چرا حضرت زهرا(س) را انسیة الحوراء می‌نامند


انسیة الحوراء منظور آن حوری نیست، آن حوری در استخدام مؤمن است و در سطح پایین است، به نظر می‌آید مجبور شدند برای تفهیم به ما انسان‌ها که بالاخره در این جسم هستیم و به دنبال اسماء و گیر الفاظ هستیم، این‌ طور بگویند.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، آیت‌الله روح‌الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی(عج) در تازه‌ترین جلسه اخلاق خود به تببین ابعاد معرفتی حضرت فاطمه زهرا(س) پرداخت که مشروح آن در ادامه می‌آید:

*معرفت و درک حقایق در سایه انعکاس نور نیره الهی به عقل سلیم

دیشب عرض کردیم پروردگار عالم به عنوان خالق، برای بهره بردن از معارف، مثال نور را زدند و فرمودند: «الله نور السموات و الارض» و عرض کردیم: این نور الهی باعث اداراکات عقل می‌شود، همانگونه که نور ظاهری مادّی خورشید و نورهای دیگر که بعنوان نور کاذب بیان می‌شود، باعث انعکاس نور به اشیاء و رؤیت اشیاء از طریق چشم می‌شود.

چشم می‌بیند بواسطه اینکه نور، به اشیاء منعکس می‌شود و حتّی اگر کسی جدّی عقل سلیم هم داشته باشد، عقل، ادراک می‌کند آن وقعی که به نور اقدسیّه الهیّه که آن نور، بصورت نازله، تجلّی آن در حضرات معصومین(ع) است و بالاخص اصل این نور «من نیّرة الله» حضرت فاطمه الزهرا(س) است. به واسطه انعکاس این نور که اسّ و اساس نور است به نورهای حضرات معصومین و آن نورها به عقول سالمه، عقل سلیم، حقایق را ادراک می‌کنند و معارف را متوجه می‌شوند و اگر اینطور نشود معارف را درک نمی‌کنند.

عرض کردیم دلیل و برهان آن روایت شریفه‌ای که پروردگار عالم به لسان معصوم، آن‌هم به لسان حضرت صادق القول و الفعل امام جعفر صادق(ع) فرمودند: «فاطمة و هی صدیقة الکبری و علی معرفتها دارت القرون لاولی» اولاً بی بی دو عالم صدّیقه کبری است و ثانیاً بواسطه اوست که بر محور شناخت، معرفت، همه برنامه‌ها انجام شد و معرفت اوست، در قرون گذشته «دارة القرون الاولی» چند تا نکته اولیاء خدا بیان کردند که من مختصراً عرض بکنم آنهم اشاره اجمالیّه به بعضی از نکات لطیف و حقیقه است.

*مبصر اعضا و قوای انسان عقل است

یکی از آن‌ها این است وقتی تبیین می‌شود «دارة القرون الاولی»؛ یعنی همه انبیاء گذشته که همه انبیاء آن‌ها امّت داشتند، چون یک دلیل این است، انعکاس معرفت برای خلق و برای عقول سالمه، عقل سلیم، فقط و فقط از طریق انبیاء و وحی است. وحی که از طریق انبیاء بیان می‌شود: این نور الهی است برای اینکه انسان معرفت پیدا بکند و در حقیقت عقل سلیم در استخدام وحی است به یک تعبیری عقل سلیم اعلام می‌کند. بعنوان ناظم القوا و به عنوان مبصر الاعضاء که بصیر است و مبصر است.

در مدارس در دبستان به بعد می‌گویند مبصر، مبصر چون می‌بیند معلّم کی دارد می‌آید؟ اعلام می‌کند برپا و مبصر اعلام می‌کند برجا، لذا این عقل سلیم، مبصر الاعضاء است، بصیر است و عقل سلیم، ناظم القوا است؛ یعنی خودش چیزی ندارد بلکه مبصر است از اینکه وقتی وحی نازل شد، می‌گوید: گوش بده! نسبت به اوامر الهی برپا! « قم!»  قیام کن و نسبت به نواهی دست بکش، برجا! بنشین. این عمل را انجام نده! این را صاحب وحی شریعت، نهی کرده است. عقل سلیم، این است: مبصر الاعضاء و ناظم القوا است.

