مکتب امام حسین(ع) ایثار و جانفشانی در راه خدا و دین خداست

مکتب امام حسین(ع) مکتب بصیرت است. مکتب ایمان ، یقین و مکتب تعهد است.این مکتب تحمل مسئولیت است و مکتب فرار نکردن از قبول مسئولیت و مکتب تحمل تبعات ناشی از قبول مسئولیت است. جانفشانی در همه چیز و در راه خداوند و در راه دین خداوند و امت رسول الله.

به گزارش گروه بین الملل خبرگزاری تسنیم، سید حسن نصرالله دبیرکل حزب الله لبنان طبق عادت سال های گذشته و به مناسبت ایام محرم یک شب در میان سلسه مباحثی مذهبی را مطرح می کند و در بین این مسائل، گذری هم به تحولات منطقه  می‌کند .

خبرگزاری تسنیم همچون روزهای گذشته  متن کامل سخنان سید حسن نصرالله را روی خروجی خود قرار دهد.

متن کامل سخنان نصرالله در شب پنجم محرم (یکشنبه شب‎) به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سیدنا و نبینا ، خاتم النبیین، ابی القاسم محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم و علی آله الطیبین الطاهرین و صحبه الاخیار المنتجبین و علی جمیع الانبیاء و المرسلین.

السلام علیک یا سیدی و یا مولای یا ابا عبدالله الحسین یا ابن رسول الله و علی الارواح التی حلت بفنائک علیکم منی جمیعا سلام الله ابدا مابقیت و بقی اللیل و النهار و لا جعله الله آخر العهد منی لزیارتکم .

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین .

سادات اندیشمند و برادران و خواهران حاضر در این مراسم السلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته  .

گفتیم که حضرت امام حسین علیه السلام در سال 60 هجری قمری در برابر یک امر بسیار مهم قرار داشتند، بعد از مرگ معاویه، یزید به عنوان امیر مسلمانان و به عنوان حاکم بر تمام امت اسلامی بر مسلمانان به زور تحمیل شد، از این رو حضرت امام حسین در برابر گزینه های بسیار دشواری قرار داشتند، تشخیص حضرت امام حسین علیه السلام برای آن وضعیت این بود، که قبول حاکمیت یزید در قدرت و اعمال قدرت از سوی وی و مشروعیت بخشیدن به وی و همچنین ممکن ساختن سلطه یافتن یزید بر گرده مسلمانان، خطری برای اسلام خواهد بود.

چرا که یزید به مانند هر حاکم ظالمی نبود، در سخنان قبلی خود گفتم، ممکن است، حاکمی ظالم باشد، و براساس موازین الهی عمل نکند، ما با اسلام هم سر جنگ و ستیز ندارد، تمام خواسته چنین حاکمی در این دنیا این است که تنها حاکم باشد، می خواهد امیر باشد و حاکم باشد، می خواهد سلطان باشد، اما جنگی را برضد اسلام به راه نمی اندازد، در خصوص به راه انداختن جنگ برضد اسلام من مثالی برای شما می آورم، مثال در این باره را از یک کشور شیعی مطرح می کنیم و نمی خواهیم مثال ما از یک کشور سنی مذهب باشد، مثلا زمانی که رضا شاه پهلوی در ایران حکومت می کرد، این مربوط به قرن گذشته میلادی است، کسی که انگلیسی ها وی را آوردند تا در ایران حکومت کند، خوب او آمد و حجاب را در این کشور منع کرد، مانع از استفاده زنان از حجاب شد، این جنگی برضد اسلام است، مانع آن شد تا روحانیت لباس روحانیون را برتن کنند، جنگ وحشیانه ای را برضد حوزه های علمیه به راه انداخت، چرا که وی می خواست این حوزه های علمیه تعطیل شوند، او می خواست تمام جامعه را غرب زده کند، او می خواست جامعه ایرانی را از هر چیزی که به اسلام مرتبط باشد، دور کند، حتی در مساجد و حتی در امور شخصی ، ما چنین حاکمی را تهدیدی برای اسلام و خطری برای اسلام می دانیم، چرا که برضد اسلام جنگی را به راه انداخته است، اما ممکن است همانگونه که در دفعه قبل گفتم کسی را می بینیم که تنها قصد دارد حاکم باشد، این که مردم چگونه باهم ازدواج می کنند یا چگونه از هم طلاق می گیرند و چگونه زندگی می کنند و آیا نماز می خوانند یا نمی خوانند، آیا دین را مطالعه می کنند یا مطالعه نمی کنند، اسلام مورد احترام است یا مورد احترام نیست، این مسائل به وی ارتباطی ندارد و خودش هم در این باره به دنبال آن نیست.

نوع رفتار و برخورد چنین شخصی به گونه ای دیگر است، اما نمی توانیم بگوییم وی را باید جزو دشمنان اسلام قلمداد کرد، یا وی خطری برای اسلام دانست، چنین شخصی برای ارزش های اسلامی و بقای اسلام نمی تواند خطری به شمار آید، تفاوت بین این دو باعث بوجود آمدن مسئولیت های متفاوت می شود، در مورد دوم سکوت و مقابله و هم زیستی با آن فرد شرایط و خصوصیات و ویژگی های خاصی دارد، و باید عوامل و رویدادهای مختلف را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد، اما در برخورد با اولی اوضاع کاملا متفاوت خواهد بود، بسیاری از شرایط و ویژگی ها زایل می گردد، چرا که دفاع از اسلام و ارزش های اسلامی در چنین حالاتی از اوجب واجبات خواهد بود، به گونه ای که برای انجام این مهم حتی اگر لازم باشد امام مسلمانان و نوه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلام هم شهید شود، این امر ضروری است، بنابراین این دو موضوع متفاوت هستند.

البته در مناسبت های مختلف کمی در این باره توضیح دادم، از این رو نمی خواهم موضوع امشب خود را به این امر اختصاص دهم، و نمی خواهم وقت امشب را در این رابطه از دست بدهم و بهتر است امشب به موضوع دیگری بپردازم.

دو گزینه فرا روی سید الشهداء

حضرت امام حسین علیه السلام دو گزینه در پیش روی خود داشتند، ایشان بیش از این دو گزینه هم نداشتند، یا این که بیعت کند، و یا این که با بیعت مخالفت کند و مخالفت با بیعت به منزله رویارویی با یزید است، بسیار خوب ایشان می توانستند و البته من هر آن چه را که اکنون می گویم همه موضوع تاریخی است، بنابراین این موضوع را می دانید و ممکن است برای برخی از حاضران موضوع تازه ای نباشد و البته ممکن است برای برخی دیگر از حاضران موضوعی جدید باشد، این مطالب را در شب های مختلف شنیده اید، من می خواهم همه این مطالب را در یک قالب بیان کنم، به یک تصویر و در یک سیاق بیان کنم، تا در پایان عبرتی که باید از آن برای مرحله معاصر خود از آن بگیریم را برداشت کنیم.

بسیار خوب حضرت امام حسین(ع) در آن زمان البته در آن زمان هم از جایگاه بسیار بالا و ووالایی برخوردار بودند، یعنی در سال 60 هجری قمری بخش اعظم مسلمانان و یاران صف نخست اسلام و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم یا فوت کرده بودند و یا شهید شده بودند، صف دوم باقی مانده بودند و حضور داشتند یعنی فرزندان اصحاب و فرزندان مهاجران و انصار بودند و فرزندان پسر و دختر از نسل صدر اسلام حضور داشتند، این شخصیت ها در آن زمان صف نخست امت اسلامی را تشکیل می دادند، امام حسین علیه السلام یکی از برجسته ترین شخصیت ها در امت اسلامی بودند، منظورم سال 60 هجری قمری است، البته شخصیت های دیگری هم بودند و معروف هم بودند و به آنها " العبادله " می گفتند، یعنی عبدالله ابن العباس و عبدالله ابن عمر و عبدالله ابن الزبیر وعبدالله ابن جعفر بن ابی طالب، چنین شخصیت هایی هم بودند، محمد ابن الحنفیه هم بودند، اما حتی بین این افراد هم جای بحث و اختلاف نبود که از بین حاضران در آن زمان چه از نظر وجاهت و تقدم و احترام والا چه برای منزلت خودش و چه برای جایگاه و منزلتش از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم این بود که حضرت امام حسین علیه السلام در چنین جایگاهی بودند.

