میرجعفری: در شعر به تکرار افتاده‌ایم / فیض: از شاعران جوان توقع زیادی نداریم

ناصر فیض در مورد جایگاه شاعران جوان می‌گوید: بعضی آثار شاعران بزرگ آنها را شاخص کرده است؛ از شاعران جوان هم که بیست و چند سال سن دارند و در حال تجربه هستند، واقعاً توقع زیادی نداریم.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سومین جلسه از سلسله جلسات «نقد شعر جوان» چندی پیش با محوریت مجموعه شعر «به زبان مادری» علی‌اصغر شیری در خبرگزاری تسنیم برگزار شد. در این جلسه شاعران و منتقدانی نظیر ناصر فیض، سید وحید سمنانی و سید اکبر میرجعفری به بیان نظرات خود پیرامون کتاب «به زبان مادری» خواهند پرداختند.

کتاب «به زبان مادری» اولین کتاب علی‌اصغر شیری، شاعر جوان و آینده‌دار کشور است که در قالب غزل توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.

این مجموعه شامل غزل‌های از علی‌اصغر شیری است که با موضوعات مختلف سروده شده است. زبان سالم و روان و جستجوی مضامین تازه از ویژگی‌های اصلی اشعار علی‌اصغر شیری است.

وی در سال 1364 در شهرستان ماهشان زنجان متولد شد، از کودکی به قم رفته و در آنجا به زندگی و تحصیل پرداخت. تحصیلات دانشگاهی او در رشته ادبیات و زبان فارسی بود و تقریبا از همان زمان سرودن شعر را نیز به طور جدی در پیش گرفت. در شعرهایش به باورهای سنتی و آیینی مردم این سرزمین عنایت خاصی دارد؛ غزل گونه محبوب او در شعر محسوب می شود. گفتی‌ست شیری در جشنواره‌های سراسری و منطقه‌ای گوناگونی شرکت داشته و بارها نیز موفق به کسب جایزه شده است. او در سال 1389 در حوزه شعر دفاع مقدس برنده جایزه نخست سراسری شد.

در بخش اول این میزگرد ناصر فیض نظرات خود را در مورد کتاب و آثار این شاعر بیان کرد. در ادامه متن بخش دوم و گفت‌و‌گو‌های سید اکبر میرجعفری و ناصرفیض منتشر می‌شود.

تسنیم: خیلی ممنون آقای فیض، در ادامه اگر باز هم صحبتی داشتید در خدمتتان هستیم. حالا می‌رسیم به منتقد و شاعر بعدی جناب آقای سیداکبر میرجعفری که در مورد کتاب «به زبان مادری» به اظهارنظر بپردازند.

پیش از چاپ اثر شعرهای شاعر را نقد و بررسی کنند و حرف‌ها را با شاعر در میان بگذارند

میر جعفری: من هم سلام عرض می‌کنم خدمت شما و سایر عزیزان من در ابتدای صحبت‌هایم یک پیشنهادی دارم؛ به نظرم می‌آید که این پیشنهاد حداقل برای کسانی که تازه‌کار را شروع کردند و درواقع می‌خواهند اولین مجموعه‌شان را بیرون بدهند پیشنهاد خیلی توی ذوق زننده نباشد؛ اینکه چه خوب است همین حرف‌هایی که جناب آقای فیض قرار است بعد از چاپ این مجموعه بگوید پیش از چاپ با خود شاعر در میان بگذارد.

یعنی فرض کنید این کتاب با 30 تا غزل را در اختیار یک جمع کارشناس بگذارند که این افراد درباره این اشعار نظر بدهند که آیا چاپ شود؟ یا اینکه با چه تغییراتی منتشر بشود؟

نقد و بررسی کتاب پیش از چاپ متقابلا به نفع شاعر و ناشر است

یک نشست با شاعر بگذارند؛ مثلاً شما اگر بخواهید این بلا را سر شاعر جاافتاده‌ای مثل آقای فیض بیاورید شاید به ایشان بربخورد؛ اینکه بگویند بعد از 30 سال شاعری اینطور می‌خواهید منظومه من را چاپ کنید؟ ولی به‌هرحال یک جوان حق این را ندارد که به ایشان بربخورد؛ ناشر هزینه خودش یا هر هزینه‌ای هست را قرار است روی کتابی بگذارد.

