سلحشور؛ معلمی که از اهالی امروز بود

حاج فرج با کلی کار ناتمام رفت و مخاطبان ایرانی و مسلمان خود را در سراسر خاورمیانه از بازروایی راستین قصص قرآنی‌اش مسرور می‌شدند ناکام گذاشت، زهر این ناکامی، همچون تیغه دو سویه است، نیمی از آن او و نیمی از آن ما.

 به گزارش گروه رسانه‌های خبرگزاری تسنیم، تلخی خبر وفات حاج فرج سلحشور چون زهر هلاهل است، گویی جوانی بیست و اندی ساله و ناکام از جهان زندگان رخت بر بربسته است. والله این واژه ناکام در فرهنگ ما کاربرد درستی ندارد که برای هر جوانی که در ایام سبز زندگی با دارفانی وداع می کند به کار برده می شود.

برای هر هنرمندی چون حاج فرج که کوله ساخت سریال موسی (ع) را بر زمین گذاشت و رفت، هر سن و سالی مصداق جوانی است. جوانی هر هنرمندی زمانیست که کوله و توشه اش برای به ثمر رسیدن فراهم است اما به مقصد و ثمر نمی رسد، مثل علی حاتمی که پروژه فیلم محمد (ص) به ثمر نرسید پهلوانش تختی اش به ثمر نرسید.

حاج فرج  ناکام با کلی کار ناتمام رفت و مخاطبان ایرانی و مسلمان خود را در سراسر خاورمیانه  از بازروایی راستین قصص قرآنی اش مسرور می شدند را ناکام گذاشت، زهر این ناکامی، همچون تیغه دو سویه است، نیمی از آن او و نیمی از آن ما.

حاج فرج ماموریت تعریف شده ای برای خودش در حوزه سینما داشت. قصد و مقصدش مشخص بود می خواست با کشف و شهود صداقت قرآنی اش سریال و فیلم بسازد. اما من از قبل از هر برخوردی با او گارد داشتم. از سریال یوسف پیامبر لذت برده بودم ، کارهایش را دوست داشتم اما سئوالی در دل داشتم که در یک بزنگاه درست و دقیق تاریخی از او پرسیدم. برای این مرد بزرگ در جشنواره فیلم کیش بزرگذاشتی برگزار کرده بودند و او را که اهل این حرفها هم نبود به جزیزه کیش آورده بودند.

 

در لابی هتل تنها نشسته بود و من با هزاران سئوال نپرسیده سراغش رفتم.

روبرویش نشستم و به رسم ادب مطلب و موضوعم را با ایشان به صراحت در میان گذاشتم. من این سئوال را زمانی می پرسیدم که آن مردی که رفته و ما هزاران ساعت و روز برایش هزینه داده بودیم در خانه نشسته بود و قلب ما را زخمی کرده بود. از حاج فرج سلحشور پرسیدم "حاجی جان چرا بچه مسلمان های سینما گیر داده اند به ساختن قصص قوم یهود و عیسی؟!" چرا همه پروژه های جاه طلبانه شما بچه مسلمان در مورد قوم موسای نبی و عیسای نبی است؟چرا یک سریال تاریخی حسابی در مورد دانشمند تشیع حضرت صادق(ع) نمی سازید. نگاهی به من کرد که زخمی در آن بود. من نفهمیدم... برای اولین و آخرین بار اقرار می کنم از کم سوادی کم فهمی من بود، بعدا از او حلالیت گرفتم . گفت: اگر نسازم چنان می سازنند که و چنان به مردم القا می کنند که پیامبران را نعوذبالله خدا نفرستاده و آنان گلادیاتور هایی بودند که خودسرانه تصمیم گرفتند بشوند منجی بشر.

 

پسرم! می دانی که در شرایطی زندگی می کنیم که مثل قوم موسی نبی گرفتار فتنه های مختلفی خواهیم بود فرقی نمی کند که این فتنه اصغر باشد یا فتنه اکبر. فکر نکن که همه چیز تمام شده، سال 88 سرآغاز حرکت گوساله های سامری است که باطل بودن آنان برای ما هنوز محرز نشده است، من می خواهم قصه موسی نبی را بسازم تا  در همین کشور برخی متوجه شوند که جهل سیاسی و سقوط چگونه رخ می دهد، موسی زمان کیست و فرعون زمان.

همین جهل خانه نشینی آن بنده خدا، به تبعیت مردان انحرافی، حاصل تبعیت از گوساله سامری است که در قامت رجل سیاسی درآمده است و حالا مرد خانه نشین سیاست، فرق موسی و فرعون را نمی داند، ضمن اینکه رفتار شناسی قومی دارد شبیه بنی اسرائیل می شود... وای بر ما.... وای بر ما...

هر زمان که دیگر رفتار و کردارمان بنی اسرائیلی نبود و قوت قلب یافتم که سلوک قومی ما همانند آنان نخواهد شد آستین بالا می زنم و در مورد بزرگان شیعی فیلم و سریال بسازم.

حالا هر کلمه و سطرش را با اشک و گریه می نویسم. خیلی احساس خفگی و شرمندگی و بی سوادی در مقابل حاج فرج سلحشور می‌کردم و این احساس به من دست دادم که بصیرت و سواد چندانی در خورجین من نیست. خدایش قرین رحمتش دار این مرد بزرگ را که جز خدمت به قرآن و شریعت، کار دیگر نکرد و آموخت که ایمان فقط کافی نیست، بصیرت است که موجب ارزش ایمان می شود.

منبع:مشرق

انتهای پیام/