حوزه‌های علمیه بازده کافی در تحول علوم انسانی نشان ندادند

عضو هیأت علمی فرهنگستان علوم اسلامی معتقد است که حوزه‌های علمیه بازده کافی در تحول علوم انسانی نشان ندادند و می‌گوید: تحول همیشه یک نگاه روبه جلو دارد و یک نگاه ویرانگر به گذشته، در زمینه تحول علوم انسانی باید جامعه علمی کشور سعه صدر داشته باشد.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مجموعه‌های مختلفی در زمینه علوم انسانی اسلامی در حال فعالیت‌اند ولی این فعالیت ها تاکنون پیشرفت قابل توجهی نداشته است. برای آسیب شناسی وضع موجود تحول در علوم انسانی و راهکارهای برون رفت از آن با حجت الاسلام علیرضا پیروزمند، عضو هیئت علمى و قائم مقام دفتر فرهنگستان علوم اسلامی به گفتگو نشستیم. این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

تسنیم: موانع تحول در علوم انسانی با توجه به این که پیشرفت قابل توجهی در این زمینه نداشته ایم، کدامند؟

اولین مشکلی که ما در بحث تحول علم بویژه علوم انسانی داریم، ابتلا به روزمرگی است یعنی نگاه بلند مدت و مرحله بندی شده به بحث تحول علم کمتر وجود دارد. مسئولانی هم که بخواهند به این مقوله بپردازند به دنبال مراحل زودبازده‌ای هستند که بتوانند در دوره مدیریت خود به عنوان یک گزارش کار، حمایت‌های خود را ارائه کنند. علی رغم مفید بودن این حمایت‌ها اگر در افق حوزه مسیری بلند مدت دیده نشود طبیعاً این فعالیت های کوتاه مدت به نتایج موردنظر نخواهد رسید.

امور فرهنگی و علمی در کشور سیاسی شده‌است

مشکل دوم بعضا سیاسی شدن امور فرهنگی و علمی در کشور با مسلط شدن یک جریان سیاسی بر کشور است. وقتی یک جریان سیاسی بر کشور مسلط می شود، جریان فکری و علمی متفاوتی را دنبال می کند که موجب می شود سنگ بنایی که درگذشته بنا شده احیانا دنبال نشود. علت این است که یک پیوستگی معناداری بین سطوح مختلف علمی در جامعه وجود دارد که بخشی از آن تحت تأثیر تقسیمات شورای عالی انقلاب فرهنگی است، بخشی تحت تأثیر وزارت علوم، بخشی تحت تاثیر مدیریت حوزه های علمیه و بخشی تحت تاثیر آموزش و پرورش است و آن واقعیت علمی کشور را مجموعه این ها با هم می سازند.

اگر مجموعه این ها به صورت یک خط مشی واحد، تحول در علم را دنبال نکنند چه در بخش نظام آموزشی و چه نظام پژوهشی، ما به نتیجه مناسبی نخواهیم رسید. در این میان وقتی سیاست زدگی به عرصه علم کشانده شود و یا گرایش خاصی بر جریان علمی حاکم می شود، این نوسانات مانع یک حرکت مستمر و هدفمند در تحول علوم انسانی است. در عین این که برای تحول در علوم انسانی باید جنبه بازده اقتصادی هم موردنظر قرار داد اما در عرصه علوم انسانی تجاری شدن علم می تواند خطرآفرین باشد به این دلیل که می تواند آن را از مسیر اصیل خودش منحرف کند.