*معرفت انبیاء گذشته به حضرت زهرا(س) انعکاس نور به عقول سالمه

امّا اصل برای انبیاء است وحی است و آن نور الهی از این طریق ورود پیدا می‌کند، حسب این روایت شریفه: «فاطمة و هی صدیقة الکبری و علی معرفتها دارت القرون الاولی» او صدیقه کبرایی است که بر محور شناخت او قرن های گذشته دور زده شده است. این قرون اولی این است که معرفت به او را هم گذشتگان داشتند. گذشتگان در آن زمان، که حال فیزیکی خلقت انسیه آن «انسیة الحورا» بوجود نیامده، هنوز حال فیزیک آن حضرت بصورت یک انسان، موجود نیست، نیره است. اینجا معلوم می­شود، باید انبیا به او معرفت داشته باشند «دارت القرون الاولی»

لذا اینکه دیشب عرض کردیم و تمثیل زدیم، گفتیم: شما چشم سالم داری ولی وقتی همین الان برق برود، تاریکی مطلق است. یا چشم شما را ببندند و ببرند به یک سالنی و چشم را باز کنند، آنجا تاریکی مطلق است و بعد بگویند: شما که چشم داری، چشمت سالم است، اشیاء داخل اتاق و رنگهایش را بگو، نمی­تواند.

مثل شما مثل اعمی می‌­شود چرا؟ چون انعکاس نور است به اشیا که شما می­‌توانید اشیا را ببیند. بله چشم دارید و چشمتان هم سالم است امّا شما فکر می­‌کردید خود چشم می‌بیند، عنبیه، شبکیه همه اینهاست که دارد کارش را انجام می‌­دهد، اینها باعث است، ولی نمی­‌دانستید انعکاس نور است و اگر نور نباشد، نمی­‌بینید؛ چون خورشید دارد نورش را به اشیا منعکس می­‌کند و شما هم اشیا و رنگها را می­‌بینید. ولو نور به صورت کاذب باشد، نور مهتابی است و انرژی است اما نور است. انسان اگر عقل داشته باشد، عقل سلیم و بگوید من به واسطه عقل می­توانم جلو بروم، نه. باید انعکاس نور، آن هم نور معرفت الهی باشد. فرقش با این نور مادی این است که به حقایق خلقت و معارف بخورد تا عقل سلیم، این معارف را درک کند. پس اینجاست که عقل بما هو عقل نمی­تواند ادراکاتی داشته باشد الا از طریق وحی و از طریق نور.

حضرات انبیای عظام آن‌ها هم دارای عقل سلیم هستند که اگر نبودند، اصلا نمی‌توانستند برای مردم، حامل وحی الهی بشوند و  خود نورند امّا نور نازله هستند، این نور را از کجا گرفتند؟ از همان نیّره، اگر معرفت به او را نداشتند، همان طور که بیان شد اگر ولایت امیرالمومنین  و حضرات معصومین را نمی­پذیرفتند نبی نمی­شدند، رسول خدا نمی­شدند.

لذا یک معنای «دارت القرون الاولی» این است که یعنی در گذشتگان  هم بوده است و معرفت نسبی را داشتند منتها کی وکجا؟ چون حضرت جسم نبود. تازه آن موقعی هم که جسم بود و حضرت به صورت انسیه امد، مردم معرفت پیدا نکردند، اگر معرفت پیدا می­کردند که مابین در و دیوار  او را قرار نمی­دانند! و وقتی حضرت خطبه فدکیه خواند امر او را گوش می­داندند.

اگر معرفت پیدا می­‌کردند وقتی با امیرالمومنین درب خانه ها را می­‌زد، معرفت پیدا می‌کردند. مردم معرفت پیدا نکردند نه به مولی الموالی به عنوان ولی الله و نه به عصمت الکبری به عنوان نیّره، ابداً اینها معرفت پیدا نکردند.

*وجود انبیاء عامل گردش خلقت و همه عالم برای انسان

در قالب جسم نفهمیدند، حالا آن موقع که اصلاً معلوم است، بانوی مکرمه در جسم انسانی نیست.  پس این «دارت القرون الاولی» به  انبیا بر می‌­گردد، انبیا و بعضا اوصیایشان باید به خانم معرفت پیدا می­‌کردند تا مطلب را بفهمند. لذا اتّفاقاً برای اینکه بیان می­شود مال هشتاد سال، دویست سال قبلش نیست بلکه برای هر پیغمبری که مبعوث می‌­شد و مراد همه دوران است «دارت القرون الاولی» خود پیامبران عظیم الشان و اولوالعزم من الرّسل، سادت المرسلین، در حدیث داریم می­‌فرمایند: «اولوالعزم من الرسل  و سادة المرسلین و النبیین علیهم دارت الرحی» پیغمبران اولوالعزم این آقایان پیغمبران، اینها کسانی هستند که آسمان‌ها و زمین دور ایشان می­گردند. دارت الرحی، یعنی اصلاً وجود آنها عامل چرخش است. انبیا در هر زمان نباشند زمان معنا ندارد، در هر مکان نباشند، مکان معنا ندارد، انبیا نباشند، انسان معنا ندارد؛ چون پررودگار عالم خودش فرمود: من عبث، خلق نکردم  و چون می­‌خواهد بگوید: عبث بودن عالم، معنا ندارد و هدف دارد، خلقت انبیا را فرستاد.