بسیار خوب شخصیتی با این منزلت و جایگاه و پیروان و اهل بیتش و حضورشان در شهر مدینه و در منزلشان بر روی همه باز بود و از مردم استقبال می کردند، و با مردم بحث و بررسی می کردند اوضاع مختلف را ، و از ایشان مشورت می گرفتند و از ایشان سوال می کردند و در نزد امت از احترام و جایگاه برخوردار بودند، می توانستند با یزید بیعت کنند، و جایگاه و جای خود را حفظ کند،  و در شهر مدینه باقی می ماندند، و بازهم در منزلشان باز می بود، و همه مردم برای ارادت و خدمت به نزد ایشان می آمدند، و حتی می توانست در قدرت جدید به یک جایگاه والایی برسند، و در برخی از مسائل مشورت ایشان را می خواستند، و برخی از امور به ایشان ارجاع داده می شد، و حتی می توانست برای حل و فصل برخی از مشکلات وساطت می کرد، و از این طریق اموالی هم برای ایشان اختصاص می یافت، و حتی برای مدح و ثنای ایشان به درخواست خود حکومت هم قصایدی سروده می شد، چرا که وی دیگر بیعت کرده بود، و فرزندان و نوادگانشان و خانواده اش و خواهران و یارانشان باقی می ماندند، و هیچ گزندی به ایشان وارد نمی شد و مشکلاتی برای او بوجود نمی آمد، می توانستند چنین کنند.

اما حضرت امام حسین علیه السلام چنین نکردند، مثل اکنون که ما در برابرمان هم گزینه هایی داریم، یا برخی از مردم ما گزینه هایی پیش روی خود دارند، بگوییم ای برادر ما را چه به این همه ماجرا ؟ می نشینم و در کنار خانواده و فرزندانم در داخل خانه می نشینم و به وضع آنها می رسم، و به کار و زندگیم می رسم، بعدا خدا بزرگ است، اما حضرت امام حسین علیه السلام گزینه دوم را برگزیدند، چرا ؟ به آن دلیل که سخنانم را با آن شروع کردم، به این دلیل که حضرت امام حسین علیه السلام به این تشخصی رسیدند که مبایعت یزید و سکوت در برابر یزید، خطری برای اسلام است.

اسلامی که جدش حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم آن را آوردند، اسلامی که بخاطر آن حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم جانفشانی کردند، و اهل بیتشان علیهم و السلام نیز جانفشانی کردند و اصحاب پیامبر هم در این راه جانفشانی کردند، و در راه اسلام هزاران شهید را تقدیم این راه کردند، و در این راه سختی ها و مشکلات و دردسرهای بسیاری را تحمل کردند، اگر قرار می بود برای این شخص این اجازه داده شود تا حاکم مسلمانان شود، و قدرت به وی سپرده می شد، این امر برای کل اسلام خطرناک بود.

این جا بود که مساله متفاوت شد، حضرت امام حسین علیه السلام در چنین شرایطی نمی توانستند این گزینه را انتخاب کنند که در منزلشان بنشینند، و بیعت کنند و سکوت کنند، و بگویند به هر ترتیب اوضاع حل خواهد شد، و به زندگی طبیعی خود ادامه دهند، او همویی است که فرمودند: اگر چنین می شد باید برای سرنوشت اسلام، به درود گفته می شد، چرا که امت به بلایی همچون یزید گرفتار شده است.

بنابراین تشخیص ایشان در این مرحله بسیار واضح بوده است، حضرت امام گزینه دوم را انتخاب کردند، و تمام تبعات گزینه دوم را هم پذیرفتند و قبول کردند، حالا نوبت به بیان تبعات این گزینه دوم رسیده است، از این جا موضوع و مطلب امشب آغاز می شود، بیایید تبعات را باهم ببینیم و بدانیم اسوه و الگوی ما و امام ما زمانی که قرار به انتخاب موضع باشد چگونه عمل می کنند؟ در چنین صورتی جانفشانی و ایثار و قبول پیامدها و تحمل مسئولیت تا چه حدی می تواند اوضاع را برساند ؟

در این باره گام به گام به پیش می رویم، ابتدا این که حضرت امام حسین علیه السلام و از همان لحظه نخست که تصمیم خودشان را با مخالفت در قبال قبول بیعت یزید گرفتند و انتخاب کردند، خود را در برابر خطر کشته شدن و تهدید امنیتی قرار دادند، خطری که بوجود آمد، خطر از بین رفتن جسمی بود، این مطالب را با استفاده از ادبیات معاصر بیان کردم، از این رو زمانی که به کاخ والی در شهر مدینه رفتند، و می دانستند که قرار است چه موضوعی به ایشان گفته شود، تمام تدابیر لازم و اقدامات احتیاطی لازم را به عمل آوردند، و همه چیز را با برادران و یارانشان در میان گذاشتند، و به ایشان گفت اگر وارد شدم و چنین و چنان شد چه باید بکنند؟ و این مطالب را در بیان سیره حسینی شما خواهید شنید.

و حتی زمانی که به والی اموی در شهر مدینه پاسخ داد، و اعلام کرد که با بیعت یزید مخالف است، و خطاب به وی گفت که یزید مردی فلان و فلان است، از این رو مانند من با مانند وی بیعت نمی کند، و والی در این میان اصرار کرد و حضرت امام حسین علیه السلام بازهم مخالفت کردند، زمان خواهد گذشت و هم را خواهیم دید، مروان ابن الحکم حضور داشت، در آن مکان و در حضور امام حسین علیه السلام خطاب به والی مدینه چنین گفت: او را بکش و اجازه نده زنده خارج شود!، چه کسی را بکشد؟ امام حسین علیه السلام را ! فرزند دختر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را بکشند ! جرات این افراد تا این اندازه رسیده بود! او را بکش و اجازه نده زنده از این مکان خارج شود، اما والی در این باره دیدگاهی دیگر داشت، از این رو حضرت امام حسین علیه السلام از آن مکان خارج شدند، از این رو باید گفت حضرت امام حسین علیه السلام از همان لحظه نخست می توانیم به اصطلاح امروزی بگوییم وی از مرحله امنیت و آسایش عبور کردند، دیگر وارد مرحله تهدید شده بودند، و قتل و حذف فیزیکی ایشان مطرح شد.

در تمام طول مسیر می توانست در معرض این خطر باشند، حتی در مکه و در حرم امن الهی نه تنها در مکه و در حرم امن الهی بلکه حتی در بیت الله الحرام و حتی در جوار خانه کعبه هم یزید از شام دهها شیطان صفت را اعزام کرد، و به آنها دستور داده بود با مخفی کردن سلاح همراه خود در زیر لباس ها و حضرت امام حسین علیه السلام را بقتل برسانند و لو این که حضرت امام حسین علیه السلام را در حال چنگ زدن به پرده خانه کعبه دیدند ایشان را بکشند!.

بنابراین این نخستین تبعات رد قبول بیعت با یزید است، یعنی از این پس حضرت امام حسین در دایره حذف فیزیکی قرار گرفتند، و ممکن است با خطر از میان برداشته شدن روبه رو شوند، تا رسیدن به کربلا .

دومین تبعات این امر هجرت از میهن است، یعنی ترک سرزمینی که دوستش داشت، می دانید که شهر مدینه منوره و شهر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم، سرزمین و میهن اصلی حضرت امام حسین علیه السلام است، یعنی بر اساس موازین شرعی و اخلاقی و موازین عرفی چنین است، حضرت امام حسین علیه السلام در شهر مدینه منوره به دنیا آمدند، و تمام عمرشان و دوران جوانی خود را در شهر مدینه منوره سپری کردند، تنها برای یک سال یا دو سال یا کمی بیشتر و یا کم تر تنها آن زمان که با پدرشان حضرت امیر المومنین علیه السلام به کوفه رفتند، از شهر مدینه خارج شدند، ایشان در کوفه باقی ماندند تا زمان صلح حضرت امام حسن علیه السلام با معاویه، و بعد از این صلح به شهر مدینه شهر جدش رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم بازگشتند و باقی عمر خود را در این شهر گذراندند.

شهر مدینه برای حضرت امام حسین علیه السلام به مثابه شهر جدشان و شهر پدرشان  و شهر مادرشان  و شهر برادرشان وشهر خاطرات آن مردان بزرگ و پاکدامن است، از این رو ایشان در کنار مزار جدشان صلی الله علیه و آله و سلم زندگی می کردند.

ایشان اکنون شهر اصلی و موطن اصلی خود را ترک می کنند، و خانواده و افراد همراه خود را گردهم آوردند، و اموالشان را جمع کردند، من فکر می کنم تنها مقداری در و دیوار و مقداری اسباب و اثاثیه مانده بود، که البته فکر نمی کنم اثاثیه ای هم به همراه داشتند، چرا که منازل در آن دوران متواضعانه بودند، همه را جمع کردند و خارج شدند.

