زمان: دهه ۹۰؛ مکان:آژانس شیشه‌ای

حاج حیدر بادیگارد حاج کاظمِ به روز شده در دهۀ نود است، از همان بچه های جنگی که همۀ ما نمونه هایش را می شناسیم و هنوز هم به عهدی که با دوستان شهیدِ خود بسته پایبند است

خبرگزاری تسنیم: حمید رضایی

ابراهیم حاتمی کیا با «بادیگارد» به دوران اوج خودش باز گشته است. اگر چند فیلم اخیر حاتمی کیا به رغم خوب بودنشان با حاتمی کیایی که می شناختیم فاصله داشتند، او توانسته با «بادیگارد» نشان دهد هنوز که هنوز است او یکی از بهترین های سینمای ایران است و می تواند تجربه هایی مثل «آژانس شیشه ای» را تکرار کند.

«بادیگارد» داستان حیدر ذبیحی، محافظ شخصیتی است که علی رغم میلش مجبور می شود اجازه دهد شخصیتی که مسئول محافظت از او است به مکانی بازرسی نشده برود و آنجا عاملی انتحاری به آنها حمله می کند. برخی از افراد محلی که آنجا بودند کشته می شوند و برخی دیگر، از جمله شخصیتی که حیدر مسئول محافظت اوست، زخمی شده و به بیمارستان منتقل می شوند. حیدر که به خاطر این اتفاق دچار شک و تردید شده و به لحاظ روانی به هم ریخته است، مدتی سردرگم است و در نهایت تصمیم می گیرد که محافظ یک دانشمند جوان هسته ای شود و در نهایت هم جان خود را برای نجاتِ او از دست می دهد و به شهادت می رسد. اما نگاه دقیق به جزئیات فیلم نشان می دهد که این فیلم دنبالۀ همان خطی است که در «آژانس شیشه ای» آغاز شد و در واقع به نوعی آن نگاه را به اوج می رساند. اما چگونه؟

به نظر می رسد مهم ترین دوگانۀ «آژانس شیشه ای» را باید دوگانۀ حاج کاظم و سلحشور دانست. حاج کاظم کسی است که فقط عمل به وظیفه برایش مهم است و برای این عمل به وظیفه نه به قانون کاری دارد و نه به مصلحت، اما سلحشور، در مقابل او، عمل به مصلحت و قانون را اولویت می داند. حاج کاظم هنوز که هنوز است مانند قهرمانان دوران جنگ، نه به تک تک افراد، که به «نظام» فکر می کند و اگر زمانی وظیفه ایجاب کند، به هیچ وجه خود را پایبند قانونِ دولتی نمی کند. همین دو گانه را می توان در «بادیگارد» هم مشاهده کرد؛ جایی که حیدر با عشق و اعتقاد به وظیفه اش آمده است تا از شخصیت های «نظام» دفاع کند و جان آنان را نجات دهد. او به صراحت می گوید که فیش حقوقی، هر چقدر هم زیاد، نمی توانست او را قانع کند که جان خود را به خطر بیندازد تا از کس دیگری دفاع کند، بلکه این اعتقاد به «نظام» است که می تواند بهای جانش باشد. در مقابل حیدر، مامور شورای امنیت است که می خواهد به «قانون» عمل شود و وظیفه را عمل به قانون می داند. با این تفاصیل، واضح است که این، همان بازسازی دوگانۀ حاج کاظم سلحشور است.

