شخصیتهای خوش فرم معمای شاه حرفی برای گفتن ندارند
در معمای شاه شخصیت پردازی ها غالباً ناقص، شعاری است. بیشتر کارکترها تیپ هستند و تصویری که سریال از شخصیت های تاریخی به ما می دهد از گزاره های کتاب های درسی و شنیده های مان فراتر نمی رود.
به گزارش گروه رسانههای خبرگزاری تسنیم، محمدرضا ورزی بعد از «تبریز در مه»، «سالهای مشروطه»، «کیمیاگر»، «پدرخوانده» و «عمارت فرنگی»، سراغ سریال صد قسمتی دیگر رفته است؛ «معمای شاه» که اسم پرطمطراقی دارد و ظاهراً قرار است نگاه متفاوتی به دوران سلطنت درباره پهلوی داشته باشد. ورزی برخلاف دیگر همقطارانش- مثل حسن فتحی، جعفری جوزانی و میرباقری و...- به تاریخ معاصر علاقه بیشتری دارد. او در انتخاب هایش معمولا ادواری را انتخاب میکند که حساسیت های تاریخی و سیاسی آن بالاست. این به عقیده نگارنده برای او یک امتیاز است، اما به شرطی که در پرداخت و بارور کردن این سوژه ها موفق عمل می کرد. در بیشتر سریال هایی که ورزی تا امروز ساخته، غالباً در طراحی قصه ای جذاب و ارائه شخصیت های چند بعدی و باورپذیر ناتوان بوده است. بیایید کمی روی آخرین پروژه او یعنی «معمای شاه» دقیق تر شویم.
معمای شاه در وهله اول سریالی «تاریخی» است. به فیلمها و سریالهای تلویزیونی تاریخی از جهات مختلفی میشود پرداخت. یکی نسبت بین سینما به طور خاص و هنر به طور عام و تاریخ است. یک فیلم یا سریال تاریخی چقدر موظف است به تاریخ وفادار باشد و به چه میزان میتواند و حق دارد، خود را از قید و بند آن رها کند؟ فیلمی که تماماً بخواهد تاریخ را بازنمایی کند و عیناً آینهی اتفاقات و پیشامدهای تاریخی باشد ناگزیر است که به میزان زیادی قید وجوه سرمرگی و جنبههای دراماتیک هنری را بزند. واقعیت به تنهایی فاقد جذابیتهای کافی برای تبدیل شدن به یک اثر هنریِ سرگرمکننده است. تلفیق و دیالکتیک بین واقعیت و خیال است که هنر میآفریند. خیال در بستر واقعیت پر میگیرد. خیال مستقل و بیرون از واقعیت نیست. برای همین وقتی فیلمی تاریخی ساخته میشود که خود را ملزم به وفاداری تمام و کمال نسبت به تاریخ میداند، حداقل در قصه و فیلمنامه دچار آسیب است.
از طرفی هنرمندی که انتخاب کرده قصهاش را در بستر تاریخ روایت کند ناگزیر است که به آن وفادار بوده و قاعده بازی را رعایت کند. وقتی فیلم یا اثری تاریخی ساخته میشود مخاطب با پیشذهنیتی که از قبل نسبت به آن دارد داوری میکند. پس تخطی بیش از حد از تاریخ مخاطب را آشفته و پریشان میکند.
معمای شاه نتوانسته از یک نقل تاریخی فراتر رود. روایت و خط قصه فاقد عناصر دراماتیک است و برای همین کسالت بار و خسته کننده است. به اضافه اینکه سینما و فیلم های تلویزیونی کتاب تاریخ یا مقاله علمی نیستند که قرار باشد به ما اطلاعات و دانش بدهند. این در وهله دوم اهمیت است. اول باید جذاب باشد و سرگرم کننده تا مخاطب را با خود همراه کند. نه اینکه به بهانه رعایت و پایبندی به تاریخ قید هرگونه خلاقیت و جذابیت را بزنیم.
بحث بعدی بازآفرینی است. بازآفرینی یک دوره یا اتفاقی تاریخی در سینما چطور صورت میگیرد؟ معیار برای داوری درباره توفیق یا عدم موفقیت یک اثر در بازآفرینی تاریخ چیست؟ بازآفرینی خاصه در مدیوم سینما و تلویزیون که با تصویر سر و کار دارد، مهمتر از هر چیز منوط به فضا و اتمسفر است. فضا در سینما و تلویزیون اساسا مبتنی بر خلق شخصیت و محیط و رابطه بین این دو است که شکل میگیرد. اگر شخصیتهای قصه ساخته شوند و باورپذیر باشند و محیط درست طراحی شود میتوان امید داشت که از دل رابطه درست بین آدمها با هم و با محیط فضا ساخته شود. به سریال معمای شاه برگردیم و ببینیم کارگردان آن چه تمهیدی برای این مسأله اندیشیده است. در معمای شاه شخصیت پردازی ها غالباً ناقص، شعاری و رو است. بیشتر کارکترها تیپ هستند. به ابعاد مختلف آدمها توجه نشده است. و تصویری که سریال از شخصیت های تاریخی به ما می دهد از گزاره های کتاب های درسی و شنیده های مان فراتر نمی رود. شخصیت پردازی ها مبتنی بر کلیشه های همیشگی است و برای همین مخاطب به آن ها نزدیک نمی شود.
