پیشنهاد یک مدل تحولگرا به اصولگرایان
"بافت اصولگرایی بایستی بهلحاظ هدفگذاری و رویکرد دچار تحول انقلابی شود و از جریان به جبهه انقلاب تغییر فاز دهد".
به گزارش خبرگزاری تسنیم، محمد عبداللهی در یادداشتی نوشت: رقابت سیاسی در ایران از اواسط دهه هفتاد تاکنون همواره میان دو طیف سیاسی اصلاحطلبان و اصولگرایان برقرار بوده است، اصولگرایان تاکنون توانستهاند پایبندی خود را به آرمانهای انقلاب و نظام اسلامی بهشکل قابل قبولی اثبات کنند، اما سؤال اینجاست: دلیل ناکامی اصولگرایان در انتخابات مجلس چه بود؟ درپاسخ به این سؤال، عوامل مختلفی از غربزده شدن مردم تهران تا عدم لیستی رأی دادن همه اصولگرایان، عدم تبلیغات، ضعف سازماندهی و… شمرده میشود. برای دقیق شدن در این موضوع لازم است به آسیب شناسی وضعیت اصولگرایان بپردازیم.
• آسیبشناسی وضع موجود
1. اصولگرایی از اساس با بحران هویت روبهروست؛ بحران هویتی که حاصل رویکرد سلبی و انفعالی صرف در اصولگرایان است. این مسئله در چرخشهای 180درجهای جناحهای کشور در مواضع اساسی سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، خود را نشان داده است و خروجی آن تخریب اصل اصولگرایی نزد مردم بوده است . موارد دیگری را هم میتوان به این آسیب افزود، مثلاً عدم انسجام و پراکندگی در بین احزاب و گروههای سیاسی که در ذیل این جریان قرار میگیرند یا کمتوجهی به کار حزبی و سازمان یافته در این جریان سیاسی و امثال آن.
2. از جمله مهمترین آسیبهای جریان اصولگرا آن است که خود را تنها بر اساس آرمانهای کلی انقلاب و گفتمان امام و رهبری (بدون تبیین علمی و دقیق و مدون) تعریف میکند و شاخصهای دیگری برای خود تعریف و ترسیم نمیکند، از این رو افراد و گروههای مختلف و متعددی خود را داخل این جریان تعریف میکنند در حالی که مناسبات و پیوندهای سیاسی ــ معرفتی آنها با حرکت کلی این جریان فاقد تعریف و قاعده مشخص است.
3. تغییر اولویتها و مسائل اصلی و فرعی نزد برخی اصولگرایان، سیاستزده شدن بیش از اندازه برنامهها و رویکردها برای افکار عمومی نمایشی از دور بودن اصولگرایان از "متن زندگی" آنان را در پی دارد.
4. غفلت از برنامهمحوری؛ یعنی بیش از آنکه به اصول و مبانی اصولگرایی و برنامههای تدبیری توجه کنند بر آن میکوشند که اشخاص معینی مسئول مدیریتها باشند. همین مدیریت شخصمحور است که سبب میشود که با فقدان آن شخصیت، شالوده و انسجام جریان دچار از هم گسیختگی شود، این در حالی است که مدیریت نوین در عرصه احزاب سیاسی، بر ساختار شبکهای، مدیریت سیال و پرهیز از «شخصیتمحوری» تأکید دارد.
5. جریان اصولگرایی تاکنون موضع خود را در اقتصاد که بزرگترین مشکل کشور است بهروشنی بیان نکرده است. این جریان سیاسی منتقد اقتصاد لیبرالی است ولی بههنگام حضور در قدرت از نسخههای اقتصاد لیبرالی حمایت کرده است. حاصل چنین رویکردی ایجاد اختلال تحلیلی در مخاطبی است که برای انتخاب کردن بهدنبال تصویری روشن از مواضع و اقدامات جریانهای سیاسی است.
6. جریان اصولگرا بهسمت طبقات اجتماعی که معطوف به آن میتواند گفتمان خود را پیش ببرد نرفته و نمادها و شعارهایی را که بتواند با این طبقه نسبت برقرار کند و آنها را به صحنه انتخابات فراخوان کند، به کار نگرفته است. فعالیتهای شب انتخاباتی اصولگرایان بیش از آنکه باور اجتماعی را با اعتماد و انتخاب توأم کند حس "وصولگرایی" را جایگزین "اصولگرایی" میکند. افکار عمومی به تفکری اعتماد میکند که او را همراه با خود و در متن زندگی بیابد نه در حاشیه آن و بهدور از دغدغهها و نیازهای روزمره.
