زمینههای فرهنگی رکود اقتصادی
قضیه رکود فعلی در اقتصاد ایران، زمینههای مختلفی دارد و باید از جنبههای گوناگون تحلیل شود؛ جنبههای گوناگون، از نارساییهای نظری در درک ریشههای رکود اقتصادی که منجر به عدم توازنهای عملی در سیاستهای اشتغال شده است.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ، روزنامه رسالت در ستون سرمقاله امروز خود نوشت :
قضیه رکود فعلی در اقتصاد ایران، زمینههای مختلفی دارد و باید از جنبههای گوناگون تحلیل شود؛ جنبههای گوناگون، از نارساییهای نظری در درک ریشههای رکود اقتصادی که منجر به عدم توازنهای عملی در سیاستهای اشتغال شده است گرفته، تا دلایل کلاسیک اقتصادی، وضعیت منابع انرژی، تا آمایش نامناسب جمعیت و البته، موانع فرهنگی مشارکت گسترده اقتصادی، که رکن هر نوع اقتصاد مقاومتی است. موانع فرهنگی مشارکت گسترده اقتصادی ... موانع فرهنگی مشارکت ... موانع فرهنگی ... و به باور من، از عوامل فرهنگی که رکود فعلی را نه فقط در اقتصاد، که در همه زمینهها از سیاست گرفته تا خانواده و روابط خویشاوندی، دامن زده، غفلت شده است؛ «اپیدمی قدرنشناسی» ... ما با وفور تیپ منتقد قدرنشناس مواجهیم، و این، انگیزههای عمل در همه حیطهها را پس از دو دهه، خشکانده است. تیپ اجتماعی منتقد قدرنشناس ...
توضیح اینکه، به نظر میرسد یک تحول فرهنگی که از دهه 1370 آغاز شده، اکنون به اوج خود رسیده است، و حاصل آن، متداول شدن تیپ «منتقد قدرنشناس» است. تیپ اجتماعی «منتقد قدرنشناس» که امروز، به تیپ متداول در کلان شهرها و به ویژه تهران تبدیل شده است، جرات اقدامات مثبت تمدن ساز را از مردم این اجتماع ستانده است، و منجر به رکود در همه زمینههای اجتماع و از جمله در زمینه اقتصاد شده است. ورود به فعالیتهای اقتصادی، عملاً معادل آماده شدن برای پذیرفتن انواع اتهامات و دردسرها از سوی اجتماع کوچک (خانواده و گروه دوستان) و اجتماع بزرگ (نظامهای فرهنگی مانند سازمانهای مطبوعاتی و نظام حقوقی و سیاسی) شده است، و از این قرار، بسیاری از افراد تصمیم به عافیت میگیرند و سرمایه خود را به جای کار، به بانک و دلال میسپارند. آنها عطای فعالیت اقتصادی و انگ خوردن را به لقای آن میبخشند. این، یکی از ریشههای مهم رکود فعلی در همه زمینهها و از جمله در زمینههای اقتصادی است. اگر امروز در حیطه تولید سینمایی یا هر نوع فعالیت فرهنگی و مدنی یا سیاسی، درگیر رکورد هستیم، به همین ریشه بر میگردد؛ تیپ اجتماعی منتقد قدرنشناس ...
«منتقد» کیست؟ «انتقاد»، در لغت، به مفهوم «عیارسنجی» است، و «منتقد» مانند زرگر متبحری است که «قدر» زر و «قدر» مس به کار رفته در یک زیور را معلوم میکند و با ملاحظه هر دو وجه، قیمت میگذارد. دقت کنید؛ هم «قدر» زر را معلوم میکند، هم «قدر» مس را، و شاید هم بیشتر «قدر» زر را معلوم میکند تا «قدر» مس را. پس «منتقد»، در اساس کلمه، «قدرشناس» است، و قیمت میگذارد، نه آنکه از سکه بیندازد. یک زیور را به ششصد و پنجاه و سه هزار تومان قیمت گذاری میکند؛ نه به هفتصد هزار تومان، و نه به ششصد هزار تومان، بلکه دقیقاً به ششصد و پنجاه و سه هزار تومان. این، هیئت عمل یک عیارسنج متبحر و منصف است.
و پرسش این است که آیا تیپ منتقد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی امروز که همه گیر گردیده، بهراستی «منتقد» است؟ آیا مطبوعات ورزشی، برنامه نود، برنامه هفت، برنامه مناظره، انتقادهای رئیس جمهور فعلی به رئیس جمهور قبلی، انتقادهای رئیس جمهور قبلی به رئیس جمهورهای پیشین، انتقادهای مطبوعات سیاسی و اقتصادی، آیا به راستی این منتقدان به معنای صحیح کلمه، عیارسنج و «قدرشناس» هستند؟ متاسفانه نه؛ بیگمان نه؛ «اپیدمی قدرنشناسی» این کشور را به رکود کشانده است.