بنابراین از دومین تبعات این امر می توان به هجرت اشاره کرد، غربت را باید گفت، دوری از میهن دوری از بستگان و همسایگان و عزیزان کسانی که دهها سال در کنارشان زندگی کرده بودند.

مساله سوم، ما هنوز در مرحله تبعات هستیم، در معرض خطر قرار گرفتن خانواده، یعنی همسران و دختران و فرزندانشان و برادرانشان و فرزندان فرزندانشان، یعنی تنها فرزندان ایشان به همراه امام حسین علیه السلام نبودند، بلکه فرزندان حضرت امام حسن علیه السلام هم در این کاروان بودند، این فرزندان در رعایت و قیمومیت ایشان بودند، و همه کسانی که با ایشان بودند، اکنون در معرض خطر قرار گرفته بودند.

از زمان خروج ایشان از مدینه و خروج از مکه به سمت کوفه و در طول کل مسیر همه در معرض خطر قرار داشتند، در هر لحظه ای این امکان وجود داشت تا کاروان ایشان کاروان ساده و کم تعداد ایشان مورد حمله قرار گیرد، وهمه کسانی که در این کاروان بودند از زن و مرد و خردسال همه قتل عام شوند، و اموالشان مورد چپاول قرار گیرد، این خطر جدی از همان لحظه نخست خروج کاروان حضرت امام حسین علیه السلام از شهر مدینه منوره ممکن بوده است، یعنی می توانیم تصور کنیم در طول کل آن مسیر زنان و مردان و یاران و کودکان در این کاروان چه میزان نگرانی و ترس و احتیاط در ذهن داشتند، تا این که این نگرانی ها در کربلا به سرانجام رسید.

مساله چهارم، نا امیدی از سوی مردم است، این از دردها و مشکلات بزرگی است که حضرت امام حسین علیه السلام این درد ها را تحمل کردند و با این وجود کنار آمدند، همان گونه که اکنون نیز چنین است، من سعی می کنم هر آن چه را که می گویم مثال اجرایی و عملی آن را نزد خودمان در این دوره هم بیابیم، همانگونه که امروزه می بینید به اسلام توهین می شود، مقدسات و حرمت های اسلامی مورد توهین قرار می گیرند، به مردم و حقوق مردم توهین و تجاوز می شود، مردم را می کشند و سر از بدن مردم جدا می شود، و متاسفانه با این وجود یک میلیارد و 400 میلیون مسلمان موجود در جهان هیچ واکنشی از خود نشان نمی دهند.

آیا نسبت به این مساله احساس درد و ناراحتی نمی کنید؟ این در حد اطلاعات ماست، اگر شخصی امام مسلمانان باشد در قبال این وضع چه احساسی خواهند داشت؟ در آن روز ها خطر و تهدید اسلام را می توانید تصور کنید ؟ آن مردمی که حضرت امام حسین علیه السلام برای دفاع از دینشان قیام کرد، بیرون آمد تا از اسلام آنها دفاع کند، آمد تا از آخرت آنها دفاع کند، و حتی آمده بودند تا از دنیای آنها هم دفاع کند، و می خواستند از کرامت و عزت و سربلندی آنها حمایت کنند، و می خواستند از سلامت و امنیت آنها پاسداری کنند، این مردم کجا بودند و چه کردند ؟ حضرت امام حسین علیه السلام به خوبی می دانستند، اگر این سلطه گر قاتل و فاجر یعنی یزید ابن معاویه بر زمام امور مسلمانان مسلط گردد، چه بلاهایی که ممکن است در حق مسلمانان روا دارد، و البته چنین هم کرد.

آن چه در شهر مدینه منوره انجام داد، جنایاتش در کتاب های تاریخ ثبت شده است، رویدادهای آن دوره را تمام مورخان سنی و شیعی نقل می کنند، آن دوره و اقدامات یزید از مسلمات و واضحات تاریخ هستند، در آن دوره از تاریخ می خوانیم که یزید ابن معاویه ارتش خود را عازم مدینه منوره کرد، و شهر را مورد محاصره قرار داد، سپس با توسل به زور وارد این شهر شد، و مردان را قتل عام کرد، و به زنان تجاوز شد، این مطالب در کتاب های تاریخی ثبت شده است، یعنی در این کتاب ها نوشته شده است که بعد از گذشت 9 ماه از آن واقعه یک هزار دختر و زن از مهاجرین و انصار ساکن در شهر مدینه باردار بودند، به این زنان و دختران تجاوز شده بود، این را ارتش یزید مرتکب شده بود، همه را قتل عام کرد، و حتی وارد مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم در شهر مدینه منوره شد، با اسب های خود وارد مسجد النبی صلی الله علیه و آله و سلم شدند، به تمام مقدسات بی احترامی روا داشتند، هتک حرمت کردند، به زنان تجاوز کردند و به زنان اهانت شد، این زنان که بودند ؟ دختران و زنان مهاجرین و انصار بودند، ببینید آنها مردم را کشتند و واقعا سربریدند، حتی گفته می شود خون نمی دانم تا کجا بر روی زمین بالا آمده و جاری شده بود، و از اهالی مدینه یعنی از ساکنان و اهالی که آن را مهاجران و انصار تشکیل می دادند نه تنها برای یزید تجدید بیعت گرفتند، به تمام کتاب های تاریخ بنگرید و مطالعه کنید، طبری و الکامل و الیعقوبی و المسعودی در تمامی کتاب های تاریخی این واقعه ثبت و ضبط شده است، بیعت را از اهالی مدینه گرفتند که اعلام می کنند از این پس برده هستند، بردگان یزید ابن معاویه هستند.

حضرت امام حسین علیه السلام خروج کردند و قیام کردند تا چنین روزی بار دیگر تکرار نشود، اما این مردم به حضرت امام حسین علیه السلام پشت کردند و وی را بی یاور ساختند، بنابراین از مدینه که خارج شدند، اهالی شهر مدینه با ایشان نبودند، همه ساکت نشسته بودند و ترس و نگرانی بر آنها چیره شده بود، حتی برخی از نخبگان عبدالله ابن عباس می گویند خصوصیاتی داشتند بسیار خوب بگذریم، بسیار خوب خاندان بنی العباس کجا بودند؟ برادرانش کجا بودند ؟ این ها کسانی بودند که در زمان خلافت امیر المومنین حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام یکی پس از دیگری اداره امور ولایت ها را برعهده می گرفتند، یکی از انها والی شهر مکه بود، یکی دیگر والی شهر مدینه منوره بود، و دیگری والی یمن بود، و عبدالله بن العباس والی بصره بود، این ها به یکباره کجا رفتند ؟ حتی برخی از بنی هاشم کجا بودند ؟ حال بگذریم که باقی مردم هم نبودند! بگذریم حضرت امام حسین علیه السلام وارد شهر مکه مکرمه شدند، و روزهای شعبان و ماه مبارک رمضان و تا موسم حج رسید، با تمام هیئت هایی که از تمام سرزمین های اسلامی آمده بودند، دیدار داشتند، از تمام سرزمین های اسلامی با ایشان دیدار کردند، چرا که موسم حج موسم دیدارهای سالانه مسلمانان با یکدیگر است، مسلمانان از بخش های مختلف جهان در این موسم با هم تجدید دیدار می کنند.

البته امروزه به دلیل سوء مدیریت اداره موسم حج از سوی مسئولان تنظیم کننده اداره حرمین شریفین بسیاری از مزایای حج از بین رفته است.

**************

به هر حال ایشان با تمام هیئت ها و فرستادگان دیدار کردند، با مردم دیدار کردند و با آنها مذاکره به عمل آوردند، با آنها صحبت کرد و اوضاع را تشریح کردند، موافقت کرده بودند و اعلام کردند موضع شما صحیح و قوی است، همه چیز درست است، اما عملا چه شد ؟ هیچ کس حاضر به قبول مسئولیت نبود، هیچ کس حاضر نبود، تمام این تبعات را بپذیرد، لا اقل برای ارزش های اسلامی و حتی از آن کم تر لا اقل برای خودتان همراهی می کردید، برای عزت و سربلندی و شرافت خودتان یاری می کردید، برای ناموس و خودتان و بقایتان همراهی می کردید، برای این خانه کعبه همراهی می کردید چون یزید بار دیگر به این مکان یورش خواهد آورد و بار دیگر آن را مورد حمله و تاخت و تاز قرار می دهد، اما مساله تمام شده بود، این مسائل در آن زمان بودند، که اوضاع را بسیار سخت تر کرده بود، چرا که اوضاع عمومی و وضع شایعه در آن زمان وضع کرنش در برابر ظلم و سکوت بود، مردم در آن زمان سکوت و خاموشی را برگزیده بودند، یاس و ناامیدی مردم نسبت به حال و آینده خودشان مستولی شده بود، از این رو به نظر می رسید چنین اوضاعی نیازمند ریخته شدن خونی در حد و اندازه خون سید الشهداء امام حسین علیه السلام بود، تا این مردم را بیدار سازد.

