عطوان: اوباما سند دفن روابط استراتژیک آمریکا و عربستان را امضا کرد
تحلیلگر مطرح عرب تاکید کرد ستونهای ائتلاف واشنگتن و ریاض در حال فروپاشی است و در واقع، رئیسجمهوری آمریکا در سفر اخیر خود سند دفن روابط استراتژیک بیش از ۸۰ ساله بین این دو کشور را امضا کرده است.
به گزارش گروه بینالملل خبرگزاری تسنیم، «عبدالباری عطوان» نویسنده و تحلیلگر برجسته جهان عرب در مقاله خود در روزنامه رای الیوم به بررسی سفر «باراک اوباما» رئیسجمهوری آمریکا به عربستان سعودی در سایه بروز تنش بین روابط ریاض و واشنگتن در پی ارائه طرح کنگره درخصوص 11 سپتامبر، پرداخت و نوشت: دقیقا نمیدانیم که دیدار «تاریخی» میان «سلمان بن عبدالعزیز» پادشاه عربستان سعودی و میهمان آمریکاییاش، باراک اوباما چگونه بود و شاید لازم است چندین هفته یا چندین ماه یا حتی چندین سال منتظر بمانیم تا از جزئیات آن باخبر شویم آن هم در روزنامههای آمریکایی یا غربی و قطعا نه در روزنامههای عربی. آیا پادشاه سعودی از سر خشم با مشت روی میز کوبید، همانگونه که برادرش، ملک عبدالله (پادشاه سابق سعودی) طی دیدارش با اوباما مشابه این کار را کرد و به اوباما گفت «جناب رئیسجمهور! بار دیگر خطوط قرمز برای ما تعیین نکن». شاهزاده «ترکی الفیصل» رئیس اسبق سازمان اطلاعات عربستان این رخداد را تقریبا 3 سال بعد در مقالهای، که به مانند یک فرد خشمگین یا فرد سرزنش کننده نوشته بود، به ما اطلاع داد. او این مقاله را در روزنامه «الشرق الاوسط» در واکنش به مصاحبه رئیسجمهوری آمریکا با مجله «آتلانتیک»، منتشر کرد.
خبرگزاری رسمی عربستان سعودی در ارائه هرگونه جزئیاتی (درباره این نشست)، همانند عادت همیشگیاش یعنی از زمان تاسیسش از نیم قرن پیش، «بسیار خسیس» بود. ولی مقدمات میتواند برداشت درستی از نتایج این سفر بدهد. جالب توجه این بود که پادشاه سعودی در رأس استقبالکنندگان از اوباما در فرودگاه ریاض نبود و در واقع، وی تعمدانه در همان روز از پادشاهان و سران کشورهای عربی حوزه خلیجفارس استقبال کرد تا در نشست روز پنجشنبه این سران شرکت کند. پادشاه سعودی به اعزام شاهزاده «فیصل بن بندر آل سعود» امیر منطقه ریاض به ماموریت (استقبال از اوباما) بسنده کرد و همین امر نشان دهنده پیامی دال بر بیتوجهی به رئیسجمهوری آمریکا و نه «تحقیر» وی است.
هنگامی که دیدار اوباما از ریاض را تاریخی توصیف کردیم، منظورمان این بود که چهبسا شاهد «دفن» روابط استراتژیک بیش از 80 ساله دو کشوری و یا شاهد آغاز مرحلهای جدید و کاملا متفاوت شویم؛ چرا که ستونهای اصلی و سهگانهای، که ائتلاف استراتژیک میان دو کشور براساس آنها شکل گرفت یعنی مبارزه با کمونیسم، مبارزه با ناسیونالیسم «تندروی» عربی، که اولویتش رویارویی با اشغالگر اسرائیلی است، و در آخر نفت، از هم پاشیده و محو شدهاند.
کمونیسم و نماد آن یعنی اتحاد جماهیر شوروی، که فروپاشی آن در افغانستان آغاز شد، تاریخی شده است و بیشتر نظامهای عربی، که بر ایدئولوژی ناسیونالیسیتی متمرکز بودند با دخالتهای نظامی آمریکا و با پشتیبانی عربستان و کشورهای حاشیه خلیجفارس، در عراق و لیبی تغییر کرد و تلاشهایی با این رویکرد در سوریه ادامه دارد و حتی کشور قطر، که نماد وحدت ملی عربی است در معرض فروپاشی و تجزیه است.