و «تیپ فراستی»...
البته نه «مسعود فراستی» ...
بدون هر نوع اقدام مثبت قابل ذکر، شغل و مشغله بعضی نقد و انتقاد شده است؛ «گیر دادن» عیب جویانه به این و آن.
«تیپ فراستی» ...
«تیپ فراستی»، نمودی شده است از کسانی که بدون آنکه خود، کار مثبت چندانی انجام داده باشند (فیلمی ساخته باشند)، زبان تندی در انتقاد به دیگران دارند، و عمده کارویژه آنها، افکندن ترس و لرز به اندام هر کسی است که بخواهد اقدام مثبتی انجام دهد. اغلب افراد، از ترس آنکه منتقدان بیاغماض گریبانشان را بگیرد، اصلاً ترجیح میدهند هیچ کاری انجام ندهند. این، مسیری است که فعالان اقتصادی به سوی آن رانده میشوند.
در یک مقیاس وسیعتر اجتماعی که در آن، تیپ «فراستی»، از یک تیپ استثنایی و حتی بیمار گون، به تیپ غالب و متداول تبدیل شود، جامعهای است که، به روزگار رکود و رخوت خواهد افتاد. در این جامعه، عمده مردم به کنار میروند، و معدود سفلگانی که از مفتضح شدن بیمی ندارند، بر صدر مینشینند، و چه کسی است که نداند، این، همان مقدمه تام و تمام برای سقوط هر تمدن است.
پرسش این مطلب، آن است که ریشههای عمیق شکل گیری و متداول شدن این انتقادهای بیملاحظه و فارغ از قدرشناسی چیست؟ ریشههای اپیدمی انتقادهایی که در واقع انتقاد و عیارسنجی نیست، کجاست؟
برهان.
تز 1. فردگرایی نوشهرنشینان
میتوان تصور کرد که تیپ «منتقد قدرنشناس»، از اساس، یک تیپ فردگراست که در پی دستیابی به حداکثر حس فردیت، به بهای تحقیر دیگران است. مردم نوشهرنشین امروز، متکی بر یک
جهان بینی اتمیستی از جهان زندگی میکنند که بر اساس آن، جامعه چیزی جز «من» و دیگرانی که در کنار «من» زندگی میکنند، نیست. مردم نوشهرنشین امروز، کم و بیش، معتقد به هویتی نامقید، برای فردیتها هستند؛ فردیتهایی که آنان را مستقل از اجتماع میشمرند. با اتکا براین تصور است که غرق در رفتارهای غیر اجتماعی میشوند و به یکدیگر آسیب و رنج میرسانند. ولی این بر وفق زیست گوهری انسان نیست. انسان، لااقل، مانند زنبور عسل، از متن جامعه بر میخیزد و بدون اتکا به این زمینه اجتماعی زنده، نه تنها ضعیف، بلکه معدوم خواهد شد.
انسان در عمق مفهوم خود، منوط به محیط اجتماعی مأنوس و زنده خویش است و بدون آن، حتی تصوری از خود نیز نخواهد داشت. توضیح اینکه، فهم آدمی در مناسبات دو سویه ملهم از زبان و در تعبیری وسیعتر، سنت یا میراث اجتماعی شکل میگیرد و این اجتماع است که هویت فردی را شکل میدهد. این توضیح، ما را به ویژگی گفتگویی آدمی رهنمون میشود. ما هویت خود را در تنهایی نمیشناسیم، بلکه آن را از طریق گفتگوی عینی یا ذهنی با دیگران کشف میکنیم. تمام پدیدههای انسانی، همچون نهادها، هنجارها و نقشهای اجتماعی، دارای یک بعد معنایی بوده و به طور بنیادی بر زبان و از آن عمیقتر، بر سنتها متکی هستند و «سنت خصوصی» وجود ندارد.
تز 2. اهمیت «مؤدب بودن»
پرهیز از فردمحوری مفرط و اذعان به اجتماعی بودن زیست بشر، علاوه بر جنبه هستی شناسی انسانی و اجتماعی، یک مضمون نیرومند اخلاقی هم دارد. مردود شمردن قدر و منزلت «دیگران امروزی» و «دیگران تاریخی» (اعم از اسلاف و اخلاف)، دقیقاً به منزله نقض شرایطی است که به مهم تلقی شدن همه چیز و از جمله خود فرد میانجامد و در نهایت، به سخیف به حساب آمدن همه امور منجر خواهد شد.
