وقتی از «بی‌بی‌سی» حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟

پخش مستندی درباره امام خمینی از تلویزیون بی‌بی‌سی فارسی بحث و گفتگو درباره این شبکه پرسابقه را دوباره مطرح کرده است. آیا شبکه معتبری مثل بی‌بی‌سی واقعیات را جعل می‌کند؟ وقتی از بی‌بی‌سی حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ از این واقعیات عریان.

خبرگزاری تسنیم: حمیدرضا بوالی

در جریان حمله ناتو به منطقه بالکان مارک لیتی خبرنگار  امور دفاعی بی‌بی‌سی که به‌مدت 11 سال این وظیفه را به‌عهده داشت و بحران را پوشش می‌داد به مقر ناتو رفت و به‌عنوان معاون سخنگوی ارشد ناتو جیمز شیا انجام وظیفه کرد. لیتی بعدها رئیس بخش استراتژی رسانه‌ای SHAPE (ستاد عالی نیروهای متفقین در اروپا) یعنی هدایت کننده همه عملیات‌های نظامی ناتو شد.

* * *

سردبیر سیاسی بی.بی.سی. در شب فتح بغداد روبه‌روی مقر نخست وزیری انگلیس در لندن می‌ایستد و این چنین نطق پیروزمندانه سر می‌دهد: "تونی بلر نخست وزیر ما به ما قول داده بود که فتح بغداد بدون راه افتادن حمام خون صورت بگیرد و حالا بلر به قول خود عمل کرده است". صحنه کات می‌خورد  به صحنه‌های پایین کشیدن مجسمه صدام در میدان اصلی بغداد و هلهله و شادی عراقی‌ها. ما سیم بکسل‌های قوی و کلفتی را می‌بینیم که در حال تلاش برای پایین کشیدن مجسمه صدام هستند و غریو خوشحالی مردم در پیرامون آن به گوش می‌رسد.

چند هفته بعد تصاویری در اینترنت منتشر می‌شود که با دوربین بازتری کل میدان مشهور بغداد در آن لحظات را فیلم گرفته است:‌ یک تانک بزرگ آمریکایی با کمک یک جرثقیل غول‌پیکر در حال کشیدن طناب‌های متصل به  مجسمه صدام هستند. تعداد انگشت شماری در اطراف مجسمه پایکوبی می‌کنند و می‌رقصند و تعداد زیادی از مردم بغداد هم فقط صحنه را تماشا می‌کنند، در حالی که اضطراب و نگرانی در صورتشان هویداست.

 در سالهای ابتدایی جنگ حداقل هفته‌ای پانصد عراقی قتل عام شدند. سردبیر بی.بی.سی. اسم چه‌چیزی را حمام خون می‌گذارد؟

* * *

بی‌بی‌سی سرانجام تأیید می‌کند که در پخش فیلم‌های کشتار در سوریه جابه‌جایی انجام داده است.

رابرت استوارت در گلوبال ریسرچ می‌نویسد: شواهد قانع کننده بسیاری به دست آمده‌: توضیحات شدیداً متناقض در مورد زمان دقیق انجام حمله ادعایی ــ شامل اختلاف نظر بین خبرنگار BBC و فیلمبردار تصاویر مربوطه؛ گواهی یک فرمانده سابقِ مستقر در محل ارتش آزاد سوریه مبنی بر اینکه حمله‌ای صورت نگرفت.

تأییدیه زیر از طرف بی.بی.سی. مبنی بر اینکه تعویض فیلم [خبری] مربوط به سوریه بین دو پخش [خبر] در سال 2014 راهبردهای مربوط به دقت و صحت خود BBC را نقض می‌کند. این البته یک پیروزی است در جلب توجه به اتهام بزرگتری مبنی بر اینکه یکی از دو خبر فوق، حداقل به‌شکل گسترده، جعلی بوده است.