این هم به نفع شاعر و هم به نفع ناشر است که یک مجموعه شعر خوب را ارائه دهد؛ به نظرم می‌آید خیلی هم هزینه‌بر نیست؛ مثلاً کاری که الان می‌کنید یک سال قبل از اینکه چاپ شود این کار را می‌کردید؛ آن زمان نتیجه بهتری داشت؛ این پیشنهاد من است.

اما اینکه راجع به کتاب «به زبان مادری» من چه حرفی دارم اولین نکته اینکه یک چیزی ما در ادبیات به نام سنت ادبی داریم؛ این سنت ادبی درواقع برگرفته از حال و هوا و فضایی است که یک شعری در آن دوره اتفاق می‌افتد؛ این سنت ادبی گاهی وقت‌ها به ما کمک می‌کند که خیلی از شعرها را درک کنیم.

فرض کنید که اگر شما بخواهید سنت ادبی را رعایت کنید رابعه قزداری هم وقتی می‌خواهد غزل عاشقانه بگوید، از گیسوی کمند می‌گوید؛ در حالی که خودش زن است؛ چرا؟ چون می‌خواهد یک سنت ادبی را رعایت کند.

شاعر نوآور به تمام سنت‌های ادبی پایبند نیست

یا فرض کنید در همان سنت ادبی ما مفهوم می و معشوق و... را باید دنبالش بگردیم که اصلاً و اساساً اینجا چه معنی‌ای می‌دهد؛ در دوره‌های گذشته هم هست که همه شاعرانی که در آن دوره شعر می‌گویند شاید از آن سنت ادبی پیروی نمی‌کنند.

یعنی به‌هرحال شاعری که نوآورانه نگاه می‌کند، به تمام این سنت‌ها پایبند نیست؛ اما به روزگار خودمان برگردیم؛ آیا در روزگار ما هم می‌توان به سنت ادبی برگشت؟ درواقع بگوییم که ما یک سنت ادبی داریم که بر مبنای آن و در آن فضا شاعران شعر می‌گویند و شعر شکل می‌گیرد؟

تسنیم: حال آن سنت‌های ادبی از آن المان‌ها و فاکتورهای ثابتی که در تمام دوران‌ها وجود دارد مثلاً کلمه رند، می، مینا و...چیزهایی که در دوره حافظ هست و در واقع در شعر شکل می‌گیرد و دیگران هم به تبعیت از آن، از این عناصر استفاده می‌کنند.

میرجعفری: بله همینطور است؛ اما کلمه رند که گفتید بیشتر مختص حافظ است.

تسنیم: خب در شعر خواجو و امثال آن شکل گرفت و حافظ به آن را پروبال می‌دهد.

میرجعفری: درست است؛ دقیقاً منظور من همین بود؛ اما به روزگار خودمان بر می‌گردیم؛ در روزگار ما آیا چنین سنتی شکل‌گرفته است؟ خب شما اگر بخواهید گونه‌ها و جریان‌های مختلف شعر را نگاه کنید با خودتان می‌گویید که در دوره‌ای که یک نفر غزل پست‌مدرن می‌گوید، یکی غزل هندی می‌گوید؛ یکی شعر متفاوت می‌گوید؛ پس منظور میرجعفری از سنت ادبی چیست؟

اما در میانه همه این جریان‌هایی که شاید یک دوره غالب هم شده است، ما یک جریانی داریم که آهسته و پیوسته‌کار خودش را کرده است و با مخاطب عام هم ارتباط برقرار کرده است و اگر به لحاظ حجمی بخواهیم حساب کنیم، می‌بینیم که حجم بیشتری از شعرهای این دوره زمانه را این نوع سرودن به خودش اختصاص داده است.اسم فرد خاصی را نمی‌برم؛ ولی این جماعت کتابشان به چاپ چندم می‌رسد؛ این جماعت کتاب‌هایشان در جشنواره‌های این دوره و زمانه جایزه می‌گیرد؛ به ایشان اقبال می‌شود؛ اینکه این جریان غالب چه ویژگی‌هایی دارد شاید اولین ویژگی‌اش این است که مثلاً فرض کنید علاوه بر اینکه از سنت بازگشت ادبی‌ای که در شعر امثال شهریار، رهی معیری یا عماد خراسانی هست بهره می‌برد و هم از تجربیات سبک هندی بهرهمند می‌شود و به نوعی سبک هندی را رقیق کرده و در شعر خودش به کار گرفته است.

