشد. بعد از این، برای نخستین قسمت که درست همینجا که( دو قطعه عکس از همان دوران از پشتصحنه قصههای مجید با خودش آورده به عکسها اشاره میکند) پایههای بسکتبال مشخص بود و در عکس هم قرار گرفته، کار را در بهار 70 شروع کردیم. (به عکس اشاره میکند). این لباس ورزشی که در عکس میبینید، مال یکی از معلم ورزشیهای مدرسه بود که هنوز هم در قید حیات است.
تسنیم:شاید همکارانتان به شما به خاطر نقشی که داشتید، غبطه خورده بودند. درست است؟
مرتضی حسینی: در ابتدا نه ولی بعد از آن، بله. البته من مسئولیت زیادی داشتم و در روزهای تعطیل شب، صبحهای زود و ساعات دیگر با آنها همکاری میکردم و فیلمبرداری بودم اما خب آن روز این سعادتی بود که نصیب من شد.
تسنیم: بدون شک با توجه به اینکه تابهحال بازی نکرده بودید، کارتان برای حضور در سریال سخت بود، درست است؟
مرتضی حسینی: اتفاقاً نه، کیومرث پوراحمد گفت که نیاز نیست نقش بازی کنم و همان رفتار معلمی که داشتم، همان را انجام میدادم. هنر پوراحمد این بود که بازیگران این سریال را محدود نمیکرد و به عوامل میگفت شما حرفهای هستید و باید با اینها هماهنگ شوید. راستش در دوران ساخت سریال، ما اصلاً دوربین را حس نمیکردیم، نه فقط من بلکه مرحوم بی بی هم وقتی پشت دوربین میرفت اصلاً دوربین را حس نمیکرد.
خود مجید آن زمان دانشآموز بود که برای نخستین بار مقابل دوربین رفت؛ بی بی مانند همه بیبیها بود من هم معلمی بودم که خیلی از بچهها در دوران تحصیل خود، نظیر آن را دیده بودند. این معلم هم جدی بود و هم دانشآموزان دوستش داشتند و شاید بعد از سالیان سال هم یادش میکنند.
در واقع پوراحمد به ما گفت خودتان باشید و ما را محدود نکرد و این هنر کارگردان و مرحوم جوانرو فیلمبردار سریال بود، فیلمبرداری با نگاتیو که هزینهای بالایی داشت و در صورت خراب شدن صحنه، باید از اول دوباره ضبط میشد، جالب اینکه با اینکه 95 درصد بازیگران سریال آماتور بودند، ساخت سریال 8 ماه بیشتر طول نکشید.
مصاحبه با معلم مجید خیلی زیباتر از آنچه پیشبینیاش میکردیم، پیش میرفت و اینکه حسینی هم دوست داشت که همه چیز را بیپرده عنوان کند، به این موضوع کمک میکرد.
تسنیم: چطور شد این مدرسه بهعنوان لوکیشن قصههای مجید انتخاب شد؟
مرتضی حسینی: پوراحمد فقط این مدرسه را ندید اما این مدرسه را به دلیل اینکه فضای بسیار وسیعی دارد، انتخاب کرد. این مدرسه آن زمان بالغ بر 900 تا 1000 دانشآموز داشت (با اشاره به محل درب ورودی مدرسه) یادم میآید آن ردیفی که آنجا میبینید برای دوچرخه دانشآموزها دارای میله بودند و به قدری دوچرخه بود که هنگام تعطیلی مدرسه، نزدیک به 10 دقیقه طول میکشید که دانشآموزان بیرون بروند.
دلیل دیگر اینکه مدرسه حلبیان در محلههای بومی قرار داشد و که لهجههای اصفهانی بومی را در خود جای داده بود و در ساخت فیلم نیز بافت قدیمی محل هم در نظر گرفته شد.
تسنیم: کار کردن با یک هزار دانشآموز بسیار سخت است. در طول ساخت سریال چطور فیلم میگرفتید؟ آیا این موضوع در تحصیل آنها مشکلی پیش نیاورد؟
مرتضی حسینی: نه. برنامهریزی میکردیم زمانی که در فیلم بچهها را صف میکشیدند و از جلو نظام میدادند؛ آن زمان هیچکس به دوربین نگاه نمیکرد و بعضی مواقع هم دوربین در یکجا کار گذاشته میشد و بدون اینکه بچهها بفهمند از کار و تلاش و دویدنهای آنها فیلمبرداری میکرد.