برای تقریباً دو سال من این پرسش را دنبال کرده‌ام: آیا صحنه‌های مربوط به لحظات پس از وقوع حمله ادعایی با بمب آتش‌زا به مدرسه آلپو (حلب) ــ که توسط کارکنان BBC فیلم برداری شده و نخستین بار زمانی که نمایندگان بریتانیا رأی موافق به دخالت نظامی در سوریه دادند پخش شد ــ برای پروپاگاندا تدارک دیده شده‌اند؟

شواهد قانع کننده بسیاری به دست آمده‌ است: توضیحات شدیداً متناقض در مورد زمان دقیق انجام حمله ادعایی، شامل اختلاف نظر بین خبرنگار BBC و فیلمبردار تصاویر مربوطه؛ گواهی یک فرمانده سابق مستقر در محل ارتش آزاد سوریه مبنی بر اینکه حمله‌ای صورت نگرفته است؛ تصویر اتفاقاً ثبت‌شده از یکی از قربانیان خردسال ادعایی که در حال پوزخند زدن واضح به دوربین است؛ "قربانی"‌هایی با لباس‌های مشابه، و حیرت‌انگیزتر از همه، یکی از "قربانی"های مشاهده شده در تصاویر مربوط به آن روز (که در واقع یک فرد 52ساله ساکن هلند است) که خودش را [در تصاویر] تشخیص داده و در حالی که دلواپس شناخته شدنش بود در فیس‌بوک با من تماس گرفت.

سابقه دو دکتری که در گزارش BBC حضور داشتند بسیار جالب توجه است: دکتر سلیها احسن، کاپیتان سابق نیروی زمینی ارتش بریتانیا، ارتباط شخصی با یک افسر ارتش دارد که اداره کننده تمرین‌های شبیه‌ساز [عملیات] پزشکی در ابعاد بزرگ است و افرادی حرفه‌ای در زمینه گریم تلفات انسانی را در استخدام دارد. همکار دکتر احسن، دکتر رولا حلام، دختر دکتر موسی الکردی است که "ارتباط سیاسی با شورای ملی سوریه دارد." الکردی یکی از مؤسسان سازمان "دست در دست هم برای سوریه" است، (سازمان خیریه "بشردوستانه"ای که دکترهای فوق برای همکاری با آن داوطلب شده‌اند) که این قول خونخوارانه را داده است که بشار اسد را به دست عدالت بسپارد، "صرف نظر از اینکه چقدر جان فدای این کار شود یا چه فاجعه‌ای به بار آید." یک پرستار عضو سازمان دست در دست هم برای سوریه هم که در این تصاویر در حال کار در کنار دکتر احسن و دکتر حلام دیده می‌شود، در فیلم دیگری در حال رسیدگی به زخم‌های یک سرباز خردسال اوپوزیسیون به تصویر کشیده شده است.

* * *

درست در اوج روزهای فشار سیاسی علیه بشار اسد در سوریه، خبری وحشتناک با تصویری هولناک از کشتار دولتی در منطقه‌ای به‌نام «الحوله» در سوریه منتشر می‌شود. عکس منتشر شده از سوی بی‌.بی‌.سی. افکار عمومی را به‌شدت تهییج می‌کند و اعتراضات علیه کشتار بی‌رحمانه اسد به‌شدت اوج می‌گیرد. عکس در رسانه‌های مختلف، با سرعت حیرت‌انگیزی منتشر می‌شود.

چند روز بعد «مارکو دی لائورو» یک عکاس ایتالیایی توضیحات حیرت‌‌آوری در سایت خود منتشر می‌کند. او می‌گوید: ساعت 3 صبح به منزل رفتم و صفحه بی‌بی‌سی را باز کردم؛ در صفحه اول بی‌بی‌سی خبری درباره رویدادهای سوریه آمده بود و من تقریباً داشتم از روی صندلی خود می‌افتادم. یکی از عکسهای من از عراق توسط بی‌بی‌سی برای به تصویر کشیدن اجساد قتل عام روز گذشته در سوریه استفاده شده بود و اعلام شده بود که این عکس توسط یکی از «فعالان سوری» ارسال شده است؛‌ این در حالیست که این عکس را من گرفته‌ام و در وب‌سایت خود من نیز این عکس وجود دارد.