تسنیم: شاید این سنت ادبی که می‌فرمایید تا حدود زیادی به بحث غزل و اقبال بیش‌ازحد شاعران جوان به این قالب ربط داشته باشد. نظر شما چیست؟ واقعاً می‌شود که شاعر تمام حرف‌هایش را در یک قالب بگوید؟

میرجعفری: اینکه چرا به یک قالب در یک دوره‌ای اقبال نشان داده می‌شود به عوامل زیادی بستگی دارد؛ شاید بعضی عوامل جامعه‌شناسانه یا روان‌شناسانه باشد.

تسنیم: ببینید بحث من این است که غزل‌سرایی شاعران بد نیست خیلی هم خوب است ولی اقبال بیش‌ازحد منجر به تکرار می‌شود امروزه اکثر غزلها معمولاً اشعار یکدستی هستند که حتی تعداد ابیات آنها هم ثابت است؛ ما امروزه دیگر در غزل جسارت و نوآوری نمی‌بینیم؛ نه نوآوری از نوع مطلوب، بلکه یک نوآوری متعادل را هم نمی‌بینیم.

میرجعفری: بله درست است؛ یعنی درواقع غزل‌هایی که به‌ظاهر خیلی بی‌عیب هم هستند و نقطه درخشانی ندارند و نمی‌توانید از آن ایرادی بگیرید ولی اینکه حرف جدیدی گفته باشد که در حافظه بماند ندارد.

گفتم که دلیل اینکه به یک قالب اقبال نشان داده می‌شود به عوامل جامعه‌شناسانه یا روان‌شناسانه بستگی دارد؛ اما آنچه که به نظر می‌آید، ارتباط شاعر با مخاطب است، این است که غزل، قالب غالب است؛ یعنی در هر دوره‌ای با همه بالا و پایین بودن غزل بود و بیشترین طرفدار را دارد.

نگاه‌ کلاسیک‌ها آن است که غزل معیار شاعربودن است

فیض: غزل انگار معیار شاعر بودن است؛ شاید نگاه اکثریت کلاسیک است که بر این عقیده‌اند که شاعر اگر غزل نداشته باشد انگار یک جای کار می‌لنگد.

تسنیم: درست است؛ اگر ما غزل‌سراهای بزرگ بعد از نیما را نگاه کنیم حتماً تجربه‌های شعر نو هم دارند؛ هر چند اگر کسی بخواهد اشعار منزوی را بخواند، کمتر پیش می‌آید که شعرهای نو اش را بخواند. ولی مهم این است که در آن حیطه تجربه دارد؛ ولی به نظر می‌رسد که شاعران جوان امروز در ریل غزل افتاده‌اند و با سرعت هرچه تمام‌تر دارند به پیش می‌روند.

در شعر به تکرار افتاده‌ایم

میرجعفری: بله درست است؛ در اینکه نتیجه این کار نتیجه خیلی مطلوبی نشده است تردیدی نیست؛ یعنی درواقع ما به‌شدت در تکرار افتادیم و این تکرار را زمانی متوجه می‌شویم که بخواهیم یک جشنواره را داوری کنیم؛ بعد می‌بینیم که مثلاً شعر آقای الف هیچ فرقی با شعر آقای ب ندارد یا شعر آقای ب هیچ فرقی با شعر آقای ج ندارد.

الان شما فرض کنید شما بخواهید این کتاب را بخوانید و از این فارغ شوید و به سراغ کتاب دیگری بروید وقت می‌گیرد؛ ولی آنجا چون نمونه شعر است، می‌بینید که چقدر اینها به هم شبیه هستند و غالباً موضوعات هم مشترک هست و اینکه به هر حال اتفاقی است که افتاده است؛ به این نکته هم توجه کنیم که شاید در همه دوره‌ها همین‌طور باشد.

فیض: البته این در نسل قبل کمتر جلوه می‌کند؛ ببینید شاخص شدن، نمی‌خواهم بگویم کار ساده‌ای است؛ اما آن‌قدر هم کار سختی نیست؛ مثلاً آقای زکریا اخلاقی در یک دوره‌ای چه کار کرد؟ ایشان غزل گفت و در اوزانی هم که کمتر استفاده می‌شد شعر گفت.