پروردگار عالم از«هو الذی بعث فی الامیین رسولا منهم» هدف دارد.  لذا اگر انبیا نباشند، پند، هیچ نیست، چون کرات هم معلوم می­‌شود همه این طور است، کرات و همه خلقت را پررودگار عالم برای انسان قرار داد؛ یعنی این مقدمه را فراهم کرد و بعد  آن چیزی که به ظاهر جسم کوچکی است و به قول امیرالمومنین «اتزعم انک جسم صغیر» آیا تصور کردی جسم کوچکی هستی؟ آن طور نیستی بلکه تو غوغایی، محشری، جسم کوچکی، انسانی که جسمش کوچک است، امّا مهمتر از همه فرمود: «نفخت فیه من روحی» که هیچ جا نفرمود الّا انسان و آنقدر این انسان مقام دارد که پررودگار عالم فرمود: «لقد خلقنا لانسان فی احسن تقویم»، آنقدر مقام دارد که پررودگار عالم فرمود: «انی جاعل  فی الارض خلیفه»، برای اینکه ذوالجلال و الاکرام اثبات کند، جدّی تو خلیفه هستی، تو جانشین من هستی، پررودگار عالم به ملائکه­اش فرمود: «واذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم..» همه اینها دلالت بر این دارد، این کراتی که خلق کرد این کهکشانها همه و همه برای انسان است خودش هم فرمود: «خلقت الاشیاءلاجلک و خلفتک لاجلی» وقتی پررودگار عالم می­فرماید: همه اینها را برای تو خلق کردم و عبث هم نیست، برای این است که انبیا را فرستاد و در هر قرونی انبیا بودند و زمین خالی از حجّت نخواهد بود  و خالی از حجت نیست و الّا اصلاً پروردگار عالم چه نیازی داشت به این که آسمان‌ها را خلق کند؟! چه نیازی داشت به این که کهکشان‌ها را خلق کند و ...؟! همه را خلق کرد برای ما. فرمود: همه برای توست. همان‌جا هم که حتّی جنّت، بیان می‌شود، برای جسم و نفس ماست، نه برای حقیقت ما. حقیقت ما که متعلّق به خودش است، «إنّا للّه وإنّا الیه راجعون» (لام، لام تعلقیّه است).

«یا أیّتها النّفس المطمئنّة إرجعی إلی ربّک» به خود من رجوع کن، نه جنّات و رضوان، نه این که به جایی رجوع کنی که دست دراز نکرده، میوه برایت می‌آید و هر طوری که دوست داشته باشی، نهرها هست، فرح و شادی ابدی است و نه سرما و نه گرمایی است. پروردگار عالم نمی‌خواهد این‌ها را بیان کند. بلکه به انسانی که برای خودش هست، می‌گوید: «إرجعی»، «إنّا للّه وإنّا الیه راجعون»، برگرد به سوی من.

لذا پروردگار عالم همه خلقتش را برای انسان می‌خواهد. انبیاء آمدند، بدون انبیاء، حتّی آسمان‌ها و زمین، معنا ندارد. در حدیث است: «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ ‏ ‏ وَ عَلَیْهِمْ‏ دَارَتِ‏ الرَّحَى»، زمین و هر آنچه موجود است بر دایره وجودی آن‌ها می‌چرخد. دوران زمین و آسمان به وجود این چند پیامبر اولوالعزم است.

لذا خیلی جالب است حالا آنجا که همه خلقت دور انبیاء هستند، انبیاء دنبال یک معرفت هستند و آن این است که این «وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی » برای انبیاء می‌شود. البته ما باز هم نمی‌فهمیم، ولی باز هم اگر بخواهیم در یک حدّ ساده‌ای متوجّه شویم، باید بگوییم: همین است که آن‌جا که همه خلقت بر محور انبیاء می‌چرخند، انبیاء هم اگر خواستند به چیزی برسند، باید به معرفت نسبی به بی‌بی‌دوعالم دست یابند، «وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی ».