بسیار خوب یکی از مسائل و پرسش هایی که مطرح می شود، این است که چرا حضرت امام حسین علیه السلام ترجیح دادند به سمت شهر کوفه به حرکت در آیند و به آن جا بروند ؟ چرا بصره را انتخاب نکرد و به سمت بصره عزیمت نکرد ؟ چرا اصلا در شهر مدینه باقی نماندند؟ چرا در شهر مکه باقی نماندند؟ چرا به سمت یمن حرکت نکردند ؟ این اماکن از بزرگ ترین مراکز اسلامی آن زمان بودند، چرا به هر کجای دیگر نرفتند و تنها به شهر کوفه عزیمت کردند؟

چرا حضرت تصمیم حرکت به سمت کوفی را گرفتند؟

البته بحث در این رابطه بسیار طولانی است اما از مهم ترین علل چنین تصمیم گیری این است که حضرت امام حسین علیه السلام با همه تماس گرفتند و با همه صحبت کردند، و برای همه هم پیغام فرستادند، کسی در این مناطق به ایشان پاسخ ندادند، کسی به ایشان نگفت بفرمایید و بگویند ما با شما هستیم و از شماری یاری می کنیم، با شما بیعت می کنیم، در کنار شما می ایستیم، مگر و تنها اهالی شهر کوفه بودند که چنین پاسخی به امام حسین علیه السلام دادند.

البته این یکی از این دلایل است، حضرت امام حسین علیه السلام نمی توانستند خود را بر کسی تحمیل کنند، نه بر اهل مدینه ای ساکت و ترسیده بودند و در منازل خود قرار گرفته بودند و نه بر اهل مکه و نه بر اهل بصره و نه بر هیچ یک از مراکز حضور مسلمانان نمی خواستند خود را تحمیل کنند.

بله تنها شهر کوفه بود که دهها هزار پیغام و نامه پاسخ نوشتند، یا صدها و هزاران نامه نوشتند که بیانگر علاقمندی دهها هزار نفر بود و در پایان کار نوشته بودند ای فرزند رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم به نزد ما بیا که در کوفه شما سربازانی دارید، آماده و مهیا برای رزم هستند.

از این رو این جا بود که حجت دیگر تمام شده بود، از این رو حضرت امام حسین علیه السلام تصمیم گرفتند به سمت شهر کوفه رهسپار شوند، البته این حرکت را کردند در حالی که به صورت کامل از خطرها و نگرانی و مشکلاتی که ممکن است، پیش آید نیز مطلع بودند، ایشان حتی از احتمالات و شرایطی که ممکن است پیش آید، آگاه و مطلع بودند، چرا که کوفه تنها شهری بود که رسما اعلام کرد، حاضر است در جهت یاری اقدام کند و از این مطلب نیز خبر داده بود، اعلام کرده بودند که حاضرند در کنار امام در این مسئولیت تاریخی عظیم بایستند.

مساله پنجم ، تمام این مواردی که بر شمردیم همه دردناک هستند، این سکوت و کرنش در برابر ظلم و این تسلیم شدن ها ، همه این مسائل بر قلب و اعصاب و عواطف حضرت امام حسین علیه السلام فشار وارد می کردند، خیانت و نامردی پنجمین مورد بود و بی عهدی و نقض عهد و فراموش کردن بیعت، بسیار خوب کسانی که از ابتدا توجه نکردند و با امام حسین یاری نکردند تکلیف ما در قبال این افراد معلوم است، این را متوجه شدیم، اما تکلیف کسانی که با حضرت امام حسین علیه السلام بیعت کردند و کسانی که به ایشان پیوستند، و در کنار کاروان آن حضرت گام برداشتند، با ایشان همراه شده بودند، از مکه به سمت عراق عزیمت کردند، همه معتقد بودند کار تمام شده است و تمام کوفه بیعت کرده و در کنار امام هستند، البته ناگفته نماند که شهر کوفه یک شهر بسیار مهم در تاریخ اسلام در آن زمان به شمار می آمد، کسی که زمام امور کوفه را به دست بگیرد در واقع تنها زمام امور این شهر را به دست نمی گیرد، بلکه زمام بخش عمده از خاک عراق را هم به دست خواهد گرفت، از این رو حضرت امام حسین علیه السلام در حالی در این راه پیش رفتند که معتقد بودند، در کوفه با قدرت خواهند بود و در نتیجه سمت های بوجود خواهند آمد و این قدرت را باید توزیع کند و اموالی به دست خواهد آمد و باید این اموال را انفاق کند و از قدرتی برخودار خواهند بودکه می توانند از آن استفاده کند، و موضوعاتی از این قبیل.

از این رو بسیاری به ایشان پیوستند، اما در میانه راه بود، و زمانی که خبر آمد، مسلم ابن عقیل رضوان الله علیه به شهادت رسیده اند، و خبر آمد که اهل کوفه عهد خود را با امام حسین علیه السلام نقض کرده اند و بد عهدی کردند، و از آن جا که حضرت امام حسین علیه السلام به دلیل ذات اسلامی با مردم صریح و رک بودند، و چیزی را از مردم کتمان و پنهان نمی کنند و قصد فریب مردم را ندارند و نمی خواهد مردم را با تزویر فریب دهد، برخاستند و مردم را از ماجرا مطلع کردند و فرمودند ای مردم شما به اتفاق من گام نهادید و گمان شما این بود، که در کوفه اوضاع درست شده است، اما امروز به ما خبر رسیده است که مسلم ابن عقیل و هانی بن عروه چنین و چنان شده اند، در نتیجه هر دوی این بزرگواران به شهادت رسیده اند و کسانی که تا پیش از این با ما بیعت کرده بودند این بیعت خود را نقض کرده اند و مرتکب بد عهدی شده اند، از این رو شما اکنون آزاد هستید، کسی که می خواهد این مسیر را با ما ادامه دهد، ادامه دهد و کسی که می خواهد برود، می تواند برود.

از این رو اکثریت رفتن را ترجیح دادند، یعنی اکثریت ترجیح دادند، امام را تنها بگذارند و حضرت امام حسین علیه السلام با حسرت و اندوه رفتن آنها را نظاره گر است، حسرت می خورد بر آخرت این افراد و همچنین حسرت می خورد بر دنیای این افراد، تا این که به کربلا می رسیم، زمانی که در برابرت می ایستند و تو را محاصره می کنند و با تو می جنگند، همان کسانی هستند که برای تو پیغام فرستاده بودند تا با تو بیعت کنند و از تو دعوت کرده بودند تا به نزد آنها بیایی.

آیا این رویداد باعث اندوه و درد فراوان نیست؟ این همان چیزی است که برای حضرت امام حسین علیه السلام اتفاق افتاده است، حضرت امام علیه السلام تمام نامه هایی که این قوم برای او نگاشته بودند را خارج کردند و به آنها این نامه ها را نشان دادند، بسته های حاوی نامه ها را گشودند و افراد را به نام خواندند که ای فلانی و ای فلانی مگر شما نبودید که این نامه ها را فرستاده بودید؟ سپس چه کردند، این افراد تکذیب کردند و منکر شدند، کسی که دروغ می گوید، این دروغ گفتن هم برای او مساله دشواری نیست، گفتند ما نامه ای برای شما نفرستادیم و از شما دعوت نکردیم و حتی از وضعت هم سوال نکرده بودیم.

مساله ششم، تمام کسانی که در کنار حضرت امام حسین علیه السلام در مدینه و مکه و در مسیر راه بودند همواره تلاش می کردند، امام را مایوس کنند و عزم و اراده ایشان را دچار تزلزل سازند، یعنی نه تنها این مردم ساکت بودند و نمی خواستند در جهت یاری رساندن به امام نقش آفرینی کنند، بله در جهت تزلزل اراده امام حسین علیه السلام هم سعی می کردند، یعنی نه تنها خودشان کاری نمی کردند بلکه اگر کسی قصد داشت در این راه گام بردارد هم باعث تخریب اراده وی می شدند، در این راه نخبگان علمی و اجتماعی و عشایری و سیاسی می آمدند و تلاش می کردند تا در روحیه و اراده مردم تاثیر منفی بگذارند، و این افراد نمی خواستند دیگران برای یاری رساندن به حضرت امام حسین علیه السلام کاری انجام دهند.

