ترور نافرجام یک مولف
«ترور» نعیمی نافرجام است،شاید مولفبودگی نعیمی با توجه به تواناییهایش در اقتباس نهفته باشد؛ کما اینکه ابن ملجمش به گونهای اقتباس از ابوالفتح صحاف هزاردستان است، سریالی که نامش را ابن ملجم به زبان میآورد.
خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم
مولف بودن یک هنرمند از آن دست مقولاتی است که در قرن بیستم همچون توپ پینگپونگ میان متفکران دست به دست شده است. در یک سو طرفداران مولفگرایی در مجله کایه دو سینما، زیر نظر آندره بازن پیکرهای برجسته از شخصیت هنرمند مولف خلق کردند و در سوی دیگر شخصیتهای چون میشل فوکو و رولان بارت این پیکره را به نقد کشیدند. با این حال طرفداران مولفگرایی کماکان حضور دارند و از آن دفاع میکنند. هنرمندان دوست دارند برچسب مولف بودن بر آثارشان زده شود و تلاششان برای متفاوت بودنشان – به واسطه متفاوت فکر کردن و متفاوت کار کردن – پابرجاست.
حمیدرضا نعیمی را باید یکی از آن افرادی دانست که در تئاتر ایران هدفش مولف بودن است و مولف بودن را در نوشتههایش بیش از اجراهایش مشهود است. از وجود المانهای مشترک و شیوه روایت تا نوع خاص شخصیتپردازی و دیالوگنویسی، همگی مجالهایی هستند برای مولف بودنش. برای مثال وجود یک شخصیت زن مطرود در جامعه که در «فاوست» و «سقراط» برچسب فاحشه بر تنشان داغ شده است و در کار جدیدش، «ترور» به شکل متفاوتی. گرایش به تراژدی یونانی و بهرهگیری از ساختارهای کلاسیک همانند وجود گروه همسرایان، حرکت دیگری است که نعیمی را میتواند در جایگاه یک مولف قرار دهد.
این متن قرار نیست مولف بودن یا نبودن حمیدرضا نعیمی را اثبات کند؛ بلکه قصد این است در نمایش اخیرش، «ترور» کاوشی کند تا جنس المانهای مولفساز نمایش را دریابد. برای همین باید به سراغ نکاتی از نمایش رفت که برای برخی مخاطبان قابل درک نیست یا آنکه میتوان چنین رویکردی را از نعیمی – براساس آنچه تاکنون روی صحنه برده است –توقع داشت. یکی از این موارد پوشش بازیگران است که هیچ برابر نهادی بر واقعیت دوران امیرالمومنین (ع) نیست. ولی برای شروع بحث، بهتر است از موارد پیرامتنی شروع کرد و عنوان نمایش میتواند بهترین شروع باشد.
سوال اول یک مخاطب این است که چرا نام نمایش «ترور» است. داستان «ترور» نگاهی به شخصیت ابن ملجم از آغاز تصمیم به شهادت حضرت تا لحظه اقدام است. «ترور» قرار است روایتگر ایامی کوتاه باشد از سیر تکوینی شخصیت ابن ملجم. ولی چرا برخلاف همه، نعیمی به جای «شهادت» میگوید «ترور»؟
به نظر میرسد تاکنون کسی به شهادت حصرت علی (ع) این گونه نگاه نکرده بود؛ اینکه امام نخست شیعیان در یک «ترور» در محراب نماز به خون غلتید. انتخاب کلمه «ترور» به جای شهادت چند کارکرد دارد. یک کارکرد نگاه به این واقعه با عینک سیاست است. «ترور» لغتی است که بیشتر در قاموس سیاست تعریف میشود و اینکه این واقعه از منظر نعیمی به یک اتفاق سیاسی تبدیل میشود. کارکرد دیگر بعد هنری ماجراست. «ترور» شکل دیگری از خوانش این واقعه است و در این خوانش نشانهشناسیک «ترور» معانی دیگرش را بیرون میریزد؛ همانند مفهوم وحشت. کارکرد سوم در شخصیت مرکزی تعریف میشود؛ ابن ملجم مرگ حضرت را برابر با شهادت نمیداند. در گفتمان خوارجی او مرگ غیرخوارج، جهاد فی سبیل الله تعریف میشود. حال به جای «ترور» کلمات دیگری نیز میتوان نهاد؛ ولی «ترور» بار معنای بیشتری دارد.