تسنیم: میدانیم که انتخاب نقش "مجید" هم داستان بسیار جالبی داشته است. باقربیگی چطور انتخاب شد؟ چون ظاهراً از بین 300 دانشآموز مجید انتخابشده بود.
مرتضی حسینی: بله مجید از بین 300 دانشآموز که تست دادند، انتخاب شد. پوراحمد در مدارس مختلف تست میگرفت و از این مدرسه هم یک نفر انتخاب شد اما پدرش با بازی او موافق نبود زیرا افراد حاضر در این مدرسه، همه از دانشآموزان درسخوان بودند. یادم میآید قبل از اینکه باقربیگی برای ایفای نقش مجید انتخاب شود، یک نفر دیگر انتخاب شد اما فردای آن روز، او برای تست آمد.
به او گفتند زمان تست تمامشده و یک نفر انتخابشده است اما باقربیگی گفت من فکر میکردم امروز باید برای تست میآمدم. بعد از آن گفت که اگر میشود، یک بار دیگر از من تست بگیرید. مسئولان فیلم قبول نمیکردند اما بعد از آنکه سماجت باقربیگی را دیدند، راضی به تست گرفتن از او شدند. آقای پوراحمد انسان زیرکی بود و گفت من کسی را میخواهم که به همین شکل سماجت داشته باشد. آخر کار از او تست گرفتند و او در این تست قبول شد. میبینید که پس از آن، باقربیگی مجیدی شد که الان در شورای شهر است(میخندد)البته به این شکل نبود؛ با آن میگوهایی که ما به او دادیم، این باقربیگی، مجید شد!
تسنیم:فکر کنم شما ذهنخوانی بلدید. از ابتدای مصاحبه در فکر سکانس میگو هستیم که از پرطرفدارترین سکانسها بود. لطفاً گریزی به این سکانس هم بزنید.
مرتضی حسینی: (با لبخند؛ انگار تمام خاطرات برایش مرور میشود) داستان میگو در قصههای مجید به نام "ماهی" یا "ملخ دریایی" است در آن قسمت معلم علوم سر کلاس درس میدهد و مجید که ظهر "کالاجوش" خورده سر کلاس خوابش میگیرد. اتفاقاً درس هم در مورد فسفر و غذای دریایی است. من در حین درس به مجید میگویم که دست و صورتت را بشوی(به پشت سرش اشاره میکند آن آبخوری قبلاً طاق و چشمهای بود) و همانجا به مجید گفتم که اینطور نمیشود سر کلاس بیایی.
مجید هم میگوید "آقا ما وقتی ناهار کالاجوش میخوریم، سردیمون میکنه، بعدِ ناهار هم عادت نداریم چای نبات بخوریم چون برامون بده، واس همین خوابمون میگیره"
تسنیم: و بعد از آن مجید را به خانه خودتان دعوت کردید؟!
مرتضی حسینی: خُب، داستان از اینجا شروع شد که به مجید گفتم باید غذاهای مقوی بخوری؛ مانند غذاهای دریایی که فسفر دارند چون فسفر برای هوش خیلی خوب است. با توجه به اینکه مجید هم با درس علوم و ریاضی مشکل داشت و اهل شعر و ادبیات و انشا نوشتن بوده، از این موضوع خوشش میآید. او در سریال میگوید فسفر در چه چیزهایی است و من میگویم در ماهیهای دریایی بهویژه میگو؛ مجید تعجب میکند و میپرسد "میگو چیه".... سکانس بعدی این است که به بی بی این جریان را میگوید. بی بی هم در پاسخ عنوان میکند که "میگو نجس است" و برای شکایت به مدرسه میآید و میگوید این آقا معلم علوم است یا دستور غذا( با لبخند).
در آن صحنه به بی بی گفتم به آقای حیدری(که خودم باشم) تذکر میدهم میگویم. خب در این سکانس، من بهعنوان معلم اشتباه کردهام و وقتی متوجه مشکل مالی مجید میشوم( تأکید میکند)، این قسمت و این رفتار معلم بسیار ارزشمند است. مجید بضاعت مالی آنچنانی ندارد به همین دلیل، معلم او را به خانهاش برای صرف میگو دعوت کرد.
