معماری وحشی کنونی، بستری برای بی هویتی ایرانی
معماری امروز شهرهای ایران اسلامی، نه دیگر ایرانی است و نه اسلامی، یک معماری جنگل گونهای است آغشته از هیچ انگاری غربی و معنا زدایی مدرنیستی.
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»؛ همواره در علوم گفته میشود که ما 2 قسم علم داریم: 1 ) علم فعلی 2 ) علم انفعالی
علم فعلی، همان علمی است که عالم، با یک سری دادههای ذهنیای که از پیش داشته و پیش فرضها و جهان فکری خویش، طرح و نقشه و تز و فرمولی ایجاد میکند و میآفریند که بعد از طرح، آن ایده و نقشه تبدیل به معلومی میشود که با دیدن آن، افراد متأثر از آن میشوند، این تأثر و متأثر شدن، همان علم انفعالی است.
مقوله معماری را اگر از این زاویه بنگریم، میتوانیم آن را یک علم فعلی بدانیم که بعد از طرح و ایجاد توسط معمار و مهندس، تبدیل به یک اثر انفعالی میشود که مخاطبینش را متأثر از خودش خواهد کرد. در واقع، آثار معماری مطرح در قالب نماها و سازهها، تعینات مادی و فیزیکالی هستند که از ذهنیات و معنویات ذهنی فرد معمار و طراح نشأت گرفته و حال، تبدیل به یک فیزیک و فرم حامل معنای ذهنی است که مخاطبش را عمیقاً متأثر میکند.
با این نگاه و رویکرد، ابتدا 3 مفهوم اساسی در معماری اسلامی را مورد بررسی قرار میدهیم یعنی حسن، مسکن و منزل.
حسن(به تعبیر مصطلح و رایجش: زیبایی) مفهومی دینی است که اگر قدری عمیقتر بخواهیم به آن نظر کنیم به معنای دیدن هر چیز در جای خویش است. این تعریف، مفهومی را به ذهن متبادر میکند به نام عدل و تعریف امام علی علیه السلام از آن: «هر چه در جای خویش.» اگر بخواهیم قدری عمیقتر به مفهوم حسن بپردازیم باید مفاهیم پیشینی آن را قدری واکاوی کنیم. حق، یعنی آنچه که اصل و جایگاه اصلی در نظام هستی است، عدل، یعنی پذیرش هر چه در جای خودش، جعل، یعنی قرار دادن هر چه در جای خویش و حسن، یعنی دیدن هر چیز در جای خود. پس آن چیزی محسن و حسن است که جعل آن عادلانه و مبتنی بر حقیقت باشد.
مفهوم بعدی که در معماری اسلامی باید به آن پرداخته شود، مفهوم مسکن است. مسکن از سکنی و سکونت میآید که اجمالاً آن را به آرامش معنا میکنند. مسکن یعنی محل آرامش. مسکن باید آن جایی باشد که با سکنی در آن، سکینه برای انسان رقم بخورد. به تعبیر دیگر مسکن آن محلی است که سکونت فیزیکی و مادی در آن و فضای اسکان آن، سکینه و تسکین معنوی را در وجود انسان حاصل کند.
مفهوم آخر یعنی منزل هم، از نزول میآید. منزل در واقع، محل نزول و فرود آمدن آن سکینه و آرامش حاصل شأنیت مسکن است. پس شأن مسکن، مسکن مبتنی بر شأن حسنی است که از عدل و حق نشأت میگیرد و در منزل، نازل میشود.
با این رویکرد کلی و معادله اصلی، وقتی به نمای بیرونی منازل و مساکن اطرافمان نظر میکنیم تنها چیزی که در آن نمیبینیم شأن مفاهیم منزل و مسکن است. آنچه که دیده میشود، تیر و تخته و آجر و سیمان هست اما مواد بی جان و بی روحی که اطراف انسان صاحب روح را فراگرفته و روز به روز او را عذاب میدهند که این موضوع قابل تسری به نمادهای زیباییشناسی و جولهدهندگان بصری شهر نیز می شود.