ولی بیشتر توجه به همان صورت قضیه بود و شاخص‌ترین اتفاقی که افتاد، به کار بردن قوافی خاص و مخصوصاً مصادر در قافیه و یا بعضی از کلماتی که می‌توانست به‌نوعی مصدر جعلی به حساب بیاید؛ مثلاً اسم مصدر باشد و نگاه‌های این‌چنینی داشت.

مگر در مورد آن موضوع قبلاً شعر نگفته بودند؟ مگر با همین مضامین نگفته بودند؟ همه شعرای انقلاب با همین مضامین حرف زده بودند؛ ولی زکریا اخلاقی اینجا شاخص شد؛ یعنی شما همیشه ایشان را به‌عنوان کسی آمد؛ ولی با یک تلاشی که بتواند کار را متفاوت کند، پیش رفت و این کار را هم کرد؛ برای تفاوت شاید در هم ریختن همه چارچوب‌ها لازم نباشد.

تسنیم: ولی بحث متفاوت شدن نیست.

اگر نگاه شعر شعرای جوان تغییر کند، اتفاقات بسیاری می‌افتد

فیض: حافظ مگر برای متفاوت شدن با خواجو در آن دوره چه کار کرده است؟ همان غزلی که خواجو گفت را حافظ مرتب‌تر گفت؛ حافظ یک مقدار نگاه به پدیده‌ها را  بزرگ‌تر و جهانی‌تر کرد؛ می‌خواهم بگویم که اگر نگاه در شعر شعرای جوان  تغییر کند و زاویه دیدشان را عوض کنند، خیلی اتفاقات می‌افتد.

لازم نیست کپی برداری شود؛ اتفاقاتی که می‌بینیم می افتد، می‌بینیم حتی کسانی که  با اعتقادات ما و نگاهی که ما به مفاهیم داریم و با آنها مشکل داریم، بعضی وقت‌ها همین اتفاقات در جایی شاخص شده‌اند؛ اصلاً در نوعی از شعر جرات بیش از اندازه برای ورود هر نوع کلمه که ورود به شعر داشته باشد، نشان می‌دهد که این فرد برای خودش یک شاخصه داشته است و اینکه این فرد این‌گونه شعر می‌گوید. اینطور نیست که بگوییم خیلی دشوار است؛ جوان‌های الان تلاش نمی‌کنند؛ مثلاً بیاید نگاه و زبان را متفاوت کنند؛ الآن کافی است که مثلاً شما در این شرایط نگاه خودتان را یک مقداری جهانی‌تر بکنید؛ همین عشق را در بیرون از مرزها نگاه کنیم، درعین‌حال که نگاه خودتان را دارید و اعتقادتان را هم حفظ کردید.

یاد یک شعری از قهار عاصی افتادم که می‌گفت:
به‌سوی کافرستان رفته دختر/ مرا مانده پریشان رفته دختر
نمی‌دانم چه می‌آید به برگشت/ ز پیش من مسلمان رفته دختر

این را برای یک دختری گفت که عاشقش بود و این دختر از ایران می‌رود؛ این یک نگاه مظلومانه و شیرین به عشق هم هست؛ دختر او را رها کرد ولی او همچنان نگران است که از پیش من مسلمان بود و رفت و نمی‌دانم که اگر برگردد چه می‌شود؟ می‌خواهم بگویم نگاه را باید عوض کنیم؛ لازم نیست که فقط یار را توصیف کند یا انقلاب را فقط توصیف کند.

تسنیم: خب نظرات جناب میر جعفری در رابطه با کنگره‌ها جالب است؛ ولی می‌خواهم سریع‌تر از این موضوع بگذریم و به کتاب بپردازیم؛ و اما یک سؤال اینکه به نظر شما خود این کنگره‌ها عامل تکرار نیستند؟

میرجعفری: الان که خوشبختانه بودجه‌های فرهنگی کم شده است و کنگره‌ها خیلی کم برگزار می‌شود؛ قطعاً تأثیر دارد، چون خیلی از کسانیکه شعرشان را به اینجا می‌فرستند دوست دارند که شعرشان دیده شود و این یک امر بسیار طبیعی است؛ این کلیتی است که در مورد این کتاب می‌توان گفت.