 

در ادامه اظهارات این عکاس ایتالیایی آمده است: آنچه شگفت انگیز است این است که یک سازمان خبری از عکسی برای اثبات قتل عامی استفاده می‌کند که این روز گذشته در سوریه اتفاق افتاده است و این در حالیست که این عکس در سال 2003 میلادی و در جریان یک قتل عام کاملاً متفاوت در عراق گرفته شده است.

جالب نیست؟ می‌گذریم از اینکه خیلی زود فاش شد که این کشتار اساساً توسط مخالفان بشار اسد صورت گرفته است.

* * *

سال 1357 رادیوی بی‌بی‌سی فارسی گفتگویی با احمد شاملو، شاعر و نویسنده ایرانی انجام می‌دهد. این گفتگو خیلی زود تبدیل به رسوایی بزرگی می‌شود. این گفتگو پیش از پیروزی انقلاب صورت می‌گیرد.

شاملو  در نامه‌ای این گفتگو را این‌گونه شرح می‌دهد:

من به‌صراحت در نخستین برخورد با تقاضای بی‌بی‌سی این نکته را متذکّر شدم که اگر به مصاحبه‌ای تن در دهم، به هیچ وجه در سخنانم ملاحظات سیاسی سازمان بی‌بی‌سی را (به‌عنوان دستگاه تبلیغاتی دولتی که به جلّاد ملت ما شمشیر می‌فروشد) درنظر نخواهم گرفت، با آزادی تمام از پایگاه شخص خود سخن خواهم گفت و به همین دلیل موافقت نخواهم کرد که به هیچ بهانه‌ای در آنچه می‌گویم جَرح و تعدیلی صورت بگیرد.

با سوابقی که من از وجود حرامزاده‌ترین نوع سانسور در دستگاههای ارتباط جمعی دموکراسی غرب دارم، یک بار دیگر هم پیش از ضبط برنامه به تهیه کنندۀ آن خاطرنشان کردم که اگر قرار است در این نوار به هر دلیلی دستی برده شود هنوز هم می‌توانیم از آن چشم بپوشیم. پاسخ جالبی که شنیدم و برای همیشه سبب انبساط خاطر ارادتمند خواهد بود، این بود که از دموکراسی انگلستان تصوّر نادرستی در ذهن دارم و این مصاحبه برای من تجربه‌ای خواهد بود که به‌راستی به زحمتش می‌ارزد!

 پس از دریافت صورت سؤالات و پیش از تهیۀ متن، دربارۀ مدت برنامه نیز گفت‌وگو کردیم، تعداد سؤالها شاید زیاد نبود اما به‌هرحال با جواب آره و نه نمی‌شد به همه آنها پاسخ گفت. ما بر سر این نکته از قبل توافق کردیم که متن مصاحبه در سه بخش و طی سه شب متوالی پخش بشود.

نق‌نق‌هایی که از یکی دو روز بعد شروع شد نشان داد که تصوّرات ذهنی من از دموکراسی آن‌قدرها هم بدبینانه یا نادرست نبوده است: معلوم شد مدیریت بخش فارسی (که مصاحبه را بسیار درازتر از نیم گز کارخانه‌های اسلحه فروشی و وزارت امور خارجۀ بریتانیای کبیر یافته است) از سفارت ایران تقاضا کرده است کسی را بفرستند که به نوار مصاحبه گوش بدهد و در برنامۀ "جداگانه‌ای" به آن جواب بگوید تا از این رهگذر "بی‌طرفی و بی‌غرضی" بی‌بی‌سی محفوظ بماند، که من این بی‌طرفی را در این مورد خاص، نشان دادن کمال حسن نیّت در حق مشتری بزرگ "تانکهای چیفتن" معنی می‌کنم.

