گفتاری از «عین-صاد»: شهادت، انتخاب است نه هدف؛ شفاعت نتیجه است نه مقصد

بدون شک، شهادت و شفاعت، همراه حرکت حسین هست، و رسول و رسولان پیشین به اینها گواهی داده بودند و از اینها سخن گفته بودند. آری، این شهادت، انتخاب حسین است و این شفاعت نتیجه ی کار عظیم او.شهادت، انتخاب است، نه هدف و شفاعت نتیجه است، نه مقصد...

خبرگزاری تسنیم: حسین آمد تا کشته شود، تا شفیع ما باشد. تا آبروی ما باشد حسین آمد تا با خون خود، نهال دین را آبیاری کند. قتل او، شهادت او به نفع اسلام بود. این دو تحلیل، به این گونه، همان رضایت به قتل حسین است و خشنودی از شهادت اوست. که در زیارت او می خوانیم:لعن الله امه قتلتک.لعن الله امه ظلمتک.و لعن الله امه سمعت بذلک، فرضیت به. این دو توضیح، به این گونه، با این جمله های زیارت عاشورا، ناسازگار است.یا اباعبدالله... لقد عظمت الرزیه، و جلت و عظمت المصیبه بک علینا، و علی جمیع اهل الاسلام و جلت و عظمت مصیبتک فی السموات علی جمیع اهل السموات. قطعا، وجود امام برای دین، پرثمرتر و برای یزید خطرناک تر است.این درست که مرگ او مجاهد می سازد، اما باید دید زندگانی او، هم بیشتر و هم بهتر سازندگی ندارد؟صرف این که کسی جانشین او هست و خداوند، دیگری را معین کرده، از بزرگی مصیبت نمی کاهد.آن جایی که مرگ عالم، شکافی می آورد که چیزی آن را پر نمی کند، معلوم است که مرگ امام و فقدان رهبر، چه گرفتاری ها می آورد.مگر عالم، جانشین ندارد، اذا مات العالم ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدها شئ. وجود امام، جگر گوشه ی رسول، نور چشم فاطمه، و ادامه علی علیه السلام برای یزید، و دستگاه اموی آن قدر خطرناک و ضرر آمیز بود که یزید با تمام وجودش، برای نابودی او کوشش ها کرد و تا خونش را نریخت آرام ننشست.

ما باید آگاه باشیم که نفوذ پیشوایان و شخصیت اجتماعی آنها در یک سطح نبوده، حتی درجات آنها در یک سطح نیست.ما می بینیم، آن جا که عظمت و نفوذ و شخصیت علی علیه السلام برای پنج سال، شب و روز، سپاه او را به بیابان ها می کشد و در برابر معاویه، به پا می دارد و معاویه ی تدارک دیده را به فرار نزدیک می کند، در همان وقت شخصیت امام حسن علیه السلام در برابر معاویه کاری از پیش نمی برد و حتی سپاه آماده ی نخیله، از گرد او متفرق می شوند و خنجر در پایش می گذارند.این پراکندگی، دلیل نبود سیاست و لیاقت نیست، که علی علیه السلام در چشم ها، جایی را گرفته که امام حسن علیه السلام آن جایگاه را ندارد و او در دل ها به عظمتی رسیده، که هنوز دیگران به آن نرسیده اند. و این است که شخصیت حسین علیه السلام را پیشوای دیگری پر نمی کند. بوسه های رسول صلی الله علیه و آله و سلم بر چهره ی حسین علیه السلام نقش دارد و جای پای حسین علیه السلام بر دوش رسول، چشم ها و حافظه ها را با خود، گواه دارد.

مصیبت فقدان حسین علیه السلام، این نور بزرگ و این خون خدا، بزرگ تر از آن است که ما می فهمیم. جایی که از دل سنگ، خون تازه می چکد و تمام هستی مصیبت می گیرد، چه می توان گفت، جز همان که گفته اند. لقد عظمت الرزیه و جلت و عظمت المصیبه. بدون شک، شهادت و شفاعت، همراه حرکت حسین هست، و رسول صلی الله علیه و آله و سلم و رسولان پیشین به اینها گواهی داده بودند و از اینها سخن گفته بودند.

