نمایش – حرکت = ملال

«جرده» ایده فولکوریک مناسبی را دستمایه قرار می‌دهد؛ اما دریغ آن همه پویایی موجود در فضای فولکوریک. همه چیز در قابی ایستا و چند دیالوگ ناپخته دنبال می‌شود.

«جرده» عنوان نمایشی است از استان خوزستان که در بخش مسابقه صحنه‌ای جشنواره در برابر جمع مشتاقی از مخاطبان روی صحنه رفت. نمایش داستان ساده‌ای دارد، یک ملودرام با ساختار عشق مثلثی. زنی میان عشق دو مرد، آن را انتخاب می‌کند که باورمند است و در نهایت در جدال با متجاوز ایستادگی می‌کند. شوهر در عشیره خود دشمنی پنهان دارد، پس همه چیز به جدال میان دو عاشق منتهی می‌شود. یکی کشته می‌شود و دیگری زخمی. مرد زخمی در پی گرفتن انتقام است و در عین حال نسبت به معشوق سابق ابراز علاقه می‌کند. در نهایت او نیز توسط دشمن کشته می‌شود؛ لیکن اتحادی میان پسران دو رقیب شکل می‌گیرد.

ملودرام همواره ژانر جذابی است برای عموم مردم. یک رقابت عشقی که در آن شادی و غم توأمان است. روابط انسانی به صریح‌ترین و البته مطلوب‌ترین شکل نمود پیدا می‌کند. همه چیز در سادگی به سر می‌برد و قرار نیست روابط چندان پیچیده شود. ملودرام همه فهم است.

در این میان ملودرام به سبب دو نیروی غم و شادی که توأمان در خود دارد بالا و پایین بسیار دارد. این نوسان ایجاد حرکت می‌کند و ژانر به مولد نیرو تبدیل می‌شود و جهان اثر را درگیر خود می‌کند. یک عشق می‌تواند به جنون منجر شود و یک شکست توانایی خلق داستانی دیگر دارد. همه چیز در دست خالق اثر است برای تغییر فضایی پویا.

«جرده» یک ملودرام است برآمده از آداب یک منطقه و نماینگر اندیشه یک جامعه. تا بدین جای امر برای مخاطب ناآشنا، روابط و ضوابط میان انسان‌ها قابل درک است. اینکه ریاست عشیره چه قدرتی به فرد می‌دهد یا آنکه انتقام چه ارزش سنتی برای نزدیکان مقتول دارد. با این حال «جرده» ابتر و ناتوان است و به جز آنچه می‌خواهدنقل کند، چیز دیگری به اجرا نمی‌دهد و بخش مهمی از ضعفش ایستا بودن است. کل نمایش در دو میزانسن تهیه شده است. یک میزانسن در وسط صحنه که هر از گاهی دو در فلزی در انتهای صحنه به آن چشم‌اندازی می‌دهد و گاهی اوقات در سمت راست صحنه که به یک شخصیت (آنتاگونیست) اختصاص یافته است.

 

در نمایش همه می‌نشینند و با هم حرف می‌زنند و گاهی که سکوت می‌کنند، میمیکی اغراق شده به خود می‌گیرند. صحنه‌ها عمدتاً دو نفره هستند و وقتی نفر سومی ورود می‌کند، یا شخصیتی به محاق می‌رود یا آنکه در گیر و دار کاری خارج از درام اسیر می‌شود. اما اگر شخص سوم در دیالوگ‌های دو طرفه شرکت کند، دیگر دیالوگ‌ها توانایی کنترل صحنه را ندارند. دو شخصیت نمی‌توانند با هم سخن گویند. پس راحت‌ترین روش نشستن و حرف زدن دو نفره است.

این ضعف در اجرا به ضعف در نمایشنامه بازمی‌گردد که در آن کنش و انگیزه در هم به خوبی چفت نشده است. کنش‌مندی در دیالوگ‌ها که می‌تواند به اثر پویایی دهد، در واژگان نمایشنامه ناموجود است. انگیزه‌ها نیز ناپخته است. برای مثال مشخص نیست قتل‌ها دقیقاً به چه سبب است و توطئه‌گر با چه پیش‌زمینه‌ای دست به کشتن افراد می‌زند. در کنار اینها، روابط میان شخصیت‌ها و توطئه‌گر نیز مبهم است. شخصیت‌های – به خصوص آنتاگونیست – به شدت دم‌دستی است و ضربه نهایی سولولوگ‌های بی‌هدفی است که شخصیت‌ها علی الخصوص توطئه‌گر بیان می‌کند. سولولوگ‌های در ظاهر هدفمند اما غیرمنطقی. گویی همه شخصیت‌ها به نوعی وجوه روانی مشترک دست یافته‌اند تا با خود حرف زنند.

انتهای پیام/