سعه‌صدر علمی در جامعه کم شده‌است

مشکل بعدی، کم بودن سعه صدر علمی در جامعه است. تحول همیشه یک نگاه روبه جلو دارد و یک نگاه ویرانگر به گذشته. همواره افرادی وجود دارند که اعتبار علمی خود را از داشته‌های گذشته اخذ می‌کنند و مخدوش شدن آن نظریه ها را مخدوش شدن هویت و اعتبار علمی خود تلقی می کنند. این نگاه درست نیست، بلکه باید زمینه ای فراهم شود که سرداران علمی گذشته، فرماندهان علمی تحول در آینده باشند و اگر این اتفاق نیفتد یک جبهه مقاومتی علیه تحول در علوم انسانی شکل می‌گیرد که تحول‌خواهان را به عناوین مختلف از میدان به درمی‌کنند؛ اغلب مواجهه افرادی که هویت خود را در خطر می‌بینند برخوردی سلبی است و از عناوینی چون «این که این‌ها بی سوادند» یا «کشور را به قهقرا می‌برند»، «این‌ها شرایط جهانی و تحولات بین المللی و اقتضائات دنیای روز را نمی شناسند» برای مخالفانشان استفاده می‌کنند.

مطلب دیگر لایه‌مند ندیدن تحول در علوم انسانی است. منظور از لایه‌مند دیدن این است که در هر علم باید سطوح تحول را از هم تفکیک کنیم و انتظار نداشته باشیم در گام اول بیشترین تحول اتفاق بیفتد. این که تصور کنیم با برداشتن گام های ساده، مثل تغییر سرفصل ها و یا قرار دادن یک رشته با گرایش اسلامی در کنار ده‌ها گرایش دیگری که وجود دارد می توانیم این تحول را حل شده بدانیم، اشتباه است. نتیجه لایه‌مند ندیدن این است که ممکن است آن حرکت‌هایی که در موضع خودش به عنوان یک حرکت کوتاه مدت قابل قبول هستند و علاوه بر آن می توانند در مسیر اهداف متعالی تری قرار بگیرند، به صورت ناجوانمردانه ای تخطئه بشوند. مثل این که بگویند چرا در سرفصل های علوم انسانی تغییر ایجاد می کنید و این کار بی فایده است و دارید در این مسیر انحراف ایجاد می کنید. این قضاوت به همان اندازه اشتباه است که کسانی که درمصدر مدیریت نشسته‌اند، تصور کنند مسأله تحول با تغییر سرفصل حل می شود. این دو وقتی باهم پیوند می خورند و پیش می روند که در قالب یک برنامه تحول دراز مدت گام به گام به آن سمت حرکت کنند.

فقدان نظام علمی و شبکه علمی تحول‌خواهانه

مانع بعدی عدم ایجاد نظام علمی و شبکه علمی تحول خواهانه است. منظور از شبکه علمی تحول خواهانه این است که یک درک ساده و ناقصی از موضوع تحول در علوم انسانی وجود دارد که تصور می کنیم برای هر یک از این علوم انسانی می توانیم در یک بسته جداگانه برنامه تحول تنظیم کنیم. فرض کنید برای اقتصاد، مدیریت و جامعه شناسی صاحبان و متخصصان آن رشته را دورهم جمع کنیم و به آن ها بگوییم شما بیایید در رشته خودتان تحول ایجاد کنید. بعد به میزان نفوذ مدیریتی که این افراد داشته باشند این مسأله پیگیری می شود. در عین این که این دور هم جمع کردن متخصصان هم باید در لایه ای دیده بشود اما توجه به ارتباط و داده و ستاده علوم نسبت به هم، مساله دیگری است که ضمانت بخش تحول در علوم انسانی است. اسم این را بنده، نظام علمی یا نظام شبکه علمی می گذارم و این نظام شبکه علمی در پی خودش یک الزام دومی را ایجاد می کند و آن شبکه تحول خواهان و تحول سازان در نظام علمی است. یعنی افرادی که در میدان تحول علم در تلاش اند به جای این که هر کدام به صورت فردی یا گروههای منفصل از هم مشغول فعالیت باشند، بهم پیوند بخورند وتوانشان با یکدیگر ترکیب بشود.