نکته مهم این است که بی بی در عین نداری و بیپولی، آنقدرعزتنفس دارد که یک کاسه آش درست میکند و به مجید میدهد تا وقتی به آنجا میرود، دستخالی نباشد. واقعاً این فرهنگ بسیار ارزشمند است که آقای پوراحمد نیز در طول سریال آن را به خوبی به تصویر میکشد که هر کسی هر چه که داشت را در طبق اخلاص میگذاشت و طرف مقابل این را میپذیرفت، این موضوع که در طول سریال به آن توجه میشد، بسیار مهم بود.
تسنیم: گفتید در قصههای مجید همهچیز طبیعی بود. برای ما جالب بود صحنه بعدی که صرف غذا در خانه معلم مجید است، خیلی طبیعی جلوه میکرد.
مرتضی حسینی: بله. اتفاقاً در منزل ما، آن دختر کوچولوی فیلم که در خانه را باز میکرد، دختر خودم است که اتفاقاً هفته گذشته از فوق لیسانسش دفاع داشت. آن پسری که در فیلم چشمهایش را میبست و میگو میخورد، پسرم بود و حتی آن خانم هم همسرم بود و جالب اینکه فیلم هم در منزل خودم ضبط شد.
تسنیم: چقدر جالب. پس یعنی در کل این فیلم، زندگی شما بوده نه قصههای مجید؟!
مرتضی حسینی: (میخندد) خب شاید. قرار شد خانواده من همه کاراهایی که به طور روزمره در خانه انجام میدهند، در فیلم هم اجرا کنند چون پوراحمد همواره اصرار داشت که در سریال، همهچیز خودش باشد نه ساختگی.
تسنیم:یکی دیگر از سکانسهای خاطرهانگیز فیلم، صحنه "اندازهگیری ژاکت" برای معلم بود. درست یادمان نیست که آیا شما در این صحنه هم ایفای نقش کردید یا خیر. شما آنجا هم بودید؟
مرتضی حسینی: نه؛ اتفاق همه فکر میکنند این سکانس و نقش معلم را من بازی کردم در صورتی که نقشآفرین آن ،آقای رافعی بود و من فقط معلم ادبیات، علوم، ورزش و ریاضی بودم و در سکانسهای اردو، ملخ دریایی، صبح روز بعد و انشاء شغل مردهشوری را بازی کردم.( با لبخند، "باید لوکیشن عکس و گفتوگو را عوض کنیم؟ ببینید چه زود ذهنتان را خواندم")
محل گفتوگو را تغییر میدهیم و با معلم قصههای مجید به طبقه دوم ساختمان میرویم. مرتضی حسینی در طول مسیر جایجای مدرسه را برایمان شرح میدهد. از پناهگاهی که از آن به عنوان نمازخانه استفاده میشد، گرفته تا وسط حیات مدرسه و جایی که در زمستانها بچهها در آن یخبازی و سرسره بازی میکردند. او از موسیقی فیلم و تأثیرگذاری آن هم میگوید و ما را به یاد آهنگ خاطرهآمیز قصههای مجید میاندازد.
تسنیم: گفتید یکی از عوامل ماندگاری قصههای مجید نوع موسیقی آن است، کار موسیقی آن را چه کسی انجام داد؟
مرتضی حسینی: بله دقیقاً همینطور است چون موسیقی این کار را "ناصر چشمآذر" کارکرد. جالب اینکه وقتی فیلم را دید و خواست موسیقی فیلم را بسازد به پوراحمد گفت خوراک 30 سال صدا و سیما را با ساخت چنین مجموعهای تأمین کردید.
موسیقی چشمآذر بر اساس یک ملودی قدیمی است که بیشتر آهنگهای ساختهشده بر اساس همان ملودی قدیمی است و موسیقی هم مانند خود بازیگران ماندگار شد.