پس انبیاء عظام به دنبال معرفت بی‌بی‌دوعالم بودند، با این که هنوز در جسم انسانی هم نیامده است و این، عظمت بی‌بی دوعالم است.

*عالمه‌ بی معلّم!

این‌ها را مخصوصاً داریم بیان می‌کنیم که بدانیم ما نمی‌خواهیم فقط راجع به بی‌بی‌دوعالم صحبت کنیم. ما وقتی راجع به حضرت زینب کبری هم که دخت بی‌بی‌دوعالم است و صلب هم دیده است، می‌خواهیم صحبت کنیم، می‌گوییم: خود زینب کبری به‌خودی‌خود موضوعیّت دارد، نه به واسطه این که پدرش، امیرالمؤمنین و مادرش، بی‌بی‌دوعالم یا برادرانش، امام حسن و امام حسین هستند. خود زینب کبری که من این را قبلاً در ولادت ایشان بیان کردم، موضوعیّت دارند.

یک نمونه‌اش این است که خود معصومین در مورد ایشان فرمودند: «عالمة غیر معلّمة» یعنی ایشان، عالمه‌ای است که معلّم ندیده است. یعنی حتّی پدرش امیرالمؤمنین هم معلّم او نبوده است. یعنی علم او، الهی است. یک موقع کسی می‌گوید: بالاخره در دامن امیرالمؤمنین رشد کرده است و از علم ایشان بهره برده است، امّا وقتی شما گفتید: «عالمة غیر معلّمة»، یعنی اصلاً معلّمی ندیده است و به خودی‌خود عالمه است.

یک نمونه دیگر این است که وقتی به هنگام تولّد حضرت زینب، پیامبر تشریف آوردند، پدر و مادر گرامی‌شان فرمودند: یا رسول الله! ما از شما برای نام‌گذاری سبقه نمی‌گیریم، پیامبر هم فرمودند: من هم از پروردگار عالم سبقه نمی‌گیریم. لذا اسم زینب از عرش برای ایشان آمد.

لذا ما داریم راجع به این موضوع صحبت می‌کنیم که بدانیم هر چه جلو برویم، نمی‌توانیم معرفت پیدا کنیم. این‌طور نیست که فکر کنیم دختر رسول الله است. البته صورت ظاهر دختر رسول الله است، امّا خدای متعال همه آنچه را داشت به قالب جسمانی درآورد و به رسول الله عطا کرد.

*خلقت انسان، توسط احسن الخالقین در احسن تقویم!

البته این که نیّرة الله را به صورت جسمانی درآورد هم اعجاز خداست. همان‌طور که وقتی من و شما را خلق کرد، فرمود: «فتبارک اللّه أحسن الخالقین». أحسن در باب أفعل‌التّفضیل است. لذا وقتی انسان را خلق کرد، فرمود: سجده کنید. ابلیس تعجّب کرد و به تعبیری جورچینش به هم خورد، چون می‌دانست سجده مختصّ به خداست. حالا باید به یک جسم کوچک که تازه به دنیا آمده، سجده کنم؟! امّا یادش رفت اوبلاً که این آدم «نفخت فیه من روحی» است، ثانیاً خدا امر می‌کند، اصلاً به تو چه ربطی دارد؟! خدا می‌گوید: این کار را انجام بده، باید بگویی: چشم. چون همان‌طور که بیان کردیم خدا که امر بیهوده‌ای نمی‌کند، او، علیم و حکیم است و نعوذبالله عبث و بر روی هوی و هوس امر نمی‌کند، حتماً مطلبی دارد.

کما اینکه خودش هم فرمود: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقین‏»، حالا اگر راست می‌گویید بگویید: این اسماء چیست؟! مگر اعتراض نمی‌کنید، این گنجایش همه اسماء را داشت، اگر شما هم دارید، بگویید چیست؟ گفتند: خدایا! ما هیچ نمی‌دانیم، مگر آنچه تو مرحمت کردی و إلّا ما چیزی نمی‌دانیم. البته آن‌ها اعتراض هم نداشتند، بلکه برایشان سؤال پیش آمد، چون می‌دانستند سجده مختصّ به خداست، لذا من و شما هم به پیامبر سجده نمی‌کنیم، امّا ملک به من و شما سجده می‌کند و خادم هم می‌شود. پیامبر فرمودند: «إنّ الملائکة خدّام المؤمنین» ملائکه خادم برای مؤمنین هستند.