تسنیم: دیدگاهای متفاوت باهم می توانند در یک شبکه قرار بگیرند؟

این طور نیست که تفاوت دیدگاه‌ها مبنای تمایز صددرصدی در طول همه مسیر بشود؛ خصوصاً در بین جریان‌های مختلفی که در این زمینه در کشور وجود دارند. علی رغم تفاوت ها یک نقطه اشتراکاتی هم دارند. در نقطه اشتراکات می‌توانند با هم تبادل نظر و تشریک مساعی داشته باشند. اما در جایی که هم تفاوت دیدگاه دارند هر یک براساس نظر خودش مطلب را پیگیری می‌کند. البته یک عقل منفصلی هم باید وجود داشته باشد که بتواند بهترین، متقن ترین، پربازده ترین و اسلامی ترین راه را تشخیص بدهد و توان و مسیر علمی کشور را به آن سمت بیشتر سوق بدهد که این همچنان جایش خالی است. شورای عالی انقلاب فرهنگی هنوز تا ایفای چنین نقشی فاصله دارد که البته تلاش های مستمری را هم در رابطه با تحول در علوم انسانی دارند که برکاتی هم برای کشور داشته است. اما هنوز جای این شبکه علمی خالی است.

ایجاد بانک تحول در علوم انسانی

نکته دیگر ایجاد یک بانک تحول در علوم انسانی است. یعنی مجموعه تلاش هایی که در این رابطه دارد صورت می‌گیرد در یک نظام طبقه بندی شده‌ای بتواند هم در دسترس و استفاده پژوهشگران قرار بگیرد و هم با یک نرم افزار قابل قبولی این اطلاعات به روز و طبقه بندی بشود.

رصد نشدن نظام نیازمندی‌های جامعه

مانع دیگر رصد نشدن نظام نیازمندی‌های جامعه است. یکی از مشکلاتی که در حوزه علوم انسانی در کشور ما دیده می‌شود و سایر کشورهای اسلامی از آن رنج می برند، پیوند نداشتن آموزش‌هایی که داده می‌شود با نیازمندی‌های بومی و منطقه‌ای و برگرفته از فرهنگ اسلامی جامعه است. در هر رشته‌ای از علوم انسانی لازم است که عده ای به این مهم بپردازند تا بتوانند نیازهایی بالفعل و یا آینده ای را که هر یک رشته‌های علوم انسانی باید پاسخگوی آن ها باشند، برآورده کنند تا کشور به تداوم پیشرفت خود ادامه دهد. صاحبان اندیشه باید این نیازها را پیش از آن که کشور به آن مبتلا بشود، ارائه کنند، روی آن فکر کنند و جواب‌های آماده و نسبی برای آن داشته باشند تا موقعی که کشور به آن مقطع رسید دست آن‌ها خالی نباشد. در غیر این صورت ناچارند از جواب‌های آماده‌ی سایر کشورها استفاده کنند که پیامدهای فرهنگی خود را نیز به همراه خواهد داشت و ما را از مسیر موردنظر دور می‌کند.

حوزه‌های علمیه بازده کافی در فرآیند تحول از خود نشان ندادند

نکته آخر در این قسمت، تعریف نشدن و مطالبه نشدن حوزه های علمیه برای ایفای نقش خودشان است. ارتباط بین حوزه و دانشگاه از شورای عالی انقلاب فرهنگی مطرح بوده ولی حوزه های علمیه  بازده کافی در فرآیند تحول از خود نشان نداده اند. این تقصیر بر گردن خود حوزه هست که این مساله را جدی نگرفته و به الزامات آن تن در نداده اند. هرچند نباید از نظر دور داشت که بخش اعظم جمع‌های اقلیتی که در حوزه تحول در علوم انسانی کار می‌کنند، در حوزه‌های علمیه بوده ولی علی رغم این توفیق و مزیت در مقایسه با نیازی که کشور در عرصه تحول دارد همچنان دستمان پر نیست. بویژه که همان توان اندکمان را هم صرف کارویژه مورد نیازمان نکرده ایم. این خود یک موضوع پردامنه ای هست که در جای خودش به آن باید بپردازیم.