اما در مورد جزییات اولین چیزی که توجه ما را جلب می‌کند همان چیزی است که آقای فیض به آن اشاره کرده است؛ اینکه این شاعر ترک است؛ اما موضوع این است که ایا این ترک بودن یا غیر فارس بودن توجیهی ست برای اشتباهات در اولین مجموعه؟

نکته اینجا است که اساساً دستور زبان یک زبان را غیر اهل آن زبان نوشتند، کما اینکه مدون کردن دستور زبان عربی که این‌همه اصولی و محکم است را ایرانی‌ها ایجاد کردند یا دستور زبان فارسی ایران را در ایران استادهای شاخص دکتر حسن انوری و احمدی گیوی بودند که ترک بودند و مرحوم گیوی لهجه به شدت ترکی داشتند.

منظور من این است که چون کسانیکه با آن زبان بزرگ نشده‌اند نگاه بیرونی به آن زبان دارند، بیشتر متوجه نحو زبان هستند؛ کما اینکه مثلاً شاید در شعر آقای فیض یا اسماعیل امینی این اشکالات نحوی را کمتر ببینیم؛ چرا؟ چون نگاه بیرونی دارند؛ ما چون داریم با همین زبان تکلم می‌کنیم گاهی وقت‌ها یک چیزهایی است که باعث سهل انگاری‌های ما می‌شود.

کتاب «به زبان مادری» تخیل خوبی دارد

ببینید اصلاً یک عده  زمانی به سمت نحو و دستورات یک زبانی می‌روند که بخواهند این زبان را به دیگران منتقل کنند؛ اهل آن زبان که به‌صورت مادرزادی آن زبان را یاد می‌گیرند؛ حال به سراغ این مجموعه برویم که ببینیم این مجموعه در واقع در فضایی که نه شعر را می‌توان به شعر متفاوت و نه به شعر هندی گرایان منسوب کنیم، واقعاً چقدر توفیق داشته است؟

اولین نکته‌ای که در این کتاب می‌بینیم این است که تخیل خوبی دارد؛ یعنی به‌هرحال تخیل که جوهره اصلی شعر است شما در همه جای کتاب می‌بینید.

مثلاً بیت اول:

گره می‌خورد اگر مویت به یال اسب‌ها درباد........ نسیم ترکمن‌صحرا فقط بوی تو را می‌داد

اما نکته اینجاست که این تخیل و استفاده از کلماتی که به نوعی بار شعری دارند، گاهی وقت‌ها مخاطب را فریب می‌دهند و متوجه این نمی‌شود که این ارتباط معنایی که قرار است این کلمات به ما بدهند چیست؟ گاهی وقت‌ها این اتفاقات در ترانه‌سرایی خیلی اتفاق می‌افتد؛ گاهی این کلمات خوش‌تراش در شعر می‌آید و گاهی وقت‌ها هم از ترانه‌سراهای مشهوری هم هست؛ ولی وقتی می‌خواهیم حرف حسابش را بفهمیم نمی‌توانیم؛ مثلاً از همان بیت اول شروع می‌کنیم:

گره می‌خورد اگر مویت به یال اسب‌ها در باد....

خب یک لحظه فکر کنید که موی یک نفر به یال اسب گره‌خورده است این چه تصویری است؟ ما هر آنچه در شعر می‌گوییم، باید یک ما به ازای بیرونی هم داشته باشد؛ این تصویر واقعاً تصویر زیبایی است؟ حال اگر:

گره می‌خورد اگر بویت به یال اسب‌ها در باد..... خب این یک ما به ازای ذهنی می‌تواند داشته باشد؛ حال به این نکته می‌رسیم که چرا از اگر استفاده کرد؟ چرا اصلاً چنین بیتی را شرطی آورده است؟مثلاً:

گره می‌خورد موی تو به یال اسب‌ها در باد

فیض: مثلاً بگوییم: گره می‌خورد گیسویت به یال اسب‌ها در باد

میرجعفری: درست است؛ بعد ببینید کلام  از یک قطعیتی برخوردار می‌شد که روی مخاطب تأثیر می‌گذاشت؛ اما وقتی کلمات را شرطی می‌کنید مخاطب را در حالت تردید قرار می‌دهید و از تأثیر بیت  به‌شدت کاسته می‌شود.

