بنیانگذاران موشکی سپاه در سوریه/ موشک‌های ایرانی مدیون ۱۳ پاسدار

"سوم آبان ماه سال ۶۳ یعنی چند ماه پس از سفر هیئت ایرانی به سوریه و لیبی،‌ جوانی که ۳ سال پیش رحیم صفوی حکم فرماندهی‌اش در یگان توپخانه سپاه را صادر کرده بود، به همراه یک هیئت نظامی به عنوان فرمانده گروه ایرانی راهی سوریه می‌شوند."

گروه امنیتی - دفاعی خبرگزاری تسنیم، در بخش نخست از پرونده ویژه "چرا موشک؟" به بررسی چگونگی پدیدارشدن نیاز جمهوری اسلامی ایران به موشک و علت پیدایش این نیاز بررسی و روایت کاملی از آنچه که در این زمینه در تاریخ ثبت است، بیان شد.

نگاهی کوتاه به بخش نخست: ارتش ایران اگر چه تجهیزات و ادوات زیادی در اختیار داشت که می‌توان گفت که این ادوات و تجهیزات قابل توجه بودند، اما از نقص‌هایی هم رنج می‌برد که از آن جمله می‌توان به عدم در اختیار داشتن تکنولوژی و زیر ساخت لازم برای تولید موشک و یا حتی خرید موشک به عنوان سلاحی که بتوان با آن دشمن را در دور دست‌ها هدف قرار داد، اشاره کرد.

با این وجود، سپاه دست به اقدامی اولیه زد و برخی مناطق مرزی عراق از جلمه برخی مناطق شهر بصره را با شرایط خاص مدنظر امام (ره)، با توپخانه‌ هدف قرار داد اما این کفایت نمی‌کرد چرا که صدام این پاسخ را اصلا پاسخ نمی‌دانست چه رسد که بخواهد به آن واکنش هم نشان دهد. از طرفی، توان توپخانه‌ای کشور هم محدود بود و برد توپخانه‌ها هم آنقدر نبود که بتوان از یک حدی بیشتر، مواضع بعثی‌ها را هدف قرار داد.

چند سال از جنگ گذشته و صدام اگر چه در نبردهای زمینی ناکامی‌های زیادی داشته اما با موشک‌هایش خیلی‌ها را نگران کرده است و مسئولان تنها راه چاره را یافته بودند اما برای عملی‌کردنش راهی طولانی و سخت در پیش بود، راهی به سوی موشکی شدن ایران.

بر این اساس بود که شورای عالی امنیت ملی وقت تصمیم می‌گیرد که 13 نفر از یگان توپخانه سپاه به فرماندهی جوانی به نام حسن طهرانی مقدم جدا شده و برای گذراندن آموزش نظامی عازم سوریه شوند، تا بتوانند پس از گذراندن دوره‌های آموزشی، اولین یگان موشکی ایران را راه‌اندازی کنند.

متن کامل بخش اول را در این لینک  بخوانید

*** موعد اعزام؛ 13 ژنرال سپاه در سوریه

پس از اینکه در سال 62 موشک‌باران شهرهای کشور شدت گرفت و تلفات بالایی بر جای گذشت و موجی از ناامیدی در بین مردم ایجاد شد، مسئولان کشور به این نتیجه رسیدند که پاسخی در خور و در همان سطح به ارتش عراق بدهند، پاسخی که با امکانات در حد صفر و بدون حتی یک نیروی متخصص، در وهله اول غیر ممکن به نظر می‌رسید.

قرار بر این شد که ابتدا، محسن رفیق دوست وزیر وقت سپاه در سفر به سوریه، موضوع موشکی را با حافظ اسد رئیس جمهور وقت این کشور در میان بگذارد و از وی طلب موشک کند. سوری‌ها در آن روزگار با کمک شوروی موشک‌های بالستیک اسکاد را دارا بودند، پس می‌توانستند در این مورد به ایران کمک قابل توجهی کنند.

محسن رفیق دوست و جمعی از فرماندهان جنگ در تیرماه سال 63 راهی سوریه شدند تا با رئیس جمهوری این کشور دیدار رسمی داشته و موضوع نیازهای نظامی ایران را مطرح کنند. حافظ اسد از همان ابتدا مخالف حمله صدام به ایران بود و خود را حامی ایران معرفی کرده بود، از این رو امیدها برای دریافت کمک از سوری‌ها زیاد بود اما یک مشکل مهم وجود داشت و آن این بود که ذخایر موشکی سوریه تحت اختیار و کنترل نظامیان شوروی بود و شوروی هم در جنگ، بیشتر حامی صدام بود تا ایران.