وارد یک کلاس با همان نیمکتهای قدیمی شدیم، یک کلاس با سقف بلند که هنگام صحبت صدا کمی در آن میپیچید، با معلم مجید پشت نیمکتهای مدرسه نشستیم و گفتوگو را در آنجا ادامه دادیم. البته آقای حسینی که با تیپ اتوکشیده وارد کلاس شده بود، برخلاف آنچه فکر میکردیم، مشکلی با خاکی شدن نداشت و ادامه گفتوگو با او چه حس خوبی داشت.
تسنیم: دوست داریم از این فرصت خیلی خوب استفاده کنیم تا از دوران ضبط قصههای مجید در این مدرسه بگوئید.
مرتضی حسینی: تمام دوران ضبط این فیلم برای من خاطره است.
تسنیم:اما برخی خاطرهها هست که همواره در ذهنمان میمانند.
مرتضی حسینی: بله. یک سکانس داشتیم که من باید در کلاس مشغول درس دادن باشم اما اندکی دیر به کلاس میرسم. در این صحنه آقای "جهانبخش سلطانی" که در نقش ناظم مدرسه ایفای نقش میکند و ما با هم به خاطر رفاقت با بچهها کنتاکت داریم، به طرف من میآید. در طول سریال آقای سلطانی یک فرد جدی است و میخواهد نحوه درس دادن مرا ببیند اما من در آن سکانس، دیر به کلاس میرسم و بچهها مشغول شلوغکاری و سر و صدا هستند. قرار بود تمرین کنیم و اگر این صحنه، خوب از آب در آمد، ضبط شود. آقای سلطانی از پشت پنجره مشغول دید زدن کلاس است که من از بیرون به طرف او میآیم زیرا دیر به کلاس رسیدهام. البته به خاطر این موضوع، او بعدها در فیلم "زیرآب" مرا میزند و مرا از آن مدرسه جابجا میکنند.
من در این تمرین بیرون ایستاده بودم و آقای سلطانی هم از پشت پنجره داشت کلاس را نگاه میکرد. از پشت سر به آقای سلطانی نزدیک شدم و گفتم "خَبِریه یا سر کلاس چیزی شده؟" از پنجره داخل را نگاه کرد و ناخودآگاه گفت: "نه(با لهجه اصفهانی)بِچا دارن شِیطونی میکونن، آقای پوراحمدَم داره فیلمبرداری میکونه، گفتن، شوما که اومِدی، من یه چیزی بوگُم" که در همان لحظه همه زدند زیر خنده و کار بهم خورد.
تسنیم:بدون شک این صمیمیت باعث شد که بعد از پخش فیلم، تأثیراتش در مردم مشخص شود. خودتان چه زمانی بعد از پخش قصههای مجید، تأثیرات آن را احساس کردید؟ مردم چقدر با اثر ارتباط برقرار کرده بودند؟
مرتضی حسینی: راستش مردم خیلی زود با این سریال ارتباط برقرار کردند؛ یادم است در یکی از قسمتها بود که مجید را میخواهند سر صف تشویق کنند زیرا او از درس ریاضی نمره 14 گرفته بود. یادم میآید روزهای جمعه این سریال پخش میشد و حدود ظهر بود که خانم خامنه به پشت تریبون میآمد و خبر پخش سریال را اعلام میکرد.
یک روز پس از پخش یکی از قسمتها، من بعدازظهر روز جمعه به گلفروشی رفته بودم که برای حضور در میهمانی که شب دعوت بودم، گل بخرم. دیدم که خانمی خیلی زیاد و عمیق من را نگاه کرد و به من خیره شده بود؛ بعد از دقایقی از من پرسید که شما همان معلم مجید هستید؟ گفتم بله. بعد از آن با لحن و لهجه زیبای خود گفت "خدا خیرت دهد که مجید را از دست آن ظالم(معلم ریاضیاش) نجات دادید". این مسئله نشان میدهد که مردم چقدر این فیلم را باور کرده بودند.
تسنیم:بله درست است. حتی هنوز هم مهدی باقر بیگی را از قصههای مجید میشناسند.