لذا آن‌ها تعجّب کردند که این جسم کوچک مگر چه دارد که امر به سجده بر او می‌شود؟! بعد هم فهمیدند که خدا از آن همان نفخه روح در او غوغایی قرار داده است. لذا ما هم اگر مقام انسانیّتمان را حفظ کنیم و در تقوا رشد کنیم، اصلاً چیز دیگری هستیم.

لذا برخی از بزرگان این حرف را غلط می‌دانند که من ملک بودم و فردوس برین جایم بود. می‌گویند: چه کسی می‌گوید که ما ملک بودیم؟! ملک، خادم ماست. ما انسان بودیم، «إنّ الملائکة خدّام المؤمنین». ما انسان بودیم و انسان هم باید بمانیم، اگر بدانیم انسان کیست. ما لله بودیم، متعلّق به خدا بودیم «إنّا للّه» و باید به خود خدا هم رجوع پیدا کنیم، «و إنّا الیه راجعون».

پس ملک چیست؟ خدا فرموده: «أحسن الخالقین» این را درست کرده است. آن هم کسی است که در «أحسن تقویم» است. پس ما أحسنیم که باب افعل التفضیل است، کما این که خودش به عنوان خالق، أحسن است، ما را هم در «أحسن تقویم» آفریده؛ قوام ما بالاتر از همه است. أحسن قوام در عالم، انسان است، بعد جنیّان هستند و بعد ملائکه هستند.

*شناخت بی‌بی‌ دو عالم محال است!

اینجا هم همین‌طور است، ما راجع به کسی داریم صحبت می‌کنیم، آن هم به قدر عقول خودمان «و عجزت العقول عن کنه معرفتها» عقول عاجز است و ما فقط به اندازه خودمان مطلبی را بیان می‌کنیم. گفت: آب دریا را گر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید. ما درک نمی‌کنیم و چیزی نمی‌فهمیم. این چند سال هر وقت دهه فاطمیّه آمده، من راجع به این موضوعات صحبت کردم. شاید برخی هم برایشان سنگین بیاید. من نیامدم فقط راجع به زندگی حضرت صحبت کنم.

اتّفاقاً برخی هم می‌گویند: این مطالب به درد ما نمی‌خورد. اتّفاقاً شاید از یک جهت درست بگویند، امّا از جهات دیگر به درد می‌خورد. شاید از این جهت به درد نخورد که انبیائش هم به درک معرفت ایشان نرسیدند، حالا چه برسد به من کوچک، چه طور می‌خواهم درک کنم؟! چه می‌فهمیم؟! امّا اتّفاقاً همین ورود به این مطلب است که انسان متوجّه می‌شود نمی‌تواند و هر چه جلوتر می‌رود عاجز بودن خودش را متوجّه می‌شود و خود این است که سبب می‌شود سر تعظیم فرود بیاورد. امّا آن‌گونه فقط می‌گوییم: دختر رسول الله بود، همین! بله، همسر امیرالمؤمنین هم هست! مادر ائمّه هدی نیز می‌باشد! یعنی شأن بانو را نزول می‌دهیم، گرچه خود آن‌ها شأن باعظمتی است، امّا خود خانم، این‌ها نیست که این‌ها هست، امّا این‌ها نیست! این‌ها را هم دارد، دختر پیامبر است، همسر مولی‌الموالی است، مادر ائمّه‌ای مانند امام حسن و امام حسین و است، اسّ و اساس همه حضرات ائمّه هدی و مادرشان، بی‌بی‌دوعالم است، امّا ما می‌گوییم: فقط این‌طور نیست. او کسی است که عقول از معرفتش عاجز هستند و به این مطلب دست ‌پیدا نمی‌کنند که او کیست.

لذا شاید یک عدّه بگویند: مدام جلو می‌رویم و هر چه هم می‌رویم، می‌بینیم چیزی دستمان نیامد. اگر دو مطلب اخلاقی از ایشان می‌دانستیم که بهتر بود تا این مطالب که راجع به نور، حالت قدسیّه و ... است. درست است اتّفاقاً چیزی گیرمان نیامده، اصلاً هدف ما همین است که بگوییم: چیزی از شناخت ایشان گیرمان نمی‌آید. امّا اثبات این که چیزی از شناخت ایشان گیرمان نمی‌آید، خودش یک نوع روش است. یعنی اگر کسی گفت: شما چرا این‌قدر بیان می‌کنید که شناخت ایشان، محال است، باید همین را بگوییم. ضمناً من دارم فرمایشات اولیاء و بزرگان را که بسیار سنگین است، عرضه می‌دارم که خود این فرمایشات باید باز پایین آورده شود تا قابل درک باشد.