7. بهروز نکردن شعارها و موضوعاتی که تبلیغات بر آنها متمرکز میشود. جریان اصولگرا مطابق با تحولات اجتماعی پیش نمیرود و همواره یک گام عقب است. همین موضوع، رویکرد انفعالی آنها را در این زمینه در پی داشته است. غلبه نگاه سیاسی در فعالیتها و دور شدن از رویکردهای جامعهمحور نیز سبب شده است تا جریان اصولگرایی اساساً مخاطب هدف خود را فراموش کند. این امر بهنوبه خود بیتوجهی به کارآمدی شعارها را در پی داشته است و علاوه بر این سبب شده است تا اصولگرایان اساساً ندانند برای توسعه گفتمانی خود باید بر چه موضوعاتی تأکید داشته باشند.
8. دور شدن از برخی آرمانهای انقلاب و امام راحل در عرصه عمل. اصولگرایان با آنکه در عرصه تئوریک توانستهاند در حد قابل قبولی نسبت مشخص، درست و دقیقی با آرمانهای امام و انقلاب برقرار کنند، با آنکه در عرصه عمل بهدلایل مختلف، بعضاً تصویری بهجز این در عرصه عمومی از خود به جای گذاشتهاند. شکلگیری پارهای تخلفات طی دو دولت اصولگرای نهم و دهم، وجود برخی بداخلاقیهای سیاسی در برخی شخصیت های اصولگرا در زمره مثالهایی است که این تضاد را تداعی میکند. وجود همین مثالها و تضاد نظر و عمل ــ هرچند موارد آن گسترده نیست ــ سبب میشود تا این موضوعات به کل جریان اصولگرایی تعمیم داده شود و در نهایت این جریان نتواند چهره مطلوبی از خود در اذهان عمومی به جای گذارد.
9. غفلت از آموزش و تریبت نسل جدید. جریان اصولگرا برنامه مشخصی برای بازتولید گفتمان اصولگرایی بهطور هدفمند و سیستماتیک در نسل جدید ندارد. رهبران اصولگرایی تلاشی برای انتقال تجربیات تشکیلاتی و محتوایی خود به نسل جدید انجام نمیدهند و نسل جدید اصولگرایی بهگونهای «خود به خودی» و در جریان کنشها و واکنشهای سیاسی جامعه و با محوریت رهبر انقلاب است که خود را مجهز میکند.
• چند پیشنهاد برای رسیدن به وضعیت مطلوب
1. اولین و استراتژیکترین گام در جهت نجات اصولگرایان، بهتعبیر رهبر معظم انقلاب ارتباط با مردم، تبیین و آگاهسازی آنهاست. باید توجه کرد که مزیت جبهه انقلاب، ارتباط مستقیم، حقیقی، چهره به چهره و سینهبهسینه با مردم است که حرکتهای جمعی، مجازی و رسانهای باید بر آن سوار شود نه بالعکس.
2. اصولگرایان نیاز به یک خانهتکانی اساسی دارند. باید در جلسات درونی خود با دیده انصاف به نقد خود و عملکردشان بپردازند و رهبرانی دارای پایگاه اجتماعی مقبولتر برای خود برگزینند.
3. بافت اصولگرایی بایستی بهلحاظ هدفگذاری و رویکرد دچار تحول انقلابی شود و از جریان به جبهه انقلاب تغییر فاز دهد، بدین شکل گسترده شدن فعالیتها و تنوع افکار و سلیقههای گوناگون را در پی خواهد داشت.
4. پیگیری مسائل واقعی مردم و انقلاب و عدالتخواهی بهمثابه اصل نه تاکتیک بهشکلی که مردم احساس کنند جبهه انقلاب نه مانند سیاسیون بهصورت تاکتیکی و موسمی، که بهصورت آرمانی و همیشگی پیگیر مسائل اصلی مربوط به معیشت عمومی، بیعدالتیها اعم از عوامل ایجادکننده فقر، فساد، تبعیض، اشرافیت و حیفومیل بیتالمال هستند.
5. میدان دادن به نیروهای جوانتر انقلابی، حزباللهی و خوشفکر نیاز امروز اصولگرایان است. پیرسالاری از جمله مشکلاتی است که بافت اصولگرایی را به خمودی و انفعال نسبی دچار کرده و امکان تحول و پویایی را در موارد زیادی از آن سلب کرده است . مهمترین آفت پیرسالاری برای هر تشکیلاتی اتخاذ روحیه محافظهکارانه و معاملهگرانه است.
6. لازم است نیروهای اصیل انقلابی و حزباللهی بهجای سرگرم شدن به مفهوم اصولگرایی، با اصولگرایانی که در بسیاری اوقات تنها تفاوتشان با اصلاحطلبان دعوای قبیلهای است، مرزبندی کنند.
7. بازخوانی دوباره مبانی انقلاب و خط امام، ناظر به دعواهای امروز در جنگ فقر و غنا و استضعاف و استکبار و عدالت، آزادی و جمهوریت، پیشرفت، بسیج جهانی مستضعفین و… است، مقولهای که به نظر میرسد اصولگرایان تا حدی از آن غفلت ویا به سطوح تاکتیکی آن اکتفا کردهاند.
