عکس نوشتهایی برای نمایش «آوای آب»
نمایش «آوای آب» این روزها در سالن اصلی محراب روی صحنه میرود. «آوای آب» داستان جنونزدگی مردی است که در شهادت مولایش جنایت بزرگی مرتکب شده است.
منصور نمیخواست در کربلا باشد. او دست و دل باز است و دیگر در سفره برای اهل خانه چیزی ندارد. او قناعت پیشه کرده است و خیال میکند کم محلی به آنچه در کربلا رخ خواهد نیز از قناعتش است. همین که نمازش را بخواند و روزی حلال به خانه آورد کافی است. منصور در خانه آرامش ندارد.
زنی دارد از جنس عفریته. کینه علی ابن ابی طالب در سینه دارد. پدر شامیاش عداوتش را به خاندان حیدر کرار اثبات کرده است. منصور از جنس دیگری است. او در رکاب امامش در صفین شمشیر زده است. پدرش شهید جمل است. میگویند نیمی از شمشیرهای جمل را پدرش ساخته است. حرفه منصور شمشیرسازی است؛ لیکن منصور تیر بر چله مینشاند.
آخرین گاو منصور جان میدهد. زن و پسر شرابخوارش چون هند جگرخوار، نوک بر جانش میزنند. زن، عزب بودن پسر یک عرب را بر سر مرد میکوبد. مرد چارهجویی میکند. دو نابهکار خانه تبری جستن از پسر مولایش و شمشیر کشیدن در برابر او را راه حل میخوانند. منصور نمیخواهد و آنان اغفالش میکنند. نیازی نیست شمشیری بکشی، تنها کافی است در جمع سپاهیان عمر سعد در کربلا باشی. خاک کربلا بر عمامهات بنشیند، پسر هند تلافی میکند. دروغ نمیگفتند. امارتی در کار بود.
از کربلا که بازگشت امارتی نصیبش شد. ثروتش فزونی یافت؛ اما خار چشم مردم بود. قسم میداد شمشیر از نیام بیرون نکشیده است. به ضرب و زور سفره اکرامش برای دراویش و سالکین باز بود؛ اما رغبتی برای آمدن نبود. پای جماعت پارسا برای منصور سنگینی میکرد. کابوسها پروازکنان به حولش میچرخیدند.
جنس کابوسهای منصور از جنس توهمات مکبث است. سه خواهر سیاهپوش او را دوره کردهاند و او را به سمت جنون پیش میبرند. اگرچه لیدی مکبث داستان «آوای آب» پسری زاییده است؛ ولی پسر همان بهتر که در زهدان مرده میماند. «آوای آب» کاری از آتیه جاوید نسخهای مکبثی برای واقعه عاشوراست. همه چیز برای رسیدن نویسنده به یک مکبث سال 61 هجری قمری آماده بوده است.
شیوه اجرای نمایش ساده است. شبیه به نمایشهای مذهبی مرسوم؛ اما بدون زرق و برق. همان زرق و برقی که آفت نمایشهای دینی این سالها شده است و قصد تنها شگفتانگیزی است تا تاثیر و اندیشه. با این حال نمایش آتیه جاوید جای فکر کردن برای مخاطب میگذارد. چیزی نیست که حواس مخاطب را از داستان جدا کند. یک گروه جوان روی صحنه، قصدشان نقل داستان است: داستان چرایی جنون منصور.
منصور همان مکبث است. او طمع میکند و قدرتی میطلبد به وسوسه همسر. او باید سرور خود را از میان بردارد. سرور او حسین بن علی(ع) است که در رکاب پدرش رزمآوری کرده است. او برای خود سرداری است. به کربلا میرود؛ ولی نمیخواهد دستانش به خون اهل بیت آلوده شود. چشمانش را میبندد و تیری رها میکند که بر پیکره مشک عباس مینشیند. فرو افتادن آب و مشک برابر است با معاونت در شهادت امام. او دچار کابوس میشود؛ ولو آنکه در امارتش حکم میراند.
انتخاب متن مکبث برای اقتباس امر هوشمندانهای است؛ ولی متن تا رسیدن به یک داستان منسجم راه درازی در پیش دارد. متن مکبث مملو از شخصیتهای فرعی است که پیرنگهای فرعی داستان را ارتقا میدهند. از همین رو سه ساعت تماشای مکبث جذابیت دارد. «آوای آب» توانایی زمان طولانی در بطن داستانش ندارد. همه چیز در این خلاصه میشود که چرا منصور جنون زده است؟ مگر در کربلا چه کرده است؟ پاسخ به این سوالات یعنی پایان نمایش.
برای مثال سه خواهر جادوگر که در توهمات مکبث نیز ظهور پیدا میکنند، واجد شخصیت هستند و این مهم برای سه زن کابوس منصور چنین جایگاهی ندارند. آنان تنها به سان خواهران موریا میمانند که سرنوشت جنونزده منصور را رقم خواهند زد. هر چند برای مخاطب این سوال پیش میآید که چرا باید این کابوس زنانه باشد.
برای شروع «آوای آب» اثری خوب و ساده است. باید انتظار کشید تا کار بعدی این گروه جوان چیست. برای پخته شدن زمان بسیار است.
.............................
گزارشی از احسان زیورعالم
عکس از مهدی قلیپور سلیمانی
.............................
انتهای پیام/