انگلیسی ها چگونه آل سعود را به قدرت رساندند؟
تاریخ خاندان سعودی با خونریزی و غارت پیوند خورده است. با این حال، حتی در مناسبترین شرایط هم هیچکدام از حاکمان این خاندان تصور نمیکردند روزی بر بخش اعظم شبه جزیره عربستان مسلط شوند.
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، تاریخ خاندان سعودی با خونریزی و غارت پیوند خورده است. با این حال، حتی در مناسبترین شرایط هم هیچکدام از حاکمان این خاندان تصور نمیکردند روزی بر بخش اعظم شبه جزیره عربستان مسلط شوند. هیچکس گمان نمیکرد که همپیمانان محمد بن عبدالوهاب که روزگاری بر مکه، مدینه و طائف تاخته و صدها مسلمان را از دم تیغ گذراندهبودند، روزی تسلط خود را بر عربستان تثبیت کنند.
سعودیها که خود را حاکم «درعیه» در منطقه نجد عربستان میدانستند، خیلی زود با حمله سپاهیان عثمانی، به فرماندهی طوسونپاشا عقب نشستند و ابراهیم بن سعود، تقاص کشتار بیگناهان را با دربهدری در صحرا، پناه بردن به خاندان «صباح» در کویت و سپس مرگ در وحشت و ترس، پس داد. سرنوشت عبدا...بن سعود، رئیس بعدی این خاندان نیز، بهتر از برادرش نبود. ابراهیمپاشا، با سپاهیان عثمانی از مصر به عربستان آمد و پس از دستگیری عبدا... بن سعود، او را مانند یک راهزن اعدام کردند. عبدا... بن سعود کوشید تا شانسش را در برقراری ارتباط با استعمار انگلیس بیازماید، اما مرگ، مجال این ارتباط را نداد. مورخان رسمی رژیم سعودی، عموماً دو عامل مذهب و شجاعت را دلیل اصلی موفقیت خاندان سعودی در تسلط بر عربستان میدانند، اما واقعیت این امر را باید در جایی دیگر جستوجو کرد؛ یعنی در ارتباطی که بین این خاندان و استعمارگران به وجود آمد.
نقشه انگلیسی
انگلیسیها، سالها پیش از استیلای رژیم سعودی بر عربستان، در سواحل جنوبی خلیج فارس فعال بودند. ضعف حکومت مرکزی ایران در دوره قاجار، انگلیسیها را به فعالمایشاء در این منطقه تبدیل کرده بود. آنها از اواسط قرن نوزدهم میلادی، نقش مهمی در جابهجایی قدرت میان شیخنشینهای حاشیه جنوبی خلیج فارس داشتند. انگلیسیها، خاندانهایی مانند آلثانی و آلخلیفه را به تدریج، به صورت حکمرانانی دستنشانده در این منطقه، جایگزین حکمرانانی مانند «آلعلی» کردند که حاضر به تعامل با انگلیسیها نبودند. با این حال، سعودیها به دلیل فعالیت در داخل شبهجزیره عربستان، چندان برای انگلیسیها اهمیت نداشتند. طی سالهای نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، آلسعود بیشتر شبیه راهزنانی بودند که گاه و بیگاه به مناطق مختلف عربستان یا بخشهای جنوبی عراق میتاختند و غارت میکردند. با خروج نیروهای عثمانی از مناطق مرکزی عربستان، در سال 1242هـ.ش، این روند تشدید شد. تا پایان دوران ریاست سعود بن فیصل بر خاندان سعودی، در سال 1266هـ.ش، آنها توانستند برخی از مناطق داخلی عربستان را تصرف کنند و تحت حاکمیت خود درآورند. با این حال، آلسعود در منازعاتی که با خاندانهای حاکم بر سواحل جنوبی خلیج فارس داشتند، توفیق چندانی پیدا نکردند. با فرا رسیدن قرن بیستم میلادی و تعریف اهداف جدید استعمارگران در سرزمینهای اسلامی، بالاخره سعودیها به فرصتی که در پی آن بودند، دست یافتند. شریف حسین، جد ملکعبدا...، پادشاه کنونی اردن و حاکم آن روزهای مکه، نامزد انگلیسیها برای حاکمیت بر عربستان، پس از تجزیه امپراتوری عثمانی بود؛ اما انگلیسیها ترجیح دادند او و فرزندانش را در عراق و اردن حاکم کنند و عربستان را در اختیار خاندان سعودی بگذارند. مدتی بعد و در پایان جنگ جهانی اول، عبدالعزیز بن عبدالرحمن، رئیس خاندان سعودی، توانست با تصرف ریاض، حاکمیت خود را بر منطقه نجد و جنوب شبه جزیره عربستان تثبیت کند. بیتردید این تثبیت حکومت، مدیون تعاریف جدید انگلیسیها از معادلات منطقهای در خاورمیانه بود. آنها بودند که مرزهای کشورهای عربی را تعیین کردند؛ مرزهایی که روی نقشه و با خطکش تعیین میشد و ربطی به عوارض طبیعی و ویژگیهای قومی در مناطق مختلف نداشت.