لذا هدف این است که برویم ببینیم ایشان شخصیّتی است که با یک جلسه و دو جلسه و بیست و سی جلسه و ... هم نمی‌توان به شناخت ایشان رسید. امّا اگر این مطالب گفته نشود، برخی از این وهابیّت ملعون یا تعدادی از اهل جماعت که به بی‌بی‌دوعالم معرفت ندارند، می‌گویند: شما دیگر خیلی بزرگ‌نمایی می‌کنید. چرا مدام فاطمیّه می‌گیرید؟! بیان می‌کنیم: این است، مگر فقط دختر پیامبر است؟! خدا چیزی را به پیامبرش مرحمت فرمود که برای خودش بود. چون او قبل از خلقت هم بوده و انبیاء هم باید ایشان را می‌شناختند و به ایشان، ولو نسبی، معرفت پیدا می‌کردند، «وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی ». لذا معرفت خود انبیاء هم نسبی است. امّا ولو نسبی باید معرفت پیدا کنند. حالا خدا این‌قدر حبیبش را دوست داشت، او را در قالب انسانی آورد و به ایشان مرحمت کرد.

*چرا بی‌بی‌ دو عالم را «انسیّة الحوراء» نامیدند؟

آخرش هم که دیگر ماندیم که به ایشان چه بگوییم، می‌گوییم: انسیة الحوراء. انسیّة الحوراء به این معنی نیست که ایشان، حوریّه است. حوریّه یک بند انگشت انسان مؤمن نمی‌شود، آن‌ وقت این بانوی مکرّمه را بگوییم حوریّه است؟! حوریّه در باب مؤمنینی است که بهشت می‌خواستند، امّا این‌ طور نبود که آن مقام لقاء پروردگار را بخواهند و «إرجعی الی ربک راضیة مرضیة» باشند. لذا حوریّه برای آن‌هاست، یعنی انسان‌هایی که اعمال صالح انجام می‌دهند، گناه انجام نمی‌دهند و حالا به بهشت می‌روند، آن هم در خانه‌هایی که برای هر مؤمنی موجود است و بیان شده کمترین آن، به اندازه کره زمین است، امّا آن مقام حقیقت انسانیّت را که عبدالله بشوند و متّصل به پروردگار عالم شوند و به لقاءالله برسند، ندارند. لذا چیزهایی که در آن بهشت برای مؤمنین موجود است، باغ‌ها و میوه‌ها و شیرهایی نه مانند این شیرها، جوی‌های عسل نه مانند این عسل‌ها و ... که یکی از آن‌ها هم حوری است.

لذا انسیة الحوراء منظور آن حوری نیست، آن حوری در استخدام مؤمن است و در سطح پایین است. این انسیّة الحوراء چیز دیگری است و به نظر می‌آید مجبور شدند برای تفهیم به ما انسان‌ها که بالاخره در این جسم هستیم و به دنبال اسماء و گیر الفاظ هستیم، این‌ طور بگویند و إلّا چطور می‌شود این بانوی مکرّمه را معرّفی کرد؟! این بانوی مکرّمه‌ای که در موردشان بیان شده: تمام انبیاء در همه ازمنه و قرن‌های گذشته، باید نسبت به ایشان معرفت پیدا می‌کردند. بیان کردیم که حضرت در آن زمان جسمی نداشته که بخواهند معرفت پیدا کنند، لذا فقط مختصّ به انبیاء است.

*عامل تقویت نور انبیا

کیست که باید انبیاء هم به معرفتش، ولو نسبی دست یابند؟! انبیائی که عامل انعکاس نور معرفت‌اللّهی هستند و این نور یا خورشید اگر نباشد، چشممان جایی را نمی‌بیند، رنگ نمی‌بینیم، اشیاء را نمی‌بینیم. بعد بگویند: شما که چشم داری، ببین. بعد می‌گویی: برق نیست که ببینم. پس آن کسی که اعمی است، نمی‌بیند، تو هم نمی‌بینی. تازه متوجّه می‌شوی تا نور نباشد، با این که چشم داری و این سلطان بدن در وجودت هست و بینایی، امّا اشیاء را نمی‌بینی. روز روشن، به این خاطر که آفتاب می‌زند، می‌بینی. شب هم به خاطر وجود این نورها که از انرژی درست شده‌اند، داری می‌بینی و إلّا در تاریکی مطلق، اگر بگویند: اینجا چند شیء است و چه رنگی هست؟ می‌گویی: نمی‌بینم که بگویم. چشم دارم، امّا چون نوری نیست که انعکاس پیدا کند، لذا نمی‌بینم.