معماری امروز شهرهای ایران اسلامی، نه دیگر ایرانی است و نه اسلامی، یک معماری جنگل گونهای است آغشته از هیچ انگاری غربی و معنا زدایی مالیخولیا گونهی مدرنیستی، پس جای تعجب نیست که جوانان امروز، دچار بحران هویت هستند. این روزها جای تعجب نیست که خودکشی در جامعه ما، پررنگ شده چون که دیگر هویتی نیست تا بتوان به آن اتکا کرد و زندگی را ادامه داد. وقتی که دیگر، حسن بصری نباشد و هر روز در عین و ماده، بی معنایی و پراکندگی و بی حسنی و زشتی، از طریق بصر ظاهری به درون و بصر درونی منتقل میشود، حاصلش زشتیهایی همچون بیماریهای روانی، در درون است که تأثیرش را در زشتیهایی همچون طلاق و خودکشی و پرخاش عینی در بیرون، میگذارد. بله، رویکرد همان رابطه علم فعلی و انفعالی است که در ابتدای متن اشاره شد. اما خالی از لطف نیست اگر مصداقیتر سخن بگوییم تا متهم به توهم نشویم.
امروز دیگر در معماری شهری جامعه ما، نمای گنبدی که نمادی برای تعالی و از کثرت و پستی به وحدت و تعالی رفتن بود نیست بلکه جایش را به سقف محوریای داده که ماورا و تعالی در آن دیده نمیشود و فقط تجلی حد و محدود شدن است، نه فرود و عروج. دیگر در معماری کنونی، افق بخشی و چشم انداز گرایی مطرح نیست بلکه جایش را به معماری تقارن محوری داده که متجلی زندگی محدود و در زمان کنونی زیستن و افقی برای خویش قائل نشدن است.
اصالت معماری رنسانس بهحاشیه راندن مذهب بود/ معماری معاصر از رنسانس الگو گرفته
امروز دیگر در معماری شهری جامعه ما، خبری از طبیعت نیست بلکه با الگوگیری از مدل شهری شدن غربی، جنگلها و درختان و گلها که مبتنیبر زندگی طبیعی بودند، نابود شده و به جای آن، طبیعت مصنوعیای به نام آپارتمان و برج ایجاد شده و به جای اینکه طبیعت در متن زندگی و زیست انسان باشد، بین آن و زندگی انسان تفکیک گزیده و طبیعت را به عنوان یک حاشیه به بیرون از شهر و فضای زندگی انسان بردهاند. امروزه، در معماری شهری ما، لایههای امنیتی همچون جدول، نرده، پل و... همه با هم و به صورت یکجا در یک خیابان قرار گرفته و نشان دهنده امنیتی کردن بیش از حد زندگی شده. امروزه برج سازی و تبرج، هنر اصلی معماری شهری ما شده غافل از اینکه بدانیم شأن برج سازی چیست. معماری امروز در شهرها، کاملاً شلخته شده، ساختمانها دیگر نه نظمی دارند و نه حسنی بلکه گویی به زحمت خواستهاند یک محلی بسازند تا لحظاتی در آن زیست شود. بعضاً میبینیم که معماری رومی بر پیکره بیرونی ساختمانهای ما نقش بسته انگار که انسان وارد کاخها و عمارت های دوره رنسانس در فضای فلورانس قدم گذاشته. جالب است، معماری رومی دوره رنسانس فلورانسیها که روح کلیاش را از اندیشه دوره رنسانس یعنی به حاشیه راندن مذهب، میگیرد، در تهران و ایران مدعی به متن آورندهی مذهب، رسوخ کرده.
فضای معماری گوشهای از تهران، صرفاً لوکس شده البته بی جهت و بی هدف، و فضایی ترسیم کرده که گویی در اروپا قدم میگذارید و فضای بخش دیگر آن، گرفتار ساختمانهای بی نظم و ترتیب و شلخته شده، فضای بخش اول حسن معنایی ندارد و فضای بخش دوم، حسن مادی ندارد که حاصل هر دو، عدم حسن مادی و معنوی به صورت توأمان است. بگذریم از فضای تبلیغات و بیلبوردهای بی معنا که در هر 2 بخش به وفور دیده میشود. بگذریم از نصب لنگه کفش و لاستیک و ایجاد نقاشیهای بی معنا بر دیوارها و ساختمانها.
معماری امروز ما چون فاقد اندیشه است و چون از اندیشه و حکمتمان جدا شده لذا دچار یک سردرگمی و بی هویتی است که مجبور است خلأش را با تشبه و چنگ اندازی به مدلهای بیرون مرزها جبران کند و آنها را بدون هیچ فکر و فهمی و صرفاً به نام لوکس گرایی، به فضای داخلی وارد و تحمیل کند.
در انتها باز جملهی حکیمانه امام خامنهای را تکرار میکنم تا شاید تنبهی بر جانمان ایجاد شود «معماری امروز تهران، یک معماری وحشی است».
---------------------------------------------
گزارش از رضا محمدی
انتهای پیام/