شخصیت واقعی عبدالعزیز
«هارولد دیکسون»، نماینده انگلیس در بحرین، در خاطرات خود به گوشههایی از برخورد ارباب مآبانه انگلیسیها با عبدالعزیز بن عبدالرحمن و کُرنش او در برابر استعمار پیر اشاره میکند. دیکسون مینویسد:«در روز ششم مذاکرات در العقیر، آقای پرسی کاکس[نماینده ارشد دولت انگلیس در خاورمیانه] صبر خود را از دست داد و عبدالعزیز را به انجام اقدامات بچگانه در زمینه پیشنهاد مرزی عشایری بین عراق و نجد متهم کرد ... برای من عجیب بود که میدیدم سلطان نجد از سوی نماینده ارشد دولت انگلیس، مانند یک شاگرد ضعیف و ذلیل مورد توبیخ قرار میگیرد. کاکس با لحنی قاطع به عبدالعزیز گفت که خودش بدون توجه به هر اعتراضی مرزها را مشخص خواهدکرد.
در این لحظه بود که عبدالعزیز به التماس و اظهار دوستی با کاکس افتاد و با لحنی خفتبار و ملتمسانه گفت: حضرتعالی پدر و مادر من هستید. غیرممکن است من لطف شما را فراموش کنم.
شما دست مرا گرفتید و پرورش دادید و مرا بالا بردید. با یک اشاره و دستور شما من حاضرم از همه کشورم چشمپوشی کنم. در این هنگام کاکس قلم قرمز رنگ را برداشت و مرز شبه جزیره عربستان را رسم کرد و نقاط مختلف آن، از خلیج فارس تا شرق اردن را توضیح داد.» دیکسون در ادامه، میافزاید:« ساعت حدود 9 شب بود. من از این گفتوگو متعجب بودم، اما عبدالعزیز آل سعود، بار دیگر درخواست دیدار با پرسی کاکس را کرد. من نیز با او همراه شدم. دیدم که ابن سعود به تنهایی در وسط خیمهاش ایستادهاست. او با دیدن ما مضطرب شد. مدتی بعد با ناراحتی شروع به حرف زدن کرد و گفت: ای دوست من، نیمی از مملکت من را گرفتید و بهتر است که بقیه آن را هم بگیرید. مرا رها کن تا به تبعیدگاه بروم، لحظاتی بعد این مرد، با آن جثه بزرگش، ناگهان شروع به گریه کرد!» تصویری که دیکسون از شخصیت عبدالعزیز بن عبدالرحمن نشان میدهد، با آنچه در تاریخ رسمی رژیم سعودی نقل میشود، تفاوت فاحشی دارد. مورخان رسمی دربار سعودی مدعیاند که عبدالعزیز، با غلبه بر شریف حسین و تصرف ریاض، مکه و مدینه، رسماً عربستان سعودی را بنیانگذاری کرد؛ حال آنکه انگلیسیها پیش از تسلط رژیم سعودی بر مکه، شریف حسین را به عراق منتقل کردهبودند و عبدالعزیز بن عبدالرحمن، با چراغ سبز انگلیسیها، در سال 1303هـ.ش، مکه و مدینه را تصرف کرد و پس از آن بود که انگلیسیها، حاکمیت او را بر مناطق وسیعی از شبه جزیره عربستان به رسمیت شناختند.
رابطهای با طعم نفت
آمریکاییها پس از کشف نفت در عربستان به این کشور رفتند. قرارداد انحصاری عبدالعزیز بن عبدالرحمن با شرکت استاندارد اویل کالیفرنیا، در سال 1314هـ.ش، سرآغاز این ارتباط بود. با این حال، آمریکاییها تا 5 سال پس از انعقاد این قرارداد، نتوانستند در عربستان نفت پیدا کنند. شاید به همین دلیل بود که انگلیس نسبت به حضور شرکتهای آمریکایی برای اکتشاف نفت در عربستان، حساسیت چندانی نشان نمیداد. سه سال بعد از انعقاد قرارداد، شرکت استاندارد اویل کالیفرنیا، نیمی از سهام خود را به شرکت نفت تگزاس واگذار کرد، اما کارشناسان این دو شرکت چندان به موفقیت امیدوار نبودند. این در حالی است که، اکتشاف نفت در محل هفتم حفاری منطقه دمام، در چند کیلومتری شهر ظهران، همه چیز را تغییر داد. این اکتشاف در سال 1318هـ.ش و درست در زمانی انجام شد که قدرت آلمان هیتلری، وقوع جنگی فراگیر در اروپا را اجتناب ناپذیر کردهبود. انگلیسیها که دیگر قادر به حضور فعال در منطقه نبودند، عربستان سعودی را به آمریکاییها واگذار کردند. به این ترتیب، رژیم سعودی از سمت انگلیس به سوی آمریکا متمایل شد. در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم، شرکت «آرامکو»(شرکت نفت عربستان و آمریکا) تأسیس شد و کار استخراج نفت عربستان را برعهده گرفت. به این ترتیب، رژیم سعودی به متحد راهبردی آمریکا در منطقه خاورمیانه تبدیل شد. آمریکاییها تا سال 1367هـ.ش، رسماً شریک رژیم سعودی در استخراج و بهره برداری از ذخایر نفتی عربستان بودند و پس از آن نیز، به عنوان پیمانکار اصلی بیشتر پروژههای نفتی عربستان، در این سرزمین حضوری فعال دارند.