این موضوع، در دیدار هیئت ایرانی و حافظ اسد در دمشق مطرح می‌شود و اسد قبول می‌کند که علی‌رغم مشکلات موجود و با توجه به وجود یگان‌های موشکی و افسران و متخصصان زبده موشکی در ارتش این کشور، به یک گروه از نظامیان ایرانی "آموزش موشکی" داده شود. هیئت ایرانی با سوری‌ها قرارها را می‌گذارند و طبق برنامه قبلی، بعد از سوریه راهی لیبی می‌شوند، کشوری که تازه در آن انقلاب شده و معمر قذافی رهبری این کشور را برعهده دارد.

در دیدار هیئت ایرانی به سرپرستی محسن رفیق دوست وزیر وقت سپاه، موضوع نیازهای ایران مطرح شده و رفیق دوست در دیدار رسمی با قذافی، از وی درخواست مهمی می‌کند. ایران که پیش از این، توافق برای دوره آموزش موشکی در سوریه را با حافظ اسد نهایی کرده بود، حالا نیاز به موشک داشت، موشک‌هایی که به یک نیاز مبرم تبدیل شده بودند و رفیق دوست نیز از قذافی "موشک" درخواست می‌کند، موشک "اسکاد - بی".

معمر قذافی نیز با این درخواست موافقت می‌کند ولی شرط‌هایی هم دارد که از آن جمله دریافت سایت موشکی هاگ آمریکایی از ایران بود که تیم ایرانی نیز با این درخواست موافقت می‌کند و نهایتا موضوع نهایی می‌شود.

حافظ اسد رئیس جمهوری وقت سوریه

5 شنبه سوم آبان ماه سال 63 یعنی چند ماه پس از سفر هیئت ایرانی به سوریه و لیبی،‌ جوانی که 3 سال پیش رحیم صفوی حکم فرماندهی‌اش در یگان  توپخانه سپاه را صادر کرده بود، به همراه یک هیئت نظامی به عنوان فرمانده گروه ایرانی راهی سوریه می‌شوند تا اولین آموزش‌های لازم برای شلیک یک موشک را فرابگیرند.

حسن طهرانی مقدم را در این سفر، 12 نیروی دیگر به همراه 2 مترجم همراهی می‌کردند. وقتی این گروه وارد دمشق می‌شوند مورد استقبال گرم سوری‌ها قرار می‌گیرند و بلافاصله راهی تیپ 155 موشکی ارتش سوریه می‌شوند. وقتی موعد چک برنامه‌ها برای گذراندن دوره می‌شود، تیم ایرانی به نحوه چیدمان کلاس‌ها و برنامه‌های آموزشی با افسران موشکی سوریه به مشکل برمی‌خورند، ایرانی‌ها نمی‌توانند وقت زیادی بگذارند و با فراق بال، دوره موشکی را بگذرانند چرا که مردم ایران همچنان بدون هرگونه دفاعی زیر آماج حملات موشکی ارتش عراق هستند و باید سریع‌تر حسن طهرانی مقدم و تیمش به تهران بازگشته و کار را شروع کنند.

نهایتا قرار بر این می‌شود که کلاس‌ها فشرده شده و در 2 وعده صبح تا ظهر و ظهر تا عصر، کلاس‌ آموزش موشکی برگزار شود. فرماندهی سکو، مونتاژ و بارگیری موشک، تزریق سوخت، استقرار موشک و نصب کلاهک، نصب سرجنگی، گروه هواشناسی، گروه تست و ... از جمله کلاس‌هایی بود که باید برگزار می‌شد ولی این تعداد موضوع و وجود تنها 13 نیرو برای فراگیری این تخصص‌ها، اصلا با یکدیگر تناسب نداشتند لذا قرار بر این می‌شود که هر نفر در چند کلاس شرکت کند تا جای خالی پر شود.

آموزش‌ها از 12 آبان سال 63 در پادگان تیپ 155 موشکی ارتش سوریه در دمشق آغاز می‌شود و در طول دوره، یکی از مهمترین کارهای جانبی 13 نیروی موشکی ایران، تهیه جزوه‌هایی از آموزش‌ها و بعضا کپی برداری از جزوه‌های اصلی آموزش‌ها بود که با موفقیت انجام شد و با گذراندن تمام دوره‌ها، سوری‌ها پیشنهاد دادند که نحوه آماده‌سازی و شلیک راکت‌های فراگ 7 را هم به افسران جوان ایرانی آموزش بدهند. طهرانی‌مقدم هم با این پیشنهاد موافقت می‌کند و 6 نفر از افسران جوان ایران از همان تیم 13 نفره راهی دوره آموزشی فراگ می‌شوند و نهایتا آموزش موشکی، 30 آذر ماه سال 63 به پایان می‌رسد و تیم، راهی تهران می‌شود.

