واژگان از آن چیزی که فکر می‌کنیم از ما دور هستند

«داستان‌های میان رودان» اثری است پست‌مدرن با مولفه‌های جهان کمدی مرسومش. بهره‌گیری علی شمس از تکنیک‌هایی آزاد و خلاق پست‌مدرن فضای نمایش را سهل ممتنع کرده است. شاید در ظاهر سادگی موج می‌زند؛ ولی در باطن پیچیدگی موج می‌زند.

خبرگزاری تسنیم - احسان زیورعالم:

حسن‌مطلع:

«ای آنکه بر این تبلت می‌گذری»

«من منم. این‌رشتور، پسر آن‌رشتور‌»

«دارم پدر مردمان کشور اور را سگ می‌کنم»

«معبدش را سوزاندم و در محوطه فضای سبزش خر چراندم»

«- دقیقاً حق با شماست.

- دقیقاً کی با من است؟

- حق!... حق با شماست.

- اولاً که من خودم حقم. پس جمله حق با شماست به لحاظ منطقی کفر است.»

«بلشگرانید سربازانم را»

«می‌پوزانم پوزم را به خاکیدن در برابر خدای آفتابیدن و بارانیدن و فصل دیم»

دیباچه این عبارات تنها بخشی کوچک از مجموعه جملاتی است که می‌توان در نمایشنامه «داستان‌های میان رودان» نوشته علی شمس یافت، نمایشی که این روزها در تماشاخانه ایرانشهر میزبان مشتاقان تئاتر است. «داستان‌های میان رودان» نمایشی سه اپیزودی از سه پادشاه بین‌النهرینی است: این‌رشتور از آشور، حمورابی از بابل و شمسی‌عدد از کلده. هر یک از پادشاهان، تاج بر سر برای خود داستانی مستقل دارند. هر یک شخصیتی مجزا دارند و هر یک برای خود روایتی دارند. این‌رشتور خودخداپندار است. تصور می‌کند خدای جهان است  و به جنگ خدایان می‌رود؛ ولی در راه رسیدن به سرزمین پروستات و گشتن خدای آن خطه، جانش را از دست می‌دهد. شمسی‌عدد ملایم است و دلش رئوف است. او شیفته طاعون سومری می‌شود و به نوشیدن الکل و کشیدن علف روی می‌آورد. سرزمین کلدان به واسطه اعتیاد به طرفه العینی به چنگ سومریان می‌افتد. حمورابی فرزند ناخلف پدر خود، برادرانش، حموقرمز و حموزرد را در راه رسیدن به تاج و تخت به قتل می‌رساند و تصمیم می‌گیرد بابل را آن گونه کند که نبوده است؛ ولی به دست سارگون نفله می‌شود. حال این وسط حمورابی تمایلی به ازدواج ندارد و این توصیه پدرش است.

واقعیت تاریخی کسی همچون حمورابی چنین نبوده است. حمورابی برای ما نماد تدوین قانون است. 42 سال حکومت کرده است و سارگون کبیر هم اختلاف تاریخی زیادی با شخص حمورابی دارد. این هم بخشی از بازی تاریخی است که در نمایش «داستان‌های میان رودان» شاهد آن هستیم. لذا این بازی تاریخی - زبانی چه کارکردی دارد و اصولاً به چه علت واجد اهمیت است؟ برای یافتن پاسخ مناسب ناچاریم به چند نظریه زبان شناسی رجوع کنیم و شاید وجود این نظریه‌هاست که درک نمایش علی شمس را کمی مشکل کرده است. در واقع مخاطب مجهز به نظریات ادبی و آگاه به انواع ادبی درک بالاتری نسبت به نمایش علی شمس خواهد داشت.