کم و بیش دو ماهی از جریان گذشته بود که یک روز توسط پست پاکتی دریافت کردم حاوی فرم قراردادی که پیشنهاد شده بود آن را امضا کنم و پس بفرستم تا سازمان بی‌بی‌سی به‌استناد آن بتواند "حق الزّحمۀ مصاحبه" را به من پرداخت کند.

از نظر من گفتگوی با بی‌بی‌سی موضوعی بود فراموش شده و اکنون پیشنهاد پرداخت "حق الزّحمه" می‌شد در برابر امری که اولاً برای انجامش مزدی تقاضا نشده بود و ثانیاً در عمل مورد بهره برداری قرار نگرفته بود، وانگهی اگر هم انجام "معامله‌ای" مستلزم امضای قراردادی باشد قاعدتاً آن را پیش از اقدام به امر امضا می‌کنند نه پس از ختم آن و از آن بی‌موردتر پس از منتفی شدن اصل موضوع! کنجکاوی مرا برانگیخت و متوجه مادّۀ E کرد که براساس آن، سازمان بی‌بی‌سی حق جَرح و تعدیل مطالب را برای خود محفوظ داشته است. تصوّر باطل من این بود که در امضا کردن آن فرم پس از حذف مادّۀ E و فرستادن آن برای شما ظرافتی نهفته است که به این موضوع پیش پا افتاده خاتمه می‌دهد! امّا متأسّفانه نامۀ مجدّد شما و تهدید به "از میان بردن نوار مصاحبه!" مرا واداشته است که برای بیان استنتاجی که کرده‌ام به ظرافت متوسّل نشوم: اگر این فرم همان ابتدا (و حتی به‌بهانۀ یک ضابطۀ تشریفاتی اداری) به من ارائه شده بود، مسأله فرق می‌کرد: پیشنهاد مصاحبه را رد می‌کردم و خلاص. امّا سازمان شما دست‌کم سه روز وقت مرا ضایع کرده است برای انجام مصاحبه‌ای که از پیش می‌دانسته است چگونه محتوایی خواهد داشت و از پیش یقین داشته است که با سیاست تأیید دولت انگلیس از جنایات شاه امکان پخش آن برایش وجود ندارد.

به‌عقیدۀ من، برنامۀ خیمه‌شب‌بازی ضبط این مصاحبه با طرح نقشۀ قبلی و فقط به‌قصد ارائه آن به سفارت ایران صورت گرفته است. به‌عنوان نوعی خودشیرینی کاسه‌لیسانه نزد شاه ایران که در این اواخر چند بار عدم‌رضایتش را از بی‌بی‌سی آشکارا به زبان آورده. و خشم من از آن جهت است که سازمان شما شخص مرا وسیلۀ اجرای این بازارگرمی شرم‌آور کرده و بدین وسیله مستقیماً مرا مورد اهانت قرار داده است و به همین دلیل من قسمتهایی از متن مصاحبه را با افزودن این توضیح در مطبوعات خارج کشور منتشر خواهم کرد تا "شنوندگان گرامیِ" بخش فارسی رادیو لندن بر "بی‌طرفیِ" این بلندگو باز هم دلیل دیگری به دست آورند.

 موضوع، البته، سخت حقیر و مبتذل است و به‌ظاهر مطلقاً ارزش مطرح شدن را ندارد، امّا اعتقاد من بر این است که ادّعاهای بزرگ و فاقد معنی را تنها با این‌چنین وزنه‌های ناچیز است که می‌توان به ترازوی قضاوت گذاشت.

انتهای پیام/*

واژه های کاربردی مرتبط
واژه های کاربردی مرتبط