درستی عزل آقای منتظری امروز بدیهی شده است
رییس بنیاد تاریخ پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی گفت:خیلی ها در دوران امام ازخود امام هم ضد امریکایی ترجلوه میکردند اما پس از رحلت امام ناگهان ۱۸۰ درجه تغییر موضع دادندو مدافع مذاکره با آمریکا شدندو شعار تشنج زدایی سردادند!
به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم ،ویژه نامه جوان گفت وگویی باحجت الاسلام والمسلمین سیدحمید روحانی، مروری بر علل و زمینه های عزل آیت الله منتظری از قائم مقامی رهبری داشته است.
جنابعالی به شهادت آثارتان، از حامیان جدی و اولیه آیت الله منتظری بودید و بعد به تناسب مواضع وی، از این حمایت عقب نشینی کردید. شاید برای آغاز این گفتوگو، این پرسش مناسب باشد که علت آن جانبداری شدید اولیه- که جلوه هایی از آن در جلد اول کتاب «نهضت امام خمینی» نیز دیده میشود- چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. فعالیتهای مرحوم آقای منتظری در دوران مبارزه، چیزی نبودکه یک انسان منصف بتواند آنها را از یاد ببرد. ایشان هنگامی مبارزات خود را شروع کرد و در کنار مبارزان جوان ایستاد که اکثر شخصیتهای حوزهکه موقعیت و عنوانی داشتند، مبارزان را تنها میگذاشتند. پس از تبعید حضرت امام، بیشترین رنجی که طلاب جوان و مبارز تحمل میکردند، از سوی برخی اساتید حوزه بود! یادم است جمع زیادی از آنها نسبت به مبارزات بیتفاوت بودند و امثال آقای شریعتمداری هم بالای منبر میگفتند: اداره حوزه را نمیشود به دست چهار تا بچه داد! آقای منتظری در چنین شرایطی مبارزه میکرد، زندان میرفت و اسباب دلگرمی مبارزان جوان بود. ایشان حقاً در پیشبرد نهضت و مبارزات سهم بسیار بزرگی داشت و همه ما به ایشان اعتقاد و علاقه داشتیم .
ظاهراً و به شهادت برخی گفت و شنودهای منتشره، شما در زمره اولین چهرههایی بودید که در اوایل دهه 60، مواضع آقای منتظری را برنتافتید و با ایشان گفت وگویی انتقادی داشتید. علت این رویکرد شما چه بود؟
همین طور است. در دوره قائم مقامی ایشان، بنده جزو اولین کسانی بودم که متوجه شدم ایشان دارد کمکم مسیرش را از انقلاب جدا میکند. مطلب را به دوستان گفتم و خطر را بازگو کردم. آنها سعی کردند مرا قانع کنند که اینها یکسری اشتباهات است که جبران خواهند شد، ولی کمکم آنها هم به همین نتیجه رسیدند. بنده نامهای به آقای منتظری نوشتم که آقای کروبی و آقای امام جمارانی هم آن را امضا کردند. در آن موقع هیچکدام از دید منفی امام به آقای منتظری خبر نداشتیم. در آن مقطع احساس کردم آقای منتظری دارد به انقلاب لطمه میزند و به همین دلیل آن نامه را نوشتم. خیلی ها، مخصوصا مقامات اطلاعاتی و امنیتی به من گفتند: چرا اینقدر لحًن نامهات تندا ست؟ عرضم این است که ما فقط پس از موضعگیری امام نبود که علیه ایشان موضع گرفتیم .