حالا به کربلا می رسیم، و به مرحله ای می رسیم که حضرت امام حسین علیه السلام در این سرزمین کربلا با چه اوضاعی روبه رو بودند؟ این جا وارد مرحله عالی از جانفشانی می شویم عناوینی برجسته تر که نمود بیشتری از قبل دارند، محاصره ای کامل و فراگیر، هیچ گذرگاه و روزنه ای هم وجود ندارد، چه کسی بخواهد برای یاری امام حسین علیه السلام بیاید، یا غذا و یا آبی برای حضرت امام حسین علیه السلام بیاورد، هیچ روزنه و امیدی دیگر وجود ندارد، محاصره در این زمینه بسیار محکم و جدی است، مساله دیگر ممانعت از رسیدن آب به این خاندان است، یعنی نه اجازه دادند آب به امام برسد و نه به خاندانش، این وضعیت سه روز ادامه داشت، دوستان و برادران اکنون تصور کنید که شما به اتفاق زن و بچه ها در یک مکان و سرزمینی و در شرایطی قرار گرفته اید، در این مکان و آن شرایط برای مدت سه روز به گونه ای محاصره شده اید که حتی آب هم به شما نمی رسد، تشنگی با انسان چه می کند ؟ حال این که انسان برای چند ساعت هم تشنگی را تحمل نمی کند، سه روز بدون آب و تشنگی کامل، این درحالی است که آب در کنار آنها در رود فرات جریان دارد، و هرکس بخواهد می تواند از آن بنوشد، و تنها فرزند رسوال الله صلی الله علیه و آله و سلم از نوشیدن این آب محروم می شود، او سرور جوانان اهل بهشت است.

مساله سوم، تلاش های پی درپی حتی در روزهای نخستین، برای به آتش کشیدن چادرها، در حالی که زنان و کودکان در آنها بودند، این امر چه میزان از نگرانی و ترس و اضطراب را به وجود می آورد؟.

مساله چهارم توهین ها و دشنام هاست و سخنان پست و بی شرمانه ، سخنانی که از سوی محاصره کنندگان در حق حضرت امام حسین علیه السلام و در حق کسانی که در کنار امام حسین علیه السلام بودند، نسبت داده می شد.

مساله پنجم موضوع تهدید و وعده های پیوسته ای بود که اعلام می کردند می خواهیم همه شما را قتل عام کنیم و می خواهیم، شما را سرببریم و می خواهیم زنان شما را به اسارت بگیریم و می خواهیم فلان و فلان کنیم، مگر این که با یزید و ابن زیاد بیعت کنید و دربرابر آنها کرنش نمایید.

تا این که به مرحله نابرابر می رسیم، 72 تن و یا مثلا گفته می شود، براساس آخرین تحقیقات و پژوهش های صورت گرفته نتایج برخی از تحقیقات حکایت از این دارد که شمار یاران امام حسین علیه السلام در بهترین شرایط عددی در حدود 100 تا 120 نفر بودند، البته این اعداد می توانند شما و عدد منطقی باشند، اما مشهور و متداول در این خصوص عدد 72 تن است، به اتفاق شماری اندک از زنان و کودکان، این افراد همگی از هر سو محاصره شده اند و البته از همه طرف به آنها حمله ور می شوند، کم ترین شماری که در این باره گفته شده در حدود 5000 جنگجو است و برخی می گویند سی هزار جنگجو بودند و برخی دیگر شمار طرف مقابل را از این هم بیشتر می دانند، اما اجازه دهید کم ترین شمار را انتخاب کنیم، یعنی بیایید فرض کنیم که یاران حضرت امام حسین علیه السلام بیشترین تعداد همان 120 نفر بودند و باز  می گویم اگر چه گفته می شود 72 نفر بودند، و طرف مقابل کم ترین تعداد یعنی 5000 هزار نفر بودند، این شمار این تعداد کم و ساده را محاصره می کنند، و به این نبرد هم کشیده شد، و در هرلحظه از این جنگ به ایشان پیشنهاد می شد، که از تصمیم خود صرفنظر کند و با یزید بیعت کند، و دستانشان را به سمت یزید بن معاویه دراز کنند.

تا این که جنگ عملا آغاز می شود، و جانفشانی های عملی نمود پیدا می کند، ای خواهران و ای برادران این موضوع در کربلا روی داد، اما اجازه دهید یک مقایسه ای در این باره با وضع و حال و روز خود داشته باشیم، اگر کسی می خواهد این مساله را بهتر درک و تصور کند، با نگاه وجدانی ممکن است، همه ما از این طریق خیلی خوب اوضاع را می توانیم درک کنیم، می توانید همزیستی بیشتری را در این خصوص و شرایط درک کنید، با وجدان اوضاع خانواده های شهدا را بهتر می توان درک کرد، خانواده شهیدی که فرزند خود را به عنوان شهید تقدیم کرده است، یا همسری که شوهرش را در این راه به عنوان شهید از دست داده است، یا پدری که در این راه فرزند خود را به عنوان شهید تقدیم کرده است، یا بیش از شهید در این راه داده اند، می توانند از طریق وجدان و احساسات مشترک این مصیبت و اوضاع را بهتر درک کنند، در چنین اوضاعی می توان حال حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام را بهتر درک کرد، حال ایشان را در روز عاشورا بهتر می توانیم از این طریق درک کنیم، حضرت امام حسین در روز عاشورا تمام یارانش یکی بعد از دیگری و در برابر دستانش به شهادت رسیدند، ایشان آنها را می دیدند، برای امام حسین علیه السلام خبر یارانش را نمی آوردند، بلکه ایشان به صورت مستقیم شاهد و ناظر شهادت یارانشان بودند، ایشان در صحنه حاضر بودند و می دیدند چگونه به شهادت رسیدند، هیئتی این اخبار را به اطلاع ایشان نمی رساند.

سپس نوبت به خانواده و اهل بیت ایشان رسید و نخستین آنها حضرت علی اکبر بودند، فرزندانشان، همه را در این راه تقدیم کردند، از علی اکبر تا نوزاد شیر خوار، حضرت امام سجاد برای خودشان ویژگی های خاص به خود را داشتند، ایشان بیمار بودند و خداوند نگهدار ایشان برای وظیفه ای که معلوم بود، در مصونیت قرار داشتند، فرزندان حضرت امام حسن علیه السلام، که در اصل باید بگوییم در تربیت و پرورش باید آنها را فرزندان امام حسین علیه السلام بدانیم، آنها با حضرت امام حسین علیه السلام زندگی کرده بودند، و در سایه ایشان پرورش یافتند، یکی پس از دیگری در این راه از هم جلو افتادند، برادران حضرت امام حسین علیه السلام هم یکی پس از دیگری در این راه گام نهادند و شهید شدند، فرزندان برادران و فرزندان و عموزادگان، و ایشان آنها را می نگریستند و صدای انها را که برای کمک خواهی فریاد می کشیدند می شنیدند، و پیکر این عزیزان را می نگریستند که تکه تکه می شود، ولی با تمام این اوضاف حضرت امام حسین علیه السلام برای لحظه ای تردید نداشتند و تزلزی در تصمیم ایشان روی نداد، بسیار خوب حتی نوزاد شیر خواره ای که در میان دستانشان کشته شدند، تصور کنید کسی در بین دو دستان خود کودکی را برداشته است، این کودک تشنه است و پیکانی به سمت این نوزاد پرتاب می شود، و گلوی نوزاد را گوش تا گوش می شکافد، فقط کافی است تصور کنی فرزندت را در آغوش کشیده ای و چنین اتفاقی برای تو بیفتد، چه خواهی کرد ؟ همه این اتفاقات به صورت همزمان و پی در پی روی داده است، به صورت گسترده صورت می گیرند، تنها در طول چند ساعت معدود، حضرت امام حسین علیه السلام در آن زمان به درستی می دانستند که بعد از شهادتشان ظرف تنها چند ساعت چه بر سر زنان خواهد آمد ؟، چه بر سر حضرت زینب سلام الله علیها و خواهران حضرت زینب خواهد گذشت؟ و می دانستند چه بر سر ایتام خواهد آمد ؟ این درد و اندوه را آن حضرت علیه السلام در آن لحظات به عینه تجربه می‌کردند، هر آن چه را که در این دنیا داشت همه را در کربلا با خود آورده بودند، و همه سپری شدند و رفت، این دردها همه تنها در طول چند ساعت برای ایشان اتفاق افتاده بود، شهدا و گریه و شیون ناتوانان ها و عزاداران و ایتام صداهایی که گوش ابا عبدالله الحسین را پر کرده بودند، این مسائل بر آن حضرت عامل فشار و درد بی پایان بودند، تا این که خود آن حضرت وارد نبرد مستقیم شدند، در نبرد مستقیم حضرت امام علیه السلام با شدت و حدت نبرد کردند، و زخم های بی شماری بر پیکر ایشان حاصل شد، صدها بخش از بدنشان زخمی شد، و برخی می گویند، هزاران جای بدنشان زخم برداشت، در برخی از روایات آمده است که جای از بدن حضرت امام حسین علیه السلام بدون زخم باقی نمانده بود، ایشان دردهای زخم ها را تحمل کردند و به مرحله تحمل درد ناشی از بریده شدن سر از بدن رسیدند، تا این که خود را فدا کردند و فدا کردن خود آخرین مرحله از فدا کاری و ایثار است.