حال برای پخته کردن این کارکردها نعیمی به یک قهرمان نیازمند است و رسیدن به این قهرمان مشکل است. از یک سو او نمیتواند شخص حضرت علی (ع) را روی صحنه داشته باشد. این معذوریت زمانی حاد میشود که برابرسازی یکی از یاران امام به جای وی، شبهبرانگیز خواهد شد. پس لازم است در این داستان به سراغ آنتاگونیستها رفت و چه کسی بهتر از ابن ملجم مرادی. البته رسیدن به ابن ملجم هم سخت است. مشکل نخست آنکه او دیگر آنتاگونیست نیست؛ بلکه پروتاگونیست است و این میتواند عامل شبه شود. مشکل دوم این است که تصویر عمومی ابن ملجم، به واسطه آثار دینی عرضه شده، یک انسان با سطح فکری بسیار پایین است. این شخصیت به درد مولفگرایی نعیمی نمیخورد. حال مخاطب در مواجهه با اثر نعیمی یک ابن ملجم عجیب را تماشا میکند؛ ابن ملجمی با عینک پنسی در لباس احرام یونانیوار.
ولی برای مخاطب این سوال مطرح میشود که این ابن ملجم کیست که «ترور» را کامل نمیکند. این ابن ملجم میتواند خوانش نعیمی از یک شخصیت تاریخی باشد که او را از زمان تصمیمش نمایش میدهد و در این دو ساعت نمایش، گذشته و حال و آیندهاش را به منصه ظهور میگذارد. اما چنین تصویری یک خدشه دارد و آن هم گریز ابن ملجم از انجام «ترور» است. پس باید دنبال یک گمانه دیگر بود و به زعم نگارنده ابن ملجم کسی نیست جز خود نعیمی. برای نویسنده/کارگردانی که هدفش مولفبودگی است، بهترین کار آن است که شخصیتش را بر پایه خود بنا کند و این ابن ملجم همانند سقراط و فاوست و کاستلیون، خود شخص نعیمی است. از همین روست که در پایان او شمشیر بر زمین میگذارد و شک به جانش میافتد. در واقع نعیمی خود را در قالب ابن ملجم فرض میکند و از خود میپرسد اگر جای او بود میتوانست دست به «ترور» زند. جواب هم مشخص است: خیر.
نعیمی شخصیتش و یا شاید خودش را در یک موقعیت اگزیستانسیالیستی قرار میدهد میان اینکه انجام دهد یا ندهد، این «ترور» را. این «ترور» میتواند خوانش نعیمی از یک شخصیت تاریخی باشد که در دو ساعت، گذشته و حال و آیندهاش را به منصه ظهور میگذارد. اما چنین تصویری یک خدشه دارد و آن هم گریز ابن ملجم از انجام «ترور» است. پس باید دنبال یک گمانه دیگر بود و به زعم نگارنده ابن ملجم کسی نیست جز خود نعیمی. برای نویسنده/کارگردانی که هدفش مولفبودگی است، بهترین کار آن است که شخصیتش را بر پایه خود بنا کند و این ابن ملجم همانند سقراط و فاوست و کاستلیون، خود شخص نعیمی است. از همین روست که در پایان او شمشیر بر زمین میگذارد و شک به جانش میافتد. در واقع نعیمی خود را در قالب ابن ملجم فرض میکند و از خود میپرسد اگر جای او بود میتوانست دست به «ترور» زند. جواب هم مشخص است: خیر.
اگر به سراغ مخاطب برویم و نظر او را جویا شویم - برای مثال دیدگاههای منتشر شده در تیوال یا برخی اظهارنظرهای محفلی - به نظر میرسد کمتر کسی چنین خوانشی را درک کند. همه مبهوت میمانند که چرا ابن ملجم چنین کرد؟ اصلاً این همه شخصیت چه تاثیری در کار او داشتند؟ او خود تصمیم به «ترور» گرفت و خود دست از «ترور» برداشت.