یکم: بخشی از این نظام ادارکی به نگاه یاکوبسنی به زبان بازمی‌گردد که در آن دو مفهوم استعاره و مجاز تبدیل به اصول دستگاه نشانه‌شناختی می‌شود. در این دستگاه هنرمند به کمک واژگان جهانی را خلق می‌کند که در آن واژگان معانی خود را از دست می‌دهند و این بار در جایگاه دیگر می‌نشینند. در اینجا یک واژه در محور جانشینی یا همنشینی معنی دیگری پیدا می‌کند. برای مثال درباره کلمه تبلت که به جای کلمه لوح یا سنگ‌نبشته آمده است این تبادل لغت براساس شباهت جانشین لغت اصلی شده است. این رویه تبدیل به یک هزارتوی جذاب می‌شود که ما به عنوان مخاطب را درگیر می‌کند. یک معماست برای حل کردن و دریافت ریزکاری‌های نویسنده.

ولی این مهم در متن رخ داده است و حال این سوال مطرح می‌شود در اجرا چه کارکردی می‌تواند داشته باشد؟ اصلاً دستکاری یک لغت و پدید آوردن یک معنی جدید برای یک واژه آشنا، چه کمکی به اجرا می‌کند؟ جواب این سوال را باید در خود اجرا یافت، در میزانسن‌هایی که منجر به خلق تصویر می‌شود. برای این مهم یک مثال شفاف می‌زنم. در صحنه‌ای که طاعون با شمسی‌عدد وداع می‌کند، شمسی‌عدد بیتی مشهور از سعدی نقل می‌کند. این اتفاق در ابتدا به واسطه مصرف افیون و مسکرات توسط شمسی‌عدد آماده سازی شده است. در گام بعد در دستگاه نمایشی «داستان‌های میان رودان» درهم‌ریختگی تاریخی عادی‌سازی شده است. پس شمسی‌عدد براساس قواعد نمایشی این بیت مشهور «ای کاروان آهسته ران» را بیان می‌کند. در این لحظه کاروان حامل طاعون حرکتش را کند می‌کند. 

نکته مهم این است که شاه‌بیت سعدی خود بار استعاری دارد و مفهومش حرکت آهسته کاروان نیست؛ اما علی شمس معنی حقیقی و باطن معنا را دگرگون می‌کند و این مهم به واسطه تصویرسازی رخ می‌دهد و معنی مدنظر کارگردان در اثر جاری می‌شود. از آنجا که این رویه تبدیل به اسلوب پاردویک شمس شده است، این اتفاق سه بار تکرار می‌شود و در بار سوم کاروان تندتر از گذشته به حرکتش ادامه می‌دهد. این سرعت گرفتن نقض دستگاهی است که کارگردان در نظر گرفته است و تبدیل به المانی کمیک می‌شود.

دوم لودویگ ویتگنشتاین در کتاب پژوهش‌های فلسفی با بیان دو اصطلاح بازی زبانی و meaning in use (معنا در کاربرد) باب جدید به جهان زبانشناسی گشود. در این باب نو کلمات دیگر آن دستگاه سینه به سینه نبود که هر واژه نماینده یک مفهوم یا شی یا هر چیزی که انسان برای بیانش نیازمند خلق کلمه بوده است؛ بلکه در دستگاه زبانی بشر، آنچه موجب خلق واژه می‌شود کاربرد آن است. در اینجا کلمه‌ای چون تبلت که نشانه‌ای زبانی اشاره‌گر به یک وسیله الکترونیکی است، در یک کاربرد دیگر معنی لوح سنگی پیدا می‌کند. درک این نشانه‌ها نیز در بازی زبانی ممکن می‌شود. تکرار این نشانه فضایی برای مخاطب ایجاد می‌کند تا قواعد بازی را دریابد و اکنون او به زبان جهان اثر آشنا می‌شود. در واقع او یک زبان جدید می‌آموزد. 