تسنیم: راه حل عبور از این آسیب‌ها و چالش‌ها و تحول در علوم انسانی چیست؟

بنظر می رسد که راه حل تحول در علوم انسانی دست یابی به دانش مدیریت و مدیریت دانشِ تحول در علوم انسانی است. منظورم از دانش مدیریت، دانشِ مدیریت دانش، دانشِ مدیریت تحول علم است یعنی مدیریت تحول امری نیست که به صورت تصادفی و قهری اتفاق بیفتند. اینجا نیز یک بحث پردامنه و چالشی وجود دارد که بعضی اساتید نظراشان بر این است که که در بحث تحول در علوم بویژه علوم انسانی نباید یک نقش مداخله گرایانه ای برای حکومت و حاکمیت قائل شد. باید جامعه علمی را به حال خود رها کرد تا خود براساس توان و انگیزه ها مسیر خود را پیدا کند، این چنین حرکتی است که جوشش و بقا خواهد داشت. این منطقی برای خودش دارد و مدافعینی جدی هم ممکن است داشته باشد اما به نظرم این تفکر از واقعیت تحولات علمی نه تنها در کشورما بلکه در دنیا به دور است. به این معنا که اگر در دنیا ببینیم بیشترین پیشرفت‌های علمی در چه زمینه‌ای و چگونه اتفاق افتاده، به این نتیجه خواهیم رسید که سرمایه‌داران بزرگ و به تبع آن سیاست‌مداران که ریزه خوار سرمایه‌داران بزرگ اند برای پر کردن جیب آن ها و افزایش سود سفارش می پذیرفتند. سرمایه داران سفارش می دادن و مراکز علمی سفارش می‌پذیرفتند. خیلی از دانشگاه های اروپایی نه تنها شهریه نمی گیرند که پول هم می دهند. شرکت‌های چند ملیتی پشتوانه بعضی از این دانشگاه‌ها هستند و آن هم برای این که بتوانند در بازارهای بین‌المللی پیشتاز باشند از 10 تا 20 سال قبل سفارش پژوهش می دهند که در همان مسیر هم علم رشد می کند. این که مسیر دانش مدیریت نشود یک تصور غیر واقع بینانه از رشد علم است.

در داخل کشور این تفکر که جامعه علمی خودش را با تفکر اسلامی بیگانه ببیند، تفکر قابل قبولی در فرهنگ جامعه اسلامی نمی تواند باشد. همه ما چه بازاری و چه عالم در قبال مجموعه نظام مسئولیت داریم و همه باید تشریک مساعی کنیم که پیشرفت کشور تضمین شود و بتواند با عزت پیش برود. بله، اگر حاکمیت دخالت نابجا کند، دخالت سیاسی کند و خواهان این باشد که جامعه علمی به آن نتیجه که مدنظرش است، برسد این ها قابل دفاع نیست ولی اگر حاکمیت از موضع نیازمندی ها برای پیشرفت به سیاستگذاری بپردازد و دانشمندان خودشان را برای حل آن مسائل بسیج کنند، این یک حرکت سالم و بابرکتی است.