چه نشانه هایی را در ایشان مشاهده کردید که تا این حد بدبین شدید؟
میدیدم ایشان در سخنرانیها و مصاحبه هایش، علیه مسئولان نظام موضع میگیرد و حرفهای اپوزیسیون را تکرار میکند! در حالی که قائم مقام رهبری قاعدتاً باید از نظام دفاع کند. رادیو امریکا و اسرائیل میگفتند: این نظام برای مردم هیچ کاری نکرده است و آقای منتظری هم عینا همین حرف را تکرار میکرد، در حالی که مثلاً به خاطر دًارم که شهید باهنر در دو سه سال اول انقلاب به تلویزیون آمد و طبق آمارهایی که ارائه کرد، گفت: کارهایی که در ظرف دو سال بعد از انقلاب برای مردم شده، از کل کارهای 30 سال رژیم شاه بیشتر است! متوجه بودیم که این حرفها، حرف آقای منتظری نیست وموضوعاز جای دیگری آب میخورد ،به همین دلیل آن نامه را نوشتیم و از ایشان خواستیم توضیح بدهد این حرفها چه معنایی دارند؟ ایشان به جای اینکه جواب ما را بدهد، سعی کرد بی اعتنایی کند و معلوم شد اصلاً تحمل انتقاد را ندارد! بعد هم ما را متهم کرد که تحت تأثیر دیگران این نامه را نوشته ایم .
آخرین بار ایشان را کی ملاقات کردید؟آیا درباره دغدغه ها و انتقادات خودتان با ایشان صحبتی داشتید؟
آخرین بار قبل از اعدام مهدی هاشمی بود که رفتم به ایشان بگویم بیهوده از او دفاع نکند! ایشان گفت: «چه شده که امروز مهدی امریکای امام شده است؟» گفتم: «امام امروز با مهدی هاشمی مخالف نیست، آقای انصاری نجف آبادی را بخواهید و از ایشان بپرسید آن روزی که قرار بود همه برای حمایت از مهدی هاشمی به پاریس بروند و در کلیسایی تحصن کنند، چرا من و آقای انصاری نرفتیم؟ آقای انصاری به شما خواهد گفت که وقتی از امام کسب اجازه کردیم، ایشان فرمودند: میخواهید بروید و از یک قاتل دفاع کنید؟»
آقای منتظری از این حرفم بسیار تعجب کرد و حرفی نزد!
به نظر شما چرا ایشان درآن برهه حساس ،این گونه موضع گیری کرد؟چه عواملی ایشان را به این جمع بندی ها می رساند؟
عیب بزرگ مرحوم آقای منتظری این بود که استقلال رأی نداشت. مدتی متاثر از مرحوم آیت الله بروجردی بود، مثلاً موقعی که مرحوم آقای بروجردی علیه بهائیها سخن گفت، ایشان هم که شاگرد آقای بروجردی بود، علیه بهائیها فعالیت میکرد .مدتی تحت تأثیر شهید مطهری و بعد حضرت امام بود. روز دیگر تحت تأثیر مرحوم آقای ربانی شیرازی قرار میگرفت. مدتی هم تحت تأثیر القائات باند مهدی هاشمی بود و لیبرال شد! ایشان به افراد بیت خود علاقه و اعتماد عجیبی داشت و تصور میکرد آنها هر چه بگویند درست است .
مرحوم حاج سیداحمد خمینی در سال 1358 ودر مصاحبه باروزنامه اطلاعات گفتند: «امام تنهاست!» با مرور این مطالب انسان به عمق این حرف پی میبرد. اینطور نیست؟
همینطور است. خیلی ها دم از امام میزدند و خود را ارادتمند امام میدانستند، ولی وقتی بحث قدرت و مقام شد، در برابر جریانات منفی که علیه امام سمپاشی میکردند، حداقل کاری که کردند «سکوت» بود! امام هم در دوران حیات مظلوم بودند ،هم پس از رحلتشان، به همین دلیل، خیلی ها از کنار توطئه های حساب شده ای که برای تخریب چهره و جایگاه امام و ایجاد انحراف در فهم تفکرات امام وجود دارد، خیلی راحت میگذرند و بدتر از آن، از امام در جهت منافع باندی و شخصی خود سوء استفاده هم میکنند. اینها گاه وقاحت را به جایی میرسانند که ادعا میکنند: امام را راهنمایی میکردند! در نوفلوشاتو امثال دکتر یزدی و قطب زاده ادعا میکردند سخنگوی امام هستند و امام آشکارا بیان کردند سخنگو و نماینده ندارند .