شاید یکی از دلایل این اختلال در دریافت شناخت ناکافی مخاطب ایرانی از تراژدی است. تراژدی یک ساختار مشخص دارد و نعیمی سعی میکند به هر نحوی آن را رعایت کند. وجود چند صحنه طنز در دل نمایشی تراژیک تبعیت از دستورالعمل سنتی آن است، تنها این همسرایان آواز نمیخوانند. آنان مرز میان واقعیت و خیال هستند. جایی بازمانده خوارجاند و جایی نفوس اماره. مهم این است که آنان همگی با هم یک شخصیت را میسازند و آن هم همسرایان است. مخاطب با چند بخش طنز به خوبی عجین میشود. میخندد و حتی قهقهه میزند. درباره تنش میان قطام و ابن ملجم نیز او ساکت است؛ چرا که برایش یادآور نوعی چشمچرانی ژیژکی است. ولی اینها تنها بخش کوچکی از تراژدی «ترور» است. مهمترین مساله تصمیم ابن ملجم است که ناتمام میماند و سوال نهایی این است که چرا او شمشیر بر زمین میگذارد.
بیاییم به روایت بازگردیم. این روایت روای میخواهد. روایت نعیمی از داستان شهادت حضرت علی (ع) محتاج یک فرم روایی و ابزار روایت است. فرم روایی علی الظاهر کلاسیک است؛ ولی این گونه نیست. نمایش مملو است از فاصلهگذاریهای برشتی. همانند زمانی که نور سالن میآید و شخصیتها برایمان خطابه میخوانند یا حتی انتخاب مکان و پوشش بازیگران که به هیچ وجه انطباقی با واقعیت ندارد. اما ابزار روایت در کار نعیمی بیشتر مشهود است و ابزار روایت او شخصیتها هستند. این شخصیتها هستند که نبود حضرت علی (ع) او را میسازند. شاید خطای تراژیک نعیمی در همین نقطه باشد. شخصیتها مدام همان تصویری را برایمان خلق میکنند که خودمان میدانیم و در عوض آنان تصوری از چرایی مقابله با علی در مقام خلیفه را ارائه نمیکنند.
ضربه کاری به اثر از همان نقطهای شروع میشود که ابن ملجم با صراحت و جدیت «ترور» را میپذیرد و در اولین دقایق حضورش در کوفه به شک و تردید دچار میشود. این در حالی است که ابزار شکورزی برایش مهیا نیست. او هیچ دلیلی برای شک کردن ندارد؛ همان طور که هیچ دلیلی برای یقین ندارد. ابن ملجم دیگر آن سقراط و فاوست و کاستلیون متفکر نیست. به زور لباس تفکر بر او پوشانده شده است. او بیشتر متوهم است و اودیپوار روی صحنه است. او بیهدف است و این بیهدفی شروعش نقطه مشخصی ندارد. ابن ملجم نعیمی ابتر است و شاید به همین سبب است که او شمشیرش را نه غلاف که روی زمین میاندازد و میرود.
ایده اولیه نعیمی قابل تامل است؛ ولی «ترور» او نافرجام است. اثر او ناقص است و نقاط عطف تراژدیش نامشخص. نعیمی نتوانسته از پس نمایش خود برآید. در ابتدا گفته شد آثار مهم نعیمی اقتباس از متون دیگر است و این نمایش مهمترین اثر غیراقتباسی اوست. در این حالت باید گفت توانایی نعیمی بیشتر در اقتباس است تا داستانگویی اورجینال. او متخصص فضای بینامتنی است و شیوه کارگردانی «ترور» نیز حکایت از آن دارد. در ابتدای امسال نمایش دیگری به قلم نعیمی با عنوان «خانه کاغذی» اجرا شد که در مقایسه با آثار اقتباسی نعیمی، اثری به مراتب ضعیف به حساب میآمد. شاید مولفبودگی نعیمی با توجه به تواناییهایش در اقتباس نهفته باشد؛ کما اینکه ابن ملجمش به گونهای اقتباس از ابوالفتح صحاف هزاردستان است، سریالی که نامش را ابن ملجم به زبان میآورد.
=========================
عکس از مهدی قلیپور سلیمانی
انتهای پیام/