اینجاست که شک و تردید های حیدر در «بادیگارد» معنا پیدا می کند. او بعد از ناموفق بودن در نجاتِ جانِ شخصیت، درگیر این می شود که چرا موفق نبوده و آیا او را سپر خود ساخته است؟ همین شک و تردید است که باعث می شود او بخواهد مرخصی بگیرد و تا زمان بازنشستگی دیگر کار نکند، زیرا دیگر مطمئن نیست که آیا کاری که انجام می دهد ارزش به خطر انداختن جانش را دارد یا نه. در نهایت هم بعد از شک و تردید های بسیار، به این نتیجه می رسد که هر چند هنوز به عهد خود با «نظام» پایبند است، دیگر نمی تواند محافظ شخصیت های سیاسی باشد، زیرا مطمئن نیست که دفاع از آن ها دفاع از «نظام» باشد. اما بعد از صحبتِ سر تیم حفاظت آژانس انرژی اتمی با او، به این نتیجه می رسد که الان وظیفه اش دفاع از جان این دانشمندان است، کسانی «شخصیت های دهۀ نود» هستند. به همین دلیل هم هست که به رغم بد اخلاقی های دانشمند جوان و نابغۀ فیزیک اتمی، هنوز به اصرار دنبال او است و از او محافظت می کند. کاری که در نهایت، زمانی که از کار تعلیق شده و حتی حق حفاظت هم ندارد، باعث به شهادت رسیدن او می شود.

همین جاست که نشان می دهد هنوز از دید حاتمی کیا وظیفه گاه در برابر قانون قرار می گیرد و هنوز که هنوز است، وظیفه به قانون اولویت دارد. اگر بنا به قانون باشد، نباید برای حیدر فرقی داشته باشد که از آن شخصیت سیاسی معروف محافظت کند یا آن دانشمند جوان، اما وقتی مشاهده می کند که آن شخصیت سیاسی نه به دنبال خدمت، که به دنبال تبلیغات سیاسی است و می خواهد رای جمع کند، ترجیح می دهد که عطای محافظت از شخصیت های سیاسی یا حداقل آن شخصیت سیاسی خاص را به لقایش بخشد، اما به رغم آزار و اذیت هایی که از جانب آن دانشمند می بیند، هنوز هم به اصرار به دنبال او راه می افتد و تمام تلاشش را برای دفاع از او به خرج می دهد.

مسلماً می توان از جنبه های فنی فیلم صحبت کرد و، به رغم چند اشتباه یا بدسلیقگی کوچک، از موفقیت فنی حاتمی کیا و تسلط او بر رسانه اش سخن گفت. مثلاً می توان به این نکته اشاره کرد که صحنه های اکشن فیلم از بهترین ها در سینمای ایران بودند یا از قوت و انسجام مثال زدنی فیلم نامه و پخته بودن و چند بعدی بودنِ شخصیت ها سخن گفت. یا می توان از ریتم درست و حساب شدۀ فیلم گفت و از این که مخاطبان را در تمام مدت فیلم میخکوب خود کرده بود. می توان از بازی مثل همیشه درخشان پرستویی یا دیگر بازیگران فیلم گفت یا دربارۀ بی سلیقگی ها؛ مثلاً اینکه ای کاش نجف زاده به فساد مالی مشاورِ دکتر اشاره نمی کرد و مثل باقی فیلم، این مسئله را هم با اشارات غیر مستقیم نشان می داد و «رو بازی نمی کرد» یا ای کاش آن یکی دو صحنۀ بی ربطِ پارک و فروشندگان مواد مخدر در فیلم نبود. اما در بادیگارد، مانند «آژانس شیشه ای» و دیگر فیلم های حاتمی کیا، این مسائل اصلاً مهم نیست. مهم این است که حاتمی کیا به خوبی توانسته تفکر بچه های جنگ را حفظ کند و باز هم به خوبی، حاج کاظم دیگری را در دهۀ نود به تصویر بکشد. حاج حیدر بادیگارد حاج کاظمِ به روز شده در دهۀ نود است، از همان بچه های جنگی که همۀ ما نمونه هایش را می شناسیم و هنوز هم به عهدی که با دوستان شهیدِ خود بسته پایبند است، همان طور که در فیلم هم به مادر آن دانشمند جوان، همسرِ همرزمِ سابقش، قول می دهد که هنوز بر عهدش با او پایبند است.

انتهای پیام/