وارثان جنایت
محمد بن سعود، نیای خاندان سعودی، در سال 1123هـ.ش، با محمدبنعبدالوهاب، بنیانگذار فرقه وهابیت، پیمانی امضا کرد که تا امروز به قوت خود باقی است. بر اساس این پیمان، فرزندان محمدبن سعود، از قدرت مالی و نظامی خود برای اشاعه دیدگاههای وهابیت استفاده میکنند و در مقابل، فرزندان محمدبن عبدالوهاب، به عنوان زعمای دینی رژیم سعودی، مسئول توجیه و تطهیر جنایات این خاندان هستند. فرزندان محمدبنعبدالوهاب که امروزه با عنوان «آلشیخ» شناخته میشوند، همچنان عهدهدار مسئولیت پدران خود هستند. آنها در بسیاری از جنایاتی که آلسعود نسبت به سایر مسلمانان مرتکب شدهاست، نقش مهمی برعهده داشتهاند.
حلقههای جنایات مشترک آلسعود-آلشیخ را میتوان از جنایات وحشیانه وهابیان در حمله به مکه و مدینه، در زمان سعود بن عبدالعزیز، نوه محمد بن سعود، تا شهادت مظلومانه آیتا... نمر دنبال کرد. سعودیها با فتوای فرزندان محمدبنعبدالوهاب، در ذی القعده سال 1217 هـ..ق(1181هـ.ش)، شهر طائف را به محاصره خود درآوردند و توانستند با فریب مدافعان شهر و وعده امان به مردم بیخبر طائف، وارد شهر شوند. راهزنان سعودی به محض ورود، کشتار مردم را آغاز کردند. آنها حتی کودکان را در آغوش مادرانشان سر بریدند و افرادی را که در مساجد به نماز ایستاده بودند، به بهانه کفر و شرک، گردن زدند. مزدوران آلسعود، همه کتابهای روایی و دینی اهلسنت را، در طائف، به آتش کشیدند و پایمال کردند. جستوجوی خانه به خانه آنها، برای غارت و قتل، با مقاومت گروهی از اهالی طائف در خانه «فتنی» و «فعر» روبهرو شد؛ مقاومتی که سه روز ادامه یافت. تا این که ابن شکبان، فرمانده سعودی، به آنها امان داد و توانست وادار به تسلیمشان کند. اما آنها پس از تسلیم شدن فقط برای مدتی کوتاه زنده ماندند!
جنایتکاران سعودی همه آنها را به بهانه این که مشرکند و نباید سلاح داشتهباشند، خلع سلاح کردند و نزد سعودبن عبدالعزیز بردند. او فرمان قتل همه آنها را به جرم بدعت و شرک صادر کرد و دستور داد 220 نفر از کسانی را که در طائف مقاومت کردهبودند، در تپه های «دقاق اللوز» گردن بزنند. در همان حال، سعودیها، پنجاه نفر از افرادی را که در قسمتی از طائف مقاومت کردهبودند، همراه با زنان و کودکانشان به اسارت گرفتند. آنگاه همه آنها را به بیابان بیآب و علف «وج»، در نزدیکی طائف، بردند و برهنه کردند و برای سه روز، در همان حال نگه داشتند. پس از سه روز مقداری لباس و غذا به آنها دادند و مجبورشان کردند برای زنده ماندن زنان و کودکانشان، عقاید وهابیت را بپذیرند و با سعود بن عبدالعزیز بیعت کنند. این روش وحشیانه در تاریخ حیات رژیم سعودی، بارها و بارها تکرار شدهاست. آنها برای سرکوب مخالفانشان همواره از اتهاماتی استفاده میکنند که توسط شیوخ وهابی و فرزندان محمدبنعبدالوهاب به مخالفان منتسب میشود؛ اتهاماتی که در شهادت مظلومانه آیتا... نمر نیز، مستمسک دژخیمان رژیم سعودی قرار گرفت.
منبع:خراسان
انتهای پیام/