عوامل سریال معمای شاه برای جبران ضعف قصه و شخصیت پردازی برای بازآفرینی تاریخ پهلوی و نشان دادن آن به مخاطب بیشترین تلاشش را معطوف به گریم و انتخاب بازیگران کرده است. اینکه تا چه حد در این کار موفق بوده به کنار- که البته در بعضی موارد نمره قبولی را می گیرد-. حتی با وجود موفقیت کامل در شبیه سازی بازیگران به شخصیت های تاریخی باز هم به خاطر عدم شخصیت پردازی جدی و بی توجهی به قصه و خلق فضا و اتمسفر آن دوره، رابطه حسی بین مخاطب و اثر شکل نمی گیرد. ممکن است برای بار اول و در چند لحظه دیدن شخصیت های مختلف تاریخی که بیشتر مخاطبان شاید فقط عکسهای آنها را دیده باشند، جذاب و بامزه باشد، اما برای ادامه جلب مخاطب ناتوان و ناچیز هستند. گریم نمی تواند ضعف فیلمنامه و کارگردانی را جبران کند! در نتیجه حوصله و حواس مخاطب پرت شده و اثر را پس میزند.
نکته دیگر نوع تصویری است که فیلم از دربار پهلوی یا به عبارت سینمایی بدمنهای قصه نشان میدهد. جمله معروفی هست که: مردان بزرگ دشمنان بزرگی هم دارند. بزرگ به معنای قدرتمند. وقتی تصویری که از دربار و شاه پهلوی به مخاطب نشان می دهیم عده ای فاسق و زن باره و کودن است، طبعاً داریم واکنشی را که به آن وضعیت پایان داد هم کوچک می کنیم. در واقع ناخواسته این به ذهن متبادر می شود که انقلاب علیه چنان وضعیتی کار چندان عجیب و بزرگی نبوده است. اگر دربار این قدر مبتذل و گسسته بوده است، پس از بین بردن آن که کار چندان سختی نبوده است! منظور این نیست که تصویری جذاب و دل نشین از پهلوی ها نشان دهیم تا به بهانه جذابیت مخاطب را به آنها علاقمند کنیم! ولی اگر تصویر چند جانبه و واقعی و کاملی از آن دوران ارائه می شد، میزان باورپذیری و اثرپذیری آن بر مخاطب بیشتر می شد. و واقعیت آن دوره با همه ویژگی هایش تبرعه پهلوی ها نبوده و نیست.
به آغاز بحث برگردیم. ورزی در تجربه های قبلی اش هم کم و بیش ضعف هایی این چنین داشته است. شاید نقطه مقابل او از جهت توانایی در طراحی جذاب قصه های تاریخی داود میرباقری باشد. مقایسه کنید نوع برداشت میرباقری را از تاریخ در سریال مختارنامه یا امام علی (ع) با کارهای ورزی. هنوز که هنوز است مردم با دیدن داریوش ارجمند یاد مالک اشتر میافتند و با شنیدن نام اشتر یاد او. این فقط به خاطر انتخاب بازیگر مناسب نبوده است. مهمتر از آن طراحی قصه ای درست و جذاب و وجود مایه های دراماتیک در آن و به خصوص دیالوگ نویسی بی نظیر که بی تردید یکی از برگ های برنده میرباقری در همه آثارش است.
یا همین سریال «شهرزاد» که در شبکه نمایش خانگی توزیع می شود و اگر حق کپی رایت رعایت می شد به لحاظ اقتصادی نیز می توانست دستاورد خوبی برای سرمایه گذارانش داشته باشد. میزان استقبال مخاطب از این فیلم- با در نظر گرفتن این نکته برای دیدن فیلم هزینه می کند- در مقایسه با «معمای شاه» که سیل انتقادات را به کارگردان و عوامل فیلم به دنبال داشته چشمگیر است.
با این حال طنز ماجرا این جاست که کارنامه محمدرضا ورزی از میرباقری و فتحی و... پربار تر است. چرا؟ برای اینکه صدا و سیما بیش از آنکه دغدغه جذب مخاطب داشته باشد، نگران این است که آهسته برود، آهسته بیاید مبادا گربه شاخش بزند. همین نگاه محافظه کارانه و منفعل است که باعث می شود با کوچک ترین انتقادی به این فیلم یا فیلم های مشابه جلوی پخش آن گرفته شود. آن هم پروژه های این چنین که بودجه های هنگفتی برای ساخت آن خرج می شود. داود میرباقری بعد از سریال مختارنامه برای ساخت سریال «سلمان» اعلام آمادگی کرده بود. باید چند سال دیگر منتظر بمانیم تا صدا و سیما حاضر شود روی این پروژه سرمایه گذاری کند؟ درست است که صدا و سیما هم با کمبود بودجه مواجه است، ولی اگر در انتخاب و واگذاری پروژه ها به افراد توانمند درس پس داده ای مثل میرباقری و فتحی و... دقت بیشتری صورت بگیرد، پول های کمتری هدر می رود و در نهایت اقبال بیشتری هم از طرف مخاطب به صدا و سیما صورت می گیرد.
منبع:فرهنگ نیوز
انتهای پیام/
خبرگزاری تسنیم: انتشار مطالب خبری و تحلیلی رسانههای داخلی و خارجی لزوما به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر میشود.