می‌گوید: مگر نمی‌گویی: عقل سلیم داری؟ پس بگو. می‌گویی: وحی نیست که متوجّه شوم. وحی، نور است از طریق انبیاء برای ما که بفهمیم. مثل اینکه چشم دارم، امّا بدون نور، وقتی تاریکی مطلق باشد، نمی‌توانم اشیاء را ببینم. وقتی نور انبیاء و معرفت وحی نباشد، چیزی نمی‌بینم.

حالا این انبیاء که عامل اتّصال نور الهی برای مطالب معرفتی هستند، «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض»، این‌ها خودشان نیاز دارند به یک نور بزرگ‌تر که تقویت شوند. مثل این می‌ماند که باتری خودش قوّه است و انرژی دارد. وقتی برق می‌رود، چراغ قوّه را روشن می‌کنی. امّا همین قوّه‌اش را از انرژی می‌گیرد. یعنی اگر این را شارژ نکنی و در برق نزنی، خودش چیزی ندارد.

انبیاء، هدایت‌گر هستند و می‌توانند ما را هدایت کنند؛ چون حامل نور معرفت اللهی هستند که عقل ما را بارور کنند و عقل، به واسطه این نور وحی، معرفت را ببیند. امّا همین انبیاء هم باید به یک نور دیگر متّصل شوند. و إلّا این‌ها هم مثل چراغ‌هایی مانند که در برق می‌زنند و وقتی برق می‌رود، این‌ها به خودی خود روشن می‌شود. چرا؟ چون از قبل از برق، انرژی کسب کرده‌اند و حالا اینجا دارد نورافشانی می‌کند. حال انبیاء هم همین حال است. اگر از نیّرة الله، نوری را در آن قرون، کسب نمی‌کردند و آن معرفت نسبی را نداشتند، نمی‌توانستند مطلبی داشته باشند.

البته نفرمود: کنه معرفت، فرمود: معرفتها «وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی» یعنی امکان دارد نسبی باشد و برای یک نبی با نبی دیگر فرق کند. ابراهیم خلیلش که جد اعلای پیامبر عظیم‌الشّأن است، نیاز به معرفت نور نیّرة الله دارد، منتها معلوم است ابراهیم خلیل بیشتر از همه، از این معرفت، بهره‌مند شده است. یک رسولی مانند عیسی‌بن‌مریم، مانند موسی کلیم، بیشتر است، امّا دیگران کم‌تر است؛ چون نسبی است و صدر انسان‌ها متفاوت است. انبیاء هم همین حال را دارند.

پس یک معنی «وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی» این است: در گذشتگان هم استفاده می‌کردند، چه کسانی؟ جسمی برای بی‌بی‌دوعالم نبوده که استفاده کنند. پس معلوم می‌شود انبیاء از نیّرة الله استفاده می‌کردند و پیامبران اولوالعزمی که بیان کردیم، در روایت می‌فرمایند: «أُولُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ سَادَةُ النَّبِیِّینَ وَ الْمُرْسَلِینَ ‏ ‏ وَ عَلَیْهِمْ‏ دَارَتِ‏ الرَّحَى» اولوالعزم از رسل، آقایان همه انبیاء و رسولان هستند و همه آسمان‌ها و زمین بر محور آن‌ها مى چرخد. حالا این‌ها باید این مطلب را از جایی دیگر کسب کنند.

*حجّتی بر تمام حجج الهی!

امّا معنی ثانویّه آن، که خیلی مهم است، این است: حضرات عصمت نیاز به یک عصمت‌الله الکبری دارند. لذا حضرت صادق القول و الفعل، امام جعفر صادق(ع) می‌فرمایند: «نحن حجّة اللّه علی خلقه و أمّنا فاطمة حجّة علینا»، ما حجج خلق هستیم، حجّت خدا بر روی زمین، ما هستیم - که حالا إن‌شاءالله این را در جلسه آینده توضیح خواهم داد - و مادرمان فاطمه، حجّت است بر ما.