الان که امام در قید حیات نیستندکه بفرمایند مشاور نداشته اند، همه مشاور ایشان شده اند! اگر امام این افراد را مشاور قرار داده بودند که باید مجاهدین خلق را قابل حمایت میدانستند! امام یک شخصیت الهی و مؤید من عندالله بود و کارها را با نور الهی پیش برد، به همین دلیل هرگز تحت تأثیر هیچ فردی قرار نگرفت .
کتاب خاطرات آقای منتظری فقط تسویه حساب با امام نیست، بلکه نوعی تلاش برای بی اعتبارکردن مرجعیت شیعه هم به شمار می رود.برای مثال در برآیند این کتاب ، مرحوم آیت الله بروجردی در کسوت انسانی ساده لوح جلوه میکند!به نظر شما ارائه اینگونه مطالب از زبان آقای منتظری، چه بازخوردی داشته است؟
دقیقا به همان دلایل است که این کتاب مورد استقبال قرار نگرفت. ایشان به مرجعیت شیعه هتک حرمت و چنان حرفهای سخیفی را از امام و آیت الله بروجردی نقل کرده که اسباب شرمندگی است یا افتخار میکند وقتی دکتر اقبال به اصفهان رفته بود، کنار دست او ایستاده بود! بعد هم می نویسد:دکتر اقبال وقتی به تهران رفت گفت: از علمای اصفهان خوشمنیامد، چون اهل تملق و چاپلوسی بودند.اما از علمای نجف آباد خوشم آمد چون از من انتقاد کردند.لابد روزگار برگشته بوده که دکتر اقبال فراماسون از تملق خوشش نمی آمده و از انتقاد استقبال می کرده است.از این قسم سخنان سست در این کتاب فراوان هست که به نظر من همین هتاکی ها و توهین ها نشان می دهد نویسنده این کتاب آقای منتظری نیست.
ایشان ادعا می کرد امام کانالیزه میشد، ولی این کتاب نشان میدهد خود ایشان بیشتر از هر کسی کانالیزه بوده است. اینطور نیست؟
به همین دلیل معتقدم ایشان با این کتاب قصد داشت از امام انتقام بگیرد، چون نسبت هایی را که متوجه خود ایشان است به امام نسبت میدهد.
در سالیان اخیر، برخی از افراد که روزگاری به خاطر مخالفت آقای منتظری با امام، به ایشان حمله می کردند و حتی باعث شدند محافظین بیت ایشان برداشته شوند و دیوار حفاظتی منزل ایشان تخریب شود، ایشان شده به تخطئه عملکرد امام و اثبات صحت حرف های آقای منتظری روی آورده اند! اینها در آن مقطع صداقت داشتند یا حالا؟ تحلیل شما از این موضع گیریها چیست؟
نوکر قدرت بودن، در بعضی از افراد امری عادی و طبیعی است. خیلی ها در دوران امام از خود امام هم ضد امریکایی تر جلوه میکردند و اگر در سخن چرا؟ چون احساس می کردند باید خود را همرنگ امام و در خط امام نشان بدهند، اما پس از رحلت امام ناگهان 180 درجه تغییر موضع دادند و مدافع مذاکره با امریکا شدند و شعار تشنج زدایی سر دادند! این افراد نه به امام و نه راه ایشان اعتقادی نداشتند، منتها شرایط آن در برهه اقتضا می کرد که ضد امریکایی باشند، ولی وقتی شرایط تغییر کرد، به سرعت رنگ عوض کردند و تغییر موضع دادند. کاملاً مشخصا ست بسیاری از کسانی که خود را مرید و مخلص امام نشان می دادند، دروغ می گفتند! در اینجا باز حرف حاج احمد آقا که «امام تنهاست» بیشتر معنا پیدا میکند .و رفتار کسی کوچکترین گرایشی به امریکا میدیدند ،مصیبت به پا می کردند و تظاهرات راه می انداختند!
و سخن آخر؟
به نظر من تاریخ بهترین داور است. حقانیت راه امام و پیام ا نقلاب اسلامی این روزها بیش از هر زمان دیگری جلوه کرده است. کسانی که به این خط پشت کردند ،در غبار تاریخ گم شدند و نامی از آنها باقی نماند، اما نام امام هر روز تلألو بیشتری مییابد .
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید.
منبع:جوان
انتهای پیام/