«اپیدمی نامؤدب بودن» که امروز، به بلای آزار دهنده ارتباطات انسانی در شهرهای ما بدل شده است،
بنا به آن چه گفته شد، در یک ریشه یابی نظری، به فردگرایی مفرط و انکار خام اجتماع مربوط میشود.مرتبط با این نکته، مطلب دیگری هست؛ این که ارتباطات ابزاری و فردگرایانه که متضمن ارتباط با دیگران، نه به خاطر وجود خود آنها بلکه برای منافع فردی است، اصولاً بیمعناست و زندگی نوشهرنشینها را در نهیلیسم فرو میبرد. اینکه کسی بتواند از طریق این گونه روابط ابزاری، رشد معنوی و حتی رشد مادی مستمر خود را جست و جو کند، فقط یک توهم خواهد بود، چرا که هر ساخت و سازی متضمن تخریب بزرگی در نقطهای دیگر است؛ به لحاظ نظری، فردگرایی توأم با استفاده ابزاری از دیگران، درست به این معناست که ما بپنداریم، کسی میتواند هویت مطلوب خود را انتخاب کند، بدون آنکه وجود یک چشم انداز تعیین کننده و تاریخی از اهمیتها را بپذیرد؛ چشم اندازی که خود، ورای انتخابهای جزئی باشد. چنین زندگی ،
عمیقاً بیمعناست و زندگی بیمعنا، عمیقاً خودتخریب گر و تحمل تاپذیرخواهد بود.
تز 3. «قدرشناسی» به مثابه تکلیف اخلاقی
«قدرشناسی»، یک مفهوم اخلاقی است که با کرامت، شرافت و احترام متقابل، برای هویت فردیتها ارتباط دارد. هویت انسان، از طریق قدرشناسی یا عدم آن یا حتی قدرشناسی نادرست توسط دیگران (اعم از دیگران فی الحال و دیگران تاریخی) شکل میگیرد. بنا بر این، یک فرد یا یک گروه، ممکن است متحمل لطمه جدی یا حتی تحریف جدی هویت شود، اگر افراد یا اجتماع پیرامون آنها تصویری محدودکننده، پست یا تحقیرآمیز از ایشان برایشان بازتاب دهند. نباید اینطور باشد ... تصدیق ارزش یک فرد است که «قدرشناسی» را به عنوان یک وظیفه اخلاقی و سیاسی انسانها نسبت به یکدیگر ضروری میسازد. «قدرشناسی» یکی از حقوق اجتماعی و سیاسی است که متقابلاً باید به جای آورده شود. امری ارزشمند یا مهم در هویت یک مخلوق و به ویژه یک انسان وجود دارد که این حق متقابل را برای «قدرشناسی» ایجاب میکند. فقدان قدرشناسی یا قدرشناسی نادرست، لطمهای اساسی به فرد و از آن مهمتر، به اجتماع وارد میسازد و به سرعت، بعدی تاریخی به خود میگیرد، و به سنت ناصوابی تبدیل میشود، که خود فرد را هم قربانی خواهد کرد. سطوح عالی قدرشناسی، ربطی به فرهنگ و تقدیر مشترک ندارد و به اصل انسانی انسانها مربوط میشود. در واقع، ما تنها نباید انتظار قدرشناسی از جانب کسانی داشته باشیم که با ما هم فرهنگ (ملت) یا هم سرزمین (ملیت) یا هم گروه (محلیت) باشند، بلکه قدرشناسی یک تکلیف انسانی است. توان قدرشناسی، یک قدر مشترک میان شیوههای مختلف زیستن یا فرهنگهای گوناگون است. تقاضای قدرشناسی ریشه در ارزش فرهنگ یا هویت یک فرد ندارد. این تقاضا اساساً به معنای طلب احترام برای انسانها و هویت آنهاست. البته این، به مفهوم یکسانی همه ارزشها نیست. در مقام عیارسنج و قدرشناس، البته قدر گوهرها و زیورها یکی نیست. ولی یک فرض مهم در این میان هست؛ اینکه همه ارزشهای انسانی که جامعههایی را در طول زمانی قابل توجه حیات بخشیدهاند، حرفی مهم برای گفتن به همه انسانها دارند. تقاضای قدرشناسی افکار و اعمال دیگران، اصولاً به معنای تقاضای قدرشناسی ارزش برابر آنها نیست، بلکه به معنی ایجاد فضای فکری امن برای آغاز «پروژه قدرشناسی» است .
انتهای پیام/