حالا بعد از امام علیه السلام این درد را باید حضرت زینب سلام الله علیها و حضرت امام زین العابدین علیه السلام و دیگران که باقی مانده اند، تحمل کنند، بریده شدن سر حضرت امام حسین علیه السلام و له شدن گردن آن حضرت علیه السلام با سم اسبان، باقی ماندن پیکر حضرت امام حسین در صحرا زیر نور شدید آفتاب، آن هم برای روزهای متمادی، این بخش از ماجرا دیگر به باقی مانده آن حضرت انتقال یافته است، در این جا اکنون می توان گفت حضرت امام حسین علیه السلام در عرصه فداکاری و ایثار هر آن چه را که می شد نثار کرد، ایثار کردند و همه را تقدیم خداوند سبحان کردند و همه را در راه خدا و برای دفاع از دین الله تقدیم کردند، اگر چیزی در این میان مانده به ما نشان دهید، بگذارید تاریخ نگاران به ما بگویند، اجاره دهید مردم به ما بگویند، آیا گفته ای یا دارایی یا عملی یا خونی یا عزیزی یا موضعی یا بسیاری مسائل دیگر باقی مانده که ایشان می توانند در این راه تقدیم کنند و در این راه نثار نکردند؟  هرگز وجود ندارد و ایشان همه چیز را تقدیم این راه کردند و در اوج درد و اندوه چنین کردند، و برای چه چنین کردند ؟ تنها برای کسب رضایت خداوند چنین کردند و در راه پروردگار و بخاطر امت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم چنین کردند، و برای دفاع از دین خداوند چنین کردند، ایشان هرگز برای به دست آوردن دنیا و پست و مقام چنین نکردند، اگر واقعا ایشان به دنبال پست و مقام بودند، گزینه های دیگر در این بین مطرح می شدند، ایشان راه شهادت را برگزیدند تا از این طریق رضایت خداوند سبحان را حاصل کرده باشند، ایشان در این مسیر به تکلیف الهی عمل کردند، تکلیفی که به آن مرتبط بودند و در روز قیامت در قبال این تکلیف الهی از ایشان سوال خواهد شد.

حضرت امام حسین علیه السلام چنین می فرمایند : " خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلى جیدِ الْفَتاةِ، وَ ما أَوْلَهَنی إِلى أَسْلافی اِشْتِیاقُ یَعْقُوبَ إِلى یُوسُفَ، وَ خُیِّرَلِی مَصْرَعٌ اَنَا لاقیهِ. کَأَنِّی بِاَوْصالی تَقْطَعُها عَسْلانُ الْفَلَواتِ بَیْنَ النَّواویسِ وَ کَرْبَلاءَ فَیَمْلاََنَّ مِنِّی اَکْراشاً جَوْفاً وَ اَجْرِبَةً سَغْباً، لا مَحیصَ عَنْ یَوْم خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ، نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ یُوَفّینا اَجْرَ الصّابِرینَ. لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللّهِ(صلى الله علیه وآله و سلم ) لَحْمَتُهُ، وَ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حَظیرَةِ الْقُدْسِ، تَقَرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَ یُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ. مَنْ کانَ باذِلا فینا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنا فَاِنَّنِی راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّهُ تَعالى "

ایشان با این سخنان از شوق و اشتیاق خود سخن می گویند، شوق و علاقمندی خود به پدران و اجدادش نشان می دهند، شوق برای پیوستن به آنانی که درگذشتند، در بخشی می فرمایند: رِضَى اللّهِ رِضانا اَهْلَ الْبَیْتِ یعنی رضایت ما تنها در این نیست که تنها به آنها سلام و درود بفرستیم بلکه باید در جهت کسب رضایت آنها گام برداریم چرا که رضایت خداوند در رضایت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین است، نه تنها باید مطیع و فرمانبردار آنها باشیم و متعهد باشیم و پیرو آنها باشیم، بلکه باید راضی باشیم در قبال آن چه موجب رضایت پروردگار سبحان می شود، رضایت خداوند در رضایت ما اهل البیت است، در برابر بلایا صبر می کنیم، و اجر صابران را به ما ارزانی خواهد داشت، این مسائل بودند که باعث شدند تا حضرت امام حسین علیه السلام به سمت کربلا عزیمت کنند.

نقش حضرت زینب(ص) بعد از شهادت امام حسین(ع)

در بخش دوم بخش مربوط به حضرت زینب و خواهران حضرت زینب سلام الله تعالی علیها می رسد، در آن چه به نقش حضرت زین العابدین علیه السلام هم اشاره خواهیم کرد، و هر آن چه بر آنان گذشت را هم بیان خواهیم کرد، من به شما می گویم اگر بر زنان حاضر در کربلا تکلیف می شد که بجنگند به شما می گویم این زنان پیکار می کردند، و حتی در این مسیر به شهادت می رسیدند، اما در آن روز تکلیف آنها چنین نبود، حضرت امام حسین علیه السلام آنها را از نبرد و پیکار منع کردند، برای آنها مسئولیت و تکلیفی دیگر تعیین شده بود، بسیار خوب اوضاع و احوال حضرت زینب سلام الله علیها و دیگر زنان واقعه کربلا چگونه بود ؟، اوضاع این زنان و مادران و همسران را کمی تصور کنید، این خواهران را تصور کنید، این زن ها هم با چشمان خود مستقیما فاجعه و واقعه را دیدند، معمولا عاطفه همسران و مادران و دختران از عاطفه مردان قوی تر است، آنها همه چیز را در این واقعه مستقیما مشاهده کردند، آنها شهادت عزیزان و بستگان خود را مشاهده کردند، شهادت فرزندان و همسران و پدران و برادران خود را دیدند.

این زن ها تمام دردهای بعد از واقعه و فاجعه کربلا را تحمل کردند، حمله به خیمه گاه را دیدند، گروهی وحشی و یاغی به این خیمه گاه حمله ور شدند، قصدشان سرقت و چپاول اموال این کاروان است، حتی به دختران خردسال هم رحم نکردند، این مسائل و مطالب در کتب تاریخی نگاشته شده است و ثبت و ضبط است، حتی زمانی که به گوشواره ای در گوش دختران برخورد می کردند وقت باز کردن این گوش واره از گوش دختر بچه ها را نداشتند و گوش این دخترها را می کندند، این دختران دختران رسوال الله صلی الله علیه و آله و سلم بودند، این دختران دختران امیر المومنین علیه السلام هستند، این رویدادها بعد از واقعه حاصل شد، این امر در برابر دیدگان زن ها اتفاق می افتاد، شلاق زدن و کتک زدن، و فحاشی ، و اهانت و بی شرمی ، و اسارت، و در حین ترک محل واقعه پیکرهای بی جانی که بر زمین رها شدند، و پیکرهایی که تکه تکه و بی سر بودند، خیلی از زنان بیوه و ناتوان و ایتام بدون حامی و پشتیبان بودند، همه در بین قاتلان بودند، همه در بین افرادی پست بودند، در بین گروهی از جنایتکاران بودند، این کاروان به پیش می رود و سر عزیزان این کاروان بر روی سرنیزه ها قرار گرفته است، یعنی این فاجعه در هر لحظه و دقیقه در برابر دیدگان این کاروان است، آنها از روی عمد سعی می کردند این سرها را بر روی نیزه ها در کاروان اسرا حمل کنند، از این طریق می خواستند درد بیشتری را به کاروان اسرای تحمیل کنند، از این ظزیق می خواستند زخم این زنان هرگز التیام نبخشد.

