تنگنای دنیا در کلام مرحوم دولابی
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آدم را بعد از مردن به کجا میبرند؟ الان شما را میخواهند ببرند. توی قبر میبرند. قبر شما وسیع است یا تنگ؟ شکر خدا را بکن که وسیع است. چون ایمان به خدا داشتی قبر شما وسیع است. این جا دنیا نیست.
به گزارش خبرگزاری تسنیم، مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: آدم را بعد از مردن به کجا میبرند؟ الان شما را میخواهند ببرند. توی قبر میبرند. قبر شما وسیع است یا تنگ؟ شکر خدا را بکن که وسیع است. چون ایمان به خدا داشتی قبر شما وسیع است. این جا دنیا نیست. اصلا دیوار ندارد. همه دنیا نزد شما به اندازه یک خشخاش هم نیست. آن جا خیلی تنگ بود. همه در آن جا زندگی میکردند. الان هم پر است. مثل کرم خاکی که در باغچه گل میبینید.
الان هم که نگاه میکنی همان شهری را که از آن آمدی میبینی. مخلوقاتی هستند که هنوز نمردهاند. زیر خاکند. دارند میلولند. میخواهند بیایند بالا. هنوز آن زیرند. از شما سوال میکنند: وقتی از دنیا به این جا آمدید همراه خود چه آوردید؟ میگویید: هرچه داشتیم گذاشتیم و آمدیم. در آن جا خواب آلوده بودیم. زن و بچهای داشتیم. همه آنها یادمان نیست. یکی دو سه شب به یک شهری عبور کردیم. هفتاد سال عمر را میگوید دو سه شب – آن شهر کوچک بود.
حدود چهل سال قبل بچه کوچکی که هفت یا هشت سال داشت همراه پدرش از همدان آمده بود تا به مشهد بروند. دو سه شب در تهران بودند. به مشهد رفتند، زیارت کردند و به همدان برگشتند.
دو سه روزی گذشت. آن بچه از پدرش پرسید: آن شهری که همه در آن میدویدند اسمش چه بود؟ همان شهری که دو سه شب در آن ماندیم. تهران را میگفت. چون همدان جمعیتش کم بود و خیابانهایش بزرگ و مردم کاسب هم وزین بودند. تاجرهایشان ساعت نه ده صبح از خانه بیرون میآیند. کسبشان دقیق است و غروب باز میگردند. وزین و آرام راه میروند. متدینین قشنگی دارد. اقتصادشان هم قوی است. خلاصه آن بچه گفته بود آن شهری که همه در آن میدویدند اسمش چه بود.
کتاب طوبی محبت – ص 152
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی
انتهای پیام/