شهیدی که شوق شهادت داشت/ راهکار زیبای احمد برای دفاع از حرم حضرت زینب(س)/ ننگم آمد در راه حسین(ع) شهید نشوم


همزمان با آغاز محرم حال و هوای احمد عوض می‌شد و او بی‌تاب عزای حسین می‌گریست و بر سینه می‌زد و نوای یا حسین سر می‌داد و همیشه می‌گفت: محمد، اگر می‌خواهیم حسینی شویم باید این راه را ادامه دهیم.

به گزارش خبرگزاری تسنیم از اندیمشک، شهید والامقام احمد حاجیوند الیاسی در شهر ولایتمدار و پرافتخار اندیمشک دیده به جهان گشود و از همان بدو تولد حضوری فعال در عرصه‌های فرهنگی و اسلامی این شهرستان پرسرور و ایثار داشت، این شهید والامقام که از بسیجیان گردان امام حسین(ع) و دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد اندیمشک بود با آغاز نبردهای جبهه مقاومت و هتک حرمت داعشیان کور‌دل به حرمین شریفه اهل بیت(ع) عازم کشور سوریه شد و سرانجام در عملیات آزادسازی مناطق تحت اشغال نبل و الزهرا در سوریه، به‌دست گروه‌های تکفیری صهیونیستی به درجه رفیع شهادت نائل آمد، به همین منظور خبرنگار خبرگزاری تسنیم با برادر این شهید والا‌مقام محمد حاجیوند‌‌الیاسی‌ به گفت‌و‌گو نشست که از نظر خوانندگان محترم می‌گذرد.

مسجدی که با دستان مهربان احمد پا گرفت

خانه پدری ما در یک منطقه محروم و فقیرنشین اندیمشک واقع است و تا سال 1385 از فقدان یک مسجد مناسب محروم بود و سرانجام با پیگیری‌های گسترده و کمک‌های مردمی و دولتی، نخستین مسجد منطقه و محل ما ساخته شد تا مردم این منطقه به آرزوی چندساله خود دست یابند.

همزمان با آغاز به کار این مسجد، احمد از همان روزهای اول حضوری فعال در این مسجد و انجام کارهای فرهنگی و مذهبی آن داشت و شاید ساعت‌ها و روزهای بسیاری را برای این کار وقف کرده بود و هرگز از این مسیر خسته نمی‌شد.

پس از آغاز به کار این مسجد و حضور پرشور مردم در برگزاری مراسم‌های مختلف فرهنگی، احمد به‌عنوان مسئول بسیج پایگاه مسجد انتخاب و جوانان بسیاری را با روحیه بالای خود به حضور در مسجد و بسیج تشویق کرد.

دستان پدر منتظر مهربانی احمد

احمد با پدر ‌ارتباطی گرم و صمیمی داشت و هرگز طاقت رنجش و دوری از پدر را نداشت و هر وقت پدر خسته از سر کار بر‌می‌گشت این احمد بود که لبخند مهربانی را بر دیدگان پدر جاری می‌ساخت.

با آمدن پدر به منزل، احمد به استقبال او می‌رفت و برای او چای می‌ریخت و لباس‌های پدر را می‌شست و ناخن‌های دست پدر را می‌گرفت تا دستان پدر هنوز هم منتظر مهربانی احمد باشد.

پدر از دوری فرزند رنجیده، ولی اکنون دیگر خوشحال است که فرزند خود را در راه دفاع از راه حضرت زینب(س) و مقاومت و بیداری اسلامی و ارزش‌های اسلام و انقلاب تقدیم کرده و این هدیه را عامل شفاعت خود در روز قیامت می‌داند.

احمد راه ولایت را شناخته بود

شاید بارها و بارها با خودم تکرار کرده‌ام که احمد چه شد و چگونه آسمانی شد، ولی هر بار به این کلمه و یک بیان می‌رسم و آن هم، ولایت است و آن هم، توجه و شناخت احمد به این مفهوم بود.

احمد همواره می‌گفت: ولایت مطلقه فقیه، عامل رستگاری ماست و ما باید به این اصل و قاعده و منطق همواره پایبند و معتقد باشیم و اگر این اصل را فراموش کنیم ما و کشور دچار آسیب می‌شویم چرا که این مملکت یک امانت در دست ماست تا آن را به صاحب اصلی آن تقدیم کنیم.

احمد راه و منش ولایتمداری را نه به‌عنوان یک کلمه بلکه به‌عنوان یک اصل در سرتاسر زندگی درک کرده بود و با همین منطق بود که پیش از شهادت در 27 مسئولیت فرهنگی نهادهای دولتی و خصوصی و  خیریه به خدمت‌رسانی می‌پرداخت و کمتر برنامه فرهنگی اجراشده در شهرستان را از دست می‌داد و در آن شرکت نمی‌کرد.

شوق پرواز در کلام او جاری بود

احمد به‌خلاف کودکان و نوجوانان دیگر که به‌رسم کودکی و در آرزوی‌های خود معمار آینده خود هستند و به‌شوق دکتر و مهندس شدن به گذر عمر می‌پردازند، حیات معنوی خود را پای منبر و در مسجد و بسیج سیر و تقویت می‌کرد.

یادم می‌آید به او گفتم: احمد، برنامه‌ات برای آینده چیست؟ گفت: محمد برنامه من برای آینده با دیگران فرق دارد، به‌زودی به تو می‌گویم چه می‌خواهم انجام دهم ولی بدان راه و منطق من این‌گونه نیست که به‌دنبال دنیا باشم.

همین اصل و منطق را در وصیت‌‌نامه خود و 50 روز قبل از شهادت بیان کرده است و می‌گوید: من رفتم تا ماندگار شوم، من برای شهادت آماده‌ام.

یادم می‌آید حتی وقتی قصد رفتن داشت و پدر در ابتدا مخالف رفتن او بود خطاب به پدر گفت: پدر من راهم را پیدا کردم، بگذار خوشبخت شوم.

شهادت احمد روشنگر راه مقاومت بود

شاید جوانان در این روزها با خود بیندیشند که چرا به سوریه برویم، چرا شهید شویم، من هم بیش از سفر احمد بارها و بارها به این موضوع فکر کرده‌ام، حال با رفتن احمد پاسخ این تفکر را گرفته‌ام.

حال با رفتن احمد است که 80‌ــ‌70 جوان راه پیدا کرده‌اند و عزم سفر بسته‌اند تا منزل پدری احمد به پایگاه مقاومت و بیداری جوانان مردمی منطقه و محل ما تبدیل شود که جانانه در هشت سال دفاع مقدس به پای ولایت فقیه جان داده‌اند.

شهادت احمد، روشنگر راه مقاومت بود و من حال بعد از شهادت احمد با خود دو عهد بسته‌ام و دو دین بر دوش خود احساس می‌کنم و آن هم شناخت راه احمد و استمرار مسیر آن است.

حال دیگر می‌دانم که این نظام و شهدای آن و ولایت فقیه ارکان و لازمه استمرار راه حق هستند و هرگز در مسیر دفاع از این باور ذره‌ای عقب نخواهم نشست و با حرکت در مسیر اهل بیت(ع) سعی بر تقویت این منطق خواهم داشت.

احمد راه کربلا را انتخاب کرده بود

همزمان با آغاز محرم حال و هوای احمد عوض می‌شد و او بی‌تاب عزای حسین می‌گریست و بر سینه می‌زد و نوای یا حسین سر می‌داد و همیشه می‌گفت: محمد، اگر می‌خواهیم حسینی شویم باید این راه را ادامه دهیم و اگر عزای سالار شهیدان یک دهه است ما دو دهه به عزاداری بپردازیم.

احمد می‌گفت: محمد، آدم با کلام حسینی نمی‌شود، باید راه را شناخت و در مسیر آن حرکت کرد، راه حسین(ع) شجاعت و حضور است، آدم با سکوت و یک جا ایستادن حسینی نمی‌شود، برای حسینی شدن باید بلند شد، باید ایستاد و باید حرکت کرد.

پس از آغاز حمله کوردلان داعشی و هتک حرمت به حرمین شریفه اهل بیت(ع) او تاب و انتظار شهادت در منظر بانوی کربلا را تکرار و تکرار می‌کرد و سرانجام در بهمن ماه امسال و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی به آرزوی خود رسید و آسمانی شد.

وصیت‌نامه شهید احمد حاجیوند الیاسی

پدر و مادر عزیزم، بار اول که خواستم با اجازه برم نذاشته‌اید، دیگه این بار ترجیح دادم بی‌سر‌و‌صدا برم، در شرایطی که جهان اسلام و به‌خصوص محور مقاومت به‌رهبری ایران اسلامی و هدایت امام خامنه‌ای عزیز در میدان مبارزه با باطل قرار گرفته است و هر چند روزی عده‌ای از برادران دینی و هم‌وطنم در دفاع از امت‌های مظلوم در سوریه و عراق و به‌خصوص یمن به شهادت می‌رسند، ننگم آمد در این راه نروم و بمانم چرا که من که در دو دهه از عمرم با ذکر یا حسین(ع) رشد و نمو یافته‌ام، حق بود با سر برای این راه تلاش کنم نه با دست و پا.

پدر و مادرم عزیزم، در ایامی که از عمرم گذشت شاید شما توقع جبرانی نداشته‌اید ولی من هم هیچ کاری برای آسایش و نیکی به شما آن گونه که شایسته شماست انجام نداده‌ام و همیشهٔ خدا شرمندهٔ شما بودم و هستم.

امیدوارم حالا که توفیق شد و لیاقت دفاع از حرم حضرت زینب(س) در میدان جنگ به دین و اسلام ناب محمدی(ص) و علوی(ع) پیدا کرده‌ام، خداوند به‌حرمت عمهٔ سادات توفیق دهد اگر ذره‌ای ثواب نصیبم شد آن را هدیهٔ فرزند بی‌معرفتتان به شما قرار دهند و اگر لیاقت شهادت پیدا نمودم، خداوند این اندک آبرو را شفاعت دنیا و آخرت روشن و صادقانهٔ شما برای مراتب عالی‌تر زندگی قرار دهند.

پس، بی‌طاقت نباشید و بی‌صبری نکنید که خداوند خود نگهدار رزمندگان است.

خواهران و برادرانم، شما نیز بی‌طاقت نباشید، این بهترین راه بشریت هست، خوشحال باشید و برای پیروزی رزمندگان اسلام دعا کنید و آنها را یاری نمایید حتی اگر با یک صلوات.

گزارش از محمدامین جمشیدی

انتهای پیام/*