8. جا دارد اصولگرایان با استفاده از خرد جمعی و تشکیل اتاقهای فکر با بهرهمندی از نیروهای خوشذوق، متدین، حزباللّهی و جسور روشهای نوین را در جهت جا انداختن و اجرایی کردن گفتمان انقلاب بررسی و نهادینه نمایند.
9. اصولگرایان باید به جامعه نشان دهند که مسائل واقعی اداره کشور را درک میکنند. مسیری که باید در این طریق طی شود، آن است که طرحهای اقتصادی خرد و ملموس برای حل و فصل مسائل ملموس مردم مانند قیمتها، مالیات، تسهیلات، تولید، اشتغال، اقتصاد خانواده، و مواردی از این دست ارائه شود.
10. بایستی ائتلاف اصولگرایان کاملتر و فراگیرتر شود و کل سرمایه اجتماعی اصولگرایان را پوشش دهد.اینکه اصولگرایی معادل یک جریان خاص تعریف شود به طور قطع اقبال عمومی را در پی نخواهد داشت و حتی در طبقه سنتی و مذهبی ریزش رای را به همراه دارد.از این رو برای انتخاباتهای آتی باید این سازماندهی تکمیل شود و ساختارمند گردد.
11. روش های سنتی در عرصه سیاست که از پیچیدگی خاصی برخوردار است پاسخگوی امروز اصولگرایان نیست. متدهای قدیمی و آزمون شده باید تغییر کند و با خط کش های انقلاب هم سنگ و هم وزن شود.
12. در ملاک ها باید پیروی از امام و رهبری در عمل برای مردم ثابت شود. توجه خاص به وصیت نامه امام راحل و رهنمودهای امام خامنه ای در شعارها و اعمال مطمئناً با اقبال عمومی روبرو خواهد شد.
13. استفاده از روش های جدید هنری و رسانه ای و بهره گیری هنرمندانه از فضای مجازی در انتقال خاستگاه، شعارها و اهداف بسیار راه گشا خواهد بود. اصلاح طلبان توانستند با الگوی جدیدی روابط با شعاع بلند حاکمیتی را به روابط با شعاع کوتاه اجتماعی تبدیل کنند. در این روش شبکه ای نوعی از دموکراسی گفت و گو محور حاکم شده و توان موج سازی اجتماعی بالایی را در پی دارد .با این تفاصیل به نظر می رسد تجدید نظر در الگوی جلب مشارکت اجتماعی برای اصولگرایان در زمره ضرورت ها است.
14. جریان اصولگرایی درسطح سیاست ورزی باید تغییرات رخ داده را درسطوح اجتماعی درنظر بگیرد. سیاست ورزی باید بر مبنای فهم دقیق و مستمر از تحولات جامعه صورت بگیرد. بنابراین گذار از سیاست ورزی ایستا به سیاست ورزی سیال و پویا باید یکی از اصول مورد نظر جریان اصولگرا باشد. ظهور نسل جدید جوانان، شکل گیری جامعه شبکهای و تحول الگوهای ارتباطی با گسترش شبکههای اجتماعی، فربه شدن برخی اقشار و نحیف شدن برخی اقشار دیگر اجتماعی، تحولات اقتصادی، تغییرات فرهنگی و... برخی از مثالهایی هستند که اصولگرایان باید در تعیین الگوی سیاست ورزی خود به آنها توجه داشته باشند.
به طور کلی اصولگرایان نیازمند یک دگردیسی، بازآفرینی و بازیافت جدی در شیوه سیاست ورزی خود هستند. چنانچه جریان اصولگرایی بتواند تصمیمات سطوح بالا را به گونه ای تنظیم، مدیریت و اعمال کند که تافته جدا بافته از متن اجتماع نباشد در پایین هم نتیجه می گیرد، درواقع این خلا سیاست ورزی از پایین ، اجازه پیش بردن مناسبات و ارتباط با این پایگاه اجتماعی و استفاده از مزیت های آن را به این جریان نمی دهد.
15. بیشترین ظرفیت جریان اصولگرا در گفتمان عدالت و کارآمدی است و این جریان باید ازچنین موضعی با جامعه حرف بزند و به طور طبیعی باید با پایگاهی صحبت کند که مسئله و ترجیهش چه به لحاظ ایدئولوژی و چه به لحاظ اجتماعی "عدالت " و گرانیگاه نیازهایش "کارآمدی "است .تفسیر صحیح و اجرایی از مدیریت جهادی و عدالت محور با ارایه کارنامه در حال اجرای بخش هایی از جریان اصولگرایی که نماد کارآمدی و دارای برد اجتماعی هستند می تواند ذهنیت اجتماعی را در این مسیر نشانه گذاری کند.
انتهای پیام/