مرتضی حسینی: بله این سریال برای همه تأثیرات مثبتی داشت. البته چهرههای همه ما مثل قدیم باقی مانده و تغییرات محسوسی نداشته است اما برای مجید این موضوع متفاوت بود. مسئله این بود که سریال در دوران بلوغ مجید ساخته شد و تن صدا، چهره و قدش تغییر پیدا کرد به همین دلیل با چهرهای که از او در ذهن مردم باقیمانده، متفاوت است. البته این موضوع درباره من یا دیگر بازیگرهای فیلم متفاوت بود.
تسنیم:فکر میکنید این مدرسه و لوکیشن چقدر در شکلگیری شخصیت مجید بر مهدی باقر بیگی نقش داشت؟
مرتضی حسینی: ببینید، در قصههای مجید افراد عامی که در جامعه حضور دارند، جلوی دوربین هستند، لوکیشن خانه بی بی از همان خانههای قدیمی مادربزرگهاست و به همین شکل آن موقع تمام دبیرستانها و مدرسهها به این وسعت و بزرگی بود. من فکر میکنم یکی از دلایلی که بچهها قبلاً تابع بودند و بیشتر حرف گوش میکردند، به خاطر این است که در این فضای بزرگ در این مدارس میدویدند و تخلیه انرژی میشدند اما حالا اینطور نیست، آن موقع در این سریال همهچیز واقعی خودش بود، حتی بی بی. میدانید چطور بی بی انتخاب شد؟
تسنیم: نه لطفاً در مورد آن توضیح دهید.
مرتضی حسینی: همه میدانند که "بی بی" مادر کیومرث پوراحمد بود. برای ایفای نقش بی بی او از هنرپیشههای زیادی تست گرفته بود و با توجه به چهره و شخصیت مادر، از "بی بی" هم تست گرفت. داستان از این قرار بود که پوراحمد فیلم تست این شخصیتهای مختلف را به کارگردانهای معروف نشان داده و به آنها نمیگوید که این خانم، مادر خودم است. نکته جالب این بود که همه این افراد بهاتفاق تست بی بی را تائید میکنند و او به عنوان بازیگر این نقش انتخاب میشود.
تسنیم:ابتدای مصاحبه گفتید که بارها فیلم را همراه با خانواده تماشا کردهاید. فکر میکنید دلیل اینکه قصههای مجید هنوز هم به دل مینشیند، چیست؟
مرتضی حسینی: اینکه بعد از 25 سال هنوز قصههای مجید به دل مینشیند، بهخاطر این بود که در طول سریال، همه جای خودشان بودند. در طول فیلمبرداری سریال، پوراحمد همیشه میگفت شما رفتارهای عادی خودتان را در "میزانسنی" که مشخص میکنم، انجام دهید اما او هرگز برای ما محدوده و نقطه نمیگذاشت. پوراحمد به فیلمبردارها و دیگر عوامل فیلم عنوان میکرد شما حرفهای هستید و باید خودتان را با این بازیگران آماتور وفق دهید و هرگز ما را محدود به چیزی نمیکرد.
او هیچ وقت نمیگفت که برای شروع دیالوگ باید از این نقطه حرکت کنیم و بگوییم. با این حال اکنون در ساخت سریالها و فیلمها میگویند باید روی این نقطه بیایی و دیالوگ بگویی و به همین دلیل است بازیها مصنوعی شده است.
برای همین است که بسیاری از سریالها و فیلمها در زمان اکران و پخش جاذبه دارد ولی بعد به فراموشی سپرده میشود. با این حال، قصههای مجید اینگونه نیست و در این سریال، هر کسی جای خودش قرار گرفته بود. بی بی واقعاً وقتیکه میخواست "آش رشته" یا "کالاجوش" بپزد، همان کارهایی که مادربزرگها و بیبیهای ما انجام میدهند را انجام میداد. آن زمانهایی که هنوز "رشته" به صورت صنعتی نبود و مردم آن زمان رشتهبری میکردند. معلمها هم کارهای خودشان را میکردند. دانشآموزان نیز رفتارهایی انجام میدادند که همه و همه در فیلم به تصویر در آمده است.
تسنیم:خودتان هم همین حس را درباره فیلم دارید؟
مرتضی حسینی: البته. من خودم هم هنوز وقتی قصههای مجید از تلویزیون پخش میشود، پای آن مینشینم و میبینم.
