شهید همت می‌گفت «یا همه اینجا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم»


حاج محمد ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد، یا همه اینجا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از شهرضا، این بار سالگرد شهادتش بهانه‌ای شد برای تازه کردن خاطرات، رشادت‌ها و بیان ایثار و خلوصش، اگر چه بیان خاطراتش تکرار مکررات می‌شود ولی همین تکرارها زیباست که جان تازه‌ای در روح‌مان می‌دمد، شهید همت را می‌گویم، همان شهیدی که رفتارش مظهر آیه " وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاء بَیْنَهُمْ"  است.

امروز 17 اسفند، برابر با سی‌ و دومین سالگرد شهادت سردار خیبر شهید حاج محمد ابراهیم همت است، حاج ابراهیم در روز 12 فروردین 1334 در شهرضا در خانواده‌ای متدین به دنیا آمد.

او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلّی و زیارت قبر سالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.

محمد ابراهیم در سایه محبّت‌های پدر و  مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد، در دوران تحصیلش از هوش و استعداد فوق‌العاده‍ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل به دست می‌‍آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک می‌کرد، او با شور، نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می‌بخشید.

پدرش از دوران کودکی او چنین می‌گوید: «هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی‌گشتم، دیدن فرزندم تمامی خستگی‌ها و مرارت‌ها را از وجودم پاک می‌کرد و اگر شبی او را نمی‌دیدم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود».

اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن سبب می‌شد که از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره‌ها کمک کند، این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملاً فرا گیرد و برخی از سوره‌های کوچک را نیز حفظ کند.

سری در شجاعت شهید همت نهفته است

شهید همت، در میدان کارزار و نبرد، شجاعانه مبارزه می‌کند و هراسی به دل راه نمی‌دهد، سری در این شجاعت نهفته است و رزمنده ای پرده از این سر برداشت:
خمپاره‌ای زوزه کشان می‌آید، بیسیم‌چی به شدت از صدای مهیب انفجار می‌ترسد و به زمین می‌چسبد ولی حاج همت بدون این که از جایش تکان بخورد، با لبخند به صحبت ادامه می‌دهد، دل را به دریا زده، سئوالی می‌پرسد: «من چرا می‌ترسم؟ شما چرا نمی‌ترسی؟ راستش خیلی تلاش می‌کنم که نترسم، اما به خدا دست خودم نیست، مگر آدم می‌تواند جلوی قلبش را بگیرد که تندتند نزند؟ اگر می‌تواند به رنگ صورتش بگوید زرد نشو؟ اصلا من بی‌اختیار روی زمین دراز می‌کشم، کنترلم دست خودم نیست...» پیش از آنکه حرف‌های بیسیم‌چی تمام شود، حاجی دست می‌گذارد روی شانه او و با لبخند و مهربانی می‌گوید: «من هم یک روز مثل تو بودم. ذهن من‌هم یک روزی پر بود از این سئوال‌ها، اما سرانجام امام جواب همه سئوال‌هایم را داد».

- امام، جواب سئوال‌های شما را داد؟

- بله...امام خمینی! اوایل انقلاب بود، هنوز جنگ شروع نشده بود، یک روز با چند تا از جوان‌های شهرمان رفتیم جماران و گفتیم که می‌خواهیم امام را ببینیم، گفتند الان نزدیک ظهر است، امام ملاقات ندارند، خیلی التماس کردیم، گفتیم از راه دور آمده‌ایم، به هر ترتیب که بود، ما را راه دادند داخل.

تعدادمان کم بود، دور تا دور امام نشسته بودیم و به نصیحت‌شان گوش می‌دادیم که یک دفعه ضربه محکمی به پنجره خورد و یکی از شیشه‌های اتاق شکست، از این صدای غیر منتظره، همه از جا پریدند، به جز امام. امام در همان حال که صحبت می‌کرد، آرام سرش را برگرداند و به پنجره نگاه کرد، هنوز صحبت‌هایش تمام نشده بود که صدای اذان شنیده شد، بلافاصله والسلام گفت. از جا بلند شد.

امام از دیر شدن وقت نماز می‌ترسید و ما از صدای شکستن شیشه، او از خدا می‌ترسید، ما از غیر خدا. آنجا بود که فهمیدم هرکس واقعا از خدا بترسد، دیگر از غیر خدا نمی‌ترسد و هرکس از غیر خدا بترسد، از خدا نمی‌ترسد.

او آنقدرها هم امروزی نبود، غرق در مقام نشده بود، می‌گفتند فرمانده است ولی چه فرمانده ای؟! که همرزمش روایتی را از او نقل کرده است که:
کفش‌های خود را به یک بسیجی داد، گفت برای صاحبش دعا کن.

«رفته بودم خط دیدنش، کفش‌هایش پاره شده بود، اما کفش‌های لشکر را نمی‌گرفت، می‌گفت مال بسیجی‌هاست، برای کاری رفتیم شهر، گفتم اگر خواهشم را رد کنی ناراحت می شوم، برایش یک جفت کفش ورزشی خارجی خریدم، چیزی نگفت، میان راه یک بسیجی را سوار کرد، پرسید: این طرف‌ها چکار می‌کردی؟ توضیح داد کفش‌هایش پاره بوده و آمده بود یک جفت کفش بگیرد، اما قسمت نبوده، حاجی نگاهی به من کرد و بعد کفش‌ها را داد به جوان بسیجی، جوان خواست پولش را بدهد، قبول نکرد، گفت برای صاحبش دعا کن، گفتم حاجی خودت هم نیاز داشتی، گفت من الان فرمانده‌ام، اگر این بار سنگین فرماندهی را از دوش من بردارند، من هم می‌شوم مثل اون بسیجی، اون وقت می‌توانم جلوی بقیه از این کفش‌ها پایم کنم». شهید محمد ابراهیم همت از جنس همین جوانان کوچه و خیابان بود.