اهمیت این رویداد در خلق یک دستور زبانی تازه برجسته می‌شود؛ جایی که علی شمس مدام به خلق مصادیر جعلی دست می‌زند. مشکل زبان فارسی در کمبود افعال سالم دست نویسنده را باز می‌گذارد تا مدام مصادری چون لشگرانیدن، آفتابیدن و ... بسازد. این رویه در اجرا نیز نمود پیدا می‌کند. زمانی که حمورابی به معرفی برادران خود می‌پردازد، طبق اصل پاردوی زبانی نمایش آنان را با عناوین حمورقرمز و حمورزرد معرفی می‌کند؛ ولی این واژه به تنهایی کفایت نمی‌کند. علی شمس در انتخاب لباس بازیگران رنگ‌ها را دخیل می‌کند تا نام‌ها در کاربردشان نیز برجسته شوند. این مساله درباره وضعیت اعتیاد اپیزود شمسی عدد نیز بارز است و کلیت اعتیاد در یک بازی زبانی به چیز دیگری تبدیل می‌شود.

سوم پست مدرنیسم همانند نگاهش واجد نوعی سیالان است. سیالیت پست‌مدرنیسم به حدی است که نمی‌توان مکتبش خواند و نه جریان و نه حتی یک نحله فکری. پست‌مدرنیسم شاید چیزی شبیه آرت‌نوو باشد که در هر گوشه دنیا، در واکنش به یک وضعیت ثابت، عده‌ای هنرمند یا متفکر می‌خروشند و موضعی جدید پدید می‌آورند. البته تفاوت آرت‌نوو و پست‌مدرنیسم در آن است که پست‌مدرنیسم دریدا و بارت و لیوتار و بودریار داشت و آرت‌نوو هیچ‌یک را در چنته نداشت. پس عمر آرت‌نوو کوتاه بود و مکاتب بسیار علیهش شوریدند و پست‌مدرنیسم مدام در خود نقیص خود را تولید می‌کند. از کلمه نقیص سخن به میان آمد و باید یادی کرد از نقیصه که معادل عربی - فارسی برای پارودی است.

نمایش «داستان‌های میان رودان» از لحاظ قالب ادبی یک پارودی است. پارودی بر تاریخ و زبان فارسی که با استفاده از صدای یک مترجم سخنگو آن را برجسته‌تر می‌کند. با این حال وجوه زبانی آن بر وجوه تاریخی چیره شده است. این چیرگی به واسطه تامل نویسنده برای دریافت یک نکته است: چرا به این شیء چنین می‌گوییم؟ این سوالی است که شاید ذهن همه ما را درگیر خود کرده است و بارها و بارها مرورش کردیم؛ ولی به نتیجه‌ای نرسیدیم. مثلاً چرا به تهران می‌گویند تهران؟ جواب‌ها بسیار است؛ چرا که صاحب جواب نیز مثل ما درگیر بوده است. شاید ما نیز برای این کلمه معنی و وجه تسمیه نشأت گرفته از ذهنیت خود بیابیم؛ لیکن جواب صد در صد صحیح نیست و تنها یک حدس و گمان است.

نمایش علی شمس جهانی در برابر ما می‌گشاید که در آن این حدس و گمان‌ها طنازانه می‌شود. او ما را دعوت می‌کند کمی از این جدیت بکاهیم و نگاهی کمیک به این سوالی ابدی و ازلی داشته باشیم. این قدرت جهان پارودی است که یک موضوع جدی با جدیت به چالش کشیده شود؛ ولی در بستر کمدی. این وضعیت پارودی در نوع اجرا نیز متجلی می‌شود. کافی است به پرواز کردن این‌رشتور و یا صندلی‌های پنوماتیک شمسی‌عدد یا آن معلق شدگی حمورابی توجه کنید که هیچ وجه تاریخی ندارد؛ ولی جهان پست‌مدرن اثر به ما اجازه می‌دهد هر آنچه در تاریخ برای ما ارزش همزمانی دارد، اکنون درزمانی بررسیش کنیم. این پیچیدگی در اثر است که نمایش علی شمس را جذاب می‌کند و شاید همین باعث شود مخاطب راحت الحلقوم دوست آن را پس بزند. 

عکس: مهدی قلی‌پور سلیمانی

انتهای پیام/