تسنیم: چه چیزی در دوران معلمی شما، بیش از هر چیز برایتان خاطرهانگیز و پر از نکته بود؟
مرتضی حسینی: (لبخند میزند) یادم است که یک روز زمستانی در مدرسه قسمتی که "نه سرد" بوده و آفتابخور نیست، یکی از دانشآموزها دائم روی یخها سُر میخورد. در آن موقعیت همکارم به آن تذکر داد و و گفت لیز میخوری دستت میشکند. آن پسر گوش به حرف نمیداد، بنابراین من هم با لحن عصبانیت گفتم مگر با تو نیستند؟ پاسخ او این بود که "دست خودم است که میشکند" به همین دلیل من او را به کناری آورده و گفتم تکان نمیخوری تا تکلیفت روشن شود.
صبح بعد از این موضوع، پدرش از من شکایت کرده بود و راهی مدرسه شده بود به گوش من رسید، روزی پدرش را در مدرسه دیدم و گفتم شنیدم شما از من شکایت کردهاید، میآمدید و از خودم اصل قضیه را میفهمیدید زیرا شاید نوع برخورد من تند بوده و محبتم را بد بیان کردهام. فردای آن روز پدرش شکایت خود را پس گرفت و گفت فهمیدم به پسر من علاقهمند بودید.
تسنیم:قبل از مصاحبه خیلی درباره شما تحقیق کردیم اما متأسفانه چیز زیادی دستگیرمان نشد. چرا زیاد خبری از شما در رسانهها، اینترنت و روزنامهها نیست؟ این از کملطفی ما رسانهایهاست یا شما اهل مصاحبه نبودید؟
مرتضی حسینی: (میخندد) من هنوز از نام معلم مجید مورد لطف مردم قرار میگیرم و حتی هر جایی از کشور که میروم مردم مرا میشناسند، محبت دارند و احترام میگذارند. به نظرم همین برای من کفایت میکند.
ترجیح داد موضوع را باز نکند اما نباید فراموش کرد که بلافاصله بعد از نخستین تماس ما با حسینی، او با آغوش باز از این گفتوگو استقبال کرد و پیشنهاد حضور در مدرسه برای گفتوگو را نیز خود او به ما داد.
"بیشتر دوست دارم بین مردم باشم و البته اینکه شغل اصلیام معلمی است. در این سالها، اگرچه پوراحمد پیشنهادهایی به من ارائه کرده اما تقریباً من به اکثر پیشنهادهای او "نه" گفتم زیرا میخواهم همان معلم باشم.
تسنیم:پس به همین خاطر است که شما را چندان در سریالهای دیگر ندیدیم؟
مرتضی حسینی: نه، من پس از آن در چند سریال دیگر مانند آتش دل، خشت اول، نقشجهان، تلهفیلم همیشه راهی هست و چند کار دیگر بازی کردم اما قصههای مجید ماندگاری بیشتری داشت و هنوز هم با تمام آن نقشها من را بهعنوان معلم مجید میشناسند؛ حتی برای پوراحمد هم همینطور شد با اینکه فیلمهای دیگری ساخته بود اما با قصههای مجید خود را بیشتر شناساند.
تسنیم:اگر اشتباه نکنیم، چند سالی هست که بازنشست شدهاید. پس از بازنشستگی چکار میکنید؟
مرتضی حسینی: در حال حاضر یک مدرسه غیرانتفاعی دارم و تلاش میکنم که شغل معلمیام را در آنجا ادامه دهم. جالب اینکه همین چند وقت پیش یک شاگرد برای ثبتنام به مدرسه آمد که از نظر رفتاری خیلی شبیه مجید بود. من ابتدا تصمیم داشتم او را ثبتنام نکنم ولی دلم نیامد و در نهایت او را ثبتنام کردم.
تسنیم:چرا؟
مرتضی حسینی: ما در مدرسه خود برای ثبتنام معیارهایی داریم اما آن پسر تمام رفتار، شیطنتها و نوع حرف زدنش دقیقاً مانند مجید بود. در نهایت هر کاری کردم نتوانستم او را ثبتنام نکنم و به او گفتم تنها دلیل اینکه ثبتنامت کردهام این است که تو من را یاد مجید میاندازی و دلم میخواهد همانند او سماجتها را در یادگیری داشته باشی.
