۳ دلیل برای تماشا یا خوانش «تکه‌های سنگین سرب»

«تکه‌های سنگین سرب» تازه‌ترین اثر ایوب آقاخانی،‌ اثری ارزشمند است که شاید سه دلیلی که در ادامه می‌خوانید کافی باشد یا به تماشای این اثر در آینده بنشینید و یا اینکه نمایش‌نامه آن را بخوانید.

خبرگزاری تسنیم - محراب محمدزاده:

1. علیه ناسیونالیسم افراطی

«فقر و گرسنگی بیداد می‌کند و شاید 90 درصد مردم، از این منطقه طوفان زده گریخته‌اند. شهری بمباران شده، مصیبت زده، زجر دیده. شب و روز مورد تجاوز و بمباران! مامور شدم که به منطقه بروم و مقداری آرد، برنج و شکر و احتیاجات دیگر تقسیم کنم، احتیاجات مردم را از نزدیک ببینم و راه حلی برای این مردم فلک زده بیابم.» این‌ها بخشی از نوشته‌های شهید چمران در دورانی است که به لبنان رفته و امام موسی صدر از او می‌خواهد به برج حمود برود، منطقه‌ای که به دست کتائب (یکی از احزاب افراطی مسیحیان لبنان که فالانژ هم نامیده می‌شوند) محاصره شده است.

چمران در روزگاری پا در لبنان گذاشته بود که ناسیونالیسم عربی به شدت روبه پیشروی بود، اما نگاه چمران، نگاه وظیفه شناس بود، برای او حق مردمی مهم بود که سال‌ها در کنار یکدیگر زندگی کرده بودند و مشکلی نداشتند، اما حالا در گیر فضایی شده‌ بودند که از آن‌ها می‌خواستند با نگاهی افراطی و سخت، پیرو گرایش‌های ملی‌گرایی و دینی بدون هیچ انعطافی با هرکس که نظری متفاوت از آن‌ها دارند، برخورد کنند. چمران این وضعیت را تاب نمی‌آورد، او حتی وقتی در مصر، جریان ناسیونالیسم عربی را دید به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمی‌توان به‌راحتی با آن مقابله کرد، اما در نهایت به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.

این همان چیزی است که در برهه‌ای از تاریخ بر کشور ما نیز مسلط شد. ناسیونالیسم مادامی که عرق به وطن را در چارچوب عقلانیت و کرامت انسانی دنبال کند، ارزشمند است و افراط در آن چیزی جز نژادپرستی نیست و حالا در سرزمینی که خمینی حضانت از حقوق انسانی را از همان ابتدا برایش فرا مرزی تعریف کرد، ناسیونالیسم افراطی جایی ندارد. در دنیای پر از خشونت امروز که قلدران جهانی در گوشه گوشه دنیا حقی از مظلومی پامال می‌کنند شاید مردمان کمتر سرزمینی مانند ایرانیان حاضر باشند، که در حمایت از آنان فریاد تظلم‌خواهی سر بدهند و برای دفاع از مطظلوم هزینه هم بپردازند.

دنیای بی‌آرمان امروز انسان‌ها را فردیت افراطی بیگانه با همنوعانشان فرو برده و «تکه‌های سنگین سرب» دوباره سیرت مردی را به روی صحنه کشیده است که هیچ‌گاه در حصار محدودیت‌های اجباری دنیای منفعت‌زده امروز زندانی نشد و برای آزادی بشر از جان و مال و ناموس خود گذشت. این خردمندی آقاخانی است که در این روزگار سرد که روح انسانیت در آن لمس و یخ زده شده است، باز به سراغ آرمانگرایی رفته و حرف از شرافت می‌زند.

غاده: پس جنگو از کجا یاد گرفتین؟ لباسشو کجا تنتون کردین؟
دکتر: مصر! اونجا دوره دیدم.
غاده: چرا؟
دکتر: لازم بود. برای تعلیم چریک‌ها.
غاده: که چی بشه؟
دکتر: به کشورهای عربی دور و برت دقت کردی خانوم روزنامه‌نگار؟ ناسیونالیسم عربی داره بیداد می‌کنه. شکافی که داره ایجاد می‌شه غیرقابل جبرانه. سازمان ما که با امام موسی صدر راه انداختیم، هدفش همینه. مقابله با ناسیونالیسم افراطی.

چمران «تکه‌های سنگین سرب»، چمرانی است بی زمان و بی‌مکان است، چمرانی که به دنبال عمل به وظیفه‌اش است، وظیفه‌ای که او حاضر است به خاطرش از همه چیز بگذرد.

غاده: کی می‌ری کردستان؟
دکتر: تو همین هفته.
غاده: چقدر کم می‌مونی.
دکتر: چاره‌ای ندارم.
غاده:کردستان ایران چه خبره؟
دکتر: کردها خودمختاری می‌خوان.
غاده: چرا نمی‌دین؟

دکتر:عصر ما عصر قومیت نیست. دین مام این نیست. (بخشی از دیالوگ‌های نمایش)