اگر نفت قویترین سلاح سعودی در تعامل با غرب بود، (میگوییم) اهمیت این سلاح به تدریج در حال از بین رفتن است آن هم نه به دلیل سقوط قیمت آن و تسلیم شدن آن در برابر صعود نفت شل و دیگر منابع انرژی بلکه به 2 دلیل است:- ظهور قدرت مشترک ایرانی- عراقی در کنار همپیمان روسی، که رقیب قوی عربستان سعودی در رهبری بر نفت محسوب میشود، - فروپاشی کنفرانس نفتی دوحه در چند روز اخیر، که در نتیجه ناتوانی عربستان سعودی- برای نخستین بار از زمان تاسیس سازمان «اوپک»- از تحمیل شرطها و دیکتههایش بود.
سعودیها هیچوقت از دموکراتها در آمریکا خوششان نمیآمد و همیشه حزب جمهوریخواه را همپیمان سنتی خود میدانستند و اوبامای دموکرات نیز دشمنیاش با عربستان سعودی را پنهان نکرد. او از زمانیکه سناتور ایالت شیکاگو بود با سیاستهای عربستان مخالفت میکرد. اوباما در سال 2002 طی یک سخنرانی از «جرج بوش پسر» رئیسجمهور اسبق آمریکا خواست که از همپیمانان آمریکا در ریاض و قاهره بخواهد سرکوب ملتهای خود را متوقف کنند. اوباما همچنین در تبلیغات انتخابات ریاستجمهوری خود وعده داد که وابستگی آمریکا به نفت عربستان را متوقف کند، و وعده خود را عملی کرد.
3 رویداد مهم از پایان روابط استراتژیک میان عربستان و آمریکا حکایت میکنند:
نخست: عقبنشینی اوباما از حمله هوایی به دمشق برای سرنگون کردن نظام «بشار اسد» رئیسجمهوری سوریه به اتهام عبور از خطوط قرمز تعیین شده و استفاده از تسلیحات شیمیایی «فرضی» علیه معارضان مسلح طی سال 2013. وی سناریوی لیبی را در سوریه تکرار نکرد.
دوم: توافق هستهای آمریکا و ایران، که به لغو تحریمها علیه تهران و بازگشت آن به جامعه جهانی و نیز حذف صفت به اصطلاح کشور تروریستی «سرکش» از این کشور منجر شد.
سوم: مصاحبه طولانی اوباما با مجله آتلانتیک (19 هزار کلمه). او در این مصاحبه عربستان سعودی را به ترویج ایدئولوژی وهابی تندرو متهم و تأکید کرد که اکثریت قریب به اتفاق عاملان حملات 11 سپتامبر سال 2001- یعنی 15 نفر از مجموع 19 نفر- سعودی بودند و نه ایرانی. اوباما همچنین از عربستان خواست با ایران به (توافق) «صلح سرد» و تقسیم خاورمیانه با آن برسد.
عربستان امیدوار بود که پس از کاهش قدرت عراق، فروپاشی اقتصادی مصر و کمرنگ شدن نقش منطقهای آن و خروج سوریه از معادله- به دلیل 5 سال جنگ که ارتش آن را خسته و یک چهارم جمعیت این کشور را آواره کرده است- آمریکا همچنان رهبری آن بر منطقه خاورمیانه را به رسمیت بشناسد. از اینرو بود که عربستان سعودی با هرگونه مشارکت دشمن سرسخت خود یعنی ایران در رهبری بر منطقه مخالفت کرد و میکند. این همان چیزی است که حالت هوس سعودیها در حال حاضر برای تشکیل ائتلافهای اسلامی و عربی به رهبری خود و اعلان جنگ علیه هر کسی که از ریاض سرپیچی و با ایران ائتلاف کند را تفسیر میکند وضعیتی که برای یمن، سوریه و لبنان اتفاق افتاده است.
دولت آمریکا پیامی قوی به رهبران سعودی پیش از رسیدن رئیسجمهورش به ریاض داد که طبق اخبار درز کرده به بیرون، کنگره آمریکا درصدد است قانونی را به تصویب برساند که اجازه میدهد خانوادههای قربانیان حملات 11 سپتامبر ،عربستان سعودی را در دادگاههای آمریکا محاکمه کنند. «سیمون هندرسون» نویسنده متخصص در امور عربستان در مقالهای در مجله آمریکایی «فارین پالیسی» تأکید کرد که منابع آمریکایی و انگلیسی به وی اطلاع دادند که 2 شاهزاده سعودی گروه «القاعده» را از سال 1996 میکردند آن هم نه از جیب خودشان بلکه از خزانه عربستان. هندرسون این مقاله را در اشاره به 28 صفحهای نوشته است که از گزارش تحقیقات کنگره آمریکا مخفی شدهاند و شاید هم دربردارنده این واقعیتها نیز باشد.