 به شهر کوفه و نشان دادن صورت ها به اهالی این شهر، افراد ضعیف در این شهر گریه می کردند، و دشمنان کاروان اسرا را شماتت می کردند، این همان کوفه ایست که حضرت زینب سلام الله علیها چند سال قبل در آن بود، وی در این شهر دختر خلیفه بود، و همه اهل کوفه تا همین چند سال قبل در آرزوی کسب رضایت و خرسندی ایشان بودند، و می خواستند با حضرت زینب سلام الله علیها دیدار کنند و ملاقاتی با ایشان داشته باشند، اوضاع در کوفه چگونه بود ؟ منظور نحوه حرکت کاروان اسرا در کوفه است، تا این که به دمشق رسیدند، و در شام چه گذشت ؟ و دردها و اندوه ها ، و جرات برخی از افراد برای سعی در ستاندن خواهر امام حسین علیه السلام و به تملک در آوردن ایشان ! همانگونه که امروزه داعش هم چنین می کنند.

و سخنرانی غراء و شدید اللحن حضرت زینب سلام الله علیها در برابر یزید و سخنان حضرت زین العابدین علیه السلام، و در پایان کار بازگشت این کاروان به شهر مدینه خود به تنهایی می تواند یک داستان کامل باشد، داستانی که همواره در ذکر مصیبت حضرت سید الشهداء علیه السلام می شنوید، بسیار خوب این دو بخش بودند، در بخش نخست با اتفاق حضرت امام حسین علیه السلام تا آخرین لحظه بودیم، حضرت امام حسین علیه السلام هرگز متزلزل نشدند، در اراده ایشان خللی بوجود نیامد، هرگز عقب نشینی نکردند، این درحالی است که همیشه باب این امر در برابرشان باز بود، خوب در همان ابتدا که تشنگی و محاصره را دیدند و متوجه شدند این گروه به طور حتم همه را قتل عام خواهند کرد، می توانستند بیعت کنند، امام خیر چنین نکردند و بیعت را قبول نکردند، بسیار خوب وقتی یارانشان کشته شدند برای حفظ جان برادران و افراد خانواده می توانستند در آن زمان بیعت را قبول کنند، خیر بازهم چنین نکردند، حتی برای نجات جان خود حاضر به بیعت نشدند و حضرت امام حسین علیه السلام تا آخرین لحظه در راهی که انتخاب کرده بودند ثابت قدم ایستادگی کردند.

چرا که ایشان به روشنی مسیر را انتخاب کرده بودند و مسیر را و سرنوشت را خوب می دانستند، ایشان سرنوشت خود را آشکارا دیده بودند، ایشان به شدت می دانستند تکلیفشان در این باره چیست و می دانستند چه چیزی رضایت پروردگار سبحان را برآورده خواهد کرد.

و حضرت زینب سلام الله علیها هم چنین بودند، تمام مشکلات را تحمل کردند، و در طول مسیر سخنان بسیاری را شنیدند و تحمل کردند، از ناسزا و توهین و تحقیر ، و اذیت ها را تحمل کردند، همه این مسائل در عزم و اراده حضرت زینب سلام الله علیها خللی بوجود نیاوردند، حتی در صلابت و پایداری و یقین ایشان تزلزلی ایجاد نکرد، بصیرت و دیدگاه ایشان همواره نافذ و قاطع بود، و در ایمان و خلوص به پروردگار متعال سستی بوجود نیامد و سخنان معروف خود را در برابر سلطان ظالم و جائر بیان کردند، آیا در حدیث متواتر نزد شیعه و سنی نداریم که می گوید افضل ترین جهادها نزد خداوند متعال کلمه حق عند سلطان جائر است ؟ این گفته را حضرت زینب سلام الله علیها در برابر یزید بیان کردند، این گفته را در شام و در دمشق و در کاخ اموی و در برابر یزید بیان کردند.

ایشان خطاب به یزید درباره آینده هم صحبت کرد، تمام مکر و حیله ات را به کار ببند و سعی و تلاشت را به کار بگیر و تمام توانت را مورد استفاده قرار بده، چرا که بخدا سوگند یاد ما را نمی توانی از بین ببری و وحی ما را نمی توانی بمیرانی.

هرگز عقب نشینی نکرد و دچار تزلزل و ضعف نشد، این همان مکتب ماست، من همه را در یک قالب جمع کردم تا یک نتیجه پایانی از آن بگیرم، این مکتب بصیرت است، و این مکتب ایمان و یقین است، و مکتب تعهد است، این مکتب تحمل مسئولیت است و مکتب فرار نکردن از قبول مسئولیت است، و مکتب تحمل تبعات ناشی از قبول مسئولیت است، حال این تبعات هر اندازه هم که بزرگ باشند بگذارید بزرگ باقی بمانند، این مکتب وفاداری نسبت به خداوند و پیامبر و دین خداست، مکتب ثبات و ایستادگی است، حال این تهدیدها و خطرها هر چه می خواهند باشند، مکتب ایستادگی در برابر سختی ها و دشواری ها در مسیر حرکت است، با وجود حجم بزرگ جانفشانی هاست، نباید این عزم و اراده دچار عقب گرد و ضعف شود، نباید دچار کاستی و تزلزل شود، نه در رفتار و نه در عملکرد و نه در صدا، و نه در موضع علنی و نه در میدان، البته مکتب ایثار و جانفشانی و گذشت هم هست، این همان مکتبی است که ما از آن فراگرفته ایم و نسل مسلمانان از آن آموخته اند، بعد از سال 60 هجری قمری و در سال 61 درس های گذشت و جانفشانی از این مکتب فرا گرفتیم، جانفشانی در همه چیز و در راه خداوند، و در راه دین خداوند، و امت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم.

آیا چیزی الهام بخش تر از این مکتب سراغ دارید؟ آیا قدرتمند تر از این مکتب برای برانگیخت و خیزاندن و ایجاد شور انقلابی سراغ دارید؟ ما این مساله را همواره شاهد بوده و هستیم و در طول قرن ها با آن روبه رو بوده ایم، امروز هم اگر زندگی می کنیم همه از برکات همین مکتب است، در تمام ابعاد فرقی نمی کند، از بصیرت، دیدگاه ، یقین ، ایمان و وفا و ثبات و تحمل و صبر و آمادگی برای ایثار و تسلیم شدن در برابر خواست خداوند متعال و رضایت، همه باید به خواست خداوند و مشیت الهی باشد، آیا ای خواهران و ای برادران این چنین ویژگی هایی را نزد خانواده های شهدا نمی بینید؟ آیا نزد پدران و مادران و همسران و خواهران و برادران و فرزندان شهدا نمی بینید ؟  در بین زخمی‌ها نمی بینید؟ در خود مجاهدان نمی بینید ؟ در این محیطی که میزبان چنین اندیشه های حسینی و جهادی شما این خصوصیات و ویژگی ها را نمی بینید؟ در این مکتب عزیز و شریف و بخشنده نمی بینید ؟ از کجا فراگرفتیم و از کجا پدران و مادران و فرزندان ما و دختران و پسرانمان و همسرانمان و برادران و خواهرانمان این مسائل را فراگرفته اند؟ تمام هر آن چه را که گفتیم وقتی می رویم و به آنها از شهادت یکی از عزیزانشان اطلاع می دهیم، یا در حین تشییع شهدایشان این عبارات را می شنویم، این ها همه برخواسته از این مکتب است، این سخنان نظری نیستند و این سخنان در کتاب ها نوشته نشده اند، این حادثه و واقعه در تاریخ حاصل شده و در تاریخ شکل و قالب به خود گرفته است، و به تواتر از طریق نسل ها برای ما بازگو شده است، به صورتی قابل توجه و عجیب و درحین حال دقیق برای ما منتقل شده است.

پروژه تکفیری بزرگ ترین خطر تاریخی برای اسلام است

ای خواهران و ای برادران ما اکنون در همان موقعیت قرار گرفته ایم، زمانی که با اسرائیل می جنگیدیم از همین موضع با آنها می جنگیدیم، و همواره با اسرائیل می جنگیم، و اکنون هم که یک پروژه تکفیری تروریستی و خونریز و ویرانگر و تجزیه طلبانه ظهور کرده است، پروژه قتل و سربریدن و آتش کشیدن و نابودگر و ویرانگر و به اسارت در آورنده  شکل گرفت ما احساس می کنیم و البته هرکسی اکنون به او اعلام شود که ما در برابر گروهی ظالم هستیم ، گروهی از متجاوزان ، گروهی از جنایتکاران ، همین ؟ نه ما در برابر گروهی هستیم که برای تمام اسلام مایه خطر است، این جا بود که درباره ویژگی های سال 60 هجری قمری صحبت کردم، این همان چیز مشترک با زمان حضرت امام حسین علیه السلام است، این گروه با هر آن چه می گوید و اعلام می دارد و با آن چیزی که ارائه می دهد، و با آن چه انجام می دهد، و با رفتارش و کردارش و جنایاتش و قتل عام هایی که انجام می دهد، تشکیل دهنده بزرگ ترین خطر تاریخی و خطر معاصر برای اسلام است، برای دین اسلام و برای دین حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم، و برای قرآن کریم و برای سنت پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم است، من از یکی از اندیشمندان بزرگ سنی ها شنیده ام که گفته است، که از فقهای معاصر انها هم هست شنیده ام که گفته است، و البته جایز نیست نامش را این جا ذکر کنم، سال ها قبل به من گفته بود، اگر همینی که طالبان و امثال طالبان انجام می دهند ( البته در ان زمان تنها طالبان بودند و هنوز داعش اثری نداشت) می خواهم در نقل قول دقیق باشم، اگر این دین باشد من نخستین کارفران به این دین خواهم بود.