سؤال: انبیاء و رسل، برتر هستند یا ائمّه هدی؟ معلوم است که ائمّه هدی برتر هستند. بیان کردیم: تمام انبیاء و رسل، اگر ولایت امیرالمؤمنین و حضرات معصومین را نمی‌پذیرفتند؛ اصلاً نبی و رسول نمی‌شدند و اتّفاقاً این روایت شریفه را اهل جماعت هم دارند و شافعی این را بیان می‌کند. پس معلوم می‌شود که انبیاء، محوری به نام ولایت دارند.

ما هم می‌دانید بدون امام اصلاً می‌بازیم و هیچ جایی نمی‌توانیم برویم. بدون امام، حرکت کردن، اصلاً محال است. امام که خیلی برتر است، سطح را پایین‌تر بیاوریم، به ما بیان کردند: «هلک من لیس له حکیم یرشده»، هلاک می‌شود آن کسی که حکیمی را نداشته باشد که او را ارشاد کند. نفرمودند: «هلک من لیس له عالم یرشده»، بلکه حکیم فرمودند؛ یعنی کسی که خدا حکمت را در قلبش وارد کرده باشد. تازه حکمت هم نسبی است.

حکیم، آن کسی است که زاهد در دنیا باشد و به دنیا و مافیهای آن دل نبندد و بداند که هر لحظه ممکن است ملک الموت بیاید، نه دل به عنوان ببندد، نه دل به مقام و منصب ببندد، نه ... . بیان کردم که اولیاء خدا مانند من و شما تا لحظه مرگشان در این دنیا هستند و زندگی می‌کنند، امّا دل نمی‌بندند. حتّی دل به همسر و فرزند نمی‌بندند. به امر خدا محبّت می‌کنند. حتّی به ما می‌گویند: به خلقخدا محبّت کنید که بعد از عبادات واجبه، بالاترین عبادت، کمک به دیگران و دست دیگران را گرفتن می‌باشد. ولی آن هم به این خاطر است که خود خدا گفته است. خدا گفته: به همسرت مهربانی کن، چشم. به فرزندانت مهربانی کن، چشم. به همسایه‌ات مهربانی کن، چشم. با دوستانت مهربان باشد، چشم. همه‌ این‌ها برای این است که خدا گفته است. اتّفاقاً اولیاء خدا همین هستند، مهربانی می‌کنند و ...، ولی اصلاً دل نمی‌بندند. لذا اگر فرزندشان در مقابل دین بایستد، معلوم است که دیگر شوخی ندارند و تمام شد. پس کسی که به دنیا دل نبندد، خدا حکمت را در قلبش ثابت می‌کند و حکیم می‌شود، «أثبت اللّه حکمة فی قلبه ...».

آن‌ وقت حجّت خدا چه؟! معلوم است او بالاتر است و ما باید داشته باشیم. آن‌ وقت عالم نیازمند به این حجج خدا - که حالا إن‌شاءالله در جلسه آینده اشاره خواهم کرد - است، نه فقط انسان. یعنی انبیاء هم نیازمند آن‌ها هستند. وقتی می‌گوییم: مدار آسمان‌ها و زمین انبیاء هستند، معلوم است که این‌ها دیگر برترند.

حالا این‌ها می‌فرمایند: مادر ما، حجّت است بر ما و یک معنی «وَ عَلَى‏ مَعْرِفَتِهَا دَارَتِ الْقُرُونُ الْأُولی» این‌گونه بیان می‌شود که إن‌شاءالله توضیحاتش را در جلسه آینده بیان خواهم کرد.

حالا آیا واقعاً این مطالبی را که گفتیم، می‌فهمیم؟! خیر، تازه می‌فهمیم که نمی‌فهمیم. این‌جاست که اگر انسان، خوب متوجّه شود - که نمی‌شود - سر تعظیم فرود می‌آورد و همین که یک سلام به ایشان بدهد، حالش متغیّر می‌شود. آن‌ وقت است که انسان مدام می‌سوزد که چرا مردم درک نکردند. آن‌جاست که جرج جرداق مسیحی راجع به امیرالمؤمنین بیان می‌کند: ای کاش علی، در زمان ما بود، تا می‌توانستیم از او استفاده کنیم. حالا بی‌بی‌دوعالم چه کسی بود، امّا مردم آن زمان نشناختند و آن مصائب و مطالب ... .

انتهای پیام/