«فریبی» که مذاکره‌کنندگان اسیر ایرانی آن را نخوردند

دشمن می‌خواست با تاکتیک «وعده» مذاکره‌کنندگان ایرانی را تسلیم خواسته‌های خود کند اما آن «بیست و سه نفر» که خباثت دشمن را نه تنها «توهم» که با تمام وجود درک کرده بودند، یکصدا گفتند: ما فقط در اردوگاه اسرا غذا می‌خوریم.

 باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»-روح الله متقی مجد

«آن بیست و سه نفر» خاطرات 23 رزمنده نوجوان ایرانی است که اسیر بعثی‌ها شدند...
زندگینامه اسارت درسهایی دارد، خواندنی اما زندگی «آن بیست و سه نفر» در اسارت، یک شاه بیت داشت و آن بی‌اعتمادی کامل به دشمن بود.
دشمن از نوجوانیِ این بیست و سه نفر سوءاستفاده تبلیغاتی می‌کند. صدام ژست آدمهای طرفدار حقوق بشر را می‌گیرد و در رسانه‌ها عنوان می‌کند که ما قصد داریم نوجوانان ایرانی را آزاد کنیم اما رژیم ایران قبول نمی‌کند و می‌گوید اینها بچه‌های ما نیستند...
هاشمی رفسنجانی گفته بود: «اینها بچه نیستند» ولی صدامی‌ها با «تحریف»، حرفهایش را وارونه انعکاس داده بودند.
آن بیست و سه نفر که بعد از دیدار با صدام فهمیده بودند، دست‌ مایه تبلیغات دشمن شده‌اند تصمیم می‌گیرند دست به اعتصاب غذا بزنند... این تصمیم را وقتی می‌گیرند که عراقی‌ها برای راه انداختن یک بازی تبلیغاتی آنها را از محل اردوگاه اسرا به زندان استخبارات منتقل می‌کنند...
هنوز چند ساعتی از این تصمیم نگذشته بود که ابووقاص-مسئول زندان- متوجه این تصمیم می‌شود و از آنجایی که مجازات این اقدام در استخبارات عراق اعدام است، آن بیست و سه نفر را تهدید می‌کند که اگر اعتصابتان را نشکنید‌، دستور می‌دهم ببرنتان «زیر آب جوش».
تصور همین مجازات و فرصت نیم ساعته برای شکستن اعتصاب یعنی قرار گرفتن میان «خوف و رجا». خوف از قرار گرفتن زیر آب جوش و امید به شکست دشمن در خاکش.
فرصت نیم ساعته تمام شده بود. آن بیست و سه نفر منتظر بودند ببینند چه سرنوشتی در انتظارشان است. تهدید شکنجه با آب جوش جای خود را داد به کتک خوردن با باتوم. ابووقاص دستور داد حسابی این بیست و سه نفر را کتک بزنند بلکه از تصمیم‌شان منصرف شوند.
اما تصمیم همانی بود که ابتدا اعلام شده بود. اعتصاب تا بازکشت به اردوگاه اسرا...
سه روز از این اعتصاب گذشته است بدون اینکه این بیست و سه نفر لقمه‌ای غذا خورده باشند. بی‌جانی، بی‌رمقی و بی‌حالی ماحصل این سه روز اعتصاب است... آنها خودشان را آماده مرگ کرده‌اند...
دشمن که این شرایط را می‌بیند قبول می‌کند با این بیست و سه نفر وارد مذاکره شود. آن بیست و سه نفر گفته بودند ما فقط با ژنرال قدوری-رئیس کل اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق- مذاکره می‌کنیم و لاغیر...
ابووقاص به خاطر مقاومت بچه‌ها قبول می‌کند که آنها را پیش ژنرال قدوری ببرد. مذاکره با دشمن قواعدی دارد که خواندنی نیست، دیدنی است... و شاید بالاتر، چشیدنی است... دشمنی که لبخند می‌زند ولی خبیث است و تو اگر بخواهی به خواندنی‌هایت اکتفا کنی، فریب می‌خوردی...
ژنرال قدوری با تاکتیک «وعده» تلاش می‌کند این بیست و سه نفر را فریب دهد -آنهایی که برخی‌هاشان رزم را از حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر 41 ثارالله آموخته‌اند-.
ژنرال می‌گوید: قبول. شما اعتصابتان را بشکنید من قول می‌دهم سه روز دیگر شما را به اردوگاه اسرا بفرستم.
تاکتیک دشمن برای فریب مذاکره‌کنندگان ایرانی جواب نمی‌دهد و سربازان حضرت روح الله متحدانه در خاک دشمن و در پای میز مذاکره می‌گویند: ما تنها در اردوگاه اسرا، غذا می‌خوریم.
معلوم نبود با این سن کم که میانگینش به 17 هم نمی‌رسید، چه کسی به آنها قواعد مذاکره با دشمن را آموخته بود.
«تاکتیک وعده» جواب نمی‌دهد و هوشیاری بچه‌های ایران، دشمن را در پای میز مذاکره عصبانی می‌کند و چون دشمن قدرت داشت، دستور برگرداندن آنها به زندان و بستن آب به رویشان را نیز صادر می‌کند.
دشمن از مقاومت مذاکره‌کنندگانی ایرانی که اسیردستشان بود عصبانی شد و عرصه را تنگتر کرد تا شاید فشار ناشی از تحریم جواب دهد...
روز چهارم نیز گذشت و روز پنجم اعتصاب فرا رسید. عراقی‌ها می‌دانستند مرگ این بیست و سه نفر آبرو ریزی بزرگی برایشان ایجاد خواهد کرد. اسم این بیست و سه نفر در لیست صلیب سرخ بود...
دشمن آخرین تاکتیک فریب را به کار بست...
در زندان باز شد... آماده شوید می‌خواهیم ببریمتان اردوگاه. توهم نبود... واقعا این صدای ابووقاص بود که این جمله را می‌گفت و این یعنی عراقی‌ها شکست را قبول کرده‌اند...
بیست و یک نفر با زحمت و زور و بی‌جانی مطلق خودشان را به محوطه اردوگاه رساندند. ابووقاص نزدیک آنها شد. آثار شکست در چهره‌اش نمایان بود. گفت: خب، حالا که رفتنی شدید، ناهارتان رو بخورید، بعد بروید»

مردک بعثی می‌خواست آنها را از کنار خیمه پیروزی،‌ شکست خورده،‌ برگرداند. اگر فریبش را می‌خوردند، همه چیز به پایان می‌رسید و برمی‌گشتند سر پله اول و عراقی‌ها بدون ترس از مردنشان آنها را شکنجه می‌کردند و دوباره باید تسلیم نقشه‌های دشمن می‌شدند.
برای همین دوباره یکصدا گفتند: توی اردوگاه غذا می‌خوریم.
نقشه دشمن بر آب رفت و مذاکره‌کنندگان ایرانی با تحمل تحریم دشمن و فریب نخوردن پای میز مذاکره کاری کردند که تا آن روز زندان استخبارات عراق به خود ندیده بود...
مجازات اعتصاب غذا در استخبارات عراق اعدام بود....

انتهای پیام/