فیض: یا اینطور بگوییم:

گره می‌خورد گیسویت به یال اسب‌ها در باد..... نسیم ترکمن‌صحرا اگر بوی تو را می‌داد

میرجعفری: درست است؛ اینطور هم می‌شود  اما اگر:

گره می‌خورد موی تو به یال اسب‌ها در باد.... نسیم ترکمن‌صحرا فقط بوی تو را می‌داد

چقدر شکل نوستالژیک پیدا می‌کند ولی "اگر" که باشد، آن حالتی که می‌خواهد ما را به یک فضای خاطره‌انگیزی ببرد، صورت نمی‌گیرد؛ دوباره بیت بعد هم همین‌طور است.

تو با چشمان خونریزت اگر آشوب می‌کردی...چرا اگر آورده است؟

فیض: مرجع ضمیر هم در مصرع بعدی گم است.

تو با چشمان خونریزت اگر آشوب می‌کردی.... به دنبالت قشون ترکمن‌ها راه می‌افتاد

میرجعفری: اتفاقاً من این بیت را هم نوشتم.

می‌گوید:

تو با چشمان خونریزت اگر آشوب می‌کردی.... خب در مصراع بعد اینطور می‌گوید:

به دنبالت قشون ترکمن‌ها راه می‌افتاد...

اینکه می گویم کلمات و ترکیب‌ها ما را فریب می‌دهد این است؛ آیا می‌خواهد بگوید که این وجه مثبت قضیه است؟ یعنی چه؟ یعنی دنبال چشم خونریز تو راه می‌افتادند؟ این را می‌خواهد بگوید؟ بیت را در یک حالت تردید می‌برد؛ بقیه ابیات هم از حالت شرطی خارج شده است و به فضایی رفته است که ما بیشتر با آن ارتباط برقرار می‌کنیم.

فیض: من بارها این را به شعرای جوان می‌گویم که یادتان باشد هیچ کلمه مترادف هم‌وزنی، در شعر وجود ندارد که برای شاعر یک معنا داشته باشد؛ به یک اعتباری یکی بر دیگری ترجیح دارد؛ مثلاً می‌گوید:

با آنکه رنج کارگری سخت است...با آنکه داغ بی‌پدری سخت است

ببینید بی‌پدری با یتیمی فرق دارد؛ بی‌پدری یک درصدی از کراهت لفظ دارد؛ برای قافیه در آوردن کارگری این کلمه بی‌پدری را آورده است؛ در مصراع سوم:

نداشت از هر چه تیرآهن پولادین.... خب اینجا هم نمی‌داشت، چه اشکالی ایجاد می‌کرد؟ یا جاهای دیگری هم این کار را کرده است که معنای دیگر داشته است یا مثلاً:

نور فانوس مرا از برج باروها بپرس.... چرا نور؟ من نوشتم:
با نگاهی خسته دریا را تماشا می‌کنم.... حال فانوس مرا از برج باروها بپرس

وقتی منظور پرسیدن هست باید حال را پرسید یا بگذارید که یک اتفاق دیگری در شعر بیافتد؛ به‌راحتی این بیت تبدیل به یک بیت روان می‌شود؛ با یک تغییر کوچک شعر از آن اشکال عمده در می‌آید.

میرجعفری: من دوباره به همان بیت بر می‌گردم:

تو با چشمان خونریزت اگر آشوب می‌کردی ..... به دنبالت قشون ترکمن‌ها راه می‌افتاد

من می‌گویم که به دنبالت قشون ترکمن‌ها راه می‌افتاد...منظور شاعر تعقیب است یا همراهی؟ من بعید می‌دانم که خواسته باشد ایهام به کار برده باشد؛ تعقیب و همراهی هرکدام یک معنی دارند اما وقتی به این شکل آورده است دقیقاً منظور شاعر مشخص نیست؛ می‌گوید:

جنون صحرا به صحرا می‌برد با خود مرا چون عشق.... جنون مانند عشق یا تشبیه جنون به عشق از نظر شما وجهی دارد؟ عشق از کلماتی است که به‌ویژه شاعران جوان خیلی از ان استفاده می‌کنند؛ چون مثل کوزه‌ای است که از هر طرف می‌توان آن را دسته کرد.