این سخن کاملا منطقی است، آیا معقول است که این دین باشد، هر دینی که بخواهد باشد، بگذارید باشد،  آیا چنین دینی می تواند آسمانی باشد؟، آیا عاقلانه است چنین دینی الهی بوده باشد؟، آیا می توان تصور کرد چنین دینی بر قلب یک پیامبر و هر پیامبر که بخواهد باشد ، باشد نازل شده است؟ و آیا چنین دینی می تواند دین اسلام باشد ؟ و آیا چنین دینی بر قلب حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم به عنوان خاتم پیامبران نازل شده است ؟ محال است ! اما آن چه اکنون جریان دارد اهانت به همین دین است، می خواهند به همین اسلام توهین کنند، این امر سرانجام باعث خواهد شد کسی در جهان اسلام را قبول نکند،  بلکه حتی می تواند باعث مرتد شدن مسلمانان از دین اسلام گردد، البته اگر قرار باشد این اسلام باشد، از این رو نبرد امروز ما در بعد عالی و والایش همچون نبرد امام حسین علیه السلام با یزید است، نبرد ما نبرد دفاع از اسلام است،  دفاع از ارزش های اسلامی است، دفاع از چهره واقعی اسلام است، دفاع از ارزش های اسلامی است، دفاع از نور اسلام است، دفاع از صفا و نوارنیت اسلام است، و دفاع از نورانیت اسلام است، و دفاع از عقلانیت اسلام است، و دفاع از فطری بودن دین اسلام است، و دفاع از الاهی بودن اسلام است، و دفاع از عظمت اسلام است، و دفاع از عدالت اسلام است این نبرد امروز ماست، نبرد امروز ما و شما و همه شرکت کنندگان در این نبرد است، بله در درجه دوم بله نبرد ما برای دفاع از مسلمانان و ملت های منطقه و دفاع از عزت ها و سربلندی ها و شرافت و بزرگی اهالی منطقه و دفاع از نوامیس مردم و دفاع از زنان و مردان است، ما از اموال مسلمانان و مقدسات مسلمانان در این جنگ هم دفاع می کنیم.

چه کسی تضمین می‌دهد که داعش کعبه را ویران نکند

چرا که اصلا معلوم نیست قرار است با مقدسات چگونه رفتار کنند، فقط اسرائیل برای مسجد الاقصی خطرناک است ؟ چه کسی تضمین می دهد همین داعش مسجد الاقصی را ویران نخواهد کرد؟ چه کسی این تضمین را می دهد ؟ چه کسی این تضمین را می دهد که همین داعش کعبه را ویران نخواهد کرد؟ چه کسی این تضمین را می دهد ؟ با این اندیشه و با این تعقلی که دارند، آیا کسی می تواند چنین تضمینی دهد ؟ بنابراین امروز نبرد ما همان نبرد است، به همان شکل و سیاق و هیچ تفاوتی ندارد، چه در بعد بالا و چه در بعد دیگرش، این مسئولیت ماست، جایگاه ما کجای این نبرد است، می توانیم همان موضعی را انتخاب کنیم که بسیاری از مردم در آن دوران هم چنین جایگاهی را برای خود برگزیدند، یعنی جایگاهی که در سال 60 هجری قمری برای خود انتخاب کردند، تسلیم شدن و بی اراده بودن و یاس و ناامیدی وسکوت و خانه نشینی و رسیدگی به امور خانه و خانواده و رسیدگی به شغل و درآمد خود و زمانی که قرار است بمیرد خواهد مرد، باید بگویم کسانی که سکوت کردند نه سال بعد را دیدند و نه خوشی داشتند، نه برای اهل مدینه و نه برای اهل کوفه، اما در این مرحله می توانیم مسئولیت را هم بپذیریم، آن هم برای دین و آخرت و حتی برای دنیای خود می توانیم از این طریق اقدام کنیم و از این طریق عزت و وجود خود را مصون بداریم.

ما به نوبه خود تصمیم گرفتیم عهده دار قبول مسئولیت باشیم و ما انتخاب کردیم تا در میادین حاضر باشیم، این گزینه را سال‌هاست که انتخاب کردیم و در حال جانفشانی و ایثار بزرگ در این مسیر هستیم، من تمام این شرح و توضیح را دادم تا همچنین به شما بگویم و یک سری نتایج را از این سخنان بگیریم، این نبرد ارزش هر نوع جانفشانی و به هر میزان از بزرگی را دارد، همانگونه که در کربلاء نیز چنین بود، در یکی از روزها من در یک جلسه داخلی چیزی را گفتم بعد به رسانه ها هم درز یافت، البته به صورت غیر دقیق نقل کردند و در این راستا برخی از سوء استفاده کنندگان سعی کردند از آن بهره برداری کنند، آن هم به صورتی بسیار نادرست، اما من به صورت صادقانه می‌گویم با صداقت کامل می گویم، این نبرد ارزش همه چیز را دارد، یعنی انسان در این نبرد از همه چیز خود مایه بگذارد، با مال و روح و جان و با فرزندانش و با خانواده اش و بستگانش ایثار کند، چرا که این نبرد دفاع از اسلام است، اگر به آنها این اجازه داده شود تا در منطقه قدرت را به دست بگیرند و منطقه را تحت کنترل خود در آورند، وخلافت جعلی خود را در آن برپا کنند، این امر بزرگ ترین خطر برای اسلام به عنوان دین و رسالت و ارزش تلقی خواهد شد، البته از آن گذشته این امر برای مسلمانان هم خطرناک خواهد بود.

برای تمام ملت های منطقه مسیحیان و مسلمانان و مقدسات آنها خطرناک خواهد بود، به همین دلیل ما با شناختی که از این مساله داشتیم در این نبرد شرکت کردیم، ما در این راه به ایمان و یقین رسیدیم، و همین مساله را نزد خانواده های شهدا می بینیم، شاید کسی بگوید راست می گویی ؟ می گویم بله، این عزیزان همان کسانی هستند که در طول دهها و صدها سال چنین می گفتند: " یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما " امروز ما با شما هستیم و در نبرد شما حاضریم و و به پیروزی عظیم دست خواهیم یافت، پدران و اجداد و نسل ها همواره در آرزوی روزی بودند که زمان مناسبی فرا رسد، که در میدانی شبیه به میدان کارزار امام حسین علیه السلام در روز کربلا قرار گیرند، و نبردی همچون نبرد امام حسین علیه اسلام را به نمایش بگذارند، تا در حالی که در همچون میدان نبردی قرار گرفته اند خطاب به آن حضرت چنین بگویند: " لبیک یا حسین " و زمان این سخن امروز فرا رسیده است !

امروز مادران شهدا و پدران شهدا و همسران شهدا و خانواده های شهدا و فرزندان شهدا و پسران و دختران شهدا امروزه ارائه دهنده نمونه های بارزی از آن خانواده هایی هستند که ایستادگی کردند و پایداری نمودند، خانواده هایی که جانفشانی کردند و بازهم به ایستادگی و روز روز واقعه عاشورا در کربلا با حضرت امام حسین علیه السلام در این راه حماسه آفریدند.

بله ما امروزه با سیلی از عوامل مشابه سال 60 هجری قمری روبه رو هستیم، سیلی از سعی در ایجاد تزلزل در اداره مردم و ایجاد یاس و نا امیدی در دل مردم مواجه هستیم، می گویند به شما چه ارتباطی دارد و چرا دخالت می کنید و چرا می روید و به کجا می روید و چه می کنید و چرا چنین می کنید ؟

مساله دیگر بحث و کنکاش در فایده این کار است، همان گونه که در آن زمان هم چنین کردند، در آن زمان هم با حضرت امام حسین علیه السلام در خصوص علت رفتنشان به کوفه بحث می کردند.

انتهای پیام/ر