برادر شهید همت درباره ویژگی‌های حاج ابراهیم به تسنیم می‌گوید: شهید محمد ابراهیم همت از جنس همین جوانان کوچه و خیابان بود و او مثل جوانان امروزی شیک‌پوش و هم چنین دین‌دار بود.

سردار ولی‌الله همت گفت: شهدای ما امامزاده و معصوم نبودند و از جنس همین بچه‌های کوچه و بازار بودند.

وی با اشاره به اینکه شهدای ما اکنون در سایر کشورها مشهورند و مردم با عشق به آنها زندگی می‌کنند، افزود: در کوه‌های سر به فلک کشیده کشمیر جوانان با یاد شهیدان ما زندگی می‌کنند و در تمام خانه‌هایشان کتاب‌های شهید چمران، شهید باکری و شهید همت را دارند و به آنها عشق ورزیده و الگوی خود قرار داده‌اند.

برادر شهید همت با بیان اینکه شهدا را معصوم و دور از دسترس نکنید، افزود: شهید همت از جنس همین جوانان کوچه و خیابان بود، او در جوانی مانند جوانان امروزی شیک می‌پوشید.

وی با اشاره به اینکه حاج ابراهیم موهایش را بلند می گذاشت، افزود: یادم هست آن زمان کت بلند کمر باریک و شلوار پاچه گشاد مد بود و ابراهیم همیشه شیک می‌پوشید و معدل کتبی‌اش هم در دبیرستان سپهر 17٫5 و رتبه اول کلاس بود.

سردار همت با اشاره تقید شهید همت به انجام واجبات، تصریح کرد: یادم هست در ماه رمضان تمام روزه‌هایش را می‌گرفت و مادرمان به او اعتراض می‌کرد که بر تو هنوز واجب نشده است.

وی افزود: یادم هست شب قدر 100 رکعت نمازش را می‌خواند و باز مادرمان به او می‌گفت برای تو هنوز تکلیف نشده ولی شهید همت خود را مقید به انجام آن می‌دانست.

برادر شهید همت بیان کرد: جوانان امروز باید شیک پوش باشند اما باید دین‌مداری را در محور زندگی شان قرار دهند.

شهید همت عاشق امام(ره) بود

وی گفت: امام(ره) فقط برای بیرون کردن شاه انقلاب نکرد بلکه برای از بین بردن اومانیسم و انسان محوری و پیاده کردن فرهنگ توحیدی و محوریت الهی آمد و این شهدا به خاطر همین دور امام(ره) جمع شدند.

سردار همت افزود: وقتی امام خمینی(ره) را در تلویزیون نشان می‌دادند شهید همت محو امام(ره) می‌شد، بارها دیدم که امام(ره) صحبت‌های عادی می‌کردند ولی حاج ابراهیم گریه می‌کرد، او عاشق امام بود.

وی خطاب به جوانان گفت: شهدا عاشق امام خمینی(ره) بودند و اگر می خواهید تداوم بخش راه شهدا باشید باید عاشق امام و مولایتان باشید.
سردار همت با اشاره به علاقه شدید بسیجیان به حاج ابراهیم در دوران جنگ و نفوذ کلام وی، افزود: قدرت مدیریت و رهبری‌اش به گونه‌ای بود که در سخت‌ترین شرایط با یک سخنرانی، رزمنده مجروح، سرم را از خود جدا می‌کرد و راهی خط مقدم می‌شد.

وی با اشاره به صدور انقلاب اسلامی به نقاط مختلف دنیا افزود: چشم امید مستضعفان دنیا به انقلاب اسلامی است و دشمن فتنه‌ها برای‌مان در نظر دارد باید مواظب فتنه ها باشیم.

عزت اقتدار و عظمت ایران نظام جمهوری اسلامی مرهون خون شهیدانی بوده که با از خود گذشتگی و ولایتمداری جان خود را فدا کردند و یک قدم از خاک میهن خود عقب نشینی نکرده و رسالت ایرانیان در این زمینه ادامه راه شهدا و حفظ دستاوردهای نظام و انقلاب اسلامی است.

رسیدگی به بسیجیان و امور آنان عشق «همت» بود

یکی از نکات برجسته‌ای که در زندگی‌ شهید همت مشاهده می‌کنیم و فکر می‌کنم تمام کسانی که در جبهه با وی آشنا بودند و او را از نزدیک می‌دیدند، می‌توانند این موضوع را تصدیق کنند، عشق «همت» به بسیجیان و رسیدگی به امور آنان بود.

صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این شهید و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول‌الله(ص) در جریان عملیات خیبر در منطقه طلائیه و تصرف جزایر مجنون و حفظ آن با وجود پاتک‌های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می‌شود.

یا همه اینجا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم

در جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت می‌کردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت گلوله توپ در نزدیکی‌اش همراه با معاونش اکبر زجاجی، در غروب 17 اسفند 1362 در محل تقاطع جاده‌های جزایر مجنون شمالی و جنوبی کشته شدند.

فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود: «... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی خاکستر چیز دیگری باقی نیست».

حاج محمد ابراهیم همت در جریان عملیات خیبر به همرزمانش گفته بود: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد، یا همه اینجا شهید می‌شویم و یا جزیره مجنون را نگه می‌داریم.

محسن رضایی در مصاحبه‌ای گفته است: «نخستین باری که در جنگ به کسی عنوان «سید الشهدا» دادند، در همین خیبر و برای حاج همت بود».

گزارش از مرضیه علی عسگری

انتهای پیام/