آری، این شهادت، انتخاب حسین است و این شفاعت نتیجه ی کار عظیم او.شهادت، انتخاب است، نه هدف و شفاعت نتیجه است، نه مقصد. تمام مطلب در همین نکته، نهفته است که انتخاب با هدف، تفاوت دارد.گاهی انسان، کاری را انتخاب می کند و هدفش چیز دیگر است. امیر کبیر، هنگامی که در فین کاشان به مرگ مجبور می شود، آن نوع مرگ - رگ زدن - را انتخاب می کند. این گونه مردن، انتخاب اوست در حالی که هدفش نیست. هدفش زندگی است و آرزویش در دارالفنون...همین طور اثر، با هدف تفاوت دارد. کسی که در راه اطاعت گام برمی دارد، به کرامت ها و قدرت هایی می رسد، در حالی که خودش آن را نمی خواهد، و در حالی که هدفش جز قرب حق نبوده است.من هنگامی که چراغ را روشن می کنم تا راه را بیابم، ناچار، در کنار روشنایی، حرارت هم به دست می آید، در حالی که هدف، یافتن راه است، نه گرمای چراغ. شفاعت، همراه این انتخاب بزرگ هست و شهادت بهترین انتخاب است.

امر به معروف، مبارزه با ستم
حسین علیه السلام آمد تاکجیهای یزید را بزداید. او برای امر به معروف به راه افتاد، و به خاطر نهی از منکر قد برافراشت.حسین علیه السلام آمد تا از ستم، جلوگیر باشد. آمد تا کاخ ستم را واژگون کند. او در این راه قیام کرد و سکوت را نخواست.

در جمله هایی از کلمات امام، به این توضیح ها می رسیم. بدون شک او امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلم را در برنامه دارد. او بی تفاوت و سازشگر نیست و برای رسیدن به حق، از هیج باک ندارد، و جان را به روی دست دارد، حتی آن که بر مرگ زند خنده علی اصغر اوست.

با این توضیح ها، چند سوال هست. اگر یزید امر به معروف را می پذیرفت و بدی هایش را کنار می ریخت و از ستم کناره می گرفت، آیا حسین علیه السلام او را می پذیرفت و با او بیعت می کرد؟ این چنین بیعتی، تا چه وقت ادامه می یافت؟حسین علیه السلام در حالی که می توانست حکومت اسلام را به دست بگیرد و به خلافت رسول صلی الله علیه و آله و سلم برسد، آیا باز هم یزید را تحمل می کرد؟ آن هم یزیدی را که در سطح ابوبکر و عمر بود و آن بوزینه بازی و شرابخواری را نداشت؟

امام، امیرالمؤمنین، در خطبه ی شقشقیه، به این سوال ها جواب می دهد، که: دیگران خلافت را به خود بسته اند و آن را به زور پوشیده اند. این آسیاب بدون آنها نمی چرخد. آنها درختی هستند که پرنده بر آن پر نمی گشاید. آنها کوهی هستند که سیلاب دانش در کنارشان جاری است. آنها با آن احاطه و با این جوشش می توانند پاسخگوی نیازها، و رهبر و پیشوای خلق باشند.

حسین علیه السلام برای یک لحظه، یزید را تحمل نمی کند، همان طور که علی، اگر یاری اش می کردند، با اولین آنها یک لحظه همراه نمی شد.با این جواب، می یابیم که حسین علیه السلام برنامه ای بزرگ تر و سنگین تر در پیش روی دارد، و این برنامه همان طور که با شهادت و شفاعت همراه بود، با امر به معروف و مبارزه با ستم نیز همراه است.اما در همین سطح متوقف نمی ماند که هنوز قله های بلندتری پیش رو دارد، و راه های طولانی تری در زیر پا...

انتهای پیام/