هواپیمای حامل افسران جوان موشکی که در فرودگاه مهرآباد به زمین می‌نشیند و یک هواپیمای نظامی متعلق به ارتش، حسن طهرانی مقدم و 12 افسری را که حالا همگی "افسر موشکی" شده بودند را به کرمانشاه منتقل می‌کند تا در پادگان شهید منتظری، "تیپ موشکی حدید" رسما آغاز به کار کند. این تیپ را "امیرعلی حاجی زاده" که آن روزها افسر جوانی از یگان توپخانه سپاه بود، در غیاب افسران جوان موشکی در پادگان شهید منتظری راه اندازی کرد تا وقتی حسن طهرانی مقدم و تیمش به ایران بازمی‌گردند، ساز و کار و بسترهای لازم برای آغاز فعالیت اولین تیم موشکی‌ سپاه فراهم باشد. از سوی دیگر، لیبی هم به وعده‌اش عمل کرده بود و در چند نوبت موشک‌های اسکاد بی را به ایران تحویل داده بود.

لیبی، در نوبت اول 8 فروند و در نوبت دوم با سفر مجدد رفیق‌دوست به لیبی، ایران 10 فروند موشک دیگر نیز دریافت کرد و در دوره بعدی هم 12 فروند موشک دیگر توسط ایران دریافت می‌شود.


نمایش موشک اسکاد در خیابان‌های تهران در دوران جنگ

اولین موشک اسکاد لیبیایی که به شهر نفت خیز کرکوک اصابت می‌کند، بسیاری باور نمی کنند که ایران توانسته باشد عراق را با موشک هدف قرار دهد، وقتی در مقاطع بعدی شهرهای بصره و بغداد هدف موشک اسکاد قرار گرفت، دیگر همه متوجه می شوند که ایران موشک بالستیک دارد.

ماجرا ادامه داشت تا اینکه بعد از ورود بخش آخر محموله موشکی به ایران، افسران لیبیایی که برای شلیک موشک راهی ایران شده بودند، دست از کار می‌کشند و اعلام می کنند که به دستور قذافی، دیگر حق ندارند به ایران در شلیک موشک‌ها کمک کنند، احتمالا این اقدام قذافی به دلیل این بوده که عراق به این کشور فشار وارد کرده و همه متوجه ماهیت موشک‌های شلیک شده از سوی ایران شده بودند.

وقتی افسران موشکی لیبی دست از کار می‌کشند، از مجموع 30 موشک اسکادی که قذافی به ایران داده بود، 21 فروندش به سوی عراق شلیک شده بود و 9 فروند آن باقی مانده بود لذا هنوز جای کار باقی بود و باید افسران ایرانی بقیه موشک‌ها را شلیک کنند، طهرانی مقدم و تیمش وارد میدان شده و فعالیت‌ها برای شلیک موشک را آغاز می‌کنند تا اولین موشک‌ اسکاد توسط ایران به سوی عراق شلیک شود.


شهید طهرانی مقدم و شهید صیاد شیرازی

اقدامات پیش از شلیک که پایان می‌یابد، اولین هدف، باشگاه افسران ارتش عراق در بغداد است و یگان موشکی ایران موفق به شلیک موشک می‌شود و ساعتی بعد، رادیو بی بی سی با قطع برنامه‌هایش از وقوع انفجار مهیب در بغداد و باشگاه افسران ارتش بعثی خبر می‌دهد که در آن تعداد زیادی از افسران بعثی کشته شدند.

افسران ایرانی توانستند اولین موشک‌ها را شلیک کنند اما مشکل همچنان ادامه داشت، چرا که ذخایر موشک‌های دریافتی از لیبی رو به اتمام بود و از سوی دیگر اگر ارتش عراق متوجه می‌شد که ایران دیگر موشک ندارد، جنگ شهرها را از سر می‌گرفت لذا باید مشکل از اساس حل می‌شد. حتی برای خرید موشک، محسن رفیقدوست وزیر وقت سپاه به همراه حسن طهرانی مقدم و فرماندهان دیگر نظامی به کره شمالی هم سفر می‌کنند اما کیم ایل جونگ رهبر وقت کره شمالی از دادن موشک امتناع کرده و فقط وعده آموزش نظامی و موشکی را به هیئت ایرانی می‌دهد.

این روند ادامه داشت تا اینکه افسران ایرانی به فکر تولید موشک افتادند، موشک‌هایی که باید بدون کمک دیگران ساخته می‌شد و برد مناسبی هم می‌داشت تا بتواند خود را به نقاط مختلف عراق و حتی بغداد برساند.

ادامه دارد . . .

انتهای پیام/