با این کلمه می‌توان ترکیبات زیادی ساخت؛ مثلاً می‌توانیم بگوییم فریاد عشق، کبریت عشق، دستار عشق یا گفتار عشق؛ چون یک مفهومی است که همه نوع ترکیبی می‌توان با آن ساخت و بی معنی هم نمی‌شود؛ شاعران جوان خیلی از این واژه استفاده می‌کنند؛ می‌گوید که:

کنار آتش این کولیان با من شبی سر کن.... اگر چه فال تو خاکسترم را می‌دهد بر باد...آیا به نظر شما فال خاکستر را به باد دادن وجهی دارد؟

فیض: معنا مشخص است؛ اما عنصر نسبتی که کلمات باید با هم داشته باشند و مراعات النظیری که در معنا اتفاق باید بیافتد وجود ندارد.

میرجعفری: غزل بعدی می‌گوید: شبی نبود که تا صبح دم قدم نزدم...پس از تو من مژه‌ای تا سحر به هم نزدم

بیت بعدی می‌گوید:

هنوز جوهره اشک من نخشکیده است.... هنوز حرف دلم را به این قلم نزده‌ام؟ یا نزدم؟ درست باید نزده‌ام باشد.

فیض: وقتی می‌گویند که هنوز جوهرش خشک نشده است اصلاً یک اصطلاح و کنایه از چیز دیگری است؛ باید اصطلاحات را درست و به جای خودش استفاده کرد؛ یک بار عباس سجادی گفت خودت را به آن کوچه خم می‌زنی...من پرسیدم این یعنی چه؟ گفت یعنی خودت را به کوچه علی چپ می‌زنی.

ضرب‌المثل یا اصطلاح را باید عین خودش به کار ببرید؛ منظور از اینکه می‌گویند جوهرش هنوز نخشکیده است یعنی یک کاری که نباید بشود درزمانی شده است که وقتش نیست؛ مثلاً جوهر کار هنوز خشک نشده رفته است و فلان کار را کرده است.

تسنیم: و یا اینکه به‌تازگی به وقوع پیوسته است.

فیض: یا مثلاً طرف به تازگی جوهر طلاق نامه‌اش خشک نشد ه است زن گرفت.

میرجعفری: اینکه بعضی کلمات یک شکل و شمایل خاصی دارند و آدم در تخیل غرق می‌شود که به‌اصطلاح دنبال نحو کلمات نمی‌گردد، اینجا است. ببینید مثلاً غزل سوم می‌گوید که:

با آنکه رنج کارگری سخت است با آنکه داغ بی‌پدری سخت است

از هر تیرآهن پولادین محکم‌تر است اراده پایین‌شهر

یعنی شاعر می‌خواست بگوید که اراده پایین‌شهر از پولاد محکم‌تر است یا اراده آن شخص؟

فیض: خب چه ربطی به بی‌پدری داشته است؟ بی‌پدری به چه اعتباری همراه با کلمه تیرآهن پولادین آمده است؟ فقط به خاطر محکم بودنش؟

میرجعفری: درست است؛ دقیقاً ارتباطی هم از جهت مفهومی با مصرع بعد نیست؛ به‌هرحال ما دنبال این هستیم که فاعل و مفعول این جمله چه کسی بود که بگردیم گم می‌کنیم.

تسنیم: شاید منظور یتیم کارگری که در ساختمان هست.

فیض: واقعاً همین است که طنز می‌شود.

میرجعفری: درجایی می‌گوید:

وقت ناهار نان و پنیری خورد از بغض‌های خود دل سیری خورد
در سفره نان خشک فقط مانده چون سفره‌های ساده پایین‌شهر

خب شما که نان و پنیر را در شعر آوردید پس چرا می‌گویید نان خشک مانده است؟ بالاخره وقتی می‌خواهید تصویر ارائه دهید، باید درست باشد؛ اگر می‌خواهید بگویید که این آدم فقیر است و نان و پنیر می خورده درست؛ ولی چرا در مصرع بعد نان خشک را می‌آورید؟ یا اینکه ناهارش را خورده است و یک مقداری نان خشک باقی‌مانده است با اینکه وضعش بد هم نیست؛ آن چیزی که می‌خواهد از این بیت بر نمی‌آید.

غزل چهارم می‌گوید:

پاییز من حکایت یک شهر سوخته است / این برگ‌ها روایت یک شهر سوخته است
آتش‌گرفته شاخه خشک درخت‌ها / در کوچه‌باغ صحبت یک شهر سوخته است

می‌خواست بگوید که صحبت از یک شهر سوخته است.