2. پا در زمین و سر در آسمان

«تکه‌های سنگین سرب» درباره مواجهه با فردی است که روبرو شدن با او سخت و بغض‌آلود است. درست مانند چند 10 هزار نفر دیگر شبیه خودش در سال‌های دفاع مقدس. مواجهه با مصطفی چمران که انسانی در بالاترین تراز و  نزدیک‌ترن وضعیت به کامل‌ترین نمونه‌ انسانیت قرار دارد. این مواجهه سخت است برای همه اما به ویژه سخت است برای آن‌هایی که مدعی آرمان‌گرایی و انجام وظیفه هستند؛ آن‌ها که چمران را ژست دیدند با او به مشکل می‌خورند. آنانی که آرمان‌گرایی او را در شعار محصور شده دیدند، سر در آسمان شاید داشته باشند اما پا بر زمین ندارند. چمران را باید واقع‌بینانه و عقلانی دید نه احساسی یا شعارزده. شاید به خاطر همین است که وقتی می‌گویند ما آرمان‌خواهیم، آرمان‌خواهی‌شان در چند تحلیل ساده، بی‌هیچ زحمتی رنگ می‌بازد و اراده‌ای برای عملیاتی شدن این آرمان‌ها فراتر از کلی‌گویی و بیانیه‌خوانی وجود ندارد.

پیام دهکردی تعبیر جالبی دارد و می‌گوید: «در روزگاری که زندگی می‌کنیم و اگر قائل به این باشیم که فرزند زمانه خود باشیم، همین فرزند زمانه خود بودن به ما امر می‌کند که بگردیم و جست‌وجو کنیم و کسانی را که پایشان در زمین است و سر در آسمان دارند حداقل در پیرامون خودمان پیدا کنیم، تاریخ ما، به ویژه تاریخ هشت ساله دفاع مقدس پر از آدم‌هایی است که این ویژگی را دارند.»

چمران‌ها بسیارند، اما نگاه کلیشه‌ای و فرشته محوری، دایره شناختی افراد را محدود کرده است و اجازه نمی‌دهد حتی تصور کنیم، شخصیت‌های بزرگ ما، چطور در بزنگاه‌های تاریخی واقعی عمل کردند و در عین حال که دلبستگی‌هایی داشتند، خودشان را در راهی انداختند که هر کسی مرد پایانش نبود. آقاخانی، آرمانگرایی و حق‌خواهی را در کنار واقع‌گرایی دیده است.

3. برای نسل امروز

آثار هنری هم چون نمایش «تکه‌های سنگین سرب» یا فیلمی مانند «مزار شریف» تنها روایت کننده یک شخصیت و یا یک واقعه نیستند، آن‌ها روایتی را ارائه می‌دهند که نسل چهارم انقلاب اسلامی هیچ ذهنیتی از آن ندارد. به طوری که برخی در مواجهه با روایت‌های مختلف از چنین شخصیت‌هایی از واقعی یا غیر واقعی بودن این حادثه می‌پرسند، حتی گاهی هم به صورت افراطی برخی یا آن را نفی می‌کنند و یا تصویر ارائه شده را نامناسب می‌پندارد. چمرانِ آقاخانی برای مخاطب امروز واقعی و قابل اندیشیدن است. می‌شود به چمران او فکر کرد و منطق او در روبرو شدن با مسائل را درک کرد به جای اینکه چمرانی بسازد که هیچ‌گاه برای نسل امروز فراتر از یک احترام چند ثانیه‌ای دوام نداشته باشد.

آقاخانی خودش به اینکه تصویر شهدا برای نسل دهه 70 عنوان یک جا و مکان همچون مجموعه ورزشی یا اتوبان است، معترض است و به خاطر همین به سراغ روایتی از شهید چمران رفته تا تصویری از این شخصیت تاریخ معاصر را برای همیشه توسط یک اثر هنری زنده نگاه دارد. نسل امروز بیش از شنیدن اوصاف چمران به درک بینش و آگاهی او نیاز دارد.

غاده: زندگی شو که نگاه می‌کنی، می‌بینی از اولش که راه افتاده به هر کسی که رسیده کف دستش یه چیزی گذاشته. نگاه که می‌کنی میبینی که یه مسیر بلنده که تقریبا از پای تیر چراغ برق یه جایی توی تهران به اسم سرپولک شروع میشه و تا دانشگاه و بعد آمریکا و مصر و کشور من و دوباره ایران و کردستان و جنوب میاد. توی این مسیر طولانی، مصطفی، زندگیش رو تیکه تیکه می‌کنه و هر تیکه شو کف دست کسی می‌ذاره.گاهی حتی کسی رو پیدا نمی‌کنه و می‌ذاره کف دست کاغذ. کاغذاش پیش منه. انگار این تیکه‌ها وزنه‌هایی هستن که اون مدام باید بازشون کنه و بندازه تا بالاتر بره، عین یه بالن. یه تیکه به من میده، یه تیکه به تو، همه سربی، همه سنگین، تا جایی که اونقدر سبک بشه تا بتونه دنبال چیزی بره که به قول خودش همیشه ازش فرار می‌کرده، مرگ.
حیفه که مصطفی چمران رو نشناسید ...
(بخشی از دیالوگ‌های پایانی نمایش)

***

پی‌نوشت1: اجرای نمایش «تکه‌های سنگین سرب» به پایان رسیده، اما این نمایش قرار است در قالب جشنواره تئاتر مقاومت و جشنواره تئاتر فجر و البته اجرا در دیگر شهرستان‌ها هم روی صحنه برود.
پی‌نوشت2: نمایش‌‌نامه خواندنی «تکه‌های سنگین سرب» در اقدامی تحسین‌بر‌انگیز توسط انجمن هنرهای نمایشی ایران به سرعت چاپ و با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی رونمایی شد.

انتهای پیام/