تسنیم: هنوز هم با آقای پوراحمد در ارتباط هستید؟
مرتضی حسینی: بله هنوز هم با یکدیگر در ارتباط هستیم.
تسنیم:با هوشنگ مرادی کرمانی، نویسنده اثر چطور؟
مرتضی حسینی: نه، فقط آقای پوراحمد بعضی مواقع راشهای فیلم را نزد او میبرد تا برای بازنویسی نظر ایشان هم باشد.
تسنیم: از برخوردهایتان با مرادی کرمانی چیزی در خاطرتان باقی نمانده؟
مرتضی حسینی: بله. اتفاقاً یک خاطره هم از او دارم. حتماً میدانید که قصههای مجید، داستان واقعی زندگی خود نویسنده این اثر بود که برایش اتفاق افتاده بود. یادم میآید روزی در جشنواره فیلم و کودک و نوجوان داور بودم که آقای مرادی کرمانی را دیدم و او در حین صحبت با من گفت "حسینی تو دقیقاً همان معلمی بودی که من داشتم" و این برایم بسیار جالب بود.
صدای توپ و هیجان از پنجره رو به حیاط به گوش میرسد. در طول مصاحبه و آنجایی که به اصطلاح "رکوردآف" صحبت را با او ادامه میدادیم، به ما گفت که هر سهشنبه همراه با همکاران قدیمیاش در مدرسه حلبیان ورزش میکند و بعد از ورزش، دعای توسل را قرائت میکنند. او البته با کنایه میگوید"خیلیها میخواستند این جمع را از هم بپاشانند اما خوشحال هستم که بعد از 30 سال، هنوز این اتفاق نیفتاده است."
گوشه نگاه حسینی به معلمانی است که حالا وارد مدرسه شدهاند و با سر و صدای بسیار، مشغول بازی والیبال هستند. حرفی نمیزند اما به خوبی مشخص است که دیگر فرصت مصاحبه با او به انتهای خود نزدیک میشود. از ما میخواهد که برای تعویض لباس به رختکن مدرسه برود و بعد از آن، با یک دست لباس ورزشی که البته تبلیغ مدرسه غیر انتفاعیاش روی پیراهن آن نقش بسته بود، دوباره به کنارمان بازگشت.
ناگفته نماند که صحبتهای در گوشی ما با عکاس به خاطر پیدا کردن راهی برای پنهان کردن تبلیغ روی لباسش هم از نگاه نافذ او که به قول خودش "معاون خوشاخلاق مدرسه و نه معاون همیشه فریادزن" بود، پنهان نماند. "نگران نباشید، دستم را روی آن میگذارم تا تبلیغ مدرسه نشود! (همراه با چشمک، ابرو بالا میاندازد)"
رفته رفته خودش را برای بازی دوستانه والیبال با معلمان مدرسه حلبیان آماده میکند، مدرسهای که با وجود تخریب بخش بزرگی از آن، هنوز هم افرادی مثل حسینی را دارد که هر هفته در آن گرد یکدیگر جمع میشوند تا چراغش را روشن نگه دارند.
آقای معاون گرمکن ورزشیاش را پوشیده و اگر موهای سفیدش را حساب نکنیم، هنوز در همان تیپ معلم ورزش مجید، آقای حیدری، با لحن مهربان و دوستداشتنی خود را دارد. معلمان بازنشسته دیگر صدایش میکنند و چندین بار میگویند "آقای حسینی بِپَر بیا".
توپی به سمتش میآید، آن را با دست بلند میکند تا نشان دهد دیگر رفته رفته آماده حضور در زمین میشود. نگاهش به گوشه زمین میکند و به قصد خداحافظی به طرفمان میآید.
تسنیم: سئوال آخرمان را هم بیپاسخ نگذارید. اگر به 25 سال قبل برگردیم، حاضرید شغل "صرف" بازیگری را انتخاب کنید؟
مرتضی حسینی: هرگز. اگر امروز هم به همان زمان برگردم و بگویند چه شغلی انتخاب میکنید، باز هم معلمی را انتخاب میکنم!
گفتوگو از مسعود سعیدی و نگین فروغی
عکس از علیرضا وثیقزاده انصاری
انتهای پیام/