توضیحی که تا اینجا عرض کردم برای این بود که مدیریت دانش ضرورت و امکان دارد؛ حالا این یک امر تصادفی نیست و نیاز به مهارت دارد. این دانش باید پاسخ چه پرسشی را بدهد؟ دانشِ مدیریتِ دانش، پاسخ این پرسش را می‌دهد که ایجاد تحول علمی باید نسبت به چه موضوعی و چه اولویتی باشد و چگونه این تغییر را  ایجاد کند. یعنی دانش را به عنوان یک ارگانیسم زنده و پویا می بیند که برای حفظ سلامتش یا بهبود در صورت دچار به عارضه، آن را مانند یک بدن بشناسیم و بدانیم از کجا و چگونه باید در آن تصرف کنیم. این همان چیزی است که بنده به آن دانشِ مدیریت دانش می گویم. این دانش به یک علم مجزا مختص نیست. این که شورای عالی انقلاب فرهنگی بخواهد در 10 یا 50 رشته، صاحبان آن رشته را دور هم جمع کند تا مسیر تحول آن را مشخص کند، باید عرض کنم که این نقطه آغاز خوبی نیست، هر چند که باید به اینجا منتهی شود. نقطه آغاز خوبی نیست به دلیل این که اگر ما به دانش بالادستی مدیریت دانش دست نیافته باشیم، در ایجاد هماهنگی بین تغییراتی که در رشته های مختلف اتفاق می افتد ناکام خواهیم بود و هر یک از رشته ها براساس این که چه اساتیدی با یک گرایش فکری با یک پیشینه فکری و تصوری از اسلامی سازی علم هر کدام به یک قطعه ای خواهند رسید و جمع کردن این ها با هم معضل دیگری خواهد بود. بنابراین باید دانشِ مدیریت دانش را جدی گرفت و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید در تولید این دانش اهتمام بورزد و کسانی را که روی این مساله حرف و فکر  دارند را فراخوان بکند و این ها را به تبادل نظر بگذارد، بهترین آن را انتخاب و آن را مرجع تحول در علوم انسانی قرار بدهد.

نیازمند یک شبکه علمی هستیم که به صورت نرم‌افزاری با هم فکر می‌کنند

کلمه دوم مدیریت دانش است براساس این دانشِ مدیریت، باید دانش را مدیریت کرد. منظورم از مدیریت دانش، سیاستگذاری و برنامه ریزی، سازماندهی، اجرا و نظارت آن نسخه ای است که برای تحول دانش متکی به آن دانش پیشینی بدست می¬آوریم. این مدیریت دانش به معنای تمرکزی اداره کردن تحول علم نیست بلکه درصورتی موفق خواهد بود که یک شبکه علمی ایجاد بشود. شبکه علمی که به صورت نرم افزاری با هم فکر می کنند و عمل می کنند نه این که به صورت فیزیکی و مکانیکی لازم باشد براساس دستورالعملی که از یک مرکز خاص صادر می شود، در همه سطوح رفتار بکنند. این نرم افزار، مبانی، روش و اهداف تحول را می تواند با یکدیگر هماهنگ کند.

تسنیم: این تحول با وجود مقاومت برخی از اساتید می تواند از دانشگاه شروع شود؟

این تحول حتما باید از دانشگاه بجوشد و اگر یک نهاد علمی مانند دانشگاه بحث تحول را از خودش نداند و مسئولیت خودش نداند و خود را در این زمینه توانمند نسازد، ما قطعاً راه به جایی نخواهیم برد. صحبتهایی که بنده داشتم برای این بود که یک جبهه تحول خواهی درون جامعه ما پس از انقلاب در دانشگاه شکل گرفته است. ولی چیزی که شکل نگرفته این است که آن نرم افزار تحول در اختیار این نهادها و مجموعه ها قرار نگرفته و این ها علی رغم این که دغدغه را دارند نمی دانند چکار باید بکنند و چگونه گام بردارند و نمی دانند این گام هایی که هم برمی دارند، چگونه مورد استفاده قرار خواهد گرفت. این نقص کار است و شورای عالی انقلاب فرهنگی باید بیاید این نقص را برطرف کند و بتواند این نیروی بالفعل اما نهفته در درون دانشگاه و مجموعه های مشابه درون حوزه که دغدغه تمدن سازی و پیشرفت اسلامی را دارند را از نظر دانشی همفکر کند و از لحاظ ساختاری در یک شبکه علمی قرار دهد تا این تحول روی بدهد. اگر این بازسازی و ایجاد یک ساختار علمی بصورت طبیعی و نه مکانیکی در درون حوزه و دانشگاه و با حمایت مراجع بالادستی اتفاق نیفتد، آن ساختارهای رسوب کرده گذشته همچنان کار خود را پیش خواهند برد.

انتهای پیام/