فیض: منظور حرف از یک شهر سوخته است، چون آتش‌گرفته است.

میرجعفری: اما چون فکر کرد که حذف این حرف‌اضافه خیلی به شعر لطمه نمی‌زند اینطور آورده است.

تسنیم: خب به‌صورت محاوره آورده است.

میر جعفری: خب اینجا که شعر محاوره نیست. یا بیت بعدی می‌گوید:

در سینه‌ام سفال ترک‌خورده ایست دل....گنجینه‌ام به قدمت یک شهر سوخته است

فیض: بعضی از بیت‌ها را بررسی می‌کنیم واقعاً هیچ‌چیزی از آن بیرون نمی‌آید؛ مثلاً همین سفال ترک‌خورده چیزی دارد؟ مرحوم نوذر پرنگ یک شعری دارد که می‌گوید:

دل‌شکسته فراموش می‌شود آسان.... به یاد جام ترک‌خورده کس نمی‌افتد...چقدر ساده و زیبا است.

میرجعفری: نکته اینجا بود که این شاعر چیزی به اسم شهر سوخته سیستان در ذهنش داشت می‌خواست بگوید که گنجینه‌ای که در دل من است قدمتش به‌اندازه قدمت آن شهر سوخته‌ای است که در سیستان است؛ اما به‌جای اینکه بتواند این بیت را سروسامان بدهد گفت:

گنجینه‌ام به قدمت یک شهر سوخته است..... خب هر شهر سوخته‌ای که قدمتی ندارد؛ همین‌الان می‌توان یک شهر را سوزاند که قدمتی هم نداشته باشد و اینکه همین‌الان هم شهرهای زیادی در عالم وجود دارد که سوخته‌اند؛ خب ربطی به آن سفال ندارد؛ فقط زمانی این سفال معنی پیدا می‌کند که آن را شهر سوخته سیستان ربط دهیم.

فیض: می‌توانست بگوید به قدمت آن شهر سوخته است.

میرجعفری: بله ولی آن وقت قافیه و ردیف درست در نمی‌آمد.

فیض: ولی مجموعاً در این روزگار که به اسم تجربیات مختلف هر چیزی را به اسم شعر بیرون می‌دهند مجموعه قابل‌توجهی است؛ بعضی از شعرهایش ماندگار است؛ کافی است از یک مجموعه دو شعر در خاطر شما بماند.

شاعران بزرگ چند اثر شاخص و شناخته‌شده دارند؛ از جوانان توقع زیادی نداریم

همان شعر کافه‌هایش شعری است که اگر شما بخواهید یک مجموعه شعری از شاعران امروز جمع کنید روی آن توقف می‌کنیم و این خوب است؛ اینکه این اندازه تأثیر گذار باشید؛ بسیاری از شعرای ما به جهت تعداد انگشت‌شماری از آثارشان شناخته‌شده‌اند.

من نمی‌خواهم ارزش آدم‌هایی مثل فریدون مشیری را در نوعی از شعر که هواداران بسیاری هم دارد (حال نمی‌خواهم از واژه رمانتیک استفاده کنم) با شعر بی تو مهتاب شبی باز .... یا نهایت شهریار با آن همه عظمت، خب حرفه‌ای ها 50 غزل می‌دانند، غیرحرفه‌ای ها می‌گویند آمدی جانم به قربانت.... یا علی‌ای همای رحمت.... شاخص شده‌اند.

این بی‌ارزش کردن نیست؛ می‌خواهم بگویم که بعضی آثار شاعران بزرگ آنها را شاخص کرده است؛ از شاعران جوان هم که بیست و چند سال سن دارند و در حال تجربه هستند، واقعاً توقع زیادی نداریم.

اینکه توانسته است که یکی دو تا شعر خودش را در اذهان جا بیاندازد، خوب است و اگر شما روزی بخواهید مثال بزنید می‌گویید مثلاً فلان شعر که هم طنز دارد؛ هم نقد اجتماعی است؛ هم شعر آرمان‌گرا است؛ هم یک شعری است که زبان سالمی دارد و تا اندازه‌ای مدرن است؛ به نظر من آن شعر شناسنامه‌اش است.

ادامه دارد ...

انتهای پیام/