درست است که اوباما تأکید کرده که از حق وتوی خود برای جلوگیری از تصویب این قانون استفاده میکند ولی وی چند ماه دیگر قدرت را ترک میکند و چهبسا رئیسجمهوری سر کار بیاید که چنین موضعی را اتخاذ نکند. این پیام نیز واضح است که به رهبران عربستان سعودی میگوید از خطوط قرمز عبور نکنید و به واکنشهای انتقامجویانه مانند خارج کردن 750 میلیارد دلار سهام و سرمایهگذاری از آمریکا- همانطور که «عادل الجبیر» وزیر خارجه (عربستان) تهدید کرد- روی نیاورید.
ملک سلمان از ملاقات با اوباما در یک سال پیش در کاخ سفید احساس راحتی نمیکرد و هنگامی که اوباما برای تسلیت به وی به مناسبت درگذشت ملک عبدالله به عربستان آمد، نیز احساس راحتی نمیکرد و صحبت کردن با وی را در حاشیه آن، به شیوهای که همراهان اوباما آن را غیر دیپلماتیک توصیف کردند، قطع کرد؛ اقدامی که معاونان ملک سلمان اینگونه توجیه کردند که وی برای نماز رفت. این احساس عدم راحتی پس از اظهارات اوباما در مصاحبه با مجله آتلانتیک و نیز قبل از آن، اظهارات «توماس فریدمان» روزنامهنگار آمریکایی درباره اوضاع عربستان، طبیعی است. اوباما در این مصاحبه درباره خطر داخلی فراروی حکومت عربستان سعودی سخن گفت و تأکید کرد، تهدیدی داخلی سعودی، که شامل به حاشیه راندن جوانان و ندادن آزادیها به آنها و مشارکت ندادنشان در تعیین سرنوشتشان بسیار بزرگتر از خطر خارجی یعنی ایران است. در مقابل اوباما نیز هیچگونه احساس دوستی نسبت به میزبان سعودی خود ندارد و شاید اوباما این را شنیده است که برخی از مسئولان سعودی و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس، او را به دلیل ریشههای آفریقاییاش، «برده» توصیف میکنند، اصالت اوباما به کنیا بازمیگردد. او در اندونزی نیز زندگی کرده است و با منطقه و ادبیات این کشور را به خوبی آشنا است.
همانطور که مجله «فارین پالیسی» در آخرین شمار خود نوشت، رئیسجمهوری آمریکا برای امضای سند دفن روابط استراتژیک ویژه میان دو کشور به عربستان سفر کرد. هر کسی بر این باور باشد که رئیسجمهوری جدید آمریکا این روابط را احیا خواهد کرد در اشتباه است، بهویژه اگر «دونالد ترامپ» نژادپرست، که جلوگیری از ورود مسلمانان به آمریکا و مجبور کردن عربستان به پرداخت بهای حمایتش توسط آمریکا را خواستار است، رئیسجمهور شود یا «هیلاری کلینتون» دموکرات، که رویکرد معلمش یعنی اوباما را در پیش خواهد گرفت.
چیزی به نامه «موسسه» سیاستهای آمریکا را تدوین و نقشه ائتلافهای خارجی آن را ترسیم میکندو رؤسای جمهور چارهای جز اجرای آن ندارند.
رهبران عربستان چگونه با این تحول جدید و خطرناک تعامل خواهند کرد؟ پاسخی به این پرسش نداریم ولی آنچه میتوانیم بگوییم این است که سیاستهای «تمردانه» و دور شدن از آرمانهای عربی و اعتقاد فزاینده به اینکه شاید ائتلاف با اسرائیل جایگزینی بهتر است، نتایج معکوسی خواهد داشت. رهبران عربستان سعودی چارهای جز این ندارند که سیاست جدیدی وضع کنند که بر چگونگی تاسیس طرح عربی، ملی، سیاسی و نظامی متمرکز شود که ستون اول آن مسئله فلسطین و همراه شدن با ایران در این خصوص باشد و همچنین بر «گفتوگو» و نه رویارویی با کشورهای همسایه و نیز احترام به ملتهای دیگر به دور از تکبر تکیه کند تا این طرح